موضوعات سایت
1- حضرت آیتالله المعظم حاج میرزا عبدالرسول احقاقی(ره) 10- حضرت آیت الله میرزا محمد تقی حجه الاسلام (نیر) 11- حضرت آیت الله میرزا محمد حسین حجه الاسلام 12- حضرت آیت الله میرزا اسماعیل حجه الاسلام 13- حضرت آیت الله میرزا ابوالقاسم حجه الاسلام 14- حضرت آیت الله میرزا علی ثقه الاسلام (شهید) 15- حضرت آیت الله میرزا فتح الله ثقه الاسلام 16- حضرت آیت الله حاج میرزا عبدالله ثقه الاسلام 17- حضرت آیت الله میرزا حسن گوهر 18- ادعیه (دعاها) 19- نماز شب 2- حضرت آیت الله المعظم میرزا حسن احقاقی (ره) 3- حضرت آیت الله المعظم میرزا علی حایری احقاقی(ره) 4- حضرت آیت الله المعظم میرزا موسی حایری احقاقی(ره) 5- حضرت آیت الله المعظم آخوند میرزا محمد باقر حایری اسکویی(ره) 6- حضرت آیت الله المعظم آخوند میرزا محمد سلیم حایری اسکویی(ره) 7- حضرت آیت الله المعظم میرزا آقا حایری احقاقی (ره) 8- حکیم الهی میرزا عبدالله احقاقی 9- حضرت آیت الله میرزا محمد حجه الاسلام تبریزی(ممقانی) جوابیه حضرت آیت الله فقیه سبزواری ( یکی از اساتید امام مصلح) زیارت نامه ها گالزی عکس آخرین مطالب ارسالی
زندگی نامه آیت الله فقیه سبزواری (ره) یکی از اساتید حضرت آیت الله امام مصلح عبد صالح میرزا حسن احقاقی (ره) جوابیه سایت ها زیارت جامعه کبیره زیارت عاشورا دعای فرج دعای سمات دعای توسل دعا ی کمیل کتاب نماز شب دعاهای نماز شب کتاب جاودانگان تاریخ ( از فصل ششم تا کتاب جاودانگان تاریخ ( دویست سال مرجعیت در خاندان بزرگ احقاقی) فصل اول تا فصل پنجم تمثال مبارک حضرت آیت الله المعظم میرزا حسن احقاقی اعلی الله مقامه عکس كتاب ديوان نير ( آتشكده نير ) كتاب اصول دين و اصول عقايد كتاب تفسير الثقلين ( تفسير سوره توحيد يا اخلاص) كتاب تفسير الثقلين ( تفسير سوره حمد يا فاتحه الكتاب) رساله حيات النفس |
مقالهي نهم
اسم آسمانی و زمینی پیامبر اکرم فصل اول بايد بدانيم كه پيامبر بزرگوارمان صلوات الله عليه و آله، به طوري كه روايت معاني الاخبار دلالت ميكند دو اسم دارد: يكي آسماني كه احمد است و ديگري زميني و محمّد است. هيچ مسلماني منكر آن نيست به باز كردن عنوان و اقامهي دليل و برهان نياز ندارد. آن چه ما را فرا ميخواند مقالهاي را به اين منظور اختصاص دهيم این است که مرحوم سید کاظم رشتی قدس سره در کتاب شرح قصیده ، در این باره به نکته ای ظریف اشاره کرده است . زیرا آن مرحوم در تأویل ماهر بوده و در علم حروف و خواص اسماء يد طولائي داشته است ، او با توجه به آيهي كريمهي « و انزلنا من السماءِ ماءً بقدر= ما از آسمان باراني را به ميزان مقرر نازل كرديم و امثال آن، و با توجه به كتابهاي مختلف تفسير ( و لغت )، با تصرف در معني ارض و سماءِ و در نظر گرفتن اين كه زمين به مطلق انحطاط و سقوط، و آسمان به مطلق علو و بلندي گفته ميشود، و ملاحظهي خواص اسم آسماني و زميني حضرت رسول اكرم، و مشاهدهي اين كه در آغاز هر سده تا قرن سیزدهم علماي اعلامي با نام محمد، شريعت مقدس نبوي را ترويج و رونق بخشيدهاند، به یک نكته اي ذوقي، اشاره كرده بيآن كه آن را به طور يقين و قطعي از اعتقادات مذهبي به شمار آورد، (و يا حتی از مرحوم شيخ احمد احسايي كه از اعلام سدهي سیزدهم ميباشد نامي ببرد). ما در فصل بعدي، گفتهي مرحوم سيد را خواهيم آورد. مرحوم واعظ همدانی در شرح قصیده ی مرحوم سید به نکته ای که گفتم با نگاه خشم آگینی نظر کرده ، و بی آن که مراد از آن را بداند و یا به عمد به قصد ایجاد نفاق و شكاف، مرحوم سيد را به داشتن عقيدهي تناسخ و حلول منسوب كرده و گفته است: « سيد ميگويد: حقيقت محمديه با نام آسماني او در شيخ احمد احسايي ظاهر شد » و به اين سخن اكتفا نكرده و آن را عقيدهي جمعي دانسته كه آنان را شيخي ميخواند ترجمهي عبارت او چنين است: « شيخيه ميگويند: كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله وسلم دو اسم دارد يعني دو ظهور دارد نام آسماني كه ا حمد، است و نام زميني كه محمد است او با اسم زميني خود در ابتداي هر يكصد سال براي ترويج ظاهر شريعت خود ظهور كرده، تا اين كه از بعثت و شريعت او ششصد سال و ششصد سال يعني دوازده سده از دورهي اول ترويج ظاهر شريعت گذشته است، و دورهي ديگر آمده كه دورهي باطن شريعت است و دورهي ظاهر شريعت كه سپري شده همان حقيقت محمديه با نام آسماني خود كه احمد باشد، در شيخ احمد براي ترويج باطن شريعت ظهور كرده است اين مقاله عين گفتهي سيد كاظم رشتي در شرح قصيدهي عبدالباقي بيست ورق به پايان كتاب مانده آمده است. پايان سخن واعظ همداني.» اين بود آنچه ما را وادار كرده در اينباره مقالهاي بنويسيم. نظر واعظ همداني اين بوده كه در انظار مردم عوام، چنين رواج دهد كه اين طايفه كه گفتيم او ايشان را شيخيه مينامد به تناسخ قايل هستند.1 يعني اعتقاد دارند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، پس از گذشت زماني طولاني در سدهي سيزدهم، در صورت و جسد مرحوم شيخ احمد بن زين الدّین احسايي ظهور و حلول كرده است. ما براي اين كه بيان كنيم اين نسبت اشتباه صرف يا تجاهلي واضح است ناچاريم عين عبارت مرحوم سيد را گر چه طولاني است در اين جا نقل كنيم. اگر عدّهاي از ابناء زمان ما به نسبت نارواي او، و نقل عبارت او اعتماد نميكردند، و صحيح و عليل را از هم تمييز ميدادند، اين نسبت در نزد ما جوابي نداشت و سزاوار نبود در كتابي نوشته شود، اما لا حول و لا قوه الّا بالله العلي العظيم، و ما شكايتي را جز به پيشگاه اولياي الهي نبريم. فصل دوّم سيد امجدانارالله برهانه در شرح قصيدهي عبدالباقي، در پايان شرح بيت زير: بضجيع حضرتك الجواد محمد و حفيدها و هو الامام الافضل كلامي طولاني دارد، امّا براي اتمام حجت آن رانقل ميكنيم مرحوم سيد گفته است: « رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، چهل سال ساكت بود، و آشكارا شيطان مورد پرستش قرار داشت، و مردم در درياي طغيان و عناد و شهوات غوطهور بودند، رسول خدا به موقع، بار گران رسالت را به عهده گرفت و تبليغ و تبيين كرد، و سيزده سال در مكّهي مكرمه انواع اذيتها و سختترين ناراحتيها را تحمل نمود، بدون اين كه جنگي در كار باشد، سرانجام (پس از هجرت و استقرار در مدينهي منوره ) وقت جهاد با توطئهگران، و زمان اظهار و اعلان فرمان خداي عالميان، و حين شكستن صولت پوشالي طرفداران باطل فرا رسيد، و خداوند قهار بانزول آيهي « اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير، الذين اخرجوا من ديارهم بغير الحق الا ان قالوا ربنا الله و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و مساجد يذكر اسم الله فيها كثيرا و لينصرن الله من ينصره1. خداي تعالي اذن داد به آنان كه با ايشان جنگ ميشد با دشمناني كه بر ايشان ظلم ميكردند به جنگ بپردازند و خدا بر ياري آنان قدرت دارد، كساني كه بدون علت از سرزمين خود بيرون رانده شده بودند جز اين كه ميگفتند پروردگار ما خدا است، و اگر خداي تعالي به وسيلهي بعضي از مردم، از بعضي از آنها دفاع نميكرد هر آينه ديرها، كليساها و مساجدي ويران ميگرديد كه در آنها خدا فراوان ياد ميشد. و خداي تعالي حتما ياري ميكند كسي را كه به او ياري ميكند قتال با مشركين و كفار را اذن فرمود. حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم متصدي جهاد شد، و تا زماني كه خداي تعالي سراي ديگر را برايش اختيار كند فرماندهي جنگهايي را به عهده گرفت. دوستان و امينان و خلفاي او روش او را دنبال كردند، و علماي اعلام نيز متصدي امور ظاهري شريعت شدند، كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله به عهده گرفته بود، و اسم زميني آن حضرت يعني محمد را به نمايش گذاشتند، آن حضرت دو اسم دارد اسمي در زمين دارد كه محمد است، و اسمي در آسمان داردكه احمد ميباشد اسم به معني ظهور است. * يعني آن حضرت دو ظهور دارد، ظهوري در عوالم ظاهري، و آن چه كه به ظاهر ابدان تعلق دارد از احكام و اعمال و صفات و كينونات، و مظهر اين ظهور و محل اين نور محمد ناميده ميشود. * ظهوري هم در عوالم باطن، و اسرار غيبي دارد. و مظهر آن احمد ناميده ميشود. * زماني كه خلق در قوس صعودي قرار دارند، هر چه به اين قوس نزديكتر باشد غليظ و فشرده است، و هر چه از قوس دورتر و به مبدء نزديكتر باشد رقيق و لطيف ميشود. * از زمان حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در سر هر صد سال كسي ظاهر ميشود كه احكام مناسب با آن موقعيت را ترويج دهد. * در مبدء قوس تربيت به ظهور احكام و با ظواهر است، و مروج ابتداي هر صد سال شريعت را براساس ظواهر رعيت ترويج ميدهد. * و چون بدن ظاهري دو موقعيت دارد، موقعيّتي كه به اختلاف و عروض و بروز احوال و اوضاع تعلق دارد، و موقعيتي كه اينها را اقتضاء نميكند. * و چون هر يك از اين موقعيتها به طوري كه سابقاً بيان كرديم در شش مرحله انجام ميشود، احكام ظاهري كه اسم محمد اقتضاء ميكند در دوازده سده به پايان ميرسد، و در هر سده كسي وجود دارد كه احكام را ترويج ميدهد، حلال و حرام را بيان ميكند، و آن چه را كه در سدهي سابق مخفي بوده ظاهر ميسازد، و هر چه مختصر و مجمل بوده تفصيل ميدهد، و مبهم را آشكار مينمايد. به هر ترتيب، اين عالم كامل و فاضل واصل، شاخههاي شريعت را سيراب ميكند، و تنهي آن را سرسبز و خرّم نگه ميدارد تا كتاب به سر آيد و سدهي دوازدهم پايان يابد. * در اين موقع بعضي از كاملين ظاهر ميشود،و براي افرادي كه واصل گشتهاند و به بلوغ فكري رسيدهاند، بعضي از امور باطني را كه در ضمن مطالب پنهان بوده ظاهر مينمايد، چنان كه شيخ بزرگوار عمل كرد، و حقايق مطالب را در زير گنجينههاي الفاظ و عبارات قرار داد، و اين درّهاي مكنون را در صدفهاي اشارات به امانت گذاشت، تا كمكي شود به آن كه ميخواهد آنها را ترويج بدهد، و ذخيرهاي باشد براي شخصي كه ميخواهد آنها را استخراج كرده به تقويت بپردازد. * چون دوازده سده تمام شد، و دورهي اوّل كه به ظواهر شمس نبوت و دوازده دوره به لحاظ تبعيت به قمر ولايت مربوط ميشد گذشت، و مقتضيات آن به پايان رسيد، دوران دوّم و دورهي ديگر براي بيان احكام ظهور بواطن و اسرار پنهاني، كه در زير پردههاي اختفاء بودند ( آغاز گرديد ). * به عبارت ديگر دورهي اوّل شمس نبوت براي تربيت ابدان، و ارواحِ مربوط به آنها بود كه مثال آن جنين در شكم مادر است. دورهي دوّم براي تربيت ارواح قادسه و نفوس مجردهي انتظام نيافته در اجسام بود، مثال آن تربيت ارواح است با تكاليفي كه در اين دنيا دارند. * وقتي دورههاي اول شمس نبوت كه به مقتضاي ظهور اسم كه به تربيت ظواهر مربوط ميشد پايان يافت، دوراني براي شمس نبوت آغاز شد كه به تربيت ظواهر و بواطن مربوط ميشد، در دورهي دوّم اسم آسماني رسول الله صلي الله عليه و آله يعني احمد ( مربي بود ) مروج و رئيس اين سده ( سيزدهم ) اسمش احمدبود كه ناگزير بود از مردم بهترين سرزمينها با بهترين آب و هواها باشد. و اگر خصوصيات زمان و مكان و سنّ و اعتدال بدن و ساير احوال او را با برهان عقلي و ذوق وجداني بيان ميكردم، مطلب طولاني ميشد اگر چه فايدهاي عمومي و نفعي فراگير داشت.پايان آن چه نقل آن براي ما مهم بود » حال با ديدهي انصاف به اين عبارتها نگاه ميكنيم، در كدام يك از عبارتها آن توهم وجود دارد كه ملارضاي همداني به سيد نسبت داده است در كجا او گفته « حقيقت محمديه با اسم آسماني ا حمد در شيخ احمد ظهور كرده است»؟ اگر قول او اين عبارت باشد كه « در اين دورهي دوّم اسم آسماني حضرت رسول صلي الله عليه و آله يعني احمد ( مربي بود ) مروج و رييس اين سده ( سيزدهم ) اسمش احمد بود … . » اين عبارت صراحت دارد كه مربي دورهي دوّم چون اسم آسماني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم احمد است، حامل احكام و مروج شريعت سيد انام، و رييس خاص و عام در سدهي سيزدهم احمد نام دارد پس كجا است اين قول ملا رضاي همداني كه حقيقت محمّدیه (صلی الله علیه و آل وسلم) در شيخ احمد ظهور كرده است؟ و اگر عبارتي كه او توهم كرده اين عبارت باشد:« آن حضرت دو اسم دارد اسمي در زمين دارد كه محمد است و اسمي در آسمان دارد كه احمد ميباشد اسم به معني ظهور است يعني آن حضرت دو ظهور دارد تا آخر…» آن عبارت هم صريح در اين معني است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اگر بخواهد ظاهر شود يعني به اهل عالم اشراق كند به عبارت ديگر اگر بخواهد ملت را تسديد كند با يكي از دو اسم كه با ايشان مناسب باشد اشراق ميكند، اگر زمان دوران اوّل باشد كه دوران ظاهر است به اهل آن زمان با نام زميني شريف خود كه محمد است اشراق ميكند و آنان را تسديد مينمايد زيرا اسم محمد مناسب تربيت ظواهر ميباشد، و حكمت اقتضاء ميكند اسم عالِمي كه در آن دوره احكام شرعي و غيره را بر او اشراق ميكند، و او را تسديد مينمايد، مطابق و موافق اسم شريف زميني او يعني محمد باشد. و اگر زمان، به دورهي باطن و اهل آن مربوط است، اهل آن زمان را با اسم آسماني خود كه احمد است و مناسبت با تربيت باطن دارد اشراق كرده و تسديد نمايد، و حكمت اقتضاء ميكند نام آن عالِمي كه در ابتداي اين دوران مورد اشراق و تسديد قرار ميگيرد با نام آسماني آن حضرت يعني احمد موافق و مناسب باشد يعني نام او احمد باشد. در كجاي اين عبارت مرحوم سيد گفته كه حقيقت محمديه در شيخ احمد ظاهر شده است؟ خلاصه از اين عبارات روشن و بيانات آشكار، اگر كسي غير از آن را بفهمد كه گفتيم چنان كه همداني به گمان خود فهميده است و عقيدهي فاسدي را رواج بدهد از دو حال بيرون نيست: يا عوام است، و حَظّي از علوم عربي ندارد چه برسد به علوم ديگر، و لذا منظور را نميفهمد و فاسد را از حق تشخيص نميدهد. يا اين كه مراد را ميفهمد ولي عمداً ميخواهد بر موحدين و بر علماي كامل افتراء و بهتان ببندد. اما بهتر اين است كه ما او را در قسمت اوّل قرار بدهيم چنان كه اين موضوع از عبارات غلط و ملحون او به دست ميآيد، و بعضي از مطالب فاسد را بر علماي اماميه نسبت ميدهد، علمايي كه از آن اقوال منزه و مبري هستند. بلكه اعتقاداتي به علماء نسبت ميدهد كه از اعتقادات ملاحده و زنادقه و از مذاهب فاسد و كاسد ايشان ميباشد، كه بعضي از آن اعتقادات فاسد را در مقالهي اوّل ديديم. نبايد از واعظ همداني تعجب كرد، كسي كه طريقهي او از پدر گرفته تا اجداد، طريقهي تصوف باشد تعرض اوبه علماي حقه، براي هيچ عاقلي پوشيده نخواهد بود، و از او بعيد نيست كه چه بگويد يا بنويسد بلكه آن چه انجام داده نسبت به آنچه در درون (و ضمیرخود) دارد، اندك است امّا تعجب بايد كرد و خيلي هم تعجب بايد كرد از علمايي كه معاصر او بودهاند، و فضلايي كه در زمان او معروفيت داشتهاند، آيا ايشان از رسالهي او بياطلاع ماندهاند؟ يا اطلاع يافتهاند ولي به رسواييها و قبايحي كه داشته توجه نفرمودهاند؟ ياتوجه داشتهاند ولي چشم پوشي نمودهاند؟ فساد هر يك از اين شقوق واضحتر است. اما محمل صحيح اين است كه بگوئيم علماي اعلام و فضلاي فهام معاصر با او، هيچ اعتنايي به نوشتهي او نداشتهاند و آن را نپذيرفتهاند، بلكه در گوشهي فراموشي گذاشتهاند تا به ترك ذكر، بميرد و از بين برود. اما عوام «كالانعام بل هم اضل سبيلا 1»، آن رساله را پذيرفتهاند و از زاويه ی اهمال و فراموشي در آورده با اعلان و اعلام نشر دادها ند، و بدين وسيله عمود جهل و ناداني را در شهرها بر پا كرده و بين مردم نفاق و نقار افكندهاند ( غافل از اين كه ) ان ربّك لبالمرصاد1». فصل سوّم بايد بدانيم كه آن چه مرحوم سيدگفته كه پيامبر ما صلي الله عليه و آله و سلم دو اسم دارد، آسماني كه احمد است، زميني كه محمد است مستند است به خبر معاني الاخبار، از حضرت امام حسن بن علي بن ابيطالب عليه السلام كه فرمود: عدهاي از يهوديان، به نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آمدند، و از آن حضرت پرسيدند: چرا نام شما محمد و احمد و ابوالقاسم و بشير و نذير و داعي است؟ حضرت صلوات الله عليه و آله جواب داد: اما محمدم براي اين كه در روي زمين محمود (يعني پسنديدهام )، و اما احمدم براي اين كه در آسمان محمودم، اما ابوالقاسم به اين جهت كه خداي عزوجل روز قيامت نصيب آتش را تقسيم ميكند، هركس به من كافر باشد از گذشتگان يا آيندگان به جهنم ميرود، و نصيب بهشت را تقسيم ميكند، هركس به من ايمان بياورد و به نبوتم اقرار كند به بهشت ميرود، اما داعي هستم زيرا من مردم را به دين خدايم دعوت ميكنم، و نذيرم براي اين كه هركس به من عاصي شود او را با آتش ميترسانم، و بشيرم به اين خاطر كه هركس از من اطاعت كند وي را به بهشت مژده ميدهم.1 تا پايان خبر. چنان كه ملاحظه ميكنيم اين خبر صراحت دارد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، با توجه به اوصاف بيشمار اسامي گوناگوني دارد، در ازاي هر يك از صفاتش اسمي مناسب با آن را دارد، و بدون شك و شبهه به خصوص بر مبناي مذهب حق كه خدا را واضع الفاظ ميداند، اين اسمها، مناسبتها، مصلحتها و حكمتهاي پنهانی دارند، و از همين جا معلوم ميشود كه دو اسم شريف احمد و محمد قطعاً با هم تفاوت دارند چون خداي تعالي حكيم است و از لغو پرهيز دارد. از تفاوتهايي كه سيد امجد انارالله برهانه ذكر كرده اين است كه در خبر حضرت فرموده است: من محمدم زيرا در زمين محمودم، و احمدم به اين جهت كه در آسمان محمودم. و معلوم است كه مراد از زمين و آسمان و اگر چه آشكار ميباشند اما در باطن منظور از آنها مطلق علو و انحطاط است، و عبارت از عالم ملكوت و عالم ملك هستند، يعني اسم مناسب با ملكوت، يعني عالم نفوس، احمد است و اسم مناسب عالم ملك، يعني عالم شهود محمد است، و چون دورهي اول، دورهي ظاهر و اهل ظاهر است اسم محمد با آن مناسبت دارد، كه با عالَم شهود و اجسام مناسب ميباشد، و ارض ظاهر است و آسمان باطن است، مروجين شرع شريف، در سر هر صد سال تا دوازده سده اسم محمد دارند، و چون دورهي دوم يعني دورهي باطن شروع شد و مناسبت آن با اسم احمد بود كه مناسب با عالم بالا است، كه عالم ملكوت باشد و اول آن دوره سدهي سيزدهم است مروج آن، در اوّلِ دوره، احمد نام دارد. اين موضوع و آن چه گفتيم به اقتضاي ظاهر خبر معاني الاخبار بود، و براساس سلوك با اهل ظاهر، امّا به حسب باطن و حقيقت اين دو اسم شريف خواص و اسرار غير قابل توصيف دارند، و محل بيان آن چه مردم زود آن را انكار ميكنند این جا نيست، و آن چه را بدان اشاره كردم، کسانی می دانند كه از علم حروف و اسرار آنها باخبرند، و اگر كسي خواسته باشد چيزي در اين باره بداند به كتاب شرح خطبهي تطنجيه مراجعه كند1 اي بسا كه به معرفت آن توفيق حاصل كند. در پايان ميگويم: مقصود اهم و مرام اتمّ اين بود كه آن چه همداني فهميده، و در رسالهاش ذكر كرده، و به مرحوم سيد انارالله برهانه نسبت داده ربطي ندارد به آن چه مرحوم سيد در شرح قصيده آورده است و به هيچ وجه، با در نظر گرفتن دلالتهاي گوناگون دخلي به گفتههاي سيد ندارد.و قضاوت به عهدهي اهل انصاف ميباشد. منبع : کتاب احقاق الحق در رد اتهام و رفع ابهام |
جستجو در مطالب سایت
لینکها
|