موضوعات سایت
1- حضرت آیتالله المعظم حاج میرزا عبدالرسول احقاقی(ره) 10- حضرت آیت الله میرزا محمد تقی حجه الاسلام (نیر) 11- حضرت آیت الله میرزا محمد حسین حجه الاسلام 12- حضرت آیت الله میرزا اسماعیل حجه الاسلام 13- حضرت آیت الله میرزا ابوالقاسم حجه الاسلام 14- حضرت آیت الله میرزا علی ثقه الاسلام (شهید) 15- حضرت آیت الله میرزا فتح الله ثقه الاسلام 16- حضرت آیت الله حاج میرزا عبدالله ثقه الاسلام 17- حضرت آیت الله میرزا حسن گوهر 18- ادعیه (دعاها) 19- نماز شب 2- حضرت آیت الله المعظم میرزا حسن احقاقی (ره) 3- حضرت آیت الله المعظم میرزا علی حایری احقاقی(ره) 4- حضرت آیت الله المعظم میرزا موسی حایری احقاقی(ره) 5- حضرت آیت الله المعظم آخوند میرزا محمد باقر حایری اسکویی(ره) 6- حضرت آیت الله المعظم آخوند میرزا محمد سلیم حایری اسکویی(ره) 7- حضرت آیت الله المعظم میرزا آقا حایری احقاقی (ره) 8- حکیم الهی میرزا عبدالله احقاقی 9- حضرت آیت الله میرزا محمد حجه الاسلام تبریزی(ممقانی) جوابیه حضرت آیت الله فقیه سبزواری ( یکی از اساتید امام مصلح) زیارت نامه ها گالزی عکس آخرین مطالب ارسالی
زندگی نامه آیت الله فقیه سبزواری (ره) یکی از اساتید حضرت آیت الله امام مصلح عبد صالح میرزا حسن احقاقی (ره) جوابیه سایت ها زیارت جامعه کبیره زیارت عاشورا دعای فرج دعای سمات دعای توسل دعا ی کمیل کتاب نماز شب دعاهای نماز شب کتاب جاودانگان تاریخ ( از فصل ششم تا کتاب جاودانگان تاریخ ( دویست سال مرجعیت در خاندان بزرگ احقاقی) فصل اول تا فصل پنجم تمثال مبارک حضرت آیت الله المعظم میرزا حسن احقاقی اعلی الله مقامه عکس كتاب ديوان نير ( آتشكده نير ) كتاب اصول دين و اصول عقايد كتاب تفسير الثقلين ( تفسير سوره توحيد يا اخلاص) كتاب تفسير الثقلين ( تفسير سوره حمد يا فاتحه الكتاب) رساله حيات النفس |
مربوط به بخش : 1- حضرت آیتالله المعظم حاج میرزا عبدالرسول احقاقی(ره)
(جاودانگان تاریخ) دو قرن اجتهاد و مرجعیت شیعه ی اثنی عشری در خاندان معظم احقاقی تالیف حضرت آیت الله المعظم حاج میرزا عبدالرسول حایری احقاقی اسکویی ازانتشارات روشن ضمیر حایری احقاقی ، عبد الرسول ، 1307 –1382 . دو قرن اجتهاد و مرجعیت شیعه اثنی عشری در خاندان معظم احقاقی / تالیف عبد الرسول حایری احقاقی . - - تهران : روشن ضمیر ، 1385 . 568 ص . : مصور ، نمونه . فهرست نویسی بر اساس فیپا . بالای عنوان : (جاودانگان تاریخ ) 1.حایری احقاقی (خاندان ) . 2 . مجتهدان و علما - - سرگذشت نامه . الف . عنوان . 25 الف / 1419cs 20955/ 929 کتابخانه ملی ایران 5083-85م ناشر : انتشارات روشن ضمیر تلفن : 09122343546- 55500446 -55387507 فاکس: 55367083 –Emil: Roshan _zamer76@yahoo.com نام کتاب : (جاودانگان تاریخ )دو قرن اجتهاد و مرجعیت شیعه اثنی عشری در خاندان معظم احقاقی مؤلف : آیت الله میرزا عبد الرسول حایری احقاقی اعلی الله مقامه چاپ اول: پاییز 1385،سال پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم چاپ : چاپخانه ی نیاز تعداد صفحات : 568 تیراژ: 7000 نسخه قیمت : 4500 تومان شابک : 4 – 03 – 8521 – 964 حق چاپ محفوظ و مخصوص انتشارات روشن ضمیر می باشد این کتاب به زبان عربی بار اول به وسیله ی مکتبه الامام الصادق العامه (مسجد امام صادق ) در کویت ، و بار دوم به وسیله مجله ی المرشد در سال 1374 و فصل هفتم آن جلو تر از همه در لبنان _ بیروت چاپ و نشر شده است . عطف جلد (جاودانگان تاریخ ) دو قرن اجتهاد و مرجعیت شیعه در خاندان احقاقی از عبد الرسول حایری احقاقی انتشارات روشن ضمیر قیمت: 4500 تومان شابک : 4- 03 – 8521 – 964 9789648521030 فهرست جاودانگان تاریخ مقدمه ی ناشر اهدای کتاب مقدمه ی مؤلف دو قرن اجتهاد و مرجعیت در خاندان احقاقی فصل اول : آخوند ملا محمد سلیم اسکویی مختصری از تاریخ زندگی او وفات او شهر اسکو وضعیت فرهنکی وضعیت اقتصادی آثار تاریخی و باستانی فصل دوم : آخوند ملا محمد باقر اسکویی ولادت و تحصیلات او شاگردان وی وفات این مرجع بزرگ مؤلفات آخوند میرزا حسن گوهر ولادت و تحصیلات میرزا استادان او شاگردان او تألیفات وی رد باب و بها ء ذوق ادبی او وفات او شیخ الفقها ء مرحوم شیخ مرتضی انصاری ولادت و تحصیلات علمی تألیفات وفات خاندان حجةالاسلام تبریزی آخوند میرزا محمد بزرگ ، ملقب به حجة الاسلام ولادت و تحصیلات علمی او وفات و اولاد او فصل سوم : آیت الله حاج میرزا موسی حایری اسکویی (احقاقی ) ولادت و تحصیلات علمی مؤلفات او وفات او اولاد او علامه میرزا حبیب الله رشتی مؤلفات وی وفات او فصل چهارم : مرحوم آیت الله حاج میرزا علی آقا احقاقی حایری ولادت و تحصیلات علمی او تأسیسات و دیگر اقدامات او شاگردان او وفات او اولاد او مرحوم آخوند خراسانی صاحب الکفایه در اصول کارهاو مؤلفات او وفات او فصل پنجم : آخوند میرزا محمد باقر احقاقی حایری اسکویی معروف به میرزا آقا مختصری از تاریخ زندگی او فصل ششم : امام مصلح حضرت آیت الله حاج میرزا حسن احقاقی حایری مقدمه ای به قلم نور الدین شاهرودی زندگی امام مصلح به اختصار 1 – ولادت و تحصیلات علمی او 2 – اجازه نامه های او شیخ الشریعه ی اصفهانی تحصیلات علمی وفات او اجازات وی مؤلفات وی خصال پسندیده ی امام مصلح 3 - ازدواج امام مصلح به سمت اسکو روشی در تبلیغ صحیح اسلام 4 - مصلح و معلم پر توان 5 – تحول عظیم دینی در تبریز 6 – زهد و وارستگی 7 – نمونه ای در تقوی و عبادت 8 – هم نشینی و ایثار به نیاز مندان 9 – بالا تر از ایثار 10 – قاضی عادل 11 – ایثار و مهربانی 12 – والاترین روح انسانیت و نوع دوستی 13 – مدارا با حیوانات 14 – نهایت مهربانی و عروج انسانیت 15 – ایثار با حیوانات 16 – بالاترین بخشش 17 – اظهار کامل بی نیازی 18 – فداکاری برای نجات دیگران 19 – تجسم صفحه ای از نامه ی آدمیت 20 – قاطعیت در عین محبت در خانواده 21 – مرجعیت 22 – عبد صالح و امام مصلح 23 – تألیفات او 24 – مؤسسات او تصاویری از مؤسسات مهم امام مصلح 25 – خوابی شیرین و زیبا 26 – تأثیر نَفَس و دعاء 27 – اذکار و اوراد 28 – مناجات و اشعار او در فضایل آل بیت علیهم السلام قصیده ی اول در توسل و تعهد قصیده دوم در شکایت و التماس 29 – جلسه ای روحانی در خانواده 30 – شعار همیشگی او بسم الله الرهمن الرحیم مقدمه ی ناشر: « الحمد لله الذی فضل العلما ء علی سایر عباده فضل الشمس علی الکواکب حمد و سپاس خدایی را سزاوار است که علما را بر دیگر بندگان برتری داده چنان که خورشید را بر ستارگان و مرکب آنان را بر خون شهدا فضیلت بخشیده است درود و سلام بر سیدمان و پیامبر بزرگوارمان ، خاتم پیامبران و رسولان حضرت محمد و خاندان پاک و طاهر او باد . و بعد : حضرت آیت الله معظم صاحب نظر و اجتهاد . جامع معقول و منقول ، حکیم الهی مولی حاج میرزا عبد الرسول احقاقی فقیهی است متضلع که به احکام دین حنیف وقوف کامل دارد . محقق و مؤلفی است مقتدر ، استادی است در فقه و اصول ، و ید طولایی در تفسیر دارد . او در حال حاضر رکن مهمی در تدریس ، تحقیق و تألیف می باشد در محضر اسطوانه های علم تلمذ کرده که انوار درخشان حوزه های علمیه ی کربلای معلی ، مشهد مقدس ، تبریز و تهران بوده اند . ولادت : در روز بیست و دوم ماه صفر در مهرماه 1307 هجری شمسی مطابق با دوازدهم تشرین اول سال 1928 میلادی در شهر کویت ، در خانه ی علم و تقوی و ایمان و بیت ولایت و محبت اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم به دنیا آمد درهمان خانه ی علم و فضیلت و تقوی و صلاح نشو و نما کرد و از همان لحظات اول زندگی خود در گهواره ی دیانت و ایمان تربیت یافت ، و جسم و جان خود را با شیر محبت و ولایت سیراب نمود ، و با اسماء مقدسه ی محمد و آل محمد علیهم السلام زبان باز کرد ، و جوهره ی وجودش با عشق و محبت آن بزرگواران از آغاز زندگی در هم آمیخت . تحصیل مقدمات : در شش سالگی عمرش به آموزش قرآن کریم پرداخت و مواردی از اصول دین و واجبات و محرمات و ضروریات شرع مقدس را در کمتر از یک سال نزد مرحوم سید احمد مدرس فسقندیسی رضوان الله تعالی علیه فرا گرفت . تحصیلات ابتدایی خود را درشهرستان اسکو آغاز کرد و تا کلاس سوم در مدرسه ی شاپور مشغول بود ، پس از آن با والد بزرگوارش به کربلا سفر کرد و کلاس چهارم را در مدرسه ی «حسینی » گذراند و کلاس های پنجم و ششم را در مدرسه ی « ابن یمین » در مشهد مقدس . زمانی که پدرش به احساء مسافرت کرد در همان جا زیر نظر الشیخ احمد ابو علی احسایی رضوان الله تعالی علیه به تحصیل علوم دینی و معارف اسلامی مشغول شد ، بعد از گذشت زمانی نه چندان زیاد همان استاد جلیل اعلی الله مقامه الشریف ، از والد ماجدش تقاضا نمود وی را به زی اهل علم مشرف سازد . تشرف به زی اهل علم : در شب ولادت خامس آل عبا علیه آلاف التحیه و الثناء به سال 1363 هجری قمری که اهالی غیور احساء مجلس شادمانی بزرگی را به همان مناسبت بر پا کرده بودند و عده ی زیادی از علما و فضلا و سادات حضور داشتند بعداز ادای مراسم میلاد ومدیحه سرائی و سخنرانی خطبای محترم در همان شب مقدس ، پدر بزرگوارش امام مصلح مرجع بزرگ دین مولی حاج میرزا حسن احقاقی حایری درحضور جمع زیادی که در محفل بودند بر سر فرزندش عمامه گذاشت در حالی که می گفت : « مَن جَدَّ وَ جَدَ » هر کسی بکوشد به مطلوب می رسد . تحصیلات سیکل اول و دوم : تحصیلات دوره ی متوسطه را در تبریز شروع نمود و در امتحانات متفرقه ثبت نام کرد ، در آن ایام قانون اجازه می داد که دانش آموز مواد درسی سه کلاس را به صورت متفرقه و درعرض یک سال امتحان دهد ، وی کوشش زیادی به خرج داد زیرا حدود چهل و پنج روز فرصت داشت به کتاب های درسی این کلاس ها مراجعه و آن ها را حفظ کند با این حال در بین حیرت همگان که برای اولین بار می دیدند یک عالم دینی در امتحانات دوره ی متوسطه شرکت می کند ، در امتحانات شرکت کرد . چند روز پس از امتحانات رئیس هیأت ممتحنه به او اطلاع داد که در همه ی امتحانات قبول شده است ، هیچ کس در آن موقع باور نمی کرد که یک اهل علم بتواند سه کلاس را به جای سه سال در چهل و پنج روز پشت سر بگذارد . در سال بعد دوره ی دوم متوسطه را شروع کرد و به همین منظور در کلاس های شبانه ی «مرکز فرهنگی آذر » که یک مؤسسه ی علمی و تخصصی بود ثبت نام نمود ، شب ها برای تحصیل مواد درسی کلاس دهم و یازدهم به این مرکز می رفت و آن ها را فرا می گرفت ، سال تحصیلی به سر آمد و در امتحانات شرکت جست و با نمره ی ممتاز هر دو کلاس را پشت سر گذاشت . برای تکمیل دوره ی متوسطه در سال بعد در دبیرستان لقمان تبریز به تحصیل نشست و در پایان سال تحصیلی از عهده ی امتحانات بر آمد . و بدین سان دوره ی اول و دوم متوسطه را به جای گذرندان آن ها در شش سال در دو سال و چهل و پنج روز تمام کرد . تحصیل در حوزه های علمیه : برای نوشیدن از چشمه سار های علم و معرفت ، و درک علوم الهی ، و تحقق بخشیدن آرزوهای علمی به مشهد مقدس رفت ، نحو و معانی و بیان و بدیع را نزد ادیب نیشابوری ، و شرح منظومه را نزد علامه ی کبیر و متفکر فرید حضرت ایت الله زین الدین میرزا جعفر زاهدی ، و در س قرآن را در نزد مفسر توانا حکیم محی الدین الهی قمشه ای ، و علم عرفان را در پیش خطیب معروف کمالی سبزواری ، و اصول و فقه و حکمت اهل بیت علیهم السلام را نزد والد ماجد خود فرا گرفت . بعد از زمانی با والد ماجدش به تبریز آمد و در آن جا تحصیلات علمی خود در فن معانی وبیان و بدیع را تکمیل کرد که در واقع کلید فهم اعجاز قرآن کریم به شمار می روند ، و در این باره از ادیب توانا مرحوم شیخ علی اکبر نحوی تبریزی بهره گرفت که از بزرگان علمای لغت و ادب عربی به شمار می آمد . از آن پس این مواد را به طلاب علوم دینی ، به خصوص طلاب مدرسه ی حضرت (صاحب الامر ) علیه السلام تدریس کرد ، در پیش پدر نیز به تکمیل علم تفسیر و دوره ی کامل فقه و اصول مشغول گردید . مکاسب شیخ اعظم مرتضی انصاری را از حضرت آیت الله سید مهدی انگجی و کفایت الاصول ملا محمد کاظم خراسانی را از حضرت آیت الله مستنبط غروی ، و رسایل مرحوم شیخ مرتضی انصاری را از مرحوم میرزا جعفر شیخ الائمه ، و شرح منظومه سبزواری و بحث خارج عروةالوثقی مرحوم آیت الله سید کاظم یزدی را نزد علامه سید مرتضی مستنبط غروی ، و درس اسفار ملاصدرا و بحث خارج تبصره علامه را در محضر آیت الله حاج سید ابراهیم علوی خویی تکمیل نمود . در حوزه ی علمیه ی آیت الله حاج میرزا فتاح شهیدی و حضرت آیت الله میرزا رضی زنوزی ، برای استفاده از درس بحث خارج اصول فقه حضور می یافت و در بحث های علمی فقهی و حکمی حضرت آ یت الله ثقة الاسلام تبریزی و علامه ی کبیر شیخ جعفر زاهدی و غیر آنان شرکت می کرد . در یافت اولین اجازه ی اجتهاد : در سال 1331 هجری شمسی به سال 1952 میلادی عموی جلیل القدرش حضرت آیت الله معظم حاج میرزا علی حایری احقاقی به معظم له اجازه اجتهاد داد و از طریق خود ؟، وی را در سلسله ی راویان احادیث اهل بیت علیهم السلام قرار داد . او این کار را بعد از امتحان گرفتن از نامبرده در اصول فقه و حکمت الهی و دیگر معارف اسلامی و مصادر دینی انجام داد . و به این صورت اولین اجازه ی اجتهاد را از دست مبارک عمو به قلم شریف او دریافت نمود و نمونه هایی از اسرار اهل بیت علیهم السلام را در ضمن تعلیمات و اشراقات روحانی او رضوان الله تعالی علیه فرا گرفت . اجازات وی : لازم به ذکر است که معظم له از استادان بزرگوار و علمای اعلام و مجتهدین عظامی تلمذ کرده که در تبریز بلکه در عالم تشیع کم نظیر بوده اند ، و از امثال و اقران خود که در حوزه های علمیه ی نجف اشرف و قم مقدسه بوده اند در علم و احاطه گوی سبقت برده اند ، که اهل بصیرت و خبرگان به این مسأله اعتراف می کنند و اقرار دارند . از برخی از همین اعلام به در یافت اجازه هایی در اجتهاد و روایت نایل آمده که ذیلاً نام می بریم : 1 – والد ماجدش حضرت امام مصلح ، مرجع کبیر دینی مولی حاج میرزا حسن حایری احقاقی 2 – حضرت آیت الله حاج میرزا فتح الله ثقه الاسلام 3 – حضرت آیت الله العظمی حاج زین الدین جعفر زاهدی 4 – حضرت آیت الله العظمی حاج سید ابراهیم علوی خویی 5 – حضرت آیت الله العظمی حاج میرزا عبدالله ثقه الاسلام 6 – حضرت آیت الله المعظم حاج سید کاظم مرعشی و دیگر علمای اعلام رضوان الله تعالی علیهم . ورود به دانشگاه : در سال (1331 هجری شمسی ، 1952 میلادی ) در امتحانات ورودی دانشکده ی الهیات ، معقول و منقول دانشگاه تهران شرکت کرد و بعد از شش سال تحصیل در این دانشگاه با درجه ی ممتاز فارغ التحصیل گردید . برخی از اقدامات : مدّتی طولانی به تدریس تمامی کتاب های فقه و اصول در دوره ی سطح ، در محافل طلاب علوم دینی تبریز مشغول شد و به تحقیق و تألیف پرداخت چنان که مدت چند سال را به بحث خارج برای صد ها نفر از طلاب و فضلا در مدرسه ی حجة الاسلام مشغول گردید . تألیفات او : کتاب هایی خطی و چاپی دارد ، یکی از آنها کتاب «ولایت از دیدگاه قرآن » و یکی نیز «تفسیر ثقلین » است که پدرش در مقدمه ی آن مرقوم فرموده است : «تفسیری جامع و ممتاز و بی نظیر است و قابل مقایسه با تفسیر ها نیست » و حضرت آیت الله امام شیخ مهدی شمس الدین رییس مجلس اسلامی اعلای شیعیان لبنان در تقریض خود نوشته است : « این تفسیر را مورد بررسی قرار دادم متوجه شدم که از علمای ابرار تفسیر بهره برده و به روش ایشان حرکت کرده است ، اما در آن چه تألیف کرده صرفاً یک اقتباس کننده و ناقل نبوده است ، در این تفسیر بعضی نکات ابتکاری زیبا و برخی اقتباسات سود مند وجود دارد که شخصیت مؤلف را ممتاز کرده و به این تفسیر رنگ و بوی خاص داده است . کتاب دو قرن اجتهاد و مرجعیت نیز از تألیفات او است که شرح حال عده ای از بزرگان علما و مجتهدین از خاندان احقاقی حایری اسکویی و غیرهم را در آن به رشته ی تحریر در آورده است . رساله ی احکام الشریعه که دوره ی کاملی از فقه اسلامی را شامل می شود این کتاب به زبان های عربی ، فارسی و اردو چاپ شده است . معظم له بیش از پنجاه جلد کتاب در علوم مختلفه اعم از ادبی و دینی به خصوص پیرامون معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام تدوین کرده که عده ای از آن ها به چاپ رسیده و عده ای نیز خطی باقی مانده است نامبرده در حال حاضر در تهران و کویت سکونت دارد و به انجام امور دینی و شرعی مشغول می باشد و گاه و بی گاه به تبریز و سایر مناطق در ایران و خارج برای رسیدگی به امور مقلدین پدرش مسافرت می کند زیرا مورد وثوق اوست واهلیت دارد که پس از عمر طولانی پدر، جای وی را بگیرد . «مدیر کتابخانه ی امام صادق (ع)کویت » این مقدمه را در صفحه ی 459 قرنان به چاپ رسیده بود پس از ترجمه در اوّل کتاب جاودانگان تاریخ ترجمه ی قرنان قرار دادیم و با توجه به این که شرح حال مفصل مؤلف معظم در داخل کتاب آمده به همین مقدمه کفایت کردیم . انتشارات روشن ضمیر باسمه العزيز المتعال 1- تقديم: به، پدر بزرگوار و اوّلين استاد عاليمقامبه شاخهي شاداب و برومند و پربار و شيرين ثمرِ شجرهي طيبهي علم و مرجعيّتِ مذهبي، در خاندان احقاقي، الامام المصلح و العبد الصالح المرجع الديني الكبير آيه الله العظمي مولانا الحاجّ ميرزا حسن الاحقاقي الحائري الاسكوئي روحي فداه به، اُسوهي علم و عمل و فضيلت به، پدر مهربان بينوايان و مستمندان و ايتام ملّت به، ناشر احكام قرآن و آثار و فضائل خاندان نبوّت و اهلبيت عصمت(ع) به، نمونهي بارز و زندهي اخلاق و عبادت به، به وجود آورندهي وحدت و اخوّت، در جهان اسلام به، محو كنندهي تنابز بألقاب و دشمني و عداوت 2- تقديم: به اجداد بزرگوارم اعلي الله درجاتهم في جنات الخلود كه نسلاً بعد نسل داراي منصب عظيم اجتهاد و مرجعيّت بودهاند و ميراثي افتخار آفرين از علم و عمل و تقوي و نام نيك و ذكر جميل براي ما باقي گذاشتهاند فجزاهم الله عن الاسلام و المعصومين الكرام عليهم السّلام احسن الجزاء و وفقنا لاحياء و حفظ تراثهم الثمينه العظيمه. بحق محمّد و اهلبيت الطيبين الطاهرين صلواتهم عليهم اجمعين، الاحقاقي. بسم الله الرحمن الرحيم مقدمه: الحمد لله الذي أبدا حقائق الممكنات من أنوار آثار مشيه، اخترع أعيان الموجودات من أشعه مظاهر إرادته، و صور حدود الماهيات علي هياكل ما اختاروه عند إجابه دعوتهه، ثم أمضي عليهم بما قضي إظهارا لسعه رحمته، و اكمالا لتمام نعمته. و الصلاه و السلام علي خير خلقه، وأشرف بريته، حبيب قلوبنا،و طيب نفوسنا، البشير النذير، و السراج المنير،أبي القاسم محمد(ص)، الذي جعل جوهر عبوديته كنهما لمقام ربوبيته، و خلق ربوبيات عوالم الانوار من أسفل مراتب عبوديته، وعلي اله، و اهل بيته، الذين علاهم بتعليته، و سما بهم إلي رتبته، أئمه الهدي، واولي الحجي، و كهف الوري، و ورثه النبياء، و الدعوه الحسني، و المثل الاعلي، الذين جعلهم الله محال مشيته،و السنه ارادته، و معادن علمه و حكمته، و مخازن سره و رسالته، و ايات معرفته، و حفاظ شيعته و شريعته. و اللعنه الدائمه علي اعدائهم، و مخالفيهم، و غاصبي حقوقهم، و منكري فضائلهم، و مبغضي شيعتهم اجمعين، من الان الي يوم الدين، ابدا الابدين، آمين يا رب العالمين. السلام علي مولانا علي امير المومنين، و علي فاطمه الزهرا سيده نساء العالمين، علي الحسن و الحسين سيدي شباب اهل الجنه اجمعين، و علي علي بن الحسين زين العابدين، و علي محمد بن علي باقر علوم الاولين والاخرين، و علي جعفر بن محمد الصادق البارالامين، و علي موسي بن جعفر الكاظم الكظيم، و علي علي بن موسي الرضا المرتضي، و علي محمد بن علي التقي، و علي علي بن محمد النقي، و علي الحسن بن علي العسكري، و علي بقيه الله في الارضين، الحجه ابن الحسن العسكري المهدي الذي يملأ الله به الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا، اروحنا فداهم. و سلام الله و صلواته عليهم اجمعين، و علي شيعتهم، و محبيهم، و مروجي احكامهم، و ناشري فضائلهم، و مناقبهم، و المجاهدين في سبيلهم اجمعين الي قيام يوم الدين. فصل اوّل قسمتي از تاريخ حيات جد اعلايمان جناب آخوند ملا محمّد سليم اسكوئي رضوان الله عليه بِسْمِ اللهِ الرحمن الرحيم 1- آخوند ملاّ محمّد سليم اسكوئي اعلي الله مقامه در حوالي سال 1200 هجري قمري كاروان كوچكي از آبادي اوشتبين معروف به ( اوچ دبين) از محال قراجه داغ( ارسباران ) آذربايجان له قصد زيارت مشاهده مقدسهي عتبات عاليات عراقعرب و آستانبوسي حضرت خامس آلعباحسين بن علي عليهما الصلوه و السّلام عازم ميعادگاه شيعيعان جهان، كربلاي معلي گرديد. يكي از كاروانيان به نام آخوند ملا محمّد سليم، سمت روحانيت و ارشاد اين كاروان را داشت. او عامل و مجاهدي دورانديش بود، هدفش در زندگي خدمت به ديانت و آستانمقدس ولايت بود و هميشه خير جامعه را بر منافع شخصي خود ترجيح ميداد. اين كاروان با قلبهائي مشتاق و ديدگاني گريان شب و روز به سوي كعبهي مقصود طيّ طريق مينمودند. و در حين توقّف در منزلهاي بين راه كه جهت رفع خستگي و تجديد قوا انجام ميگرفت، اين عالم ربّاني شروع به وعظ و ارشاد مي نمود و با ذكر احكام و نشر آثار و مناقب و مصائب اهلبيت اطهار(ع)، روحي تازه در كالبد كاروانيان ميدميد و آنان را براي زيارت موالي عظام خودشان مشتاقتر مينمود. پس از طيّ منازل در ضمن سفر، به آبادي اسكو رسيدند. اسكو در آن زمان قصبهاي در سي كيلومتري شهر تبريز بود و در مسير راه عراقعرب و كربلا قرار داشت. كاروانيان با مشاهدهي مناظر زيباي طبيعي و هواي دلكش و لطيف و چشمهسارهاي گوارا و باغها و بستانهاي پر طراوت و بديع آن سامان تصميم گرفتند كه براي رهائي از رنج سفر و تهيهي زاد و توشه و ضمناً استفاده از موهبات طبيعي آن منطقه، چند روزي در آنجا توقف نمايند در ظرف اين چند روز آخوند ملاّ محمد سليم نيز مشغول نقد و تحقيق در عقايد و مطالعه در كيفيّت سلوك مردم آن سامان شد و در نتيجه سـاكنان آنجا را مردمـي با نشاط و با ذكـاوت و مؤدب و مهـماننـواز يـافت. ولي متأسفانه آنان را از نظر اطلاع بر مصارف ديني و عمل به احكام اسلامي بسيار مبتدي وضعيت تشخيص داد و علّتش هم نبودن عالمي عامل و فقيهي كامل و استادي توانا در آن ناحيه بود. رهبران روحاني آنجا را فقط عدّهاي روضهخوان و نوحهخوان و عشرخوان تشكيل ميداد كه داراي اطلاعاتي محدود بودند كه از چند حديث عامي و چندين بيت شعرو قصيده و مدايح و مراثي تجاوز نميكرد و در واقع آنان احتياج و نياز به ارشاد و آشنائي بيشتر به مباني دين و آثار اهلبيت سيّدالمرسلين(ص) داشتند. و به همين جهت جدّ اعلايمان مرحوم آخوند ملا محمد سليم آن فقيه فرزانه و حكيم علّامه در ظرف اين چند روز در اجتماعات آنها حضور بهم رسانيده از باب خدمت به دين و جامعهي مسلمين و اداي تكليف مذهبي، آنان را از اين كمبود مهّم و حياتي آگاه نمود و به آنان ابلاغ كرد كه آبادي با طراوت شما چون جسم زيبائي است كه فاقد روح و جان ميباشد، و مردم هوشيار اسكو بوسيلهي تذكّرات حكيمانه و بسيار مفيد آن مرد علم و تقوي گوئي از خواب عميق بيدار شدند و خود را در برابر وجدان و دين مسئول يافتند و به همين جهت بزرگان و سادات آن ديار پيرامون آن مرد روشنضمير را گرفتند و با خواهش و اصرار زياد خواستار شدند كه در آنجا رحل اقامت گزيند و با تزكيهي نفوس و تهذيب اعمال و عقول و آشنا كردن مردم با احكام دين مبين و علوم و آثار قرآن و اهلبيت حضرت خاتم النبيين(ص)، آن فقر مذهبي و اخلاقي را از آن ديار ريشهكن نمايد مرحوم آخوند ملا محمّد سليم اسكوئي در اين مقطع حسّاس و تعيين كننده، خود را بر سر دو راهي ميبيند و در انتخاب يكي از آن دو راه در برابر مسئوليتي عظيم قرار ميگيرد. و به بحر تفكّر و انديشه فرو ميرود. از طرفي اشتياق به زيارت كربلا و تقبيل آستان و ضريح مقدّس حضرت سيّدالشهداء و ساير مشاهد متبركهي عتبات عاليات كه مدّتها بود عاشقانه در آرزويش داد، پر تب و تاب داشت و از طرف ديگر مسئوليت ارشاد و خدمت به ايتام آل محمّد(ص) ومواليان اهلبيت عصمت عليهم السلام. و نميداند كداميك را ترجيح بدهد؟ زيارت؟ يا خدمت؟ ولي با الهام از متن آيات قرآن كريم و آثار اهلبيت طاهرين عليهم السلام. متوّجه شد كه انتخاب شق دوّم در مقام اولويت قرار دارد و بايد برخلاف خواهش دل، فسخ عزيمت به زيارت نمايد و براي خدمت به مردم كمر همت بندد او اين اقدام رايك تكليف شرعي براي خود تشخيص داد، زيرا مسألهي زيارت نفعش فقط متوجّه خود اوست ولي خدمت به آستان دين و گروه مؤمنين مسأله ايستكه نفعش عمومي و به همهي مردم ميرسد و در واقع خود را مجبور به توقّف در آن ديار ديد. فلذا فسخ عزيمت نموده و موقّتاً خدمت به آستان و شيعيان اهلبيت عصمت عليهم السّلام رابه زيارت مشاهد آن بزرگواران ترجيح ميدهد و در اسكو متوطّن ميگردد. سپس منزلي در كوي سبزه مكيدان اسكو تهيه نموده و اقدام به تعليم و تربيت اهالي با استعداد آن ديار ميكند، مردم حقشناس اسكو نيز پيرامون آن شمع هدايت جمع ميشوند و باشكوهترين مسجد جهت اقامهي نماز جماعت و مدرسهي علميه جهت تدريبِ محصلين علوم دينيه براي ايشان مهيّا ميگردد. آن بزرگوار حلقهي درسي ترتيب مي دهد و عدّهاي از مشتاقانِ احكام و علوم و معارف اهلبيت عصمت عليهم السّلام را پيرامون خود جمع فرموده و از باء بسم الله و هوالفتّاح شروع مي نمايند و تدريجاً از مقدّمات عربيّه و فقه و تفسير و ساير معارف اسلامي تدريس مينمايند و آن تشنگان وادي علم و معرفت را از رشحات حياتبخش درياي علوم خود بهرهمند ميسازند و انقلابي علمي و عملي كه مبناي تقوي و اخلاق استوار بود در خطهي اسكو و محال آن به وجود ميآورند و تا امروز هم آن بنيان مقدس به قوّت و استحكام خود باقي است و حتي اولاد اسكوئيانِ آن دو زهم كه امروز موجود هسنتد ريشه و بنياد عقايد مذهبي و تعليمات اخلاقي خود را كه مبتني بر قرآن كريم و احكام و آثار حضرت سيدالمرسلين و اولاد انجابش حضرات ائمهي طاهرين عليهم السّلام است مديون زحمات آن علامهي مجاهد و فرزندان فرزانهي او ميدانند. سپس آن بزرگوار عدّهاي از شاگردان خود را كه شايستگي درك مقامات عاليتري راداشتند جهت تكميل علوم و معارف اسلامي و وصول به درجات متعالي علم و تقوي و يقين، به عتبات عاليات اعزام ميدارند. كه از آن جمله بودهاند. جدّ اعلايم مرحوم ميرزا محمّد باقر اسكوئي( كه شرح حيات پرافتخارش در فصلي جداگانه خواهد آمد) و اديب و اريب فرزانه سلالهالاطياب السّيد زين العابدين بن يوسف حسيني الاسكوئي، شارح و مفسّر قصائد اثنا عشريّهي حضرت شيخ بزرگوار الشيخ احمدبن زين الدين الاحسائي و همچنين اثنا عشريّات علامهي عاليقدر سيّد مهدي بحرالعلوم اعلي اليه مقامهم است. اين قصائد كه در شرح مقامات عاليات و مصائب حضرت به مظلوم كربلا سيّدالشهداء حسين بن علي بن ابيطالب عليهم السلام ميباشد و به زبان عربي بسيار فصيح و بليغ سروده شده است و شامل نكات بسيار علمي و ادبي و عقيدتي ميباشد به وسيلهي آن اديب دانشمند به زبان شيرين فارسي ترجمه و شرح و تفسير شده است كه به وسيله حقير نويسندهي اين سطور و با هزينهي جناب آقاي عسكرخان سليمانيان از محلّ درآيد موقوفات مرحوم حاج سليمانخان افشار در همين اواخر در شهر تبريز چاپ و نشر گرديده است، فجزاهم الحسين سلام الله عليه خيرالجزاء. و ايضاً جناب آخوند ملا عليمحمدبن مرحوم حاج ملّا جعفر اسكوئي صاحب كتاب حيوهالقلوب ميباشد و غير از اين بزرگواران شاگردان بسيار ديگري نيز داشته است تاريخ وفات اين عالم مجاهد كه در راه دين مبين جهاد اكبر را انجام داده و چراغ علم و هدايت را در آن منطقه فروغ بيشتري بخشيده است هنوز بدستم نرسيده است و به احتمال قوي محل وفات و مدفن ايشان در همان بلدهي اسكو ميباشد. قدسسرهالعزيز و طيّب الله بحق محمّد اهلبيته الطيبين الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين. و نظر به اينكه محلّ توطّن جد اعلايمان شهر زيباي اسكو ميباشد و پس از طيّ دويست سال هنوز ارتباط علمي و مذهبي خاندان ما با اين منطقه قطع نشده و امروز هم مرجع عاليقدرشان حضرت آيه الله العظمي والد ماجد الحاج ميرزا حسن الاحقاقي روحي فداه ميباشد لازم ديدم كه شرح مختصري از موقعيت و حدود و وضع فرهنگي و باستاني و اقتصادي اين منطقهي ديانتپرور را به نظر مطالعه كنندگان محترم برسانم. بخش اسكو اسكو يكي از آبادترين و زيباترين و پر بركتترين بخشهاي آذربايجان بلكه ايران ميباشد و به حق شايستگي دارد كه تبديل به شهرستان بشود و در شمار شهرستانهاي معروف ايران درآيد.1 اين بخش مصفّا كه هم از طراوت طبيعي و هم از صفاي معنوي و روحاني برخوردار است از دامنههاي غربي سلسله جبال سهند تا سواحل شرقي درياچهي اروميّه از شرق به غرب گسترده شده است و از شمال به شهرستان تبريز و از جنوب به گوگان و آذرشهر محدود است. اسكو، داراي مردمي هوشيار و باايمان و امين و مهماننواز و سختكوش ميباشد و از نظر فرهنگي و سوادآموزي و تحويل دادن فرزندان شايسته و فرزانه در سطح اجتهاد و دكتر و مهندس و دبير به اجتماع در ممتازترين درجات عاليهي علمي و فضيلتي ايران قرار دارد. و اگر بطور تقريب و نسبي محاسبه نمائيم مي توان گفت كه در آنجا شخص بيسواد خيلي بندرت به چشم ميخورد و علّت اصليش تربيت صحيح و مديريت روشنِ روحانيّت آنجا ميباشد كه اجداد بزرگوارم اعلي الله مقامهم كه هميشه مقام مرجعيّت و ارشاد آن منطقه راعهدهدار بودهاند و امروز نيز ميباشند. برخلاف مربيّان بعضي نواحي ديگر، مردم را هميشه به آموزش علم و فراگرفتن فرهنگ اسلامي و ايراني تشويق فرمودهاند. اسكو از نظر تاريخي و قدمت يكي از قديميترين مناطق آذربايجان ميباشد و قديميترين مأخذي كه نام اسكو(اسكويه) در آن ذكر شده است شايد كتيبهي (سارگن دوم) پادشاه آشور ميباشد. حمدالله مستوفي صاحب تاريخ گزيده، كه در قرن هشتم هجري ميزيسته، اين منطقه رابه نام ( باويل رود) خوانده است و اسكو يا ( اسكويه) را يكي از روستاهاي بزرگ اين ناحيه شمده است و در وصف آنجا اين چنين مينويسد: ، ناحيهي باويل رود مشهور است و در ناحيهي غرب و جنوب است و بر چهار فرسنگي شهر( تبريز) افتاده است. ولايتي سخت نَزِه2 است و به حقيقت همچون يك باغ و ناسخ نسخهي سغد سمرقند و غوطهي دمشق و رشك تنعب بواّن و ماوشانرود همدان است، بيستو پنج ديه است و باويل و ميلان و اسكو و فسقنديس از معظمات آن ناحيت است اسكو در سال 1365 هـ ش داراي 13871 نفر جمعيّت بوده است ولي جمعيت امروز اسكو بيشتر از تعداد فوق ميباشد و با حومهاش بالغ بر پنجاه هزار نفر ميشود. شهركهاي خسروشهر( خسروشاه سابق) و ايلخيچي و سردرود و آباديهاي ميلان، باويلعليا، باويل سفلي، خسرق، كلهجاه، بايرام. ديزج، فسقنديس، اسفنجان، اسكندان. كهنمو، كندجان، عنصرود، آمقان، عاشقستان(آشستان)، كوهرل، كردوار، زينجناب، هزارباران، ميجارشين، . . . و غيره همگي از توابع اسكو ميباشند. دامنههاي غربي رشته جبال سهند كه شامل قلّههاي مرتفع سلطان داغي و ارشد داغي و نوور داغي ميباشد از سرسبزترين و پر بركتترين مراتع و چمنزارهاي آنجا ميباشد و منطقهي ييلاقي و سكونت تابستاني دامداران و عدّهاي از عشاير كوچنشين راتشكيل ميدهد. عجيبترين آبادي كوهستاني ايران در دامنهي همين كوهها، به نام « كندجان» قرار دارد. كه خانههاي اين قريه بطور طبيعي و در دل كوهها كنده شده است. و برخلاف خانههاي ساير مناطق كه با گل يا سيمان و آجر و تير و غيره درست ميشود اطاقهاي اين آبادي را در داخل كوهها كندهاند و الحق نشيمنگاههاي زيبائي به وجود آوردهاند و مضمون آيهي مباركهي« و تنحتون الجبال بيوتاً. . . اعراف 74» را در اين ناحيه عملاً مجسم نمودهاند، مردم اين آبادي مانند ساير اهالي منطقهي اسكو از مريدان خاصّ اجداد بزرگوار ما و امروز از مقلّدين العبد الصالح والد ماجد آيه العظمي الحاج ميرزا حسن آقا احقاقي روحي فداه و برخلاف قوم صالح نبي(ع) مردمي با ايمان و بيآزار و از استكبار و فساد و كفر بدور هستند و به خصوص در محبّت و ولاي اهلبيت عصمت عليهم السّلام در درجات متعالي قرار دارند و عالم جليلالقدر آنجا عليين رتبت مرحوم الحاج ميرزا محمد علي معتمد الاسلام و فرزند برومندش مرحوم الحاج ميرزا غلامحسين معتمد الاسلام مؤلف كتابهاي( برهان شيعيان) و ( كلمهاي از هزار در ردّ مزدوران استعمار) اعلي الله مقامهما كه هر دو از پرورش يافتگان پدر بزرگوار و عمّ مقدّسم بودهاند تربيت مردم آنجا را بر اصل توحيد و ايمان و ولايت قرار دادهاند و به همين جهت وقتي قدم به آن ناحيه ميگذاريد قبل از اينكه تحت تأثير فضاي معطّر از گلها و رياحين رنگارنگ و زيباي بهاري و آبهاي گوارا و روان و هواي لطيف و پاك آنجا قرار گيريد، ديدگانتان از نور توحيد و ولايت و مشامتان از عطر محبّت اهلبيت عصمت عليهم السلام و مذاقتان از صفا و صميميت مردم بانشاط و بشاش آن ناحيه در نشأهاي روحاني فرو ميرود و اين خاطرهي شيرين هرگز بفراموشي سپرده نميشود. حقير نويسندهي اين تذكره در سالهائيكه در آذربايجان و تبريز بودم همه ساله در فصل بهار و به دعوت اهالي محترم و مرحوم الحاج ميرزا غلامحسين معتمدالاسلام اعلي الله مقامه كه از تلامذ حقير بوده جهت سياحت ظاهري و معنوي و تبليغ و ارشاد و تجديد عهد با دوستان صميمي آن ديار به آنجا سفر مينمودم. و تمام ايّام سفرم كه گاهاً از يكهفته نيز تجاوز ميكرد. گذشته از ساعات شرعي كه جهت اداي نماز جماعت و وعظ كه در مسجد بودم، غالب ساعات روز را در كنار رودخانهي بسيار زيبا و بر روي گلها و چمنهاي معطّر آن و در حلقهي دوستان بصير و موالي آنجا مباحث شيرين و عميقي از درس ولايت و مقامات عاليات خاندان وحي و رسالت داشتيم، كه آن ايام شيرين و معنوي هميشه در صفحهي خاطراتم با خطوطي درشت و نوراني مجسم و زنده است. از امتيازات خدادادي آن آبادي پر بركت، چشمهي آبيست كه گذشته از گوارائي زائدالوصفي كه دارد يك خاصيّت درماني نيز در آن موجود است و آنهم ذوب نمودن سنگ كليّه و مثانه است و غالب اشخاصي كه مبتلا به آن بيماري بودهاند با نوشيدن چند نوبت از آن آب شفابخش به كلّي بهبودي يافته و از استعمال داروي اطبّا و ياساير علاجات مستغني شدهاند. « مسائل فرهنگي» گفتيم كه اهالي اسكو از اوّل مردمي فرهنگ دوست و دانش پرور بودهاند و هرگز تحت تأثير خرافه سرائيهاي بعضي منفي بافان كه در تحت سنگر تظاهر به دينداري مردم را از كسب علم و دانش باز داشتها ند، قرار نگرفته اند. و به همين مناسبت اولين مدرسهي اسكو بطرز نوين در سال (1328 هـ ق) در زماني كه در غالب شهرهاي بزرگ ايران نامي از مدارس جديد وجود نداشت و حتي در غالب آن مناطق تأسيس مدارس جديد را با چماقهاي تكفير سركوب ميكردند. بطور رسمي و با استقبال گرم مردم افتتاح گرديد، و مؤسس نيكنام آن حجهالاسلام مرحوم الحاج سيدرضا آقا حائري اسكوئي رحمهالله عليه 1 و اولين مدير آن مدرسه شادروان ميرزا عبدالحميد مجدالاسلام بود. كه از شاگردان شهيد والامقام بهشت جايگاه مرحومميرزا علي آقا ثقهالاسلام كه در عاشوراي سال 1330 هـ ق در راه حفظ ناموس اسلام و استقلال ايران با افتخاري جاودانه به دست جلّادان متجاوز روسيهي تزاري به چوبهي دار آويخته و به فيض معراج شهادت رسيد و با نثار جان گرانمايهاش كشوري بزرگ چون ايران را از رخنهي كفر و استعمار نجات داد، اين بزرگوار و والد عايمقام العالم الخير و المجتهد الكبير الجامع للمعقول و المثقول و استاد الفحول الحاج ميرزا موسي آقا ثقهالاسلام رضوان الله عليه از بزرگاني بودهاند كه سالها در عتبات عاليات محضر درس بزرگان و اوتاد علم و اجتهاد و از جمله اجداد اين حقير را درك نمودهاند و تا امروز نيز با خانوادهي ما هم مكتب و هم مذاق ميباشند رحم الله الماضين معهم و حفظ الله الباقين. سر سلسلهي اين خاندان جليلالقدر كه نام نيكشان تمام خطهي اياران و آذربايجان را پر نموده است. العالم الربّاني و لحكيم الصمداني و الفقيه النوراني و المرجع العظيم الحاج ميرزا شفيع ثقهالاسلام است كه از تلامذهي ممتاز حضرت شيخ اوحد الشيخ احمدبن زين الدين الاحسائي اعلي الله مقامه ميباشد، و نام پر آوازهاش در غالب تواريخ معاصر اسلام و ايران و به خصوص آذربايجان با عظمتي شايان احترام و تعظيم برده شده است رضوان الله عليه. مسائل اقتصادي اسكو يكي از زرخيزترين و مهمترين مناطق كشاورزي و دامپروري و صنعتي آذربايجان ميباشد، برگهي زردآلود و بادام و گردو و ساير ارقام صادراتي بخش اسكو از ممتازترين نوع آنها و ساليانه مقدار زيادي به عنوان صادرات به كشورهاي خارج حمل ميشود و علاوه بر آن انواع و اقسام غلّات و ميوهجات و سيبزميني و پياز و انواع خشكبار و عسل و لبنيّات در منطقه پر بركت اسكو به دست ميآيد و علاوه بر تأمين نياز مورد مصرفي مردم آنجا مقدار زيادي نيز به شهر تبريز و ساير شهرستانهاي ايران و حتّي خارج نقل ميشود در قسمت صنعت نيز بخش اسكو از پيشرفتهترين مناطق آذربايجان است و صنايع توليد انواع پارچه و پتو و پوشاك و محصولات ابريشمي وپارچههاي حرير و به خصوص كلاقهاي آنجا در ايران كم نظير و شهرت جهاني دارد و قسمتي از صادرات اين بخش رابه داخل و خارج كشور تشكيل ميدهد. قسمتي از اهالي اسكو مردمي تجارت پيشه ميباشند و در اين فنّ بصيرت زيادي دارند و كمتر اتفاق افتاده است كه يك تاجر اسكوئي متضررّ و يا ورشكسته شود و به علاوه در امر تجارت امانتي شايان تقدير دارند و در محاسبات تجاري مردمي خوش حسابي هستند. آثار تاريخي در بخش اسكو و حومهي آن آثار باستاني قديمي بسيار زيادي وجود دارد كه از قدمت و تاريخي بودن اين منطقه خبر ميدهد، در بعضي از گورستانهاي آنجا سنگهاي قبري بدست آمده است كه تاريخ آنها به قبل از اسلام و درهي زرتشتيان ( مجوس) ميرسد و همچنين آثار باستاني ارزشمندي از قرن هفتم هجري و دوران سلطنت غازان خان به جا مانده همگي دلالت بر اهميّت اين منطقه دارد. در اسكو و حومهي آن تعداد زيادي از امامزدگان و علماي اسلام و اهل تصوّف و عرفان به خاك سپرده شدهاند. در شهر اسكو امامزادهاي از اولاد امام جعفر صادق عليه السلام و مقبرهي سيد حسين بن سيد عبدالغفّار اسكوئي و مقبرهي .پير حيدر و آرامگاه الله بندهسي(بندهي خدا) و مسجد جامع سبزه ميدان كه از ابنيهي دوران صفويه است و مسجد پايتخت كه تاريخ بناي آن شايد بيشتر از هفتصد سال باشد و ساير آثار ديگر كه ذكر همهي آنها به طول ميانجامد، وجود دارد و همچنين مقبرهي ( سلّار) و بعضي ديگر از علما و فقهاي عاليقدر شيعه در خسروشهر ( خسروشاه سابق) موجود است. در شهر اسكو و آباديهاي متصّل به آن كه امروز يك آبادي بزرگ و پر جمعيت و يكپارچه را تشكيل مي دهد متجاوز از چهل مسجد وجود دارد و مخصوصاً مساجد (ميلان) از نظر قدمت و سبك معماري از ممتازترين ابنيهي پر ارزش و تاريخي آن منطقه ميباشد. و در ارتفاعات بالاي سلسله جبال سهند و در قلهي ( سلطان داغي) آثار تاريخي و مقبرههائي بسيار قديمي از جمله آرامگاه ( سلطان حسام الدين فرقد) كه از سرداران بزرگ اسلام بوده است و امروزه زيارتگاه مردم آن سامان و به خصوص روستانشينان دامنههاي سهند ميباشد، به چشم ميخورد. اين زيارتگاه قديمي در ارتفاع 3440 متري در قلهي كوه بنا شده است و به نام سلطان حسام الدين فرقد اين كوه راسلطان داغي مينامند. در روز مخصوصي از فصل بهار تمام روستانشينان و ايلات و عشائر آن منطقه بااحشام و گوسفندان خود در اين زيارتگاه جمع ميشوند و عجب اينجا است كه گوسفندان و حيوانات آنان عيناً به طور يكه حجاج خانهي خدا بلا تشبيه به اطراف بيت طواف مينمايند. به دور اين زيارتگاه طواف ميكنند و زوار پس از انجام مراسم زيارت و ذبح قربانيهاي متعدّد و خواندن زيارات و توسّل به خاندان نبوت و طهارت و به خصوص حضرت سيدالشهداء ارواحنا فداه دوباره به جايگاههاي خود برميگردند، حقير در يكي از سالها كه اتفاقاً در اين مراسم بودم روزي بسيار معنوي و پرخاطره و روحاني را مشاهده نمودم كه اخلاص و محبّت كامل و بيرياي مردم پاكدل و باصفاي آن منطقه نسبت به اهلبيت عصمت و ولايت عليهم السلام را خبر ميداد و در برابر انسان مجسم مينمود و اين مراسم باشكوه همه ساله بدون تعطيل تجديد ميشود و مردم آنجا، انجام آن را مايهي بركت و رحمت و دوري از بالايا و آفات و بيماريهاي خطرناك ميدانند. منطقهي اسكو داراي چشمهسارها و رودخانهها و آبهاي گوارا و شفا بخش و مصفّاي بسياري است كه به جا است تا در بطريهاي بهداشتي جاي گيرد و به عنوان گواراترين و اشتها آورترين آبهاي جهان در سراسر كشورهاي عالم پخش شود. حقير آبهاي معدني و صادراتي زيادي را در داخل و خارج كشور نوشيدهام هيچكدام از نظر گوارائي و لذتبخش بودن به پاي آبهاي طبيعي چشمهسارهاي منطقهي اسكو نميرسد. از آبادي ( خسرق) اسكو بركهي آب جوشاني بنام ( شفا اندوز) وجود دارد كه آب آن گرم و به طور طبيعي از زمين ميجوشد و ميگويند كه آب تني كردن در اين بركه موجب شفاي بعضي از امراض جلدي و روماتيسمي ميباشد. فصل دوّم قسمتي از تاريخ حيات جدّامجدمان المولي الميرزا محمّد باقر بن محمّد سليم الحائري الاسكوئي اعلي الله مقامهما هوالعزير المتعال 2- المولي الميرزا محمد باقر بن محمد سليم الحائريم الاسكوئي اعلي الله مقامه جدّ اعلايم عمده الفقهاء و المجتهدين و قدوه الحكماء و المتألهين، وحيد عصره و فريد دهره و سلمان زمانه، المولي الميرزا محمد باقر بن محمّد سليم الحائري الاسكوئي، اعلي الله مقامه الشريف، از اكابر علما و مراجع عصر خود بود. فقيه، اصولي، رجالي، حكيم، و در غالب علوم و معارف زمان خود حتي بعضي از علوم غريبه محققي زبردست و استادي بينظير به شمار است. وي در حدد سال 1230 هجري قمري در فصبهي اسكو از محال شهر تبريز متولّد گرديد، ابتدا مقدمّات علوم و معارف ادبيّه را در محضر والد ماجدش در اسكو فرا گرفت و سپس در شهر تبريز در خدمت دائيهاي فاضل خويش، السيّد سليمان و السيّد محمّد الاعرجي الحسيني به تحصيل سطوح فقه و اصول مشغول گشت، سپس با اشتياق فراواني كه به تعقيب تحصيلات و وصول به درجات عاليهي علوم معقول و منقول داشت با اجازهي پدر بزرگوارش در سال 1261 هـ ق عازم نجف اشرف گرديد. و به حوزهي علميّهي استاد المجتهدين الاعلام و رئيس الفقهاء العظام شيخنا الشيخ مرتضي الانصاري( طيب الله ثراه) به پيوست و مدّتي طولاني از فيوضات علمي و بركات معنوي آن بزرگوار بهرهمند گرديد و غالب تقريرات و افاضات آن استاد را در فقه و اصول از حجيّت قطع و ظنّ و اصل البراوه و الاستصاب و التعادل والتراجيح و غيره به قلم شريف خود تحرير نمود كه هم اكنون در كتابخانهي خانوادگي ما صانها الله من الافات در كربلاي معلّي موجود است و پس از اكتفا و استغناء از محضر آن استاد عاليقدر و كسب اجازات مفصلهي روايت و درايت و اجتهاد عازم كربلا گرديد، و علوم معقول و حكمت الهي و معارف اهلبيت عصمت(ع) را در محضر درس نوراني حضرت عالم ربّاني و حكيم صمداني البحر الفاخر و العلم الازهر الميرزا حسن الشهير بگوهر ( عطر الله رمسه الشريف) فرا گرفت و تا آخر، مصاحبت و تلمذ از آن درياي علوم آل محمد(ص) را ترك نكرد و هر روز دامن دامن درّهاي ثمين شاهوار از درياي خروشان مطالب اهلبيت عصمت و حكمت خاندان طهارت از محضر آن بزرگوار بدست آورد و در گنجينهي سينهي خود انباشته نمود. تا جائيكه در مدتي اندك نظر استاد را جلب نمود و مورد توجّه و و عنايت خاصّ او قرار گرفت به طوري كه استاد بزرگوار جاب اغلب مسائل غامض حكمي را به وي محوّل مينمود كه به عاليترين وجهي از عهدهي جواب آنها برميآمد كه از آن جمله است سؤالات بحرينيّه، بالاخره از محضر اين استاد نيز به دريافت اجازات عاليه در فقه و اصول و حكمت و علوم معقول و منقول و به خصوص حكمت و معارف عاليهي اهلبيت عصمت(ع) نائل آمد. وي پس از وفات استاد بزرگوارش مرجع شيعيان عرب و عجم واقع گرديد و گروه انبوهي از مردم كربلا و حومهي آن و همچنين بلاد كويت و احساء و بحرين و آذربايجان و قفقاز و خراسان و تركستان و به خصوص مناطق تبريز و اسكو و حومه از آن عالم عامل تقليد نمودند و رسالههاي علميهي ايشان به زبان عربي و فارسي كه كراراً به طبع رسيده و نسخههاي آن فعلاً موجود است دليل بارزي بر مرجعيّت آن بزرگوار ميباشد. كه انشاء الله نمونههائي از آنها در خاتمهي اين مبحث ارائه ميشود. وي پس از وفات استاد، بزرگترين حوزهي علميّه رادر كربلا ترتيب داد و جمعي كثير از طالبان علم و مشتاقان فضل و كمال از عرب و عجم در آن حوزهي نوراني حاضر ميشدند و از علوم آن عالم ربّاني بهرهها ميگرفتند و علماي عاليمقام و مجتهدين والتباري از آن حوزهي پر بركت تحويل جامعهي اثني عشري شده است كه هنوز هم صيت شهرت علمي آن بزرگواران زبانزد عموم است و از آن جمله است حضرت عالم علّآم مرحو ميرزا اسماعيل حجه الاسلام فرزند فرزانهي علامهي كبيرالميرزا محمد حجه الاسلام، و مرحوم السيد اسّند التقي و العالم البارع الوفي السيّد الميرزا علي آقا طباطبائي و حضرت ملاذالانام و استاد العلام مرحوم الميرزا موسي آقا ثقه الاسلام و الدماجد شهيد وطن و ايمان مرحوم ميرزا علي آقا ثقه الاسلام، و حضرت آيه الله في العالمين مرحوم السيّد مصطفي الحائري الاسكوئي و حضرت الشيخ الاجل الشيخ موسي ابو خمسين الاحسائي و حضرت فقيه الحلّام مرحوم الشيخ محمد بن الاحسائي- اعلي الله مقامهم و رفع في الخلد اعلامهم كه هركدام مجتهدي عاليمقام و فقيه و حكيمي والاتبار بودند و بعضي از آن بزرگواران به مقام عالي مرجعيّت رسيدند. اين بزرگوار نماز جماعت را در اوقات سهگانه آن، در حرم مطهّر حضرت سيّدالشهداء خامس آل عبا عليه آلاف التحيّه والسّلام با جمعيتي انبوه از علما و فضلا و شيعيان اهلبيت عصمت عليهم السلام اقامه ميفرمود. در زهد و تقوي علم و عمل سلمان عصر و اويس دهر خود بوده است بر اداي نوافل و مستحبّات اصرار زيادي داشته هميشه قائم الليل و صائم النهار بوده است و در سفر و حضر هيچيك از نوافل ليليّه و نهاريّه از او فوت نشد. آن بزرگوار كثيرالضمت بود و تا كسي از وي سؤالي نميمنود تكلّم نميفرمود و جوابش مختصر و مفيد بود، نميخنديد مگر با تبسّم و هميشه در حال تفكّر و زبانش مشغول ذكر الهي و ديدگانش از خشيه و محبّت خدا و مصائب خامس آلعبا( ع) گريان بود. داراي حسن خلق و سعهي صدر بود. و بعضي كرامات از آنجمله باز شدن قفل دربهاي روضهي مطهرهي حسيني جهت ورود ايشان به حرم مقدس رابه ايشان نسبت ميدهند. با اينكه از نواحي عرب عجم حقوق شرعيه فراوان به دستش مي رسيد هرگز شبي آن وجوه رانزد خود نگه نميداشت مگر از باب اضطرار و بلافاصله آن وجوه رابين طلاب و مستحقّين تقسيم ميفرمود و بااينهمه به هنگام وفات ميلغ زيادي مقروض بود كه با فروختن خانه و كتابهايش ديون او را ادا نمودند. آن بزگوار گفتاري دلنشين و قلمي توانا داشت و هركس تأليفات ايشان رادر فقه و اصول و حكمت الهي ملاحظه نموده است تصديق مينمايد كه نوشتههاي ايشان در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد واز حيث محتوي به درجه ايستكه نظيرش رادر جهان علم و اسلام كمتر نشان دادهاند. تأليفات زيادي دارد كه در مختلف علوم و معارف اسلامي نوشته شده است كه پارهاي از آنها در زمان خودش تلف شده است و قضيّه چنان بوده كه يكي از تجّار تبريز مجموعهالرسائل ايشان را كه محتوي جواب به مسائل مختلف فقهي و حكمي و شامل تفسير بعضي از آيات مباركهي قرآن و شرح پارهاي از روايات معصومين اطهار عليهم السلام بوده و ضخمت كتاب به اندازهي كتاب ( جامع اشتات) مرحوم ميرزا ابوالقاسم قمي رضوان الله عليه بوده است جهت چاپ گرفته است و لي متأسفانه كتاب مزبور در دست آن تاجر تلف شده و تا امروز نشاني از آن به دست نيامده است. اين كتاب نسخهي منحصر به فرد بوده است. آن بزرگوار در حدود هفتاد سال زندگي فرمود و در سال 1301 هـ ق در موقع طلوع فجر صادق روز دهم صفرالمظفّر در كربلاي معلّي دار فاني را وداع گفت و به موالي كرامش پيوست. روز وفات او براي اهل كربلا و حومهاش روزي ملالتبار و غمانگيز بود، همهي مردم در فراق عالم بزرگوارشان در گريه و زاري بودند و مردو زن و بزرگ و كوچك در اين سوگ عظيم شركت داشتند، جنازهي آن بزرگوار را بنا به وصيت خودشان در مقبرهي اختصاصي كه خودشان در حال حياتشان تعيين فرموده بودند و در نزديك طاق زعفراني كربلا قرار داشت دفن كردند و خود آن بزرگوار وصيّت نموده بود كه از دفن جنازهاش در رواقها و صحن مطهّر حرم حسيني عليه الصلوه و السّلام چون منجر به نبش قبر، كه حرام است ميگردد خودداري نمايند و مادهي تاريخ وفات آن مرحوم كلمهي ( اغب عنّا امام الدين1301 هـ ق) و به طور خلاصه( غرقي 1301 هـ ق) ميباشد اعلي الله مقامه و رفع ف الخلد اعلامه . . . آن بزرگــوار داراي تألـيفات عديده در عـلم اصول و فقه و حكمت الــهي و تفسيـر ميباشد و از حيث تعداد و دارا بودن محتوائي غني و سودمند و شرح آثار اهلبيت عصمت عليهم السلام در اعلي قرار دارد و ذيلاً از تأليفات آن علامهي بزرگ را كه فعلاً در نزد ما موجود است ذكر مينمائيم: 1- كتاب معين التجاره در ابواب فه از كتاب تجارت تا آخر ابواب فقه اين كتاب به قطع وزيري در 1271 هـ ش به چاپ رسيده است(فارسي) 2- رسالهي تطهريّه: در تفسير آيهي مباركهي:انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهلالبيت و يطهّركم تطهيراً، احزار 33 اين رساله را در سال 1276 به اتمام رساندهاند و در شهر تبريز به طبع رسيده است و سپس حضرت آيه الله العظمي والد ماجد آن را در سال 1349هـ ق ازعربي به فارسي ترجمه نمودهاند. 3- رسالهي حنكيّه كه در سال 1293 هـ ق از تأليف آن فارغ شدهاند. 4- رسالهي تغطيه الرأس. اين هر سه كتاب به زبان عربي در سال 1349 در تبريز به طبع رسيده است. 5- رساله در جواب به مسائل قره باغ، ( فارسي و در سال 1349 د رتبريز به طبع رسيده است. 6- رساله در جواب به مسائل شيخ عيسي كليددار جوادين. 7- رساله در شرح حديث شريف ( العبوديّه جوهره كنهها الربوبيّه) 8- رساله در جواب به مسائل السيد احمد بن السيد محمّد الحلّي 9- كتاب المصباح الميز كه در سال 1288هـ ق از تأليف آن فارغ شدهاند و در سال 1383هـ ق در مطبصهي اهل البيت كربلا به طبع رسيده است، اين كتاب در حكمت اهلبيت(ع) و به زبان عربي است. 10- كتاب حق اليقين: اين كتاب به لغت عربي و در مباحث مبداء و معاد و حكمت اهلبيت(ع) و در سال 1383هـ ق در كربلا به طبع رسيده است. 11- كتاب كشف المراد در جواب به سؤالات محمد باقر خان جوانشير(فارسي) 12- كتاب الصوم استدلالي. 13- كتاب الاغسال استدلالي. 14- كتاب الزكوه استدلالي. 15- كتاب المواريث اسئدلالي. 16- كتاب الرضاع استدلالي. 17- كتاب النكاح استدلالي و مختصر آن. 18- كتاب الطلاق استدلالي و مختصر آن. 19- كتاب الوقف و الصدقات استدلالي و مختصر آن. 20- رسالهي سؤالات و جوابهاي حكمت. 21- رساله سؤال و جواب فقهي. 22- رسالهي عمليهي عربي. 23- رسالهي عمليهي فارسي، اين رساله در سال 1285هـ ق به طبع رسيده است. 24- رسالهي مناسك حج، اين رساله در سال 1285هـ ق به طبع رسيده است. 25- رساله در بحث پيرامون مسأله بدا كه از امّهات مسائل حكميّه است. 26- رساله ايضاً در جواب به مسائل حكميّه. 27- رساله در جواب به مسائل الشيخ علي به قرين. 28- رساله در اينكه كفّار مكف به اداي فروع الدين هستند همانطوريكه مكلف به اصول الدين نيز ميباشند. 29- رساله كه در جواب به سؤال يكي از علماي بحرين به امر استاد بزرگوراش الميرزا حسن الگوهر تأليف نمودهاند. 30- رساله در اثلات اينكه اصل در اشتقاق فعل است نه مصدر. 31- رساله در اثبات اينكه جسم مركب از هيواي و صورت است. 32- رساله در تقسيم اشياء به پنج قسم و ابطال آن 33- در تحقيق اطلاقات وجود بر حقّ و خلق. 34- رساله در اثبات اينكه ذات حق مادهي موجود نيست. 35- در جواب و ردّ به قول امام فخر رازي در اينكه تكليف به ما لايطاق جائز است. 36- در جواب به شبههي ابن مكوّنه. 37- رساله در جواب به مسائل الشيخ جعفر بن الشيخ حسين الحرز. 38- رساله در جواب از سؤالات كيفيت جمع و توفيق بين بعضي از آيات قرآنيّه. 39- رساله در جواب به مسائل علّامه الشيخ محمد بن عيثاق در معني جفّ القلم. 40- رساله در جواب از سؤال سيد ناصر در شرح ( وَ بِمَقاماتِكَ و علاماتكَ الّتي لا تَعطيلَ لَها في كُلِّ مَكانٍ) موجود در دعاي رجبيّه. 41- رساله در جواب به مسائل قطيفيّه كه به وسيلهي شيخ محمد بن يوشع طرح گرديده است. 42- رساله در جواب به مسائل قطيفيّه كه به وسيلهي شيخ صالح طرح شده است. 43- رساله در جواب به مسائل سوقيّه. 44- رساله در جواب به سؤالات حاج خليل بن علي البحراني. 45- رساله در جواب به مسائل شيخ احمد بن شيخ صالح البحراني. 46- رساله در شرح تسبيحات اربع و قراءت كه آيا لازم است با اخفات ادا شود.يا با جهر. 47- رساله در تحقيق بين الطلوعين. و عدهي زيادي از رسائل ديگر كه ذكر همهي آنها به اطناب ميانجامد و الحمدلله رب العالمين و صلي الله عليه و آله الطاهرين و اينك جهت نمونه، تصوير صفحات اوّل و آخر بعضي از رسائل و تأليفات گرانبهاي ايشان به خصوص رسالههاي عمليهي آن بزرگوار راكه در حدود يكصدوسي تا يكصدوپنجاه سال قبل از تاريخ تحرير اين تذكره به وسيلهي علاقمندان و مقلّدين آن مرجع عاليقدر به طبع رسيده و در دسترس شيعيان اهل بيت عصمت عليهم السلام در عرب و عجم گذاشته شده است، به نظر مطالعه كنندگان محترم ميرسانم كه خود شاهدي صادق و دليلي واضح بر مرجعيت آن عالم يگانه ميباشد و به علاوه از نظر قدمت و تاريخي بودن حائز اهميت شاياني ميباشد. ناگفته نماند كه اصل اين كتابهاي به اضافه تأليفات خطي ارزشمند ديگري از اين بزرگوار در كتابخانهي حقير نويسندهي اين سطور موجود است 1- المولي الميرزا حسن الشهرب( گوهر ) اعلي الله مقامه اصل و مولد اين بزرگوار از قريهي ( اوشتبين) از منطقهي قره باغ و ارسبارانِ لاذربايجان، همان مسقطالرأس جدّ بزرگوارمان الاخوند ملّا محمد سليم اسكوئي بوده است. و مختصري از آنچه در مقدمهي كتاب مخازن و لمعات به قلم حضرت عم بزرگوار آيه الله الحاج ميرزا علي آقا الحائري الاحقاقي و نيز در مقدمهي كتاب شرح حيوهالارواح به قلم اين ناچيز، كه هر دو كتاب از تأليفات صاحب تذكره ميرزاي گوهر اعلي الله مقامه ميباشد و همچنين كتاب صحيفهالابرار تأليف عالم علّام مرحوم ميرزا محمّد تقي حجه السلام اعلي الله مقامه و كتاب الذريعه تأليف فقيه و محقق عاليقدر مرحوم آقا بزرگ تهراني عطرالله رمسه آمده است، در اينجا ميآورم. او، شيخ الحكماء و المتألهين و استاد الفقها و المجتهدين و قوام ملت و دين و مرجع فحول و اساطين. نادرهي روزگار و يگانه دوران النور الازهر المولي الميرزا حسن، معروف ب (گوهر) عطرالله تربته الشريف ميباشد. وي عالمي عامل و فقيهي كامل و حكيمي متألهي و متفكّري بينظير و محققّي و سخنوري توانا و اديبي اريب بوده است در علم اصول و فقه و حكمت الاهي و علوم رجال وحديث و تفسير و ساير معارف دينيّه حتّي علوم غريبهي شرعيّه، يگانهي زمان خود بوده و بر علماي عصر خود برتري داشته است. وي در نجف اشرف و كربلاي معلّي از مجلس درس فحول و علماي بزرگ آن دوران كسب علم و فيض نموده است كه از آنجملهاند: 1- الشيخ الاجّل الاوحد، الشيخ احمدبن زينالدين الحسائي اعلي الله درجاته المقامه 2- المولي الوحيد، والعالم الفريد، تسيخ العلماء و المجتهدين، الشيخ موسي بن شيخ جعفر نجفي قدس الله سرهم الشريف. 3- العالم الربّاني، المؤيد به لطف الله الجلي المولي الشيخ علي الرشتي رضوان الله عليه 4-علّامهي دهره و فهّامه حصره الجامع العلوم العقليّه و النقليّه. المولي الافخر السيد عبدالله الشيّر،الكاظمي نوّرالله مضجعه الشريف. 5- الشيخ العارف بلامين و اغلوطه الكون و العين الشيخ حسين بن الشيخ محمد بن احمدبن ابراهيم البحراني الشهير به آل عصفور ا علي الله درجاته في الجنان. 6- السيد السند، حجه الكابر و سند الاعاظم، المولي السيد كاظم الرشتي الحائري رفع الله اعلامه في جنّات النعيم. تمام آن بزرگان و اساطين عاليقدرِ عالمِ تشيع كه هر كدام در علم و تقوي و مرجعيّت و اجتهاد يگانهي زمان خود بودهاند، به اين بزرگوار در علوم روايت و درايت و معقول و منقول و مخصوصاً حكمت اهلبيت الرسول صلي الله عليهم اجمعين اجازات مفصل دادهاند كه كاشف از مقام والاي او در علوم دين و شريعت و اسرار حضرت سيّدالمرسلين (ص) ميباشد. وي از پيشروان ناشرين فضائل و مناقب خاندان نبوّت و از حاملين اسرار ولايت ميباشد و در تأليفات پر ارزش خود، حكمت اهلبيت عليهم السلام و قرآن را در مقابل فلسفهي پيروان يونانيان شرح و نشر نموده و انقلابي عظيم و علمي در علم حكمت و فلسفه له وجود آورده و قلم سرخ بر بعضي از فرضيات كفرآميز برخي از متفلســفين از جمله مسأله ( وجود و ماهـيّت ) و ( وحدت وجود و موجود ) و ( مسألهي معاد از ديدگاه آنان و ساير مسائل باطلهي آنها كشيده و در عوض مانند اساتيد والامقامش مباحث حكمي را از سر چشمهي زلال آل محمد عليهم السّلام به دست آورده و جايگزين آن موهومات نموده است و در واقع حكمت قرآن را جانشين فلسفهي يونان كرده است و تفصيل اين مطلب در كتابهاي پر ارزش و بينظير اين حكيم يگانه ( بنامهاي ( المخازن، الملعّات، شرح حيوه الارواح) و ساير تأليفات وي متجلّي و روشن است. كه هر مطالعه كنندهي بصير و روشندلي را در برابر آنهمه مطالب لطيف و مباحث علميِ شريفِ اين نابغهي جليلالقدر وادار به تعظيم و تكريم مينمايد. اعلي الله مقامه و رفع في الخلد اعلامه. وي در كربلاي معلّي و در جوار حرم حضرت سيّدالشهداء ارواحنا فداه حلقهي درس عظيمي داشت كه غالب مشتاقان فقه و درايت و علم حكمت و معارف عاليهي قرآن و ولايت همه روزه در آن مجتمع علمي و روحاني و نوراني در گرو شمع فروزان استاد عاليقدر خود جمع ميشدند و از ثمار شيرين شجرهي علم و تقوي و محبّت و ولايت آن معلّم بينظير بهره ميبردند و چه بسا اساتيد عاليقدر و مبلّغين توانا و علماي اعلام كه از مجلس پر بركت درسهاي آن بزرگوار تحويل جامعهي اسلام و تشيّع شدهاند كه از باب نمونه به چند نفر از مشاهير آنان ذيلاً اشاره ميشود: 1- الحكيم الالهي و الفقيه الربّاني، وحيده عصره و سلمان زمانه، جدّ اعلايمان رضوان جايگاه مرحوم المولي الميرزا محمّد باقر بن محمد سليم الاسكوئي قدس الله روحه الشريف. 2- جامع المعقول و ال منقول و حاوي الفروع و الاصول العالم المؤيد الالاهي المولي حسين بن علي الخسروشاهي رضوان الله عليه. 3- شيخ العــلماء و المتألــهين و زبده الفقـهاء الربانييّن الشيخ احمد بن الحــسين الشهير ب ( شكر النجمي) 4- الشيخ المؤيد و العالم المسدد، الفقيه الحكيم الشيخ علي بن رحيم الخوئي الحائري رحمه الله عليه. 5- شيخ الفقهاء و المحتهدين و عمده الاعلام الربّانيين المولي الشيخ محمد بن الشيخ حسين ابو خمسين الاحسائي قدس الله روحه الشريف المتوفي در سال 1316 هجري قمري. كه همهي اين بزرگواران در عصر خود از مقامات والاي علم و تقوي بهرهمند و شمعي فروزان و ملاذ و مرجعي عاليقدر جهت شيعيان اهلبيت عصمت عليهم السلام بودهاند مرحوم ميرزاي گوهر در زمان خود داراي مرجعيّت عامّه وعدهي گيري از اهل تشيّع در ايران و عراق و سواحل خليج فارس تا هندوستان و پاكستان و قفقاز از آن بزرگوار تقليد مينمودند و به فتاوايش عمل ميكردند اين بزرگوار داراي آثار بسيار نفيس علمي و حكمي و همچنين علم حديث و فقه و اصول و تفسير و تأليفات نافع عديده بوده است كه الحق چون دريائي بيكران مرواريدهاي غلطان اسرار و مقامات عاليات اهلبيت عصمت عليهم السلام را در خود جمع نموده است كه اهم تأليفات آن بزرگوار به شرح ذيل ميباشد: 1- المخازن: در علم حكمت اهلبيت نبوّت و رسالت عليهم السلام1 2- اللمعات: در احوال مبدء و معاد كه با استفاده از انوار ولايت معصومين(ع) و مكتب آن بزرگواران عليهم السلام تأليف فرموده است. 3- شرح حيوه الارواح، در اصول عقايد اسلام و شيعه با شيوهاي بسيار منطقي و پرمحتوي كه در ضمن آن اعتراضات ملا محمد جعفر استرآبادي را با طريقي قاطع ردّ فرموده است. 4- البراهين الساطعه:ايضاً در اصول عقايد و مباحث مبدء و معاد 5- رسالهي عمليّه، در احكام و مسائل فقه. به زبان عربي و فارسي. 6- تفسير بر آيهي مباركه 68 از سورهي النحل« و اوحي ربك الي النحل ان اتخذي من الجبال بيوتاً و من الشجر و مما يعرشون. 7-رسالهي اجوبهي مسائل متفرقه به امر استاد بزرگوار حضرت شيخ احمد احسائي اعلي الله مقامه نوشته است. 8- شرح خطبهي مشهورهي حضرت ثامن الاولياء علي بن موسي الرضا عليه و علي آباءه الطاهرين و ابناه الطيبين افضل التحيه و الثناء كه با اين فقرهي شريفه شروع ميشود:« اوّل توحيد الله معرفته. . .» 9- تفسير حديث نبوي صلي الله عليه و آله وسلم « علماء امّتي افضل من انبياء بني اسرائيل» تمام كتابهاي نامبرده در فوق هركدام يك مرتبه يا چند مرتبه به طبع رسيده است. 10- جواب بر اعتراضات ملا محمّد جعفر استر آبادي. 11- رسالهي صوميّه. 12- توجيه الكلمات. 13- ردّ حاج كريمخاني كرماني. 14- مرحوم ميرزاي گوهر در اثناي كتاب شرح حيوه الارواح در صفحهي 479 مينويسد كتابي در خصوص اقسام نفس و مراتب آن تأليف خواهد نمود. مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني مؤلف جليلالقدر كتاب ( الذريعه) در خصوص مرحوم ميرزاي گوهر چنين مينويسد: « هو الشيخ المولي حسن بن علي الشهير بگوهر من علماء الاعلام بكربلاء» و كتابهاي فوقالذكر را از جمله تأليفات آن بزرگوار به شمار ميآورد. ردّ بابيّه و بهائيّه ميرزا محمّد شيرازي مشهور به ( باب) و ميرزا حسينعلي نوري معروف به « بهاء» از بدعت گذاران و مرتدّين قرن اخير هستند كه با نيرنگهاي سياسي روس و انگليس جهت ايجاد تفرقه و نفاق بين مسلمين بلكه همهي اديان جهان روي كار آمدند و با وعدههائي بيمحتوي و كلماتي فريبنده به اغفال عدّهاي عوام و بيخبر از همه جا پرداختند، ابتدا مدّعي بابيّت حضرت وليعصر امام زمان ارواحنا فداه و سپس مدّعي امامت و و نبوت و بالاخره الوهيّت و خدائي شدند و گروه معتنابهي را از صراط مستقيم به در كردند و در كشورهاي اسلامي و به خصوص در ايران موجب ايجاد جنگها و خونريزيهاي شديد شدند. در كربلا نيز اين مسأله به وجود آمده بود و زمامداران آن زمان مصمم شدند كه بحث و استدلال، داعيههاي بياساس آنان را ابطال و مردم را از حقيقت امر مطّلع نمايند و به طوريكه محقق عاليقدر مؤلف كتابهاي وزين (الذريعه) و ( اعلام الشيعه) نقل مينمايند. و همچنين عم بزرگوارم مرحوم الحاج ميرزا علي آقا حائري احقاقي اعلي الله مقامهما در ضمن شرح حال آن بزرگوار نوشتهاند، حاكم وقت بغداد « نجيب پاشا» براي خاموش كردن اين نائرهي خطرناك نفاق، كه دامنگير اسلام و مسلمين شده بود از عموم علماي اعلام استمداد نمود تا در بغداد در يك مجتمع علمي استدلالي جمع شوند و از طريق حكمت و موعظه حسنه و مجادله بالّلتي هي احسن كه هميشه قاطعتر و پر نتيجهتر از زور و شمشير و اسلحه بوده است اين آتش خانمانسوز را خاموش نمايند، ولي از بين همهي علماي كربلا تنها اين عالم رشيد و اين مجاهد فريد يعني مرحوم ميرزا حسن گوهر اعلي الله مقامه بود كه در آن مجلس حضور يافت و با بيانات مستدلّ خود آن مرتد مرتاب را مجاب نمود و حقيقت امر را براي همه روشن فرمود. ذوق ادبي مرحوم ميرزاي گوهر رضوان الله عليه همانطوريكه در علوم اسلامي و به خصوص فقه و حكمت اهلبيت عليهم السلام از فحول و برجستگان علماي زماني خود بود، در علم ادب و فنون بلاغت و شعر داراي قريحهاي سرشار و ذوقي لطيف و بديع بود، به طوريكه مطالعهي آثار ادبي او انسان را در عالمي از لذّت و شيريني معنوي فرو ميبرد. آن بزرگوار اشعار بسيار بليغ در حكمت و غير آن به زبان فارسي و عربي سروده است و ما در اينجا به عنوان نمونه قطعهاي را كه در مرثيهي ارتحال استادعاليقدرش حضرت شيخ اجلّ اوحد، الشيخ احمد بن زينالدين الاحسائي اعلي الله مقامهما با دلي داغدار و ديدگاني اشكبار سروده است و قدرت ادبي او را در فن فصاحت و بلاغت و بديع ميرساند. نقل مينمائيم 1-قلّ ان سحّت دما عيناي طول الدَّهر سرمد لنعّي الرزو لما بكّر الناعي و انشد 2-قلت من تنعي، فقال الُطّهر زين الدّين ( احمد) من له شمل الهدي و الدّين و الدنيا تبدد 3-ياسماءً في لحود الارض و التراب توسّد ما سمعنا قبل ذا انّ السما في الارض تُلحد 4-او يواري التُّرب جسماً كان روحاً قد تجسَّد يا فريداً جامعاً و هو من الجمع تفرَّد 5-أَنت ذاك الجوهر الفرد الذي لازال مفرد مجدك السامي اشاد العلم في الدُّنيا و شيَّد 6-يا فريداً لم يكن مثلاً له في الكون يوجد و اليه الناس طراً في علوم الدّين تصمد 7-عصّمت امّ العلا من بعده لما تولَّد لايدانيه تبجريداته العقل المجرّد 8-كان نوراً منه مصباح الظلامات توقّد فانطفت لما انتفي انوار مصباح الموقّد 9-خانه الدهر الخؤن اذ لم يكن للدّهر يصمد فسمي نحو الفراديس و في الخلد تخلّد 10-فسألت الفكر عن تاريخه يوماً فأنشد « فزت بالفردوس فوزاً يا بن زين الدّين احمد»= 1341 هـ ق هرگاه از ديدگاه علوم ادبيّات عرب و به خصوص انسجام علم معاني و بيان و بديع در ادبيات فوق دقت شود، مشاهده ميگردد كه غالب فنون بلاغت و فصاحت از استعاره و كنايه و تشبيه و حقيقت و مجاز و ساير لطائف ادبي در ابيات فوق به نحوي اعجابانگيز درج است، گذشته از اينكه معاني آن نيز در اوج كمال قرار گرفته به طوريكه عواطف هر خواننده و شنونده را در برابر آنهمه دقائق و ظرائف معنوي واردار به تقدير و تكريم مينمايد. و در ضمن شدت علاقهي قلبي و وابستگي روحي و احترام عميق او را نسبت به استاد عاليقدرش ميرساند و نيز بيانگر منتها درجهي تألمات و تأثرات او در برابر اين سوگ عظيم و فقدان جبران ناپذير اين عالم يگانه و وحيد فرزانه ميباشد، علي الله مقامهما في جنات الخلود و اينك به ترجمهي ابيات فوق با رعايت قواعد ادبي فارسي و نه به طور( تحت اللفظي) بپردازم. 1- در « سوگ» اين خبر مصيبت باري كه پيام آور مرگ در اعلام آن پيشدستي كرد و صداي خود را بلند نمود اگر ديدگانم در طول روزگار خون فشانم كم است. 2- به ( اين پيام آور شوم ) گفتم: خبر مرگ چه كسي را آوردهاي، « او در جوابم » گفت خبر مرگِ، پاكمردي كه زينتبخش دين و دنياست، يعني(احمد) را آوردهام. 3- اي آسماني كه در لحدهاي زمين و زيرخاكها آرميدهاي قبل از اين واقعه، هرگز نشينده بوديم كه آسمان در زير زمين دفن گردد. 4-يا اينكه خاك روحي را كه به صورت جسم، تجسّد يافته بود بپوشاند. اي يگانهاي كه خود جامع ( جميع مقامات عاليات هستي ) ولي در عين جامعيّت از جمع ( و هياهوي آنها ) بركناري. 5- تو همان حقيقت يگانهاي هستي كه ( در بين اقران ) هميشه بيهمتائي عظمت بالاي تو، علم را در جهان، رفعت و بلندي بخشيد. 6- اي يگانهاي كه در جهان خلقت همتائي برايش پيدا نشده است ( در زمانش ) و همهي مردم در اخذ علوم ديني او را قصد نموده و به او اعتماد دارند. 7- مادر مجد پس از ميلاد او از زادن عقيم شد. عقل مجرّد نميتواند به مقامات معنوي او نزديك شود. 8- او نوري بود كه چراغهاي تاريكيها از او روشني يافت و چون او خاموش نشد آنهمه چراغهاي نوراني رو به خاموشي گذاشت 9- روزگاري كه هرگز به ( وفاي آن) اعتمادي نيست نسبت به او خيانت و ظلم كرد و او به سوي فردوس اعلي اوج گرفت و در بهشت برين جاودانه شد 10- تاريخ وفات او راروزي از فكرم جويا شدم، پس او در جوابم گفت: اي زادهي زينالدين اي احمد با رسيدن به فردوس علي رستگار شدي 1241 هـ ق وفات مرحوم ميرزا حسن گوهر رضوان الله عليه در آخرين سال حيات پر بركتش به شوق زيارت خانهي خدا و مشاهد مقدسهي واقعه در مكهي مكرمه و مدينهي منوّره و به خصوص مزار نوراني حضرت سيّد المرسلين و ائمهي بقيع صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين عازم حجاز گرديد و در مكهي مكرّمه و جوار بيت الله الحرام نداي حق را لبيك گفته و به موالي كرامش پيوست و در وادي قريش ( المعلّي) زير پلههاي متصل به حائظ مرقد « عبدالمطلب و عبد مناف و ابيطالب رضوان الله عليهم» آرامگاه ابدي يافت و اين واقعهي اسفانگيز و ضايعهي جبرانناپذير در سال 1266هـ ق بود و مادهي تاريخ او را به حساب ابجد در جملهي ( غابَ نورُ=1266 ) تضمين نمودهاند. رضوان الله عليه و اعلي الله درجاته المتعاليه في جنّات النعيم بحقّ محمّد و اهلبيته الطيبين الطاهرين صلواتك عليهم اجمعين. شیخ مرتضی انصاری انصاري – شيخ مرتضي بن محمد امين- بن شمس الدين بن احمد بن نورالدين بن محمد صادق شوشتري، دزفولي المولد و المنشاء نجفي المسكن و المدفن، انصاريّ القبيله و الشهره، افضل علماي راسخين و اكمل فقهاي ربّانييّن، خاتم الفقها، و المجتهدين، فخرالشيعه، ذخر الشيعه، مرتضيالمصطفي مصطفي المرتضي، نسب شريفش به جابر بن عبدالله انصاري موصول ميشود، در سال 1214 هـ قمري در شهر دزفول از توابع شوشتر متولد شد، در نزد عموي خود شيخ حسين كه از اكابر علماي آن شهر بوده تا حدود بيست سالگي به تحصيل علم پرداخت، پس در مصاحبت والد ماجد خود به زيارت ائمهي عراق رفت، در كربلاي معلّي به زيارت سيد مجاهد صاحب مناهل كه او و شريف العلماي مازندراني رئيس مذهبي وقت بودهاند رفت، در مجمع جمعي از فضلا بعضي از مسائل علميّه مطرح مذاكره شد كه هر يك از ايشان موافق فهم خود اظهار عقيده ميكردند، در خاتمه شيخ مرتضي هم اظهار عقيده كرده و به طوري اداي مطلب نموده كه مورد شگفت و حيرت سيد مجاهد گرديد، پدر شيخ را فرمود كه شما بعد از زيارت، به وطن خودتان برگشته و او را بگذاريد كه به تحصيلات علميّه بپردازد او هم اطاعت نمود. شيخ، تا جهار سال بعد از مراجعت پدر حاضر درس سيد مجاهد و شريف العلما ميشد تا آنكه داود پاشا والي بغداد، از طرف سلطان روم به محاصره و تسخير كربلا مأمور شد و در نتيجه محصلين و علما و اكثر مجاورين آن ارض اقدس به بلدهي كاظمين مهاجرت كردند، شيخ هم در جملهي مهاجرين، چند روزي در آنجا اقامت كرد تا آنكه باجمعي از اهل وطن خود به زيارت عتبات آمده و به جهت عدم امكان زيارت كربلا عازم مراجعت بودند به وطن خود رفته و دو سال اقامت كردباز براي تكميل تحصيلات علميّه مراجعت به عراق را تصميم داد لكن والدهي ماجدهاش تاب فراق نياورد، هر چه اصرار ميكردند كارگر نميشد تا آنكه بناي استخاره به قرآن مجيد گذاشـتند، همينكه قـرآن را با نيّـت خود آن بانـوي محترمه گشـادند در سر صفحه كه محل استكشاف خوب و بد استخاره بود به همين آيهي شريفه برخوردند لا تَخافي وَلا تَحْزَني اَنار ادوُهُ اِليْكَ وَ جاعلوُهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ پس از آن مخدّره گريسته و ناچار اجازهاش داد. شيخ عازم عراق گرديد، يك سال نيز حاضر درس شريف العلما بود، سپس به نجف رفته و در حوزهي فقيه محقق شيخ موسي بن شيخ جعفر كاشف الغطا حاضر شد و به فاصلهي دو سال باز به وطن خود رفت و بعد از دو سال ديگر عازم زيارت مشهد مقدّس رضوي گرديد و در كاشان باصاحب مناهج كه رئيس كل علمي آن سامان بوده ملاقات نمود، سه سال هم در آنجا اقامت كرد و به تصنيف و مباحثه اشتغال ورزيد، صاحب مناهج نيز مقدم او را غنيمت شمرد و مباحثات علمي او را مايل بود و به مراتب فضل وي اعتماد كامل داشت و ميگفته است كه در اينهمه مسافرتهاي مختلف پنجاه تن عالم مجتهد ديدهام كه هيچ يك از ايشان مانند شيخ مرتضي نميباشد. شيخ بعد از سه سال به مشهد مقدّس رفت، چند ماهي هم در آن ارض اقدس اقامت كرد، باز به وطن خود برگشت. به فاصلهي پنج سال ديگر به طور نهاني عازم نجف اشرف گرديد، اهالي براي ممانعت از عقب وي رفتند ولي اصرارشان سودي نداد، عاقبت با نذر كردن زيارت ائمهي عراق اعتذار جست، در سال 1249هـ قمري در اوقات رياست علمي صاحب جواهر و شيخ علي بن شيخ جعفر كاشف الغطاء وارد عراق شد، چند ماهي در حوزهي درس شيخ علي حاضر گرديد، بعد از آن ديگر حاضر هيچ حوزه نشد و به طور استقلال بناي تدريس و تصنيف گذاشت تا آنكه شيخ علي هم وفات يافته و به فاصلهي چند سالي صاحب جواهر نيز در سال 1266هـقمري بدرود جهان گفت و رياست مطلقهي علميّه مذهبي بدون معاون و مشارك بدو منتهي شد و آوازهي علم و فضل و زهد و ورع و تقوي و عبادت او در تمامي بلاد شيعه انتشار يافت و مرجع تقليد تمامي شيعه مذهبان گرديد. در حفظ، سرعت انتقال، استقامت ذهن، حل اشكالات علميّه، شهامت نفس؟ بلندي همّت وحيد عصر خود بود بلكه در قرون و ادوار گذشته نيز كمتر قريني داشته است. در علم اصول فقه تأسيسي كرده كه در آن رشته مبتكر و نظير آن ديده نشده است. اگر هم يكسرهم نگوييم، اكثر وجوهات شرعيّه را از اطراف و اكناف تمامي بلاد شيعه بر حضرتش ميفرستادند و همهي آنها را به فقرا و ارباب استحقاق و معارف دينيّه ميرسانيد و خودش مثل يكي از ايشان امرار حيات مينمود و در ضروريّات خود، تنها به اندازه يك فقير مقتصدي صرف ميكرد تا جائيكه دو دخترش بعد از وفات او قدرت قيام به لوازم معمولي اقامهي عزا را نداشتند و يكي از اشراف، شش روز و شب به تمامي وظائف و لوازم مجلس ختم و ترحيم و تعزيهداري او قيام نمود. از بعضي معتمدين مسموعم افتاد كه تمامي متروكات وي معادل هفده تومان پول ايراني بوده و همان مقدار هم قرضدار بوده است، به نظر اين نگارنده همين قضيه را آقاي شيخ حسن مامقاني در صفحهي اوّل حاشيه مكاسب خود در تهران چاپ شده نگاشته است. بعضي از اصحابش در موضوع اهتمام تمامي كه در ايصال حقوق فقرا داشته تمجيدش نمودند، در پاسخ فرمود كه اين مطلب، وسيلهي فخري و كرامتي نميباشد زيرا وظيفهي هر يك از عوام و مردمان بازاري هم اين است كه امانت را به صاحبش برسانند، اينها هم حقوق فقرا و امانت ايشان است كه به صاحبانش ميرسانم. مصنّفات شيخ مرتضي بسيار و در تمامي اقطار عالم در نهايت اشتهار هستند، وي داراي تحقيقات رشيقه، تدقيقات عميقه بود و مؤلفّاتش مورد اعتناي تامّ اكابر علماي اسلام و محل استفادهي افاضل فقهاي اعلام ميباشد كه با فهم عبارات و حلّ رموز و دقايق آنها افتخار مينمايند و از آن جمله است: 1- اثبات التسامح في ادله السنن 2- الارث 3-الاستصحاب 4- اصاله البراله 5- التعادل و التراجيح 6- التقيه 7- التميم الاستدلالي 8- حجيت ظن 9- حجيت قطع 10- الخمس 11- الرضاع 12- الزكوه 13- الصلوه 14- الطهاره 15- المتاجر يا المكاسب 16- المواسعه و المضايقه و غير اينها، رسالههاي متفرقه د رموضوعات مختلفه دارد و كتاب رجالي هم تأليف كرده كه بنا به نقل معتمد، از وجيزهي مجلسي بزرگتر بوده و تقريباً به اندازهي خلاصه علّامه ميباشد همان استصحاب و اصاله برائت و تعادل و ترجيح و حجيّت قطع و حجيّت ظنّ است كه بارها در تبريز و طهران در يك جا چاپ شده و به فرائدالاصول موسوم و به رسائل معروف و از كتابهاي درس نهائي ميباشد. شيخ مرتضي شب شنبه شانزدهم يا هيجدهم جماديالاخرهي هزار و دويست و هشتاد و يك از هجرت ( 1281 هـ قمري ) در شصت و هفت سالگي در نجف وفات يافت و در حجرهي طرف راست درب قبلهي صحن مقدّس مرتضوي در جوار شيخ حسين نجفي كه در زهد و صلاح و عبادت نظيرش بوده و سيد مهدي بحرالعلوم هم آرزو ميكرده است كه نماز جنازهاش را او بخواند مدفون گرديد. عدد جملهي « ظَهَرَ الْفَسادُ»=( 1281)تاريخ سال وفات او است و شيخ منصور برادر خود شيخ مرتي در تاريخ ولادت و وفات او گويد« غدير»= 1214 سال ولادت و«فراغ»= 1281 سال وفات او است، مدت عمرش شصت و هفت سال بود، و عجب است كه شمارهي لفظ«شصت و هفت» هم معادل رقم 1281 است كه سال وفاتش ميباشد. بعد از وفات آن علّامهي دهر در تمامي بلاد شيعه مجالس ترحيم و تعزيه برپا شد، مرائي بسياري گفتند كه نقل آنها خارج از وضع اين كتاب است، به نوشتهي روضاتالجنّات شيخ مرتضي از شاگردان ملّا احمد نراقي هم بوده است و اما شاگردان خود شيخ بسيارند، اكثر اكابر و رؤساي مذهبي كه بعد از وفات وي مرجع تقليد شيعه شدهاند خوشهچين مزارع علمي و ريزهخوار سفرهي وي بودهاند و ما هم در مطاوي اين كتاب به شرح حال ايشان خواهيم پرداخت. ( ص 186 هب و 28 و 665 ت و 147 ج 1 عه و 382 مس ) خاندان حجه السلام تبريزي اعلي الله مقامهم نظر به اينكه حضرت عالم علّام و فقيه عاليقدر مرحوم ميرزا اسماعيل حجه السلام اعلي الله مقامه از تلامذهي ارشد جدّ اعلايمان الميرزا محمّد باقر اسكوئي صاحب ترجمه رضوان الله عليه ميباشد و به عـلاوه اين خاندان جليلالقدر از حامـلين اسرار ولايت و ناشرين فضائل و آثار اهلبيت عصمت عليهم السلام مخصوصاً در آذربايجان بودهاند و هنوز آثار علمي و عملي و قلمي آنان پس از گذشت سالها له نحوي چشمگير و شايان تقدير و تقديس جهان اسلام و تشيّع را معطوف به خود نموده است و بااينكه قسمتي از زندگاني پر افتخار آنان را در مقدمهي كتاب مستطاب صحيفهالابرار كلّيات ديوان فارسي كه هر دو از تأليفات گرانبهاي فقيه و حكيم و نابغهي دين و ايمان مرحوم ميرزا محمد تقي حجه الاسلام ره ميباشد به تفصيل نوشتهام. و ساير مورخين و تذكره نويسان مقبر شيعه نيز تعدادي از صفحات كتابهاي خود را از ذكر جميل و تاريخ حيات اين بزرگان مزيّن كردهاند. بيمناسبت نديدم كه از باب تيمّن و تبرك و تذكّر ذكري، نامهاي پر افتخار آنان را زينتبخش اين وجيزه نمايم كه گفتهاند: أَعِدْ ذِكْرَ نُعمانٍ لَنا أَنَّ ذِكْرَهُ هُوَ الْمِسْكْ ما كَرَّرْتَهُ تِنَصوَّعُ سر سلسلهي اين خاندان معظّم مرحوم ميرزا محمّد كبير ملّقب ب ( حجه الاسلام ) است. او در قريهي ممقان كه تقريباً در پنجاه كيلومتري جنوب شهر تبريز قرار دارد و امروز به صورت شهركي آباد و پر بركت درآمده است. ديده به جهان گشود و پس از طيّ مقدّمات عربيّه و سطوح در شهر تبريز، عازم عتبات عاليات و حوزههاي علميّه نجف و كربلا گرديد و پس از سالها تحصيل و رياضت و كسب فيوضات از محضر علماي اعلامِ آن مشاهد مقدّسه به درجهي اجتهاد با امتيازات بسيار زياد نائل آمد و در مصاحبت دو تن از هم مكتبان خود به نامهاي ميرزا محمود نظام العلماء و ميرزا محمّد حكم آبادي از طريق كرمانشاهان عازم وطن گرديد. ولي در شهر نامبرده اتّفاقي عجيب و توفيقي عظيم براي او رخ داد كه بر درجات معنوي او بيفزود. و اين پيش آمد مبارك تشرف او به مجلس درس حضرت شيخ اجلّ اوحد الشيخ احمد بن زين الدين الاحسائي كه به قول عالم عامل كامل الميرزا محمد باقر خوانساري صاحب روضات الجنات الحق از حاملين اسرار مولا اميرالمؤمنين عليه السلام ميباشد. بود.1 مرحوم حجهالاسلام پس از حضور در حلقه نوراني درس آن بزرگوار متوجّه شد كه اگر چه در دو علم شريف اصول و فقه به عاليترين درجات درايت و اجتهاد و در علم الحديث به شامخترين طبقات آن نائل آمده است ولي در حكمت اهلبيت رسالت (ص) و آثار و اسرار قرآن و ولايت احتياج مبرم دارد كه از درياي معارف الهي آن شيخ بزرگوار درّ و مرجان اخذ نمايد و از ثمار شيرين شجرهي مقدسهي ولايت كام خود را شيرين و از چشمهي زلال علوم توحيدي خاندان عصمت و طهارت(ع) روح عطشان حود را سيراب نمايد. مرحوم حاج ميرزا علي اكبر عماد ره كه از محدّثين و خطباي شهير و با تقواي تبريز و صاحب دو جلد كتاب ( رنگارنگ ) ميباشد و در بين قاطبهي مردم مخصوصاً علماي اعلام تبريز به صدق گفتار و امانت در نقل احاديث و اخبار و همچنين درجات علم و تقوي ضرب المثل بوده است و همچنين جناب عمده الفضلاء و المحدّثين مرحوم ميرزا محمد حسين علمي كه از حاملين اخبار و آثار اهلبيت اطهار(ع) و مورد وثوق علماي اعلام زمان خود بوده و هردو فيض ديدار مرحوم ميرزا اسماعيل حجه الاسلام و استفاده از محضر درس آن عالم يگانه و وحيد زمانه نصيبشان شده است. دنبالهي اين مطلب را براي حقير نويسندهي اين سطور اين چنين نقل نمودهاند و حقير اين داستان واقعي را براي باقي ماندن در تاريخ همانطوري كه از آن دو شاهد عادل شنيدهام به عينه در اين وجيزه درج ميكنيم تا يك چنين واقعهي دلچسب و معنوي مورد فراموشي قرار نگيرد. و مأخذي تاريخي براي نسلهاي آينده بوده باشد. و اين چنين است بقيهي مطلب: او ميگويد: پس از چند جلسه حضور در آن مجلس عظيم نوراني احساس كرديم كه احتياجي مبرم به استفادهي علمي و معنوي و به خصوص در مقامات عاليهي ولايت از محضر اين استاد اوحد كبريائي داريم و به همين جهت فسخ عزيمت به وطن نموديم و قصد اقامت در شهر كرمانشاه كرديم. در آن زمان جناب شيخ احسائي ره بنا به دعوت علما و سادات و مردم با ايمان كرمانشاه و همچنين شاهزاده اقتدارالسلطنه كه از مروّجين علم و ادب و مشوّقين علماي اعلام بود، چندي مقيم آن ديار بودند و همه روزه مجلس درس عظيمي جهت استفاده از بحار علوم آن بزرگوار دائر بود و تشنگان اسرار ولايت و علوم قرآنن و حكمت از اطراف و اكناف جهان تشيع به آنجا روي آورده بودند و مشغول خوشهچيني از آن خرمن پر بركت معارف ربّاني و علوم الهي بودند. مرحوم حجه الاسلام ميگويد: ما هم مدت هيجده ماه در آن شهر و در آن محضر نوراني مشغول استفاده و اتفاضه بوديم و تا آنجا كه ميتوانستيم سينههايمان را از آن روايع و اسرار اهلبيت اطهار عليهم السلام صلوات الله في الاكوار و الادوار مالامال كرديم و به فيض عظيم و فوز مبين رسيديم و الحمدللهِ ربّ العالمين. در اين تاريخ حضرت شيخ بزرگوار، ما را احضار كرد و فرمود: من شما را امروز در درجات علوم ظاهري و باطني و احاطه بر معارف شريعت و ولايت و اسرار و آثار اهل بيت نبوت در مقامي متعالي ميبينيم و به شما اجازه مي دهم كه به وطن خود باز گرديد و علماً و عملاً در نشر آثار و فضا ئل و مناقب و حمل اسرار اهلبيت عصمت(ع) انجام وظيفه نمائيد، در آخرين ملاقات كه در واقع جلسهي وداع ما بود. آن شيخ بزرگوار اين حقير را مخاطب قرار داد و فرمود اي ملّا محمّد تو و فرزندان برومندش سالها بلكه متجاوز از يك قرن در نشـر آثار و فضائل و مقامـات عاليات و تأليف كتابهاي عالي و ارشاد و تهذيب مردم با جان و دل جهاد اكبر را به جا خواهيد آورد و در مقابل منكران و معاندين با قدّي افراشته استقامت پيروزمندانه خواهيد نمود و به همين جهت به تو عصائي هديه ميكنم كه علامت قيادت و زعامت و جهاد و استقامت تو باشد. سپس به ميرزا محمود نظام العلماء قلمداني عطا كرد و فرمود. تو هم مورد اعتماد ديوان و شخصيتهاي دولتي قرار ميگيري و ضمناً تأليفات سودمندي از خود به يادگار ميگذاري و به همين جهت اين قلمدان را كه علامت علماي ديوان است به تو تقديم ميدارم. از قضا همانطور كه شيخ بزرگوارمان پيش بيني فرموده بود مرحوم ملا محمّد حكم آبادي در بين راه بياورد و در قريهي سردرود 12 كيلومتري تبريز قبل از وصول به وطن ديده از جهان فرو بست و به اعلي عليين پيوست و همچنين مرحوم نظام العلماء مورد توجه اعيان و ديوانيان شهر تبريز قرار گرفت و در آن مقام مشغول انجام وظيفه گرديد. ولي مرحوم ملا محمّد حجه الاسلام، ابتدا در يكي از حجرات مدرسهي علميّه طالبيّهي تبريز سكني گزيد ابتدا در كمال گمنمامي و انزوا و سپس به اصرار عدّهاي از فضلا و طالبين علم حلقهي درسي مخصوصاً در شرح حكمت اهلبيت عليهم السلام دائر نمود و روز به روز مقامات عاليهي علمي آن بزرگوار بر اهلبيت روشن گرديد از آن زمان ناصرالدين شاه قاجار مقام ولايتعهدي را دارا بود و در تبريز سكونت داشت و هر ماهه مجلس مركّب از علماي اعلام و مجتهدين عظام و انديشمندان و اهلفضل شهر تبريز و حومه ترتيب ميداد و چون خودش نيز از پارهاي فضائل علمي بهرهاي داشت مسائلي را از تفسير و فقه و حكمت و غيره عنوان مينمود و از حضرات مجلس خواهش ميكرد كه در پيرامون آنها بحث و تحقيق نمايد و در واقع مجلسي پرثمر و پرمحتوي به وجود ميآمد و شخص وليعهد و اطرافيان او و يعضي از رجال كه در مجلس بودند از گفتگوهاي علمي و مباحث فنّي واصطلاحي شخصيتهاي علمي لذّتي معنوي و روحاني بردند و بر بصيرت خود در مباحث و مسائل ديني و مذهبي ميافزودند. آنروز مرحوم ملا محمّد حجه الاسلام جزو مدعوّين در آن مجلس نوراني حضور داشت ولي چون هنوز ناشناخته بود و غالب حضّار و شخص وليعهد براي اولين بار بود كه آن عالم علّآم را زيارت مينمودند آن بزرگوار در آخر مجلس و در صف جاي گرفا و سپس مباحث علمي از جمله بحث و تحقيق در مسألهي ( جبر و اختيار) شروع شد و صداي آن قلت، قلت و بحث و جدالهاي علمي از هر طرف فضاي مجلس را پر نمود و هركس نظريهاي بيان مينمود و مسأله را به طوري كه ميخواست حلّ نمايد. ولي مورد قبول وليعهد و ديگران قرار نميگرفت. تا اينكه نوبت به مرحوم ملا محمّد حجه الاسلام رسيد، و آن شير شرزهي صحراي علم و درايت، با صداي دلنشين و رسا و براهين قاطع و پرمحتوي كه در نهايت شجاعت و شهامت ادا نمود آنچنان جلب توجّه حاضران را كرد كه به روايت مرحوم عماد و اشخاص موثّق ديگر، ناصرالدين شاه از شدت اشتياق در حاليكه تمام وجودش مجذوب بيانات مستدّل و روحافزاي آن حكيم الهي توانا شده بود همانطور در حال نشسته از صدر مجلس تا روبهروي مرحوم حجه الاسلام خود را به زمين كشيد و چون در برابر او قرار گرفت جبههي نورانيش را بوسيد و در همان روز با پيشنهاد و تصويب ناصرالدين شاه و حضّار عاليقدر آن مجلس، لقب ( حجه الاسلام ) به آن بزرگوار داده شد. و نيز مسجدي را كه نه چندان وسيع بود در مدرسهي طالبيه به آن بزرگوار تخصيص دادند تا نسألهي امامت نماز جماعت و القاء خطابه و تبليغ و ارشاد مؤمنين را عهدهدار شود. پس از استقرار مرحوم حجه الاسلام و نشر بيانات علمي وسيع و قاطع آن بزرگوار آنچنان انبوه مشتاقان و محبّان اهلبيت عصمت عليهم السلام به سوي آن مشعل هدايت روي آوردند كه نه اينكه فضاي آن مسجد يكافوي آن جمعيت عظيم را نداشت بلكه در مواقع نماز جماعت و صحبت آن عالم علّآم تمام صحن مدرسهي طالبه و كوچههاي اطراف آن مملوّ از سيل جمعيّت ميشد و به همين جهت در اسرع وقت بزرگترين مسجد آذربايجان كه از نظر وسعت شبستان و عظمت و زيبائي بنا در آنعهد در تمام ايران بينظير بود و هنوز در شمار مساجد طراز اوّل ايران قرار دارد، بر روي چهل ستون عظيم و زيباي سنگي بنا نمودند و به نام مسجد حجه الاسلام معروف گرديد، اين مسجد در قبلهي مدرسهي طالبيه قرار دارد و به قول مرحوم علامهي دهخدا در ( لغت نامه ) و ساير تذكره نويسان با ايثار وسعي مريدان حجه الاسلام در ظرف ششماه از پايه بنياد گرديد و مورد استفاده قرار گرفت( و هذا من العجايب) توليت و راتبيت اين مسجد پس از مرحوم ملا محمّد كبير به فرزندان فرزانهاش كه شرحشان انشاء الله خواهد آمد منتقل گرديد و پس از انقراض روحانيت در آ“خاندان بزرگ به حضرت فقيه و حكيم عاليقدر مرحوم محمّد جواد عميدالاسلام تفويض شد و ايشان در حال حيات خودشان توليت آن مسجد را به حضرت والد ماجد الامام المصلح آيه الله العظمي الحاج ميرزا حسن احقاقي روحي فداه تقديم نمودند و ايشان نيز در سال 1342هـ ش به موقع ترك آذربايجان توليت و مديريت امور مذهبي و علمي آن مركز بزرگ يعني مسجد و مدرسهي حجه الاسلام و همچنين مديريت مدرسهي مباركهي صاحب الامر تبريز را به اين ناچيز نويسندهي اين سطور عنايت فرمودند و بحمدالله با توجّهات حضرت وليعصر ارواحنا فداه اين دو مركز علمي و مذهبي و ساير مجتمعهاي ديني و تبليغاتي و ارشادي را در خود تبريز و حومهي آن به بهترين وجهي اداره نمودم و در سالهاي آخر اقامتم د رتبريز حتي درس خارج فقه با تعدادي متجاوز از يكصد نفر از فضلاء و اهل علم در آن مسجد دائر شد و حقير مسئوليت تدريس را عهدهدار بودم و اين امر تا رمضان سال 1401 هجري قمري مطابق با مرداد ماه 1359 هـ ش ادامه داشت و پس از آن تاريخ چه واقعهاي اتفاق افتاد انشاء الله در ستون مقتضي شرحش خواهد آمد. و سيعلم الذين ظلموا ايّ منقلب ينقلبون. و قد انقلبوا و وصل اليهم ما يستحقّون به والله هو احكم الحاكمين و سريع الحساب و مخزي الظالمين و الحمدلله ربّ العالمين. باري مرحوم محمّد حجه الاسلام در حدود سي سال در مقام مرجعيّ” و اجتهاد و به خصوص نشر آثار و فضائل اهلبيت عصمت عليهم السلام و تربيت و تدريب فضلا و علماي جليلالقدر و مبارزهي بيامان با مخالفان دين و فرقهي ضالّه بابيّه و بهائيّه و ناصبان و منكران مقامات اهلبيت نبوّت عليهم السلام با استواري و استقامت قاطع و محكم در آن مركز نوراني مشغول انجام وظايف مقدّس خود بود به طوريكه ساير علماي معاصر خود را تحت الشعاع قرار داد و همهي مردم از عالي و داني و بزرگ و كوچك به سوي آن مرد بزرگ كه تاريخ علم و روحانيت نظيرش را كمتر ديده است روي آوردند و از سرچشمهي حياتبخش علوم و معنويت او كه مبتني بر آثار و حكمت حضرات محمّد و آل محمّد(ص) بود« نه فلسفهي يونان» استفادهها كردند. بالاخره در سال 1269 هـ ق اين چراغ نوربخش ظاهراًخاموش گرديد و ديده از جهان فرو بست ولي به جاي خود سه مشعل فروزان يعني سه فرزند فرزانه كه هركدام در علم و دب و تقوي، نابغهي بزرگ و در خدمت به آستان مقدس ديانت و اهلبيت رسالت عليهم السلام و نشر آثار و فضائل آنان و مبارزه و ستيز بيامان با مخالفان دين و منكران چون كوهي استوار و در نوربخشي چون آفتابي درخشان بودند به نامهاي ميرزا محمد حسين حجهالاسلام و ميرزا محمد تقي حجه الاسلام( نيّر) و ميرزا اسماعيل حجه الاسلام به جاي گذاشت. شرح زندگاني پر افتخار و پرمحتواي اين بزرگواران كه هر كدام داراي مرجعيتي عظيم و حوزهي علميهاي وسيع و آثاري بس ارزنده و گرانبها و مبارزاتي حماسهآفرين بودند از حوصلهي اين مختصر بيرون است و طالبين تفصيل بيشتر ميتوانند به تذكرههائي كه در عصر اخير نوشته شده است مانند لغت نامهي علامهي دهخدا و ريحانه الادبمرحوم مدرّس تبريزي و الذريعه حاج آقا بزرگ تهراني رحمه الله عليهم نمايند. ضمناً حقير نويسندهي اين سطور شرح مبسوطي از حياتِ حياتبخش اين بزرگواران را در مقدمهي ديوان اشعار مرحوم ميرزا محمد تقي حجه الاسلام متخلص به ( نيّر ) و نيز مقدمهي كتاب وزين صحيفه الابرار آن مرحوم به عربي كه خودم مباشر چاپ و نشر و مقدمهنويسي و آنها بودهام، آوردهام. بالاخره اين خاندان بزرگ و افتخارآفرين روحانيت و مرجعيت متجاوز از يكصد و پنجاه سال در مركز تبريز در مسند فتوي و مرجعيت ناشر علوم و فقه و حكمت حضرات محمّد و آل محمد عليهم السلام با طريقهي شيعه جعفري اثنا عشري اصولي بودهاند و مخصوصاً در آذربايجان يك مرجعيّت عامّه و محبوب القلوب داشتند و آثاري بس ارزنده شامل كتابهاي علمي و فقهي و حكمي و ادبي و تلاميذي با تقوي در عاليترين درجات فقاهت و حكمت از خود به يادگار گذاشتهاند و هنوز هم پس از گذشت سالها نام نيك و ذكر جميل آنان بر زبانها و آثار ارزندهشان از مساجد وتأليفات و اصول عقايد صحيح اسلامي و شيعي جعفري در دلها زنده و جاويد است اعلي الله مقامهم و رضوان الله عليهم. فصل سوّم قسمتي از تاريخ حيات جدّ بزرگوارمان المولي الحاج ميرزا موسي بن الميرزا محمد باقر بن الاخوند محمد سليم و الاحقاقي الحائري الاسكوئي اعلي الله مقامهم 3- المولي الحاج ميرزا موسي الاحقاقي الحائري الاسكوئي. جدّ بزرگوارم حضرت آيه الله المولي المؤيد و المرجع المسدّد و المجتهد الاوحد الحاج ميرزا موسي بن العلّامه ميرزا محمّد باقر الاحقاقي الحائري الاسكوئي اعلي الله مقامهما، عالمي و فقيهي كامل، جامع علوم عقليّه و نقليّه و حاوي اصول و فروع فقهيّه فقيهي اصولي و حكيمي متكلّم، و عارفي متألّه و مفسّري توانا و محقق و اديبي موفّق بوده است. طبعي عالي و وقاري عظيم و سكينهاي مهيب و در عين حال تواضعي جاذب داشته است، كانِ صبر و نزاكت و درياي حلم و جود و سخاوت بوده، هميشه هر چه داشته بين فضلاي دين و فقرا و مستحقين تقسيم ميكرده و خود با كثرت عائلهاش با عسرت و تنگدستي زندگي مينموده است. در سخنوري در اوج فصاحت و بلاغت و در قلمفرسائي به زبان عربي و فارسي بسيار توانا و معجزنما و تسلّطي عجيب بر اخبار و احاديث اهلبيت عصمت عليهم السلام داشته است، به طوري كه كراراً در جمع تلامذهي خود كه غالباً از فضلاي عظام و طلّاب عاليمقام بودند با نهايت اطمينان خاطر ميفرموده كه هر كس حديثي از اهلبيت عصمت عليهم السلام نقل كند كه مرا از آن اطلاعي نباشد آنچه خواهد به او عطا كنم و اين قدرت و احاطهي ايشان را بر احاديث و آثار اهلبيت عصمت عليهم السلام ميرساند. آن بزرگوار در روز بيستوپنجم از شهر شوال المكرم سال 1279هـ ق در كربلاي معلّي متولد شد و چون به پنجسالگي رسيد در خدمت استادي كه والد ماجد براي ايشان تعيين نموده بودند به تعلّم و قرءات قرآن كريم شروع فرمود و در ظرف پنج ماه از قراءت قرآن فارغ گرديد، آن بزرگوار ادبيّات عرب و مقدّمات علوم، از صرف و نحو و منطق و معاني و بيان و بديع و غيره را در خدمت عالم فاضل ملّا علي اصغر ملا باباكه ساكن كربلا و مجاور صحن مطهّر حسيني و محرر جدّ بزرگوارمان علّامهي كبير ميرزا محمد باقر اسكوئي بود به اتمام رسانيد و سپس حكمت الاهي و برخي از سطـوح را نزد والد ماجدشان تلّمذ فرمود و كتاب رياض را در محضر عالم علّام آخوند ملا محمد تقي هروي به اتمام رسانيد. همچنين در حلقهي درس معلّم و استاد بزرگوار و مشهور شيخ علي يزدي صاحب كتاب الزام الناصب في اثبات الحجه الغائب حاضر گرديد و سپس جهت تكميل مقامات علمي خود عازم نجف اشرف شد و در آن مدينهي فاضله سكني گزيد و به حوزههاي علميهي مراجع بزرگوار و مجتهدين والاتبار امثال آيه الله الميرزا حبيب الله رشتي و آيه الله آخوند ملا محمد ايرواني و آيه الله الميرزا حسينقلي همداني و آيه الله شيخ هادي تهراني و همچنين آيه الله الفاضل الشربياني و غير هم اعلي الله مقامهم حاضر گرديد و به درجات عاليهي اجتهاد نائل آمد و به اخذ اجازات مفصلهي روايت و درايت اجتهاد از علماي اعلام فوق الذكر حائز گرديد و سپس به وطن مقدّس خود كربلاي معلّي مراجعت فرمود. اين بزرگوار در موقع وفات والد ماجدشان در عنفوان سنين جواني بودند و بيش از بيست و دوسال از عمر شريفشان نميگذشت ولي در عين درجات منيعهي روايت و درايت را با محتواي وسيع گذرانده بودند و از هر حيث شايستگي مرجعيّت را داشتند و به همين جهت انبوه مقلّدين پدر بزرگوارشان جهت تقليد، به ايشان روي آوردند و دست ارادت و تقليد به سويشان دراز كردند، ولي ايشان به ملاحظهي صفر سنّ از قبول اين مهّم ابا نمودند و دوباره جهت كسب فيض از آستان مقدس حضرت وليّ الله الاعظم مولا اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السّلام و درك بيشتر مجالست و مصاحبت اعلام فضيلت و تقوي اعلي الله درجاتهم موقتاً در نجف اشرف توطّن فرمودند، ولي ارادتمندانشان دست بردار نبودند و اصرار زياد داشتند كه بيعت آنان را در مقام مرجعيّت ردّ نكنند و چون پروانهاي شيدا دور اين شمع هدايت ميگردند. و نمايندگان مردم كه از اقصي نقاط عالم اسلام و تشيع از قفقاز و آذربايجان و خراسان تا سواحل جنوبي خليج فارس در كربلاي معلّي جمع شده بودند صراحتاً اعلا م داشتند: كه اي مولاي ما، اگر اين مهّم را قبول بفرمائي همگي مابدون تقليد خواهيم ماند. آنها با درسي كه از مكتب اجداد بزرگوارمان آموخته بودند كه تقليد از هر مرجعي كه شرعاً حائز شرائط اجتهاد و مرجعيت باشد جائز است مسألهي ناطق واحد و مرجعيّت انحصاري در مذهب متعالي شيعهي جعفري اثنا عشري باطل و مردود است و امروز هم ما به همين عقيده هستيم. ولي استدلال آنها اين بود: كه چون بزرگترين شرط در مسألهي تقليد شناختن مرجع از نزديك است به طوريكه اطمينان قلب و يقين كامل براي اهل خبره در شايسته بودن مرجع حاصل آيد و ما سالها است با خودتان و آباء و مقدّستان و حتي با اطفال اين خاندان آشنائي داريم و شايستگي شما براي جانشيني پدر بزرگوارتان و پيشوائي مذهبي و اخلاقي براي ما مسلّم و ثابت است نميخواهيم از اين آستان علم و تقوي و فضيلت رانده شويم و به اين ترتيب جدّ بزرگوارمان را در اين محذور ديني و وجداني قرار دادند و در خصوص ايشان اين واجب كفائي « قبول مرجعيّت» تبديل به واجب عيني شد و با جلب نظر و موافقت آن بزرگوار كه مرجع زادهي گرانقدرشان بود و با وجود عنفوان جواني خود عالمي عامل و فقيهي كامل و عابدي زاهد و پيري خردمند و مرشدي با تدبير بودند و ملكهي عدالت را به نحواحسن در نفس زكيهي خويش به ظهور آورده بودند و از هر حيث شايستگي احراز اين مقام عظيم معنوي را داشتند و به شهادت مراجع بزرگوار شيعه كه از اساتيد والاقدرشان بودند، امثال آيه الله الميرزا حبيب الله رشتي و آخوند ملا محمّد ايرواني و آيه الله ميرزا حسينقلي همداني و آيه الله شيخ هادي تهراني و آيه الله الفاضل الشذبياني اعلي الله درجتهم كه همگي گردانندگان حوزه عظيم مذهبي نجف اشرف بودند. و همگي احراز مقام تشامخ اجتهاد ايشان را با دادن اجازات ممهور كتبي تأئيد فرموده بودند كه شايستگي كامل استنباط احكام شرعيه فرعيّه را از ادلّهي تفصيليهي آن به طريق شيعهي اثنا عشري اصولي دارند و در نقل احاديث و روايات اهلبيت عصمت عليهم السلام و افتاء مجاز هستند. همهي مقلّدان والد ماجدشان پس از ايشان با وجود اوتاد علم و اعلام مرجعيّت، در تقليد به اين عالم ربّاني رجوع نمودند به طوريكه در بهار جواني چون پيري سالخورده مقام مرجعيّت عامهي مقلدان پدر بزرگوارشان را احراز فرمودند و مرجع تقليد عدّهي كثيري از اهالي كربلاي معلّي و حومه و سوقالشيوخ و قسمتي از مردم بصره و گرين دگردلان و آذربايجان و خراسان و قفقاز و تركستان و تهران و كريت و احساء و بحرين و قطيف و ساير نواحي شيعه واقع شدندو به طوريكه تاريخ رسالهي عمليّهي ايشان كه در آخر همين فصل به نظر مطالعه كنندگان محترم خواهد رسيد و در سال 1316 قمري يعني در زمانيكه ايشان فقط 37 ساله بودند طبع گرديده است و معلوم است كه در تاريخ مزبور وسائل طبع و چاپخانه مثل امروز براي همه ميسّر و در دسترس نبود و چاپ كردن يك كتاب يا رساله مشكلات زيادي داشت كه سالها به طول ميانجاميد مخصوصاً در عراقعرب و قرائن نشان ميدهد كه رسالهي عمليهي ايشان سالها قبل از طبع به طور خطّي مورد استفادهي مقلّدين ايشان بوده است. و براي خاندان ما جاي بسي افتخار است كه همين موضوع پس از انقضاي قريب هشتاد و پنج سال و بعد از وفات عمّ بزرگوارمان علامهي كبير و مرجع عاليقدر المولي الحاج ميرزا علي آقا الحائري الاحقاقي قدس الله سره الشريف در خصوص مرجعيّت والد بزرگوار حقير نويسندهي اين سطور كه سوّ‚ين فرزند فرزانهي مرحوم الحاج ميرزا موسي آقا الاسكوئي صاحب ترجمه ميباشند و مثل اجداد بزرگوارشان داراي درجهي منيعهي اجتهاد و صاحب فضيلت و عدالت و تقوي و زهد و علم و عمل و اخلاق حسنه و ساير محسّنات عاليهي انساني و اخلاقي هستند به طور بارزتر و محكمتري تجديد گرديد، ايشان يعني الامام المصلح و العبد الصالح آيه الله العظمي مولانا الحاج ميرزا حسن الاحقاقي الحائري روحي فداه در مجلس ترحيم بزرگي كه در سوگ وفات عمّ بزرگوارمان رحمه الله عليه در كويت با شركت جمعيت عظيمي از انحاء مناطق مختلف برپا شده بود، از طرف حضّار مجلس و به خصوص علما و سادات و اهل خبره و عموم، مورد تقاضا قرار گرفتند كه پس از برادر عاليقدرشان مرجعيّت وپيشوائي مذهبي مقلّدان و ايتام آن اسوهي علم وتقوي و فضيلت را قبول فرمايند ولي ايشان جداً از اين مسأله امتناع فرمودند و اظهار داشتند كه بحمدالله علماي اعلام و مراجع عاليقدر شيعه در انحاء بلاد مقدّسه تشيّع زياد هستند و حتي از يكي دو نفر ايشان به نام ياد كردند و فرمودند كه شما ميتوانيد در مسألهي تقليد به ايشان رجوع نمائيد و تأكيد كردند كه من مسئوليتهاي بيشتري از جمله تأليف كتب علميّه و تربيت محصلين علوم دينيّه و غيره بر عهده دارم كه قبول مرجعيّت، مرا از انجام اين مهامّ باز ميدارد و نميخواهيم از اين فيض عظيم كه علاقهي وافري به انجام آن دارم و گوشهي انزوا و فراغت بال لازم دارد بينصيب شوم. ولي به شهادت عدولي كه حاضر در آن مجلس بودند و بحمدالله امروز هم در حال حيات هستند ناگهان ضجّه و شيون و گريههاي شديد، تمام مجلس را فرا گرفت و همه بالاتفاق فرياد زدند، اي مولاي ما، ما اهليّت تمام مراجع بزرگوار موجود را براي مرجعيّتمان قبول داريم، ولي نميخواهيم با وجود عالمي عامل و زاهدي عادل و فقيهي كامل و حكيمي فاضل و مدبّري باذل چون شما كه از همان اوان كودكي با فضائل اخلاقيتان آشنائي كامل و نزديك داريم دست بكشيم و اگر امروز اين خواستهي مشروع ما را استجابت نفرمائي،فردا در روز قيامت در پيشگاه رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلّم و ائمهي طاهرين عليهم السّلام دامنت را خواهيم گرفت و بدانكه بدون تقليد خواهيم ماند و حضرت والد ماجد در برابر اينهمه ايمان و محبّت و اصرار ناچاراً اين مسئوليت مهم و امر خطير را قبول فرمودند و چنانكه در فصل مستقل و جداگانهاي خواهد آمد بحمدالله به بهترين وجهي كه نظير آن تاكنون در بين مراجع بزرگوار شيعه اعلي الله كلمتهم بسيار نادر بوده است اين وظيفهي مقدّس را انجام دادهاند. و چون مولاي بزرگوارشان مولي الـطاهرين اميرالمؤمنين علي بن ابيـطالب عليه السّلام هميشه حامي رشيد دين و مذهب در تمام ابعاد آن و پدر مهربان ايتام و مستمندان و دادرس مظلومان و معين درماندگان و بينوايان و مرجع مهربان گروه انبوهي از شيعيان آل محمّد عليهم السّلام بوده و هستند، الله عمره الشريفِ مع العزه و السّلامه بحق محمّد و اهلبيته الطيبين الطاهرين صلوات الله عليه اجمعين. و با اين تفصيل اين راز فاش ميشود كه چرا مسألهي مرجعيّت بيش از دو قرن يعني در حدود دويست سال و اندي است كه در خانوادهي ما « احقاقي» نسلاً بعد نسل ادامه دارد و مقلّدين اجداد بزرگوار ما پس از وفاتِ يكي از آنان به فرزند و يا برادر مرجع فقيدشان كه اهليّت شرعي مرجعيّت را داشته است رجوع نمودهاند، در حاليكه غالب خاندانهاي عظيم مرجعيّت پس از وفات مرجع خانواده از نظر مرجعيّت منقرض شدهاند. و اين بدان جهت نيست كه ما مسألهي مرجعيّت را در خانوادهمام موروثي ميدانيم و هرگز هيچكدام از اجداد ما اين چنين ادعائي نكردهاند و ما هم چنين داعيهاي نداريم و چنانكه در سطور بالا گذشت هميشه آباء بزرگوار ما از قبول اين مسئوليت جداً سَر، باز زدهاند ولي اين مردم بودهاند كه از تقليد مجتهدين خانوادهي ما دست نكشيدهاند و ببا ايماني استوار كه مبتني بر عدالت و تقوي و شايستگي فرد فرد علماي اين خاندان علم و مجدو شرف بوده است. از اين آستانه،روي گردان نشدهاند. خوب به خاطر دارم كه پس از فقدان اسفانگيز عموي بزرگوارم حضرت آيه الله العظمي المولي الحاج ميرزا علي آقا الاحقاقي الحائري طيّب الله رمسه الشريف. در شهر تبريز بودم، مردم منتظر اع لام مرجع بعد از ايشان بودند. حقير نويسندهي اين سطور دريافت پيامي از محضر پدر بزرگوارم الامام المصلح روحي فداه در يكي از مجالس ترحيم با عظمتي كه با انبوه چندين هزارهي مردم تشكيل شده بود، به حضّار مجلس ابلاغ نمودم كه حضرت والد ماجد از قبول مرجعيّت اعتذار نمودهاند و شما ميتوانيد در همين مجلس به هر كدام از مراجع عاليــقدر شيـعه كه سراغ داريد تقليد نمائـيد. و در اين موقع بود كه دستـجات عظيم حسيني سلام الله عليه كه در مصيبت فقدان مرجع بزرگوارشان همگي سياه پوش و گريان و نالان نوحهسرائي ميكردند و متشكل از طبقهي جليلهي علما و سادات و ساير مردم بودند ناگهان ضجّهاي كشيدند به طوري كه اركان مجلس عزا را بلرزه در آوردند و وردشان را تغيير دادند و همگي يكدل و يكصدا اين بيت تركي را تكرار كردند: « خاندان پاك دور اَلْ چَكْمَه روُخْ احقاقي دَنْ» شعني خاندان احقاقي، خاندان پاكي است و هرگز از احقاقيها دست نخواهيم كشيد. و اين عكسالعمل كوبنده و قاطع در پايداري در تقليد خاندان احقاقي، هنوز هم در خاطرات حضّار آن مجلس عظيم نوراني كه در مسجد با عظمت چهل ستون حجه الاسلام تشكيل شده بود پس از گذشت سالها باقي و زنده است و هنوز اربعين عمّ بزرگوار به اتمام نرسيده بود كه در تمام مساجد آباديهائي كه مقلّد آن بزرگوار بودند تقليد از حضرت الامام المصلح المولي الحاج ميرزا حسن آقا احقاقي روحي فداه اعلام گرديد و رسالهي عمليّهشان كه به امر مباركشان اين حقير افتخار تلايفش را داشتم در سه جلد يكي پس از ديگري چاپ و در دسترس ارادتمندانشان گذاشته شد و سپس پي در پي به زبانهاي فارسي و عربي و اردو، تجديد طبع گرديده است. ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الحمدللهِ علي افضاله و نعمائه وآلائه. حقير جهت توضيح بعضي از شبهات و رفع پارهاي از شكوك ناچار به نگاشتن تفصيل فوق در خصوص مرجعيّت دويست سالهي خاندانمان شدم و از اصل مطلب يعني ادامهي شرح حيات پرافتخار و پرثمره جدّ بزرگوارم اعلي الله مقامه دور ماندم و اينك بقيهي مطلب را تقديم مطالعهكنندگان گرامي مينمايم و من الله التوفيق. آن بزرگوار نيز مانند والد ماجدشان نماز جماعت را در سه نوبت در حرم مطهّر حضرت سيدالشهداء عليه آلاف التحيّه و الصلوه والثناء با گروه انبوهي از جمعيّت علما وفضلا و سادات و مؤمنين اقامه مينمودند. تا اينكه در اثر توطئهي بعضي از حسودان و فتنهانگيزان كه ميخواستند در حرم حسيني ارواحنا فداه فاجعهاي ننگين به بار آورند و با زور و جبر و جنگ و جدال محلّ اقامهي نماز جماعت آن عالم علّآم راتصرّف و غصب نمايند « كما هو مِن دأب الكثرهم و لا يخفي علي من جاس خلال تلك الديار» و اين عمل شيطاني هميشه و از همان بدو غصب خلافت صاحب ولايت كليهي الاهليه مولي الموالي اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السّلام و تصرّف فدك و شهادت مظلومانهي ناموس كائنات حضرت سيده النساء فاطمهي زهرا و خانه نشيني غريبانهي وصيّ بلا فصل رسول اكرم(ص) و شهادت جانسوز سبطين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين الي زماننا هذا و تا روز ظهور منتقم حقيقي حضرت مهدي قائم آل محمّد ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء از طرف الخناسّها و ابالهي انسان صورت متأسفانه جهت اختيار و امتحان و افتنان امّت انجام گرفته و ميگردد و ادامه خواهد داشت« ليهلك من هلك عن بيّنه و يحيي من حيّ عن بيّنه و ان الله لسميع عليم ‹ الانفال آيهي 43ز› » ولي جدّ بزرگوارمان در برابر اين تجاوز ستمكارانه و خطب عظيم با نبوغي كه در صبر و حلم و تحمّل شدائد داشتند جهت خواباندن فتنه و خنثي كردن غائله و براي جلوگيري از خونريزي و برادركشي و مخصوصاً ممانعت از هتك حرمت حريم مقدّس حرم حسيني سلام الله عليه و عوارض شوم و شرم آوري كه در پي داشت از محلّ دائمي اقامهي نماز جماعت خودشان دست كشيدند و با جمعيّت انبوه مأمومين خودشان به صحن مطهّر منتقل شدند و سپس جهت مراعات بعضي از ملاحظات كه اهم آنها حفظ اتّحاد و اخوّت اسلامي بود، با تبعيّت از شيوهي مولايشان اميرالمؤمنين علي عليه السلام از حقّ مسلّ‚ خويش دست كشيدند و اقامهي نماز جماعت را به قسمت بيروني منزل شخصي خودشان انتقال دادند. و با اينكه تمام عربهاي كربلا و حومه و قسمتي از عشائر، مريد و مقلّد جدّگرامي بودند و جهت احقاق حق صاحب و مؤلف احقاق حق و دفاع از تجاوز مخالفان كوردل، مسلّح و آمادهي جنگ شده بودند، آن بزرگوار صلح را بر جنگ ترجيح داد و با اين عمل خود آتش حسودان را خاموش نمود. تا ينكه در سال 1344 هجري قمري به امر ايشان و به همّت مريدانشان عاليترين حسينيّه در حائر شريف حسيني سلام الله عليه و در مقابل درب صحن مطهّر به نام «حسينيّه حائري» براي ايشان مهيّا گرديد و از آن تاريخ اقامهي نماز جماعت و تدريس طلاب و ديدار و پذيرائي از مريدان كه از مناطق مختلف عرب و عجم به قصد زيارت حضرت خامس آل عبا عليه السلام و تجديد عهد با مرجع عاليقدرشان به كربلاي معلّي ميآمدند در آن حسينيّهي باشكوه انجام ميگرفت و شبهاي جمعه و ايام متبركه مخصوصاً دههي محرالحرام و اربعين جمعيّت انبوهي در آنجا اطعام ميشدند. اين بزرگوار نيز مانند والد ماجدشان در كربلاي معلّي حوزهي علميّهي عظيمي ترتيب دادند كه مجتهديني والامقام و علمائي اعلام از اين حوزهي نوراني تحويل جامعهي مقدّس تشيّع شد كه در رأس آنها سه فرزند فرزانهشان آيه الله الحاج ميرزا علي آقا و آيه الله ميرزا محمّد باقر مشهور ب( ميرزا آقا ) اعلي الله مقامهم و حضرت امام مصلح و مرجع عالقدر حضرت آيه الله العظمي مولانا الحاج ميرزا حسن آقا الاحقاقي الحائري ادام الله ظله العالي علي رؤوس المؤمنين ميباشد. و همچنين در مناطق عرب و عجم از تلامذهي ايشان علمائي عاليقدر بودند كه ذكر اسامي آنها موجب تطويل ميشود. اين بزرگواران داراي تأليفات عديده در فقه و حكمت و تفسير ميباشند كه پارهاي از آنها به طبع رسيده است و از آنجمله است: 1- رسالهي عربي عمليهي مسمي به لطائف الدّرر در فقه كه در سال 1321 هجري قمري در 488 صفحه در مطبعهي مرتضويه نجف اشرف به طبع رسيده است اين رساله چند بار تجديد طبع شده است. 2- دُرَرُ الْاحكام في بيان الحلال و الحرام عربي. 3- رسالهي عمليه مسمي به لطائف الدُرَرْ در فقه ( فارسي ) كه در سال 1316 در تبريز به طبع رسيده است و سپس چندين بار تجديد طبع شده است. 4- رسالهي مناسك حج عربي كه چندين بار بين سالهاي 1331 و 1360هـ ق به طبع رسيده است. 5-رسالهي مناسك حج فارسي كه چندين مرتبه بين سالهاي 1316 و 1334 هـ ق در تبريز به طبع رسيده است. 6- كتاب البوارق. 7- كتاب تنزيه الحق فارسي كه در سال 1342 در تبريز به طبع رسيده است. 8- كتاب العناوين. 9-كتاب الفصول الغريّه. 10- رساله در جواب از سؤال از ابياتي كه در علم مكتوم مرموز سروده شده است و مطلعش اين است: الا أَيُّها السّاري علي كورسالج تجوب الغيافي فدفداً بعد فدفدتحمّل رعاك الله عني رساله تبلّغها اهل المدارس في غدٍ 11- رساله در اثبات اينكه فرض محال، محال است بر خلاف مشهور 12- رسالهي مفصلهي در رضاع. 13-رساله در جواب به سؤالات سيد مهدي كشوان كاظمي عليه الرحمه. 14- رساله در جواب به مسائل ملا ابراهيم البصير الكويتي رحمه الله. 15- رساله درجواب به سؤالات جناب عالم فاضل شيخ حسين صحاف رحمهالله عليه. 16- رسالهاي ديگر ايضاً در جواب به سؤالات شيخ مذكور در فونَ. 17- رساله در جواب به سؤالات الخطيب ملا ابراهيم بن ملا سلمان رحمه الله. 18- رساله در جواب از مسائل مختلفه از بلاد متعدد. 19- ترجمهي اصول عقائد حضرت السيد كاظم الرشي اعلي الله مقامه از فارسي به عربي غالب كتابهاي فوق در خصوص مسائل فقيهه و اصوليه و تفسير آيات قرآن كريم نوشته شده است 20- كتاب احقاق الحق: اين كتاب مجموعهاي است بس نفيس و گرانبها كه دربارهي ضروريّات عقايد شيعهي اثنا عشري مبتني بر حكمت اهلبيت عصمت عليهم السلام نوشته شده است و شهرت خانوادهي ما ( اِحقاقي ) به مناسبت انتسابمان به اين تأليف شريف ميباشد. اين كتاب چندين مرتبه به طبع رسيده است و آخرين طبع آن در سال 1385 هـ ق در مطيعهي نعمان نجف اشرف چاپ شده است. اين كتاب از يك مقدمه و دوازده مقاله و يك خاتمه كه هر كدام به منزلهي كتابي عليحده است تشكيل شده است و نظر به اهميّت مطالبش به ذكر فهرست مختصر آن ميپردازم: الف: مقالهي اوّل: در اثبات معاد جسماني ب: مقالهي دوّم: در اثبات معراج جسماني حضرت رسول اكرم صلي ا لله عليه وآله وسلّم. ج: مقالهي سوّم: در مسألهي شقّ القمر. اعجاز بزرگ حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلّم. د: مقالهي چهارم: در ابطال قول به وحدت ناطق « تكروي در مرجعيّت» هـ: مقالهي پنجم: در علل اربع خلقت. و: مقالهي ششم: در نبوّت عامّهي حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلّم. ز: مقالهي هفتم: در علم قديم و علم حادث حضرت باريتعالي. ح: مقالهي هشتم: در اينكه همهي مردم، مردانشان غلامان و زنانشان كنيزان حضرات معصومين چهاردهگانه(ع) هستند. ط: مقالهي نهم: در شرح دو اسم شريف آسماني و زميني حضرت رسول اكرم(ص) يعني احمد(ص) ومحمد صلي الله عليه وآله وسلّم. ي: مقالهي دهم: در مسألهي تفويض. ك: مقالهي يازدهم: در علم امام عليه السلام. ل: مقالهي دوازدهم: در تحقيق مسألهي امكان. م: خاتمه در نصيحت به ابناء زمان، و گروههاي افراطي و تفريطي و متنابزين به القاب آن بزرگواران روز پنجم ماه مبارك رمضان سال 1364 هجري قمري به هنگام ظهر در سنّ 85 سالگي ديده از جهان فرو بست و روح بزرگ و مقدسش به عالم روح و ريحان و جنّات النّعيم پرواز نمود و با موالي بزرگوارش حضرات محمّد و آل محمد همنشين گرديد و در مقبرهي خانوادگي در جوار قبر شريف پدر بزرگوارشان در كربلا دفن گرديدند، قدس الله روحه الشريف. در سوگ اين عالم علّام از طرف علاقهمندان عرب و عجم در كربلا و كويت و احساء و بحرين و خراسان و تهران و آذربايجان، مانند محال تبريز و اسكو و گوگان و ممقان و غير هم و ساير بلاد بزرگ تذكّر و ترحيم دائر گرديد و تا روز چهلم وفات آن مرحوم ادامه داشت و در اين مصيبت عظمي مخلصان و ارادتمندان سياهپوش و گريان شدند، رضوان الله عليه و عطرالله رمسه الشريف. اين بزرگوار در مدّت عمر پربركت خود آثار بس گرانبهائي چون تأليف كتابهاي گرانبها در مختلف علوم و تربيت و تدريب علمائي بزرگوار و متّقي و به خصوص فرزنداني عاليمقام كه هر كدام در زمان خود اسوهي علم و فضيلت و تقوي بودند و به خصوص دو فرزند فرزانهشان آيه الله العظمي مرحوم الحاج ميرزا علي آقا الحائري الاحقاقي رضوان الله عليه و الامام المصلح آيه الله العظمي مولانا الحاج ميرزا حسن الاحقاقي الحائري كه هر دو بزرگوار مقام مرجعيّت يافتند و همچنين آيه الله الميرزا محمّد باقر السليمي المشهور ب ( ميرزا آقا ) طيّب الله ثراه كه فقيهي كامل و طبيبي حاذق بودند و شرح حالات پرافتخار هر سه انشاء الله در فصول آينده و مرحوم مغفور ميرزا محمود موسي رحمه الله عليه بودند كه هر دو وفات نمودهاند و اولادي صالح و شايسته از آنان به يادگار مانده است و نيز دختري از ايشان مانده كه بحمدالله امروزه در حالت حيات هستند. اين بزرگواردر نشر آثار و به خصوص فضائل و مناقب و مقامات عاليات حضرات معصومين عليهم السلام سعي بليغ داشتند و اين موضوع در خلال صفحات تأليفات پر ارزششان كاملاً نمايان است. با اينكه غالب عمر شريفشان در فقر و تنگدستي گذشت هرگز مسائلي را نا اميد نكردند و در برابر توانگري سر تعظيم فرو نياوردند و در عزّت نفس و بزرگواري ذاتي آن شخصيتعاليقدر در بين همهي مردم كربلا مشهور بود، هميشه لساني ذاكر و قلبي رؤوف و مهربان و دستي باذل داشتند، داراي هيبتي عظيم و در عين حال صورتي نوراني و دلچسب بودند و سخنانشان بسيار گرانبها و حكيمانه و غالباً نقل از حضرات معصومين عليهم السلام بود، از مردم ايران و عربستان كراماتي حيرتانگيز از ايشان نقل ميكنند كه فعلاً از نقل آنها صرفنظر ميكنم و بالاخره شرح فضائل و كمالات آن عالم علام تمام نيست،قدس الله روحه الشريف. در خاتمهي شرح حيات افتخارآفرين آن عالم علّآم تيمناً و تبركاً ذكر مختصري از حيات يكي از بزرگترين اساتيد عاليقدر ايشان يعني فقيه و محقق و موقق جليلالقدر عليين رتبت حاج ميرزا حبيب الله رشتي رضوان الله عليه را به نقل از تذكرهي (ريحانهالادب) ميپردازم و ضمناً در صفحات بعد نمونههائي از صفحات اوّل و آخر رسالهي عمليّه و كتابهاي علميّه صاحب ترجمه يعني جدّ بزرگوارم را ميآورم تا مايهي روشني قلب و ديدهي مطالعه كنندگان گرامي باشد. رشتي – حاج ميرزا حبيب الله- فقيهي است جليلالقدر محققّ مدقّق عابد زاهد متّقي اصولي، از اعاظم فقها و اصوليّين اماميّه و از تلامذهي شيخ مرتضي انصاري سالف الترجمه، در فقه و اصول متفرّد. مراتب عاليهاش مسلّم افاضل عصر خود، حوزهي درس او مرجع استفادهي علماي عراق و ديگر آفاق، صيت تبحّر او بلاد عرب و عجم را فرا گرفته و مرجع تقليد و تدريس و فتوي بود، او را بر حاج ميرزا محمد حسن شيرازي آتي الترجه و ديگر معاصرينش ترجيح ميدادند و تأليفات جليلهاش بهترين معرف تبحّر علمي وي ميباشند: 1- الاجاره كه تمامي فروعات نادره را حاوي و متضمّن احكام بيع فضولي و بيع معاطاه هم بوده و در تهران چاپ شده است 2- اجتماع الامر و النهي 3- الامامه 4- بدايع الافكار در اصول فقه كه فقط يك قسمت از مباحث الفاظ آن تا مسئلهي امر بشيء نهي از ضد به ضميمهي تعادل و تراجيع در يك جا در تهران چاپ شده 5- التعادل و التراجيح كه ذكر شد. 6- التقريرات كه تقريرات فقهي و اصولي استاد خود شيخ انصاري است 7- تقليد الاعلم 8- الغصب و اين دو آخري نيز در تهران چاپ شده است 9- كاشف الظلام في علم الكلام صاحب ترجمه به سال 1312 هـ قمري ( غشيب ) در نجف اشرف وفات يافت و در حجرهي جنب باب ساعت از صحن مقدّس مرتضوي طرف راست كسي كه خارج ميشود مدفون گرديد. ( ذريعه و 162 ج 1 عه ) فصل چهارم قسمتي از تاريخ حيات حضرت عمّ معظّم المولي الحاج ميرزا علي بن الحاج ميرزا موسي بن الميرزا محمد باقر بن الاخوند ملا محمد سليم ( الاحقاقي الحائري الاسكوئي) رضوان الله عليهم 4- المولي الحاج ميرزا علي آقا الاحقاقي الحائري عموي بزرگوارم، اعلم الفقهاء و المجتهدين و و اكمل الحكماء الموحدين و ناشر فضائل الائمه المعصومين. البارع التّقي و الامام الوفيّ، المولي الحاج ميرزا علي بن آيه الله العظمي الحاج ميرزا موسي آقا الاحقاقي الحائري الاسكوئي اعلي الله مقامه الشريف عالمي عامل و فقيهي كامل و حكيمي محقق و متكلمي مدقق و اديبي اريب بوده است در علم ادبيات عرب و عجم و اصول و فقه و رجال و حديث و حكمت و تفسير و علوم غريبه و غيرها يد طولاني داشته و آثارش شاهدي واضح بر موضوع است. وي در شب بيستو هفتم شهر صفر المظفّر سال 1305 هـ ق در شهر نجف اشرف متولد گرديد و تحت نظارت دقيق پدر بزرگوارش در همان بلدهي طيّبه پرورش يافت، قبل از سنّ پنجسالگي به تعلّم و قراءت قرآن كريم نزد بانوئي پاكدامن و عارف به قواعد، مشغول گرديد و در ظرف چند ماه از خواندن قرآن فارغ شد و چون والد ماجدشان از همان اوان كودكي و ايام طفوليّت در ناصيه و وجنات ايشان علائم نبوغ و نور علم و تقوي را مشاهده نمود اساتيدي توانا و با ايمان جهت تدريس و تربيت ايشان معيّن فرمود، به طوريكه در اثر نبوغ ذاتي و ذكاوت معنويِ خود، در سن ده سالگي از تحصيل مقدمات از نحو و صرف و منطق و معاني و بيان و بديع و غيره فارغ گرديد. و سپس سطوح اصول و فقه و همچنين حكمت الهي را در خدمت والد ماجدشان به اتمام رسانيد بعداً در حوزههاي درسي مرحوم آيه الله المعظم آخوند ملّا محمد كاظم خراساني و مرحوم آيه الله العظمي ملا فتح الله اصفهاني ملقب ( به شيخ الشريعه) و آيه الله مرحوم السيد مصطفي كاشاني و آيه الله مرحوم آخوند ملا محمد خوانساري و غير هم اعلي الله مقامهم حاضر گرديد و مورد توجّه و عنايت خاصّ اساتيد بزرگوارشان قرار گرفت و به اخذ اجازات اجتهاد در معقول و منقول و روايت و درايت از محضر اساتيد فوق الذكر و همچنين والد ماجشان نائل آمد. پس از رحلت پدر بزرگوارشان عموم مقلدين ايشان در عرب و عجم از كربلا و كويت و سوق الشيوخ و احساء و بحرين و خراسان و آذربايجان و غيره به تقليد ايشان درآمدند و آن علّامهي علام تا آخر عمر مباركش مرجعي عاليقدر و مؤسسي والامقام به شمار ميرفت و مساجد و حسينيات و منارههاي زيادي در كويت و احساء و كربلا تأسيس فرمود. و به امر ايشان، اوّلين مناره و مأخذه را در مسجد«الصحّاف» كه اختصاص بر شيعيان دارد، به نام «المناره العلويه» بنا نمودند. پس از بناي آن منارهي عظيم كه اتمام آن خوشبختانه مصادف با نيمهي شعبان بود، ايشان به مؤذّن مسجد فرمودند كه: امروز، روز نيمهي شعبان و سالروز ولادت باسعادت حضرت وليّعصر امام زمان ارواحنا فداه ميباشد و شايسته است كه از امروز، بر فراز اين مناره، اذان با ذكر شهادت ثالثه « اشهد أنَّ اميرالمؤمنين علياً ولي الله » ذكر شود. ولي چون تا آنروز گفتن شهادت ثالثه با صداي بلند در اذان در شهر كويت ممنوع بود، همانطوري كه در همين زمان كه اين سطور را مينويسم در مملكت سعودي نيز ممنوع است، مؤذّن از باب خوف و تقيّه از اجراي اين امر، امتناع نمود، ولي حضرت عمّ بزرگوار، آن مرد رشيد و با شهامت، با قدرتي معنوي در آن روز تاريخي و بسيار حسّاس و پر از خطر، خود گفتن اذان را مباشرت فرمود و شهادت ثالثه« اشهد أنَّ اميرالمؤمنين علياًوليّالله » را با صدائي قاطع و ملكوتي به گوش مردم رساند و با اين نداي مقدّس فضاي شهر كويت را نوراني كرد ولرزه بر قلبهاي مخالفين انداخت، بعضي از منافقان به خدمت امير كويت رسيدند و از او خواستار شدند كه از ادامهي اين عمل جلوگيري نمايد ولي آن امير عادل در جواب فرمودند، مردم در اجراي مراسم مذهبي خودشان آزاد هستند و من از راديو ايران هم اذان را با اين كيفيّت و با ذكر شهادت ثالثه شنيدهام و هيچ مانعي ندارد و بدينطريق كيد خائنان نيز نقش بر آب شد، والحمدلله رب العالمين سپس اين مجاهد نستوه امر به بناي منارهي ديگري به نام(المناره الحيدريه) در مسجد ( الحاكه ) كه امروز به نام «جامع الامام الصادق عليه السلام» ناميده ميشود امر فرمود و در همان مناره هم در اذان پس از شهادت به رسالت، ذكر شهادت ثالثه با صدائي رسا در شهر كويت طنينانداز شد و به طوريكه به نظر مطالعه كنندگان محترم رسيد. با تأييدات حضرت قادر متعال، و توجهات وليّ بر حقش حضرت حجه ابن الحسن العسكري ارواحنا فداه. امير محترم كويت و ساير مقامات دولتي كه غالباً از برادران اهل سنت بودند و به خصوص اهل معرفت از اين امير عظيم استقبال نمودند و كيد خائنان و مخالفان نقش بر آب شد و سپس در ساير مساجد شيعه در كويت به متابعت از اين سنّت حسنه منارههاي باشكوه و زيادي بنا نمودند و شهادت ثالثه را با صداي رسا در ضمن اذان بر سر آن مأذنهها اعلام كردند، و در واقع محبّت عميق اين موالي شيردل نسبت اين زعيم مجاهد و مرجع عاليقدر موجب تحوّلي عظيم در كرانههاي خليج گرديد و اين سنّن حسنه در كويت و تمام مناطق آن سامان به غير از منطقهي وهابّيها را لُج گرديد و عموي بزرگوارم با اين عمل جسورامنهي خود كه دل شيعيان جهان را شاد فرمود به فيض مدلول اين حديث نبوي(ص) كه: « من سنَّ سنهً حسنه فله اجرها الي يوم القيامه»1 نائل آمد. و چه افتخار بزرگتر از اينكه بزرگترين حقّ منصوب در عالم را كه عبارت از مقام ولايت و خلافت بلافصل مولا اميرالمؤنين علي عليهالسلام باشد پس از سالهاي متمادي خفقان و استتار ناگهان با صداي رسا بر سر منارهها و مأذنهها به وسيله ميكرفونها و بلندگوها اعلام نمايند و سراسر فضاي آن مناطق را تحت پوشش نداي ولايت قرار دهند، اعلي الله مقامه و دفع في الخلد علامه بحق محمد و اهلبيته الطاهرين عليهم السلام. از حسن تصادف و از توجهات الهي و فيوضات صاحب ولايت كليهي الاهيّه و به بركت كلمهي مباركهي « اشهد أنَّ علياً وليّ الله » اين منارهي شريفهي « منارهي علويّة» كه اوّلين مناره ايستكه نداي ولايت بر فراز آن همهي آن مناطق را نورو صفا بخشيد، محلّ اجابت دعاهاي مردم شده است و همه ساله روز نيمهي شعبان سالروز ولادت با سعادت پرچمدار ولايت حضرت حجه بن الحسن ا لعسكري ارواحنا فداه كه مصادف با روز تأسيس اين منارهي مباركه است گروه انبوهي از بانوان عقيم و نازا به اين منارهي متبرك متوسل ميشوند و خداوند به يمن و بركت صاحب ولايت، آن را صاحب فرزند مينمايد و به آرزوي خودشان ميرساند و مخصوصاً بانواني كه در آرزوي فرزند ذكود هستند و در واقع اين منتهي آرزوي هر بانوئي است كه فرزند پسري در آوش داشته باشد پس از يأس از همه جا به پاي اين مناره كه قبلهي حاجات است پناهنده ميشوند و به خوااستهي خود ميرسند. و عجب اينجاست كه خواهران سنّي مذهب ما نيز با مخدّرات شيعه در اين امر شركت دارند و شيعه و سني هر دو گروه دست نياز به آستان صاحب ولايت الهي دراز ميكنند و حاجتشان برآورده ميشود، گفتني است كه از روز نيمهي شعبان تا سه روز به مناسبت ازدحام شگفتانگيز بانوان در اين محلّ مقدس، ناچار نماز جماعت تعطيل ميشود و هيچ مردي راحق ورود به خلوتگاه بانوان حاجتمند كه بادلي پر از اميد و آرزو با مولاي خودشان و مولاي عالميان خلوت نموده و هر كدام بازباني با محبوب خود راز و نياز مينمايد و درد دل ميگويند، و مولاي خاتمبخش ما به هر كدام خانم اجابت عنايت مينمايد و آن عاشقان پاكباز نيز بر منارهي پر بركت او گل و گلاب و نقل و شيريني نثار ميكنند. آن بينوايان چه كنند كار ديگري از دستشان برنميآيد ولي اگر مولايشان بخواهند جان شيرينشان را نيز قربان قدمهاي محبوبشان مولا علي مينمايند. از مشاريع بسيار مهّم اين بزرگوار تأسيس «حسينهي جعفريّه»در كويت ميباشد كه به نام نامي حضرت جعفربن محمد صادق عليه السّلام بنا گرديده است و در حدود هفتاد سال كه همه روزه و بدون تعطيل در اين حسينيهي مباركه طرفهاي صبح به وسيلهي خطباي عاليقدر نشر احكام و فضائل و مصائب اهلبيت عصمت عليهم السلام ميشود و از اين حيث در تمام ممالك اسلامي كمنظير است، و اين حسينيه اخيراً به امر و مباشرت والد ماجد حضرت امام مصلح روحي فداه از پايه به نحوي بسيار جالب و بينظير تجديد بنا شده است و كما في السابق مركز نشر فيوضات مذهبي ميباشد. و همچنين از تأسيسات ايشان (حسينيهي عباسيّه) در شهر كويت ميباشد كه به نام حضرتابوالفض العباس (ع) بنا شده است و نيز حسينيات ديگر كه ذكر آنها در اين مختصر به طول ميانجامد كه به امر ايشان در شهر كويت دائر گرديده است و مركز نشر احكام و فضائل خاندان نبوّت شده است و همانطور در احساء در محلهي رقيّات و شهر هفهوف عاليترين مسجد و حسينيّه را به امر ايشان بنا نمودند كه تا امروز مركز اجتماع شيعيان اهلبيت عصمت و اقامهي نماز جماعت ميباشد. آن بزرگوار حسينهي حائري را در كربلا وسعتبخشيد و تجديد بنا فرمود و همچنين دو مسجد معظم در كويت به نامهاي مسجدالصحّآف وسعت داد و مسجد حاكه را تأسيس فرمود كه تاكنون محل عبادت و اقامهي نماز جماعت مؤمنين ميباشد سپس مسجد حاكه به امر حضرت آيه الله الامام المصلح والد ماجد از اساس تجديد بنا گرديد و به نام مبارك حضرت امام جعفر صادق عليه السلام، به اسم« جامع الامام الصادق(ع)»مسمّي گرديد و امروز اين مسجد، باشكوهترين مسجد كويت و مركز عبادت و اقامهي نماز جماهت و اجتماع مردم آن سامان ميباشد. اين مسجد داراي كتابخانهاي با عظمت و غني و حسينيهاي به نام، حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام به نام( قاعه الامام الباقر(ع) )ميباشد و به علاوه محل مخصوص جهت اجتماع و عبادت بانوان در نظر گرفته شده است و مخصوصاً روزهاي جمعه اين مسجد از انبوه مؤمنين و مؤمنات موج ميزند و نماز با جماعت به امامت حضرت آيه الله الامام المصلح والد ماجد روحي فداه اقامه ميگردد و سپس خطبا، به ذكر احكام و فضائل و مصائب اهلبيت عصمت عليه السّلام مشغول ميشوند و به شهادت اهل خبره كه در اطراف و اكناف جهان اسلام سير و سياحت نمودهاند كمتر مسجدي با اين وسعت و با اين جمعيّت وجود دارد. و همچنين آن مرجع عاليقدر به طبع و تجديد چاپ كتب و آثار علماي اعلام ناشرين فضائل ائوه، اطهار عليهم السلام همت گماشتند و كتابهاي مختلف در تيراژهاي زيأبه به امر ايشان طبع و در دسترس مشتاقان آن قرار گرفت كه از آنجمله است: 1- كتاب نهج المحجه في اثبات الامامه الأثنا عشر: تأليف قاموس المعارف ألألاهيه الحقّه بدرالايمان الشيخ علينقي بن الشيخ الاوحد الاحسائي اعلي الله مقامهما جلد اوّل مطبوع در مطبقه العدل الاسلامي نجف اشرف سال 1370 هـ ق . 2- كتاب نحج المحجه في اثبات الامامه الأثنا عشر تأليف قاموس المعارف ألألاهيه الحقّه بدرالايمان الشيخ علينقي ابن الشيخ الاوحد الاحسائي اعلي الله مقامهما جلد دوّم مطبوع در مطبقهي رضائي تبريز در سال 1373هـ ق. 3- ديوان اشعار قاموس المعارف الحقّه الألاهيه الشيخ علينقي ابن الشيخ الاوحد الاحسائي اعلي الله مقامهما مطبوع در شركت طبع تابان تهران. 4- منهاج السّالكين تأليف قاموس المعارف الحقّه الألاهيه الشيخ علينقي ابن الشيخ الاوحد الاحسائي اعلي الله مقامهما مطبوع در چاپخانه رضائي تبريز سنه 1375 هـ ق. 5- كتاب شرح حيوه الارواحللمولي الأزهر الميرزا حسن الشهير بگوهر اعلي الله مقامه مطبوع در چاپخانهي رضائي تبريز سال 1376هـ ق. 6- كتاب المصباح المنير للمولي العلومه الكبير الميرزا محمد باقر بن محمد سليم الاسكوئي اعلي الله مقامهما كه در سال 1383 در مطبعه اهل البيت كربلا به طبع رسيده است. 7- كتاب حق اليقين تأليف علّامه اكبر الميرزا محمد باقر بن محمد سليم الاسكوئي كه در سال 1384هـ ق در مطبعهي اهل البيت كربلا به طبع رسيده است. 8- الرساله التطهريّه والحنكيّه و تفطيه الرأس در يك مجلّد تأليف المولي العلومه الاكبر الميرزا محمد باقر بن محمد سليم الاسكوئي كه در سال 1385 هـ ق در مطبعهي اهل البيت كربلا به طبع رسيده است. 9- كتاب حيوه النفس تأليف الشيخ الاوحد الكبريائي الشيخ احمد بن زين الدين الاحسائي كه در سال 1377هـ ق در مطبعهي رضائي تبريز به طبع رسيده است. 10- كتاب شرح الزياره الجامعه الكبيره تأليف الشيخ الاوحد الكبريائي الشيخ احمد بن زين الدين الاحسائي كه در سال 1390هـ ق در مطبعهي اسلاميّه تهراي به طبع رسيده است. 11- كتابُ اَلْعِصْمَهِ: بحث در عصمت انبياء و ائمهي معصومين عليهم السّلام تأليف الشيخ الاوحد الكبريائي الشيخ احمد بن زين الدين الاحسائي كه در سال 1373 هجري قمري در مطبعه الآواب در نجف اشرف به طبع رسيده است. 12- كتابُ الرَّجْعَهَ تأليف الشيخ الاوحد الكبريائي الشيخ احمد بن زين الدين الاحسائي كه در سال 1374هـ ق در مطبعهي الاواب نجف اشرف به طبع رسيده است. 13- كتاب عقيده الشيعه تأليف العلامه الكبير مولانا الحاج ميرزا علي آقا الحائري صاحب ترجمه. كه دو مرتبه چاپ اوّل در سال 1374هـ ق در مطبعهي علميه نجف اشرف و چاپ دوّم در سال 1384 در مطبعهي اهل البيت كربلا به طبع رسيده است. 14- كتاب حيوه النفس تأليف الشيخ الاوحد الكبريائي الشيخ احمد بن زين الدين الاحسائي اعلي الله مقامهما در سال 1385هـ ق در مطبعهي رضائي تبريز به طبع رسيده است. 15- رسالهي عمليّه به نام رساله مباركهي منهاج الشيعه كه سه مرتبه در سالهاي 1367 و 1376 و 1382هـ ق در چاپخانههاي رضائي و فرهنگ تبريز به طبع رسيده است. 16- كتاب حيوه النفس چاپ سوّم، تأليف الشيخ الاوحد الكبريائي الشيخ احمد بن زين الدين الاحسائي كه در سال 1385هـ ق در مطبعهي اهل البيت كربلا به طبع رسيده است. 17- ترجمهي كتاب اصول عقايد حضرت السيد الامجد السيد كاظم الرشتي كه در سال 1385هـ ق در مطبعهي اهل البيت كربلا به طبع رسيده است. 18- المنتخب من ادب البحرين تأليف دكتر حسين علي محفوظ كه در سال 1375 در شركت طبع كتاب تابان تهران به طبع رسيده است. 19- سيره الشيخ احمد الاحسائي تأليف دكتر حسين علي محفوظ كه در مطبعهي المعارف تهران در سال 1376هـ ق به طبع رسيده است. 20- كتاب دلي المتحيرين تأليف السيّد الامجد السيد كاظم الحسيني الرشتي كه در سال 1364هـ ق به طبع رسيده است( مطبعهي اهل البيت كربلا ). 21- كتاب الكلمات المحكمات تأليف سماحه آيه الله الكبير المولي الحاج ميرزا علي الحائري اعلي الله مقامه صاحب ترجمه كه در سال 1378هـ ق در مطبعهي اهل البيت كربلاء به طبع رسيده است. 22- كتاب حيوه النفس تأليف الشيخ الاوحد الكبريائي الشيخ احمد بن زين الدين الاحسائي كه در سال 1383هـ ق در مطبعهي اهل البيت كربلا به طبع رسيده است. 23- كتاب الرسائل في كيفيه السلوك الي الله تعالي تأليف الشيخ الاوحد الكبريائي الشيخ احمد بن زين الدين الاحسائي كه در سال 1382هـ ق در مطبعه الاداب نجف اشرف به طبع رسيده است. 24- كتاب الباقيات الصالحات لشاعر اهل البيت عبدالباقي العمري الموصلي كه در مطبعهي نعمان نجف اشرف به طبع رسيده است. 25- رسالهي شرح حال قاموس المعارف الالاهيه الشيخ علينقي بن الشيخ الاوحد الاحسائي تأليف علامهي كبير مرحوم المولي الحاج ميرزا علي آقا الحائري كه در سال 1367هـ ق در نجف اشرف به طبع رسيده است. 26- رساله المعاله الناصحه الزاجره، تأليف آيه الله اكبر المولي الحاج ميرزا علي آقا الحائري رضوان الله عليه كه در سال 1382 در مطبعهي اهل البيت كربلا به طبع رسيده است. 27- رسالهي مبارك منهاج الشيعه كه در سه نوبت در سالهاي 1376 و 1383 1385 به طبع رسيده است كه رسالهي عمليهي عربي حضرت آيه الله الحاج ميرزا علي آقا احقاقي ميباشد. 28- كتاب خيرالمنهج الي مناسك الحج تأليف العلامه الكبير الحاج ميرزا علي آقا الحائري كه در تبريز به طبع رسيده است. 29- رسالهي مختصر خيرالمنهج تأليف حضرت آيه الله الحاج ميرزا علي آقا الحائري كه در سال 1385هـ ق در كويت به طبع رسيده است. 30- كتاب احقاق الحق تأليف العلامه الكبير المولي الحاج ميرزا موسي آقا الحائري كه در سال 1385هـ ق در مطبعهي النعمان نجف اشرف تجديد چاپ شده است. 31- رسالهي خصائص الرّسول صلّي الله عليه وآله و خصائص البتول عليها السلام تأليف السيد الامجد كاظم الحسيني الرشتي رضوان الله عليه كه در مطبعهي اهل البيت كربلا به طبع رسيده است و ساير تأسيسات دينيه و مراكز خيريهي اسلاميّه و انتشارات مفيده كه ذكر همهي آنها به طول ميانجامد و همگي در اثر مساعي شبانهروزي و بيدريغ اين اثسوهي علم و تقوي انجام پذيرفته است كه تا به امروز همه اش مورد استفادهي علما و فضلا و مؤمنين و شيعيان اهلبيت عليهم السّلام ميباشد.1 آن بزرگوار در محبت و وداد نسبت به اهلبيت امجاد(ع) راسخ و استوار بود وتمام جهد و مساعيشان در طول عمر پربزكتشان صرف نشر آثار و فضائل اهلبيت عصمت و مكتب مقدس حكمت آل محمد(ص) بود. آن عالم علّام در بلدهي احساء مجلس تدريس در حكمت و اصول و فقه و تفسير قرآن كريم دائر فرمودند و با مساعي ايشان علمائي عاليمقام و فضلائي والاتبار متقي و بارع تحويل جامعهي اثنا عشريه و به خصوص منطقهي احساء گرديد كه از آنجمله است الشيخ فضليه احمد ابو علي،العلامه الشيخ محمد المهاجري، الشيخ ابراهيم الاسماعيل، الشيخ حسن الصحّاف،الملا علي الموسي النجاره، الشيخ عبدالله الفريري و الشيخ علي بن شبيب، الشيخ حسين الفيلي، الشيخ محمد البقشي، الشيخ عبدالله الوصيبعي، و الشيخ كاظم الصحاف، الشيخ حسين بن علي بن شبيب و غير هم رحم الله الماضين منهم و حفظ الله الباقين پس از مهاجرت حضرت عمّ بزرگوار از احساء، همين حوزه راباوضعي بهتر و وسيعتر حضرت آيه الله الامام المصلح والد ماجد المولي الحاج ميرزا حسن احقاقي روحي فداه اداره فرمودند و در آن، حوزهي درس خارج اصول و فقه را دائر نمودند و خودشان شخصاً مباشر تدريس درس خارج شدند. اين بزرگوار پس از عمري پر تلاش در راه تشييد دين مبين و ترويج عقايد نوراني شيعهي جعفري اثنا عشري و تحكيم مباني فلسفه و حكمت الاهيّه و نشر آثار و فضائل و مناقب اهلبيت اطهار عليهم السّلام و خدمت به آستان مقدس حضرت وليعصر امام زمان حجه ابن الحسن العسكري ارواحنا فداه و قيادت و زعامت گروه زيادي از شيعيان و مخلصان مولاي متقيان امير مؤمنان عليه الصلوه والسّلام، در آخرين روز جمعهي ماه مبارك رمضان مصادف با روز بيستو هفتم آن شهر سال 1386هـ ق با زباني روزهدار و لساني ذاكر به اسماء الله الحسني و ديدگاني گريان در مصيبت خاندان نبوّت در حسينيّهي عباسيهي كويت در اثر سكتهي قلبي دار فاني را وداع گفت و به موالي كرامش حضرات محمّد و آل محمّد عليهم السّلام د رجنّات النعيم بپيوست اعلي الله مقامه و رفع في الخلد اعلامه. جسد مباركش باشكوهي فوقالعاده با مشاركت و تشييع علما و خطبا و سادات و وزراء و شخصيات و قاطبهي مردم كويت و عدهي بيشماري از اهالي احساء و بحرين و غيره كه سريعاً خود را به كويت رسانده بودند در حاليكه همه در اين مصيبت عظمي گريان و نالان و بر سرو سينهزنان بودند در تشييع قائد و زعيم ديني خودشان شركت كردند و جسد مباركشان را بنابر وصيّت خودشان از كويت به كربلاي معلّي منتقل نمودند و در آن تربت پاك در مقبرهي اختصاصي و در جوار رحمت خامس آلعبا حسين بن علي عليه السّلام به خاك سپردند. قدس الله سرّه العزيز، نماز ميّت را بر جسد پاك آن مرد مقدس حضرت والد ماجد روحي فداه به جا آوردند، وسپس مجالس معظم وبيشماري به يادبود آن مرحوم در ايران و كربلا و كويت و احساء و سوق الشيخ و بحرين و ساير بلاد عربي برپا كردند. كه همه روزه تا روز اربعين در مساجد و معابد و حسينيات دائر ميشد و اشك حسرت بر ديدگان ارادتمندان و مقلدان باوفايش در فقدان اين زعيم عاليمقام و مرجع بزرگوار جاري ميكردند. و هنوز هم پس از گذشت قريب سي سال نام نيك و پر افتخارش بر زبانها جاري و خاطرات شيرين و معنويش در دلها زنده است و هنوز تمثالهاي نورانيش زيتبخش حسينيات و مجالس و منازل ارادتمندان بيشماري ميباشد و به جاست كه در اينجا اين بيت سعي رامتذكر شويم: سعديا مرد نكونام نميردهرگز مرده آنست كه نامش به نكوئي نبرند و يا يادآور شويم، أَلنّاسُ مُوْتي وَ أَهْلُ الْعِلْمِ أَحْياءْ. من خاطرهاي از شب وفات آن بزرگوار در تبريز دارم و دريغم آمدكه آن خاطره را در اينجا نقل نكنم. ياد دارم شبي كه خبر وفات آن عالم علّام در شهر تبريز و حومه انتشار يافت در آن شهر چنان انقلابي به وجود آمد و چنان مردم تبريز و اطراف آن غرق در ماتم و معصيت شدند و به قدري گروه گروه از مقلّدان آن بزرگوار گريان و نالان و سينهزنان از هر سو و هر دروازه وارد اينشهر گرديدند كه واقعاً چهرهي شهر تبريز دگرگون شد و گويا شب عاشورا تجديد گرديد، در مسجد چهل ستون حجه الاسلام چنان جمعيت عزادار انباشته بودند كه حتي بعضي از علماي اعلام كه جابراي نشستن نيافتند در آستانهي در ايستادند. در اين هنگام به وسيلهي تلفن مراخواستند، از آنطرف سيم صداي متيني به گوشم رسيد كه گفت من تيمسار. . . سرپرست شهربانيهاي آذربايجان ميباشم. به من خبر آوردند كه شهر تبريز آرامش خود را از دست داده و در سوگي عظيم مردم سوگوارند ولي چهرهي شهر حالتي بيسابقه و تقريباً خطرناك به خود گرفته و ميگويند نام خانوادهي شما « احقاقي » بر زبانها جاري است، من از وضع شهر نگران هستم و تكليفم را نميدانم، موضوع از چه قرار است مرا از حقيقت مطلب مستحضر نمائيد. در جواب گفتم كه با كمال تأسف مصيبت عظمائي بهما روي آورده و عموي بزرگوارم كه از اجلهي مراجع تقليد بزرگوار شيعيان بودند دارفاني را وداع گفته و اين شور و شيون و تحرّك و اجتماع از طرف مردم، زائيدهي احساسات و عواطف پاك مذهبي آنها است و با سياست وغيره آلوده نميباشد شما خاطر جمع باشيد. از اين جمعيّت كه در فقدان مرجع عاليقدرشان عزا دارند هيچ حركت نامطلوبي مشاهده نخواهد شد بلكه آنها خودشان حافظ نظم و امنيت شهر خواهند بود، ايشان باقلبي اندوهناك اين مصيبت را به حقير و خاندان و دوستان تسليت گفتند و سپس خودشان در مجلس ترحيم شركت كردند اين بزرگوار تعداد پنج پسر فرزانه و چهار دختر از خود به يادگار گذاشتند كه پسران عبارتند از: عموزادهي دانشمندم جناي آقاي الحاج ميرزاجعفر رائد و آقايان زين الدين و علاءالدين و الفضيله كمال الدين و بهاء الدين و فقهم الله طرضاته. درود بر روان پاك تو باد اي ابا جعفر اي حكيم الهي و اي فقيه اهلبيت اي شيعهي كاملي كه يك عمر در راه نشر آثار و فضائل موالي كرامت تبليغ و جهاد كردي و بادشمنان دين و مذهب و منكران فضائل اهلبيت عصمت عليهم السلام ستيزي بيامان نمودي و بايك دنيا افتخار، پاك و پاكيزه و طيّب وطاهر اين دنياي ستمگر و دونپرور راوداع كردي و در بهشت برين همنشين محبوبهاي خود حضـرات محـمّد و آل محمـد عليهم السلام شدي. اي عموي مهربان ديدگان و قلب من در سوگ تو تا دم مرگ گريان است و هرگز تعليمات حكيمانه و اخلاق فاضله و خاطرات پرمحتوي و شيرينت فراموشم نخواهد شد و ودايعي را كه از آثار و اسرار اهلبيت نبوّت به من سپردهاي چون جان شيرين در سينه نگه خواهم داشت و جز اهلش به اغيار فاش نخواهم نمود و اميدوارم كه تا دم مرگ به آنها وفادار باشم و ما توفيقي الّا بالله العلي العظيم و صلي الله علي محمّد و اهلبيته الطيّبين الطّاهرين صلواتك عليهم اجمعين. عبدالرسول الاحقاقيتيمناً و تبركاً شمهاي از حيات پر بركت استاد الفقهاء و المحتهدين الاخوند ملا محمد كاظم خراساني اعلي الله مقامه كه از اجلهي اساتذهي حضرت عم بزرگوار رضوان الله عليه بودهاند در اينجا آورده ميشود. آخوند خراساني – ملا محمد كاظم- عالم محقّق و فاضل مدقّق از اكابر علماي اماميّه كه جامع علوم عقليه و نقليه بوده و در سال 1255هـ قمري در طوس متولد و در بيستو دوسالگي به تهران رفته و مدت اندكي در حوزهي درس فقه و اصول شيخ مرتضي انصاري حاضر و پس از وفات او به ميرزا محمد حسن شيرازي تلمذّ نمود و پس از آنكه ميرزاي شيرازي به سامرا مهاجرت فرمود صاحب ترجمه به تدريس از طلاب دينيه اشتغال ورزيد تا آنكه شمارهي حاضرين حوزهاش متجاوز از هزار نفر گرديد كه صد و بيست تن از آن جمله مجتهد مسلّم بودند و در اواخر آوازهاش عالمگير و مسلم برنا و پيرو مرجع تقليد اماميه شد و به خلع محمّد علي شاه قاجار و وجوب اتحاد ما بيت امّت اسلاميه حكم قطعي داده و در نجفالأشرف سه مدرسه بنا نهاد و تأليفات منيفهي او بدين شرح است: 1- الاجساره 2- الاجتهاد و التقليد 3-التكلمه للتبصره 4-حاشيه بر اسفار ملاصدرا 5- حاشيهي رسائل شيخ مرتضي انصاري 6- حاشيهي مكاسب شيخ 7-القضاء و الشهادات 8-كفايه الاصول و اشهر از همه اين كتاب آخري ست كه در تمامي اقطار در نهايت اشتهار و از حال حيات خود مصنف تا حال چندين مرتبه چاپ و مرجع افاده و استفادهي علماي دينيه و طلاب و محصلين علوم شرعيه بوده و از معظمترين كتب تدريسيّه ميباشد و شيخ علي قوچاني و شيخ محمد علي قمي و شيخ محمد حسين اصفهاني و شيخ عبدالحسين آل شيخ اسدالله و شيخ مهدي جرموقي و ميرزا ابوالحسن مشگيني و حاج ميرزا سيد حسن رضوي قمي و ديگر اكابر وقت و فحول عصر شروح و حواشي بسياري بر همين كتاب كفايه الاصول نوشتهاند و صاحب ترجمه روز سه شنبه بيستم ذيحجهي هزار و سيصد و بيستونه هجري ( 1329 هـ قمري) در نجف اشرف وفات و در مقبرهي حاج ميرزا حبيب الله رشتي مدفون گرديد. ( ذريعه وس 180 ج 1 عه و اطلاعات خارجيفصل ششم قسمتي از تاريخ حيات حضرت عم معظّم المولي الميرزا محمّد باقر بن ميرزا موسي بن ميرزا محمد باقر بن الاخوند ملا محمّد سليم ( الاحقاقي الحائري الاسكوئي ) المشهور به ( ميرزا آقا ) قدس الله ارواحهم الشريفه هو العزيز 1- المرحوم المولي الميرزا محمد باقر الاحقاقي الحائري الاسكوئي اعلي الله مقامه مشهور ب ( ميرزا آقا ) عموي بزرگوارم فقيه عاليقدر و حكيم عارف و طبيب حاذق مرحوم ميرزا محمد باقر احقاقي حائري اسكوئي المشور ب ( ميرزا آقا ) از اجلهي علما و ا عاظم فقهاي زمان خود بوده است، علوم عقليّه و نقليّه را در كربلاي معلّي و نجف اشرف در محضر پدر بزرگوار و برادر والاتبارشان و ساير ساتيد معظم حوزههاي نجف و كربلا به اتمام رساندهاند و مدّتي هم در كويت و احساء و سوق الشيوخ به امر تبليغ و نشر احكام و اقامهي نماز جماعت اشتغال داشته است. از عجائب خصوصيّات اين بزرگوار اينكه بدون تحصيل علوم پزشكي از نظر شايستگي ذاتي و علم خدادادي طبيبي حاذق و حكيمي ماهر بوده استو غالب امراض صعبالعلاج از جمله مرض سلّ را كه در آن زمان لاعلاج بوده به طوري معجزآسا و به طريقي بسيار ساده معالجه ميفرموده است و هنوز ذكر جميل ايشان و شرح طبابتهاي محيّرالعقولشان در مداواي بيماريهاي مردم كويت و احساء و بحرين زبانزد مردم آن سامان ميباشد و خاطرات حيرتانگيزي از معالجات قطعي آن طبيب حاذق در خواطرِ مردمِ آن ديار باقي است، بايد گفت به مصداق فرمودهي: «أَلْعِلْمُ عِلْمانِ عِلْمُ الْاُبْدانِ وَ عِلْمُ الْأَدْيانِ» آن بزرگوار جامع هر دو علم يعني طبيب الابدان و الاديان بوده است حضرت پدر بزرگوارم خاطرات محيّرالعقولي از معالجات آن علامهي عاليمقام نقل مينمايند كه از آنجمله است خاطرهي ذيل كه شرح معالجهي معجزآساي طبيب حاذق را دربارهي بيماري خودشان ( والد ماجد ) اينطور ذكر مينمايند: و كراراً اين داستان را كه بايد سرمشق همگان شود به حقير نقل كردهاند. ايشان چنين ميگويند: در ايامي كه در اسكو بودم به يك بيماري مجهولي گرفتار شدم و از شدّت آن، روز بروز وجودم به تحليل ميرفت و تب دائمي دامنگيرم شده بود. به طوري كه بكلي عليل و ناتوان شدم، چندين مرتبه به دكترهاي اسكو وتبريز مرجعه نمودم ولي داروهاي آنها در بهبودي من سودي نبخشيد. تا اينكه پس از معالجات زياد و خوردن داروهاي بياثر آخرالامر يكي از اطباء تبريز، جوابم كرد و گفت مرض شما بيماري دِقّ (سلّ) است و امروز علاجي ندارد. حضرت والد ماجد نقل ميفرمايد كه از مطبّ آن دكتر خارج شدم در حاليكه يأس تمام وجودم را فرا گرفته بود، ميفرمايد از مرگ نميترسم بلكه دريغم ميآمد كه قبل از اينكه آرزوهايم را در راه خدمت به دين و شريعت حضرت سيّدالمرسلين(ص) به خصوص نشر آثار و فضائل اهلبيت نبوّت(ع) جامهي عمل بپوشانم دارفاني را وداع گويم و به آرزوهايم نرسم ولي به هر حال تسليم قضا شدم و بنا را بر مرگ گذاشتم. و روز بروز بر كسالتم افزوده ميشد. روزي به من از تبريز خبر رسيد كه برادرت ( مرحوم ميرزا آقا ) به تبريز آمده و شديداً بيمار است هر چه زودتر خود را به او برسان، با شنيدن اين خبر وحشتناك كسالت خودم را فراموش كردم و با سرعت به ديدار و عيادت برادر بيمارم كه در واقع مهمان ما هم بود شتافتم. وي در دولتسراي يكي از اعيان تبريز بستري بود ولي وقتي بر سر بالين او رسيدم متأسّفانه چنان بيماري در وجودشان تأثير كرده بود كه آخرين ساعات عمرشان را سپري ميمنودند و علائم احتضار در وجناتشان نمايان بود. من با حالتي أسفبار بر بالينشان نشستم و آهسته از حالشان جويا شدم. همينكه صداي مرا شنيدند ديده باز كردند و با تبسّمي مليح نظري برويم انداختند و در حدود چند دقيقه در قيافهي بيمار و اندوهناكم دقيق شدند و سپس با صدائي ضعيف گفتند: ميرزا حسن چرا اينقدر ضعيف و ناتوان شدهاي آياتو هم مثل من بيمار هستي؟ گفتم: برادر جان آري من هم بيمار هستم ولي شما را كه در اين وضع اسفناك ميبينم بكلّي كسالت خودم رافراموش كردهام. در جوابم فرمود: ميرزا حسن، مرض من لاعلاج است ولي نبضت رابده تا ببينم بيماري تو چيست. دستم را به نزديك او بردم و ايشان با ضعفي نبضم را در ميان انگشتانش قرار داد. ولي طاقت نگه داشتن نبضم را نداشت ناچار من ايشان را در اين امر كمك نمودم. پس از اينكه چند دقيقه به ضربان نبضم دقيق شد فرمود: اطبّا دربارهي كسالت تو چه ميگويند؟ گفتم: آنها از مداواي من عاجز شدهاند و بعضيها به من جواب ردّ دادهاند و گفتهاند بيماري تو مرض سلّ است و لاعلاج ميباشد فرمود: آنها اشتباه كردهاند تو را هيچگونه بيماري نيست و فقط به فقر غذائي1 و عدم تحرّك مبتلا هستي. به شما توصيه ميكنم كه در اولين فرصت همه روزه ورزش كن و ز غذاهاي زنده و مخصوصاً ميوهجات و سبزيجات تازه و به خصوص سيب استفاده كن انشاء الله عنقريب كسالتت برطرف ميشود و دوباره جواني برومند ميگردي. حضرت والد ماجد ميفرمايد: برادرم اين توصيه را به من كرد و سپس ديدگان را بر هم نهاد و كلماتي زير لب زمزمه كرد و جان به جان آفرين تسليم نمود و به اعلي عليين پيوست، رضوان الله عليه و قدس سرّه الشريف، حضرت والد ماجد ميفرمايد: پس از تشييع و تجهيز و دفن آن برادر والاگهر كه وجود مغتنمي براي همهي ما بود و برگزاري مجالس ترحيم كه در تبريز و اسكو و ساير محال آذربايجان برپا شده بود، به اسكو مراجعت كردم و از همان روز تصميم گرفتم كه به توصيههاي برادرم عمل نمايم. فصل بهار بود كمكم سبزيجات تازه به بازار ميآمد و گه گاه ميوهجاتي به عنوان نوبر به دستمام ميرسيد از آنها به حدّ كافي استفاده ميكردم و جداً از خودن قورمه پرهيز نمودم و در صورت لزوم از گوشت تازه استفاده بردم. ولي براي ورزش مسألهي جالبي به خاطرم رسيد و آنهم چيدن علفهاي باغچهاي بود كه در عقب منزلمان قرار داشت و از توابع خانهمان محسوب ميشد داسي تهيه كردم، ولي اوّلين مرتبهاي كه داس را به علفها كشيدم از شدت ضعف نقش بر زمين شدم. ولي مأيوس نشدم و با زحمت، دوباره به پا خاستم و خطاب به خودم گفتم: اي ميرزا حسن يابايد با اين روش معالجه شوي و يا جان به جان آفرين تسليم كني، اين مرتبه با نيروئي بيشتر داس دوّم را كشيدم، باز همانطور حالت ضعف بر بدنم عارض شد. تا اينكه آنروز به هر زحمتي بود مقداري از علفها رادرو كردم فردا با نهايت تعجب يك بهبودي نسبي در خود احساس كردم و به همين كيفيّت به اين ورزش طبيعي ادامه دادم هر روز بر مقدار كار كردم ميافزودم و به همان نسبت بهبودي رادر وجودم لمس مينمودم. در ظرف بيست روز، تمام علفهاي باغچه را درو كردم و سپس بيلي فراهم نمودك و باغچه را از سر تا پا بيلكاري كردم، و در آخر كار منهم بهبودي كامل يافته بودم و از آن بيماري مهلك و ناتواني مفرط اثري در خود نميديدم و از كام مرگ نابهنگام نجات يافته بودم. بعد از اتمامِ بيلكاريِ آن باغچه، به ورزشهاي طبيعي ديگر رو آوردم و ورزش را به انحاء مختلف ادامه دادم. گاهي در منزل خودمان هيزمشكني ميكردم و مصرف هيزم زمستان را خودم را تهيه نمودم و گاه نـجّاري ميكـردم و هـمه روزه ساعتــي اسـبســواري مينــمودم و بحمدلله از آن روز ديگر بيمار نشدهام. و الحمدلله رب العالمين و هوالشّافي عرض ميكنم: اين داستانِ سيو ششسالگي از عمر والد ماجد بود و الحمدلله والمنير حال، كه من اين خاطره را مينويسم يعني در سال 1373هـ ش مطابق با 1415قمري كه تقريباً مدت شصت و دو سال از آن تاريخ مي؛ذرد و عمر شريف پربركتشان به نودو هشت سال رسيده، ما آن بزرگوار را هرگز در بستر بيماري نديدهايم و در اين سنين بالا وجود مباركشان جسماً و روحاً در نهايت صحت و سلامتي و از جوانهاي برومند خانواده بانشاطتر وفعالتر مبباشند، همهي كارهاي خودشان رابه شخصه انجام ميدهند، جواب نامههاي انبوه را كه هر روز، دهها بلكه صدها ميرسد خوشان مينويسند و صدها خدمات ديگر كه انشاء الله در شرح زندگاني پرافتخارشان ذكر خواهد شد. به خاطر دارم كه در سال 1369هـ ش در خدمتشان براي معالجهي سينهام به آلمان رفتم. بيمارستان دكتر اشميت واقع در منطقهي وست بادنِ فرانكفورت را خيلي تعريف ميكردند و مريدان صديق و باوفا مرا براي معالجه به آن بيمارستان بردند، پروفسوري در رأس اطباء آن بيمارستان قرار داشت و مجذوب قيافهي نوراني پدرم بزرگوارم شده بود او خودش مياشرتاً مسأله معاينه و چكابهاي گوناگون والد ماجد رازير نظر گرفت و پس از اخذ نتيجه با قيافهاي شاداب گفت: كه تمامي اعضاي بدن شما تمام جهاز رئيسهتان به مثابهي يك جوان سالم و نيرومند هيجده ساله ميماند. . . والحمدلله سپس از سنّ پدر بزرگوارم سؤال كردند، فرمودند 94 سال دارم، پروفسور در جواب گفت اي كاش من هم ميتوانستم با اين سلامتي اينقدر عمر بكنم، البته زندگي و افكار و فعاليتها و عبادات و مخصوصاً مسألهي توكّلشان به خداي ذوالجلال و اعراضشان از مظاهر فريبندهي دنيا، موضوعي است كه اختصاص به خودشان دارد و از امور استثنائي ميباشد كه براي هر كسي ميسّر و مقدور نيست و انشاء الله در شرح حيات خودشان به طور جداگانه تقديم مطالعه كنندگان محترم خواهد شد و راز طول عمر و سلامتيشان در همين است. از اصل مطلب كه زندگاني عم بزرگوارم مرحوم العالم الكامل ميرزا آق الحائري بود، بدور ماندم باز بر سر مطلب برميگردم و يكي ديگر از عجيبترين طبابتهاي آن بزرگوار را كه از حضرت والد ماجد، روحي فداه استماع نمودهام به نظر مطالعه كننرگان محترم ميرسانم. اگر چه شرح معالجات حيرتانگيز آن طبيب حاذق و حكيم روحاني و جسماني به اندازه ايستكه از حوصلهي اين مختصر خارج است و براي درج آنها كتابي قطور و عليحده لازم است. ايشان ميفرمايد، كه روزي دو برادر از اهل كويت به خدمت برادرم رسيدند و اظهار ناراحتي جسمي و به خصوص ديوي و يك بيماري آزار دهنده كردند. يكي از آنها كه حسن ناميده ميشد و علائم مرض شديد در وجناتش نمايان بود و بسيار نحيف وافسرده و ناتوان به نظر ميآمد، با زحمت حالش را براي اخوي معظم مرحوم ميرزا آقا اين چنين بيان كرد: او گفت: مولانا، مدت چندين ماه است كه به اين بيماري مرموز و جانفرسا كه مركزش را در ريهام احساس مينمايم گرفتار شدهام. در شهر كويت و بلاد هندوستان به عدّهي كثيري از اطباء حاذق و دكترهاي جديد خارجي و قديم و سنّتي مراجعه نمودهام و با صرف زياد و تحمّل مشقّات سفر مدتها از داروهاي تجويزي ايشان استفاده كردهام ولي مع الاسف نه اينكه اين داروها اثري در بهبود من نكرده است بلكه روز بروز بر درد و مرضم افزوده ميشود و گمان ميكنم بيماري، ضربتش را بر پيكر من زده است و آخرين روزهاي حيات پر رنج و ا لمم ميباشد. ناچار چون اين استانه را بابالعلم و دارشفاء ميدانم مزاحمتان شدهام و به اذن خداي ذوالجلال علاج بيماريم رااز شما ميطلبم و اميد واثق دارم كه مرا مأيوس نفرمائيد. آن بزرگوار پس از اينكه چند لحظه در صورت افسردهي بيمار دقيق شدند نبضش را گرفتند و بعد از تأمّلي چند فرمودند اي حسن، متأسفانه، تو به بيماري سلّ مبتلا شدهاي و به تو اطمينان ميدهم كه باعنايات خداوند مهربان كه شفابخش حقيقي اوست و در اثر معالجات من به زودي به بهبودي كامل باز گردي. ولي قبل از شروع به معالجه با تو دو شرط ميكنم كه بايد دقيقاً، آن دو شرط را مراعات نمائي. اول، اينكه: همه روزه خودت به من مراجعه كني و دارويت بامباشرت من تناول نمائي چون از اينكه دارو را در سر وقت معين و بدون كم و زياد و يابدون تعطيل مصرف نمائي مشكوك هستم. و اگر خللي از نظر كيف و كمّ در استعمال دارو رخ دهد، اثر واقعيش را از دست خواهد داد. دوم. اينكه، از چيزهائيكه پرهيزت ميدهم و م خصوصاً از صرف چاي و قهوه جداً خود داري نمائي. اگر به ايندو شرط عمل نمودي به حول و قوهي الهي معالجه خواهي شد و در غير اينصورت به من و خودت زحمت بيهوده مده. زيرا رمز نجات از بيماري استعمال صحيح دارو و دوري از مضرّات است، رسول اكرم(ص) در ضمن حديثي ميفرمايد « المعده بيت الداء و الحميه رأس كل دواء» يعني نگه داشتن پرهيز و دوري از مضرات در رأس همهي داروها قرار داد. آن شخص بيمار قول داد كه به توصيههاي طبيب ناصح عمل نمايد و از همانروز معالجات شروع گرديد. حضرت والد در ادامهي اين داستان حيرتانگيز واقعي اضافه فرمودند، كه روزي باز در جوار برادرم در بروني منزلمان در كويت نشسته بودم كه آن بيمار جهت نوشيدن دارو، آمد، برادرم نبضش را گرفت و به ضربان نبضش دقيق شد و ناگهان دست كشيد و فرمود: من ديگر از امروز به تو دارو نخواهم داد و از ادامهي معالجهي تو صرفنظر خواهم كرد. آن بيمار، عرض كرد: سيّدي علّت اين بيتوجّهي و كم لطفي چيست؟ در جواب در كمال ناراحتي فرمودند. تو ديروز ناپرهيزي كردي، چتئي ياقهوه خوردهاي و معالجاتم را بياثر كردي! آن شخص، اوّل خواست انكار مايد ولي سپس ملزم شد و اقرار نمود كه آري ديروز هوس كرده يك استكان چائي ميل نموده است. حضرت والد ميفرمايد: من از اينهمه حذاقت و باطننگري بردرم حيرت و ت عجب كردم. و بالمشاهده ديدم كه فقط با گرفتننبش بيمار از غيب خبر دادند. و اينست تجسّم يك طبيب حاذق كه از رنگ سيماي بيمار و يا نبض بيمار، مرض را به طور صحيح تشخيص دهد. ولي ديگر خبر دادن از ناپرهيزي بيمار، با گرفتن نبض بسيار نادر است، و هذا ايضاً من العجائب و اين نوع عجائب در زندگي علمي و سرتاسر افتخار عموي معظم رضوان الله عليه بسيار زياد است. جاي بسي تأسف است كه علوم ارزشمند او كه باعث تجديد حيات و نجات از مرگ عدّهي كثيري شده بود با وفاتش به زير خاك رفت و از دسترس خانواده و مردم خارج گرديد. باري آقاي بزرگوارم ميفرمايد آن بيمار به بركت معالجات برادرم آن طبيب حاذق و بينظير پس از روزهائي چند سلامت خود را باز يافت و سالهاي متمادي با صحت و نشاط كامل به زندگاني خود، ادامه داد و هدف از نقل اين دو خاطره، توضيح كمال مهارت و حذاقت حضرت عم بزرگوارم عطرالله رمسه الشريف بود در علم طبّ. كه غالباً بيماراني را كه از همهي اطباء مأيوس شده بودند و در چنگال مرگ دست و پا ميزدند با روشي بسيار ساده و حتي غالباً بدون تجويز دارو و با همان رژيم غذائي چنانكه در شرح بيماري حضرت والد ماجد ذكر گرديد، معالجه مينمودند و بيماران مشرف به موت را به اذن شافي حقيقي خداوند ذوالجلال حيات جديد ميبخشيدند ايشان در برابر معالجات طبّي و يا خدمات مذهبيشان،به هيچ عنوان اجرت و حقّالزحمهاي نميگرفتند و تمام خدماتشان در اين راه، قربهاليالله تعالي بود و زندگي درويشانهي خودش را با جزئي داد و ستدي كه داشتند اداره مينمود. و اين بايد براي بعضي از دكترهاي طمعكار و روحانيون مالاندوز كه متأسفانه تعدادشان در اين زمان رو به فزوني است درس و برنامهي زندگي باشد و بدانند كه طبابت و يا روحانيّت هر دو بايد قربه الي الله و دور از طمعهاي مادّي و شهوت ثروت اندوزي باشد و الّا جامعه به فساد كشيده ميشود و جسمها و روحها كه تار و پود جهان مما را تشكيل ميدهند رو به نابودي ميروند و بدنها ناسالم و عليل و روحها بيمار و خالي از نور ايمان ميگردد، چنانكه اين دو پديدهي خانمانسوز را امروز در غالب جوامع بشري حتّي جامعههائي كه داعيهي تمدّن و يا تديّن دارند ميبينيم و اعوذ بالله من عواقب هذه الامور. سخن كوتاه. طبابت و روحانيّت نبايد در خدمت سرمايه و مالاندوزي باشد و الّا مفهوم اين كلمهي حكيمانه كه شايد از يكي از معصومين عليهم السلام باشد به ظهور ميرسد كه: « اذا فسد العالِم فسد العالَم » و الان بالمعانيه ميبينيم كه: « ظهر الفساد في البرّ و البحر بما كسبت ايدي الناس. . . الروم 41» اعاذ نالله تعالي من شرّ الدرهم و الدينار اللذان هما اساس حبّ الدنيا . و قال رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم: «حبّ الدنيا رأس كل خطيئه.» آن بزرگوار چنانكه ذكر شد در 12 ربيعالاول سال 1353هجري قمري در شهر تبريز و دور از اهلبيت خودش دارفاني را وداع گفت و به اعلي علييّن و جوار رحمت موالي كرامش عليهم السلام پرواز نمود و سپس جسد مباركش به كربلاي معلّي نقل گرديد و در مقبرهي خانوادگي و در جوار مزار پدر بزرگوار و جدّ والاتبارش دفن شد. اعلي الله مقامهم و رفع في الخلد اعلامهم. ايشان دو فرزند ذكور به نامهاي، الحاج ميرزا صادق( طبيب الاسنان ) و الحاج ميرزا صالح كه اهل فضل و صاحب كمالات علمي ميباشند. و همچنين دو فرزند اناث كه بحمدالله همهشان در حال حيات هستند، از خود به يادگار گذاشت و با دامني پر از اعمال صالح و خدمت به بشريت به خصوص شيعيان و مواليان حضرات معصومين عليهم السّلام به جهان هميشگي منتقل گرديد و نام نيكش هنوز با عظمت و احترام ورد زبانها است و هرگز از خاطرات فراموش نميشود. روحش شاد و روانش همنشين ابرار باد. و صلي الله اعلي محمّد و اهلبيته الطيبين الطاهرين و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين. الميرزا عبدالرسول احقاقي منبع : کتاب جاودانگان تاریخ |
جستجو در مطالب سایت
لینکها
|