موضوعات سایت
1- حضرت آیتالله المعظم حاج میرزا عبدالرسول احقاقی(ره) 10- حضرت آیت الله میرزا محمد تقی حجه الاسلام (نیر) 11- حضرت آیت الله میرزا محمد حسین حجه الاسلام 12- حضرت آیت الله میرزا اسماعیل حجه الاسلام 13- حضرت آیت الله میرزا ابوالقاسم حجه الاسلام 14- حضرت آیت الله میرزا علی ثقه الاسلام (شهید) 15- حضرت آیت الله میرزا فتح الله ثقه الاسلام 16- حضرت آیت الله حاج میرزا عبدالله ثقه الاسلام 17- حضرت آیت الله میرزا حسن گوهر 18- ادعیه (دعاها) 19- نماز شب 2- حضرت آیت الله المعظم میرزا حسن احقاقی (ره) 3- حضرت آیت الله المعظم میرزا علی حایری احقاقی(ره) 4- حضرت آیت الله المعظم میرزا موسی حایری احقاقی(ره) 5- حضرت آیت الله المعظم آخوند میرزا محمد باقر حایری اسکویی(ره) 6- حضرت آیت الله المعظم آخوند میرزا محمد سلیم حایری اسکویی(ره) 7- حضرت آیت الله المعظم میرزا آقا حایری احقاقی (ره) 8- حکیم الهی میرزا عبدالله احقاقی 9- حضرت آیت الله میرزا محمد حجه الاسلام تبریزی(ممقانی) جوابیه حضرت آیت الله فقیه سبزواری ( یکی از اساتید امام مصلح) زیارت نامه ها گالزی عکس آخرین مطالب ارسالی
زندگی نامه آیت الله فقیه سبزواری (ره) یکی از اساتید حضرت آیت الله امام مصلح عبد صالح میرزا حسن احقاقی (ره) جوابیه سایت ها زیارت جامعه کبیره زیارت عاشورا دعای فرج دعای سمات دعای توسل دعا ی کمیل کتاب نماز شب دعاهای نماز شب کتاب جاودانگان تاریخ ( از فصل ششم تا کتاب جاودانگان تاریخ ( دویست سال مرجعیت در خاندان بزرگ احقاقی) فصل اول تا فصل پنجم تمثال مبارک حضرت آیت الله المعظم میرزا حسن احقاقی اعلی الله مقامه عکس كتاب ديوان نير ( آتشكده نير ) كتاب اصول دين و اصول عقايد كتاب تفسير الثقلين ( تفسير سوره توحيد يا اخلاص) كتاب تفسير الثقلين ( تفسير سوره حمد يا فاتحه الكتاب) رساله حيات النفس |
تَفسیرِ
سوره ی مبارکهَ ی أَلأِخلاص « أَلتُّوحید» قا لَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: لِکُلَّ شَیئ ءٍ نِسبَهٌ وَ نِسبَتی « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» « أَلدُرُّ المَنثُور» یعنی: خدای عزّوجل فرمود: هر چیز نسبتی دارد و نسبت من سوره ی مبارکه : « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» است قا لَ رَسُولُ اللهِ «ص» أُ سَّسَتِ السَّمواتُ السَّبعُ وَ الأَرَضُونَ السَّبعُ عَلی هذِهِ السُّورَهِ « قُل هُوَ اللهُ أحَد » « زمخشری» یعنی : رسول أَکرم «ص» فرمود: هفت آسمان و هفت زمین بر سورهَ ی مبارکهَ ی قُل هُوَ اللهُ أَحَد» بیناد شده است قالَ رَسُولُ اللهِ «ص» یا عَلی ما مَثَلُکَ فی النّاس أَلاّکَمَثَلِ « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» « أَمالی صدوق ، مناقب خوارزمی» یعنی : رسول اکرم«ص» فرمود: یاعلی مَثَلِ تو درمیان مردم نیست مگر مَثَلِ « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» قالَ عَلیُّ أَمیرُ المُؤمِنینَ «ع» مَن قَرَءٍ َ قُل هُوَ اللهُ أَحَد فَکَأَنَمّا قَرَءٍ ثُلثَی القُرآنِ وَمَن قَرَأَها ثَلاثَ مَرّاتٍ فَکَأَنَّما قَرَءِ القُرآنَ کُلَّهُ «بحارالانوار- أَکمال الدّین» یعنی مولاأَمیرالمؤمنین «ع» فرمود: هرکس سوره ی مبارکه ی « قُل هُوَاللهُ أَحَد» را یکبار بخواند گویا دو سوم از قرآن را تلاوت نموده است و هرکس آن را سه بار بخواند، مثل این است که تمام قرآن را تلاوت نموده است. هُوَالعَزیزُ تفسیر سورهَ ی مُبارکهَ ی « اَلأِخلاص» أََعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَیطانِ الرَّجیمِ بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیمِ قُل هُوَ اللهُ أَحَدٌ «1» أَللهُ الصَّمَدُ «2» لَم یَلِد وَلم یُولَد «3» وَلَم یَکُن لَهُ کُفُوَاًً أَحَدُ «4» ترجمه: یعنی « ای رسول ما» به مردم بگو: او ، خدای یکتا«1» خدای بی نیاز از همه است، « در حالی که: جهان و جهانیان به او نیازمندند» «2» نه، زاده ونه، زائیده شده است. «3» وهیچ موجودی مثل وهمتای او نیست «4» أَسامی سورهَ ی مبارکهَ ی « أَلأِخلاص» علمای بزرگوار علم تفسیر ، از جمله : أَمام فخر رازی در تفسیر کبیر، وآلوسی در تفسیر روح المعانی ، برای این سوره ی مبارکه به جهت مناسب های گوناگون در حدود بیست نام، ذکر کرده اند، که أَهم وأَشهر آن أَسامی به قرار ذیل است: 1- سوُرَهُ الأِخلاصِ: به عقیده ی اکثر علمای تفسیر ، نامِ « أَلأِخلاص» أَشهر أَسامی این سوره ی مبارکه می باشد. زیرا جز نام خدا و توحید و خدا و اوصاف خدا، موضوع دیگری در این سوره ی مبارکه وجود ندارد ، و این سوره خالص و صاف و مهذّب از همه چیز ، به غیر از « أَلله» و صفات ِ جمال وجلال او می باشد. در این سوره ی ، نه ذکری از بهشت ونه نامی از دوزخ ، نه اشاره ای به مؤمنین و نه کنایه ای از کفّار ، نه شرحی از گذشتگان ونه اشاره ای به آیندگان ، هیچ چیز، به جز نامِ «أَلله» وجود ندارد. و چون این سوره ی مبارکه بطور ِ اجمال، جامعِ جمیعِ صفاتِ وجلالِ أَلهی است و توحید ذات و توحید صفات را به وجه أَکمل و أَتمّ در خود جمع نموده است و در این دارد که خداوند ذوالجلال بی شریک و بی مثل و مانند است و بی نیاز از همه ی موجودات می باشد و همه به او نیازمندند و بالاتر از اوهام و عقولِ همه ی مخلوقات می باشد ، به أِسم سورهِ ی أَلأِخلاص نامیده شده است. 2- سُورَهُ التُّوحید: بعضی از مفسّرین را نیز عقیده بر این است که نام « توحید» اشهر اسامی این سوره ی مبارکه است. و وجه تسمیه اش معلوم است: چون این سوره ی مبارکه مفهومِ واقعی توحید را به طورِ جامع و قاطع بیان می نماید، وهیچ سوره و آیه ای تا به این درجه معنی توحید را مجسّم نکرده است و چنان که قبلاً اشاره رفت، می توان گفت که: در رساندنِ معنیِ توحید و توصیفِ کاملِ آن، این سوره، بین تمام گفتارهائی که تاکنون گفته اند و شنیده اند ، حتی آیاتِ قرآنی وکتبِ آسمانی ، یگانه است. 3- سُورَهُ الوِلایَهِ : دیگر از أَسامی ِ این سوره ی مبارکه، سوره ی « وِلایَت» است. و چون توحید با ولایت یک رابطه ی ناگسستنی و جاودانی دارد، می توان گفت که : توحید و ولایت لازم وملزوم یکدیگرند ، مانند آفتاب و روز. به طوری که هر جا آفتاب باشد، قطعاً و به یقین در آن جا روز هم هست و عکسش هم ثابت است، یعنی: هرکجا روز نباشد ، البته در آن جا آفتاب وجود ندارد. در توحید و ولایت نیز مسأله ی همین طور است. یعنی درهر دلی توحید کامل باشد بدون تردید در آن دل، ولایت وجود دارد و هر دلی ولایت نداشته باشد، دلیل آنست که صاحب آن دل مُوحَّد و خداشناس نیست، اگر چه تظاهر به توحید و خداشناسی نماید. و چون، این سوره ی مبارکه أَختصاس به توحید دارد حتماً ملتزم ولایت نیز می باشد وهر قلبی که خانه ی توحید پروردگار باشد ، جایگاه ولایت نیز خواهد بود. تشخیص توحیِد صحیح که مقبول ِ درگاهِ حق باشد. بسیار مشکل است و ممکن است یک عملِ به ظاهر توحیدی صدها شائبه ی شرک و نفاق در برداشته باشد. مثل غالبِ تلاوت های قرآن و یا أَقامه های نماز یا سایر عباداتی که به جهت منظورهای دیگر مانند، هدف های اقتصادی و یا سیاسی و غیره به وسیله ی اشخاص ناصالح به جا آورده می شود. این ها اگر چه در ظاهر صورتِ عبادت دارند و مثلاً به عنوان و توحید و برای خدا انجام می گیرند، ولی در واقع فاقدِ أَرزش عبادتی و توحیدی بوده و در حقیقت کفرِ مطلق و شرکِ واقعی می باشند و در لسانِ شرع به أَسمِ « شِرکِ خَفیّ» یعنی: شرک ، پنهان نامیده شده اند. این گونه اعمال که صورت عبادت به خود گرفته اند، نه این که موردِ قبولِ درگاهِ أَلهی قرار نمی گیرند، بلکه موجبِ خذلان و مایه ی عذاب آخرت نیز خواهند بود چون جنبه ی فریب و ریا دارند و ریا از گناهان کبیره و همدوش شرک ، بلکه خودِ شرک است. با این گونه عبادات ریائی در مسیر تاریخ چه خانه ها خراب شده و چه حق ها تضییع گردیده و چه آتش ها افروخته شده و چه خون های بی گناه به روی زمین ریخته شده است. مثل قرآن ها و نمازها و عباداتی که در طول زمان از حینِ عصبِ خلافتِ حضرتِ مولی الموالی أَمیرالمؤمنین علیّ ابن ابیطالب علیه السّلام تا زمانِ حاضر و از این تاریخ تا ظهور صاحب ولایتِ کلیه ی أَلاهیّه و وارث بحقِ مقامِ ولایت حضرت حُجَّهُ بنُ الحَسَنِ العَسکرَی أَرواحُنا فَدا هُما به وسیله ی ائمه ی جور و خلفایِ ساختگی ، امثال بنی امیّه و بنی عباس وادامه دهندگان خطّ آنان تا روزِ ظهور ِ منتقمِ حقیقی، قائمِ آلِ محمّد علیه و علی آبائه المعصومین الصَّلوه والسَّلام انجام می گیرد ، که همه ی این عبادات و أَطاعات و قراء ات ، عاری از حقیقت توحید، وآلوده به اغراض شیطانی وطاغوتی و موجبِ فتنه های عظیم و آشوب های خطرناک ستم گریهای خانمان سوز و تیره روزی های عالم بشریّت بوده و خواهد بود و چنان که مأثور است: « رُبَّ القرُانَ وَ ا لقُرانَ وَ القُرآنُ یَلعَنُهُ= یعنی: از بسا تلاوت کننده ی قرآن هست، که قرآن او را لعنت می کند» و این ها همان قرآن هائی بودند که در روز صفّین بر سر نیزه ها زده شدند و با این عمل مزوّرانه کمر شریک قرآن و قرآنِ ناطق مولا أَمیرالمؤمنین علی علیه السَّلام را خم کردند و پرچمی را که رسول الله «ص» افراشته بود متزلزل نمودند و عَلَمِ پسرِ ابوسفیان دشمنِ درجه ی یکِ اسلام و قرآن را برافراشتند. در حالی که رسول أَکرم «ص» بارها فرموده بود: « عَلیُّ مَعَ القُرآنِ و َ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ » « أََ مالی شیخ » یعنی: علی با قرآن و قرآن با علیست» این حدیث را الحموینی و موفَّق بن احمد و ابضاً زمحشری در کتاب ربیع ا لأَبرار با أَسنادش از أَم سَلَمَه از رسول اکرم «ص» نقل فرموده اند. با این که ، جنایت ِ عظیم ، که پشت تاریخ انسانیّت را به لرزه در آورده با شهادت مظلومانه ی حضرت سیّد الشهداء ارواحنافداه و اولاد و أنصارِ وفادارش و با ریخته شدن آخرین قطره ی خون آن مظلومان که در راه نجاتِ « اسلام وقرآن و ولایت» که پس از وفات حضرت رسول اکرم «ص» ستم گران هر سه را در یک جا ، با مدفون شدنِ جسدِ مطهّرِ رسول الله دفن نموده بودند و هم چنین تبلیغات و تعلیمات عالیه ی سایر أَئمه ی طاهرین علیهم السَّلام . تا اندازه ای ، جبران گردید و چهره ی زیبای حقیقت تا حدودی از زیر ابرهای ریا و خدعه ی امامان و قرآن خوانان و عبادت کنندگان قلاّبی بیرون آمد. ولی ای جامعه ی مسلمین و ای شیعیان آل محمد «ص» و ای محبّان أَهلبیت ِ نبوت ، آگاه و بیدار باشید که هنوز همان قرآن ها با شیوه های شیطانی دیگر بر سر نیزه های ریا و تزویر جای دارد، و هنوز حقِ مغصوب ِ صاحب ولایت گرفته نشده و هنوز خون پاکِ مظلوم کربلا و همه ی شهیدان راه اسلام در جوش و خروش است. هنوز علی خانه نشین است و هنوز جگر گوشه ی رسول خدا حضرت فاطمه ی زهرا در بیت الاحزان ناله می کند و در مقابل ، با نهایت بی حیائی معاویه ها بر سر منبرهای ِ کفر جای دارند. خدایا، ما دراین مصیبت عظمی که روی ِ زمین را تاریک نموده و زوایای جهان را از ظلم و ستم پر کرده است به درگاه ِ تو وآستان و لیَّ بر حقَّت حضرت مهدی مُنتَظَر ارواحنا فداه ، پناه می بریم و دراین روزها ی ظلمانی دیدگانمان را به دیدار نمایندگان واقعی آن بزرگواران که سالک طریق و ناشر احکام و آثار او و آباء ِ بزرگوارش علیهم السَّلام هستند روشن می نمائیم، و همیشه به انتظار فَرَج هستیم. سخن کوتاه، هر تلاوت و عبادت و أَطاعتی که با ولایت معصومین علیهم السَّلام و سلوک راه آنان توأم نباشد، قربهً الی الله نیست و مایه ی لعنت و موجب عذاب خواهد بود و به همین جهت خداوندِ کریم متعال توحید خودش را در همه جا و درهمه ی عوالم با ولایت توأم نموده است که قطب ومرکزِ آن حضرت رسول اکرم«ص» و تجلیّگاه و مظهر و حال آن أَهلبیت نبوّت علیهم السَّلام می باشند. با کمی توّجه و أَمعانِ نظر، در آیات شریفه ی قرآن ِ کریم ، ملاحظه می کنیم که خداوند متعال در آیات کثیری از قرآن واز جمله در آیهَ ی مبارکهَ ی ذیل ولایت رسول اکرم «ص» و مولا أَمیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السَّلام را با ولایت خودش توأم ودر یک جا ذکر فرموده وهر کدام را شرط قبولی دیگری قرار داده است: « قُولُهُ تَعالی: أِنَّما وَلِیُّکُمُ وَ رَسُولُهُ وَ االَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوهَ وَ یؤتُونَ الزَّکوهَ وهُم راکِعُونَ. ألمائِدَهُ 55» یعنی ولیّ أمر و صاحب اختیار شما ، خدا ئ رسول و آن مؤمنانند که نماز بپا داشته و درحال رکوع زکوه بدهند. به اتفاقِ جمهور علمای خاصّه وأَغلب علمای عامّه ، از جمله شبلی و ابوبکر رازی و رُمّانی و طبری وغیر هم، منظور از جمله ی : « و آن مؤمنان که نماز بپا داشته و درحال رکوع و زکوه بدهند» وجود ِ نازنین صاحب ولایت کلیه ی أَلاهیّه مولا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السَّلام می باشد که این مقام ِ منیع الهی به یازده فرزندِ گرامیش و حضرت فاطمه ی زهرا وامروزه به حضرت ولیّعصر امامِ زمان حُجَّهُ ابنُ العسکری أَرواحُنا فَدا هُم أِختصاص دارد. کسی که ولایت رسول اکرم «ص» وعلی وآل علی علیهم السَّلام را ندارد در واقع توحید ندارد و یا لامحاله توحیدش ناقص و بی ارزش است. و اگر هزاران بار سوره ی توحید را تلاوت نماید و یا خودِ قرآن را از حفظ داشته باشد و مداومت بر تلاوت آن نیز کند باز هم دستش خالی و زحمتش بی اثر است. مَثَلِ یک چنین شخصی، مَثَلِ شیطان رجیم است که پس از آن همه عبادت ها و سجده ها و تسبیح ها و تهلیل ها که مدّت آن را هفتاد هزار سال نیز ذکر کرده اند ، چون باطنش و عباداتش فاقد نورِ ولایت بود و به جناب آدم أَبوالبشر که آن روز حامل و مظهرِ شعاعی از أَنوار ولایتِ حضرات ِ محمّد وآل محّمد علیهم السَّلام بود سر سجده و انقیاد فرود نیاورد، زحماتش به هدر رفت و از رحمت الهی خارج گردید و تا روز قیامت به لعنت حق و پس از آن به آتش دوزخ گرفتار آمد و درباره ی او توبیخ های زیادی در قرآن کریم و سایر آثار دینی و مذهبی از طرف خدای متعال نازل گردیده که از آن جمله است آیه های مبارکه ی ذیل: « قال فَاخرُج مِنها أِنَّکَ رَجیم«77» وَ أنَّ عَلَیکَ لَعنَتی أِلی یَومِ الدّین «78 ص» یعنی: خداوند متعال خطاب به شیطان فرمود: از رحمت من خارج شود که تو سخت رانده شده هستی «77» و بر تو تا روز قیامت لعنت من حتمی و محقق است.«78» در آیه ی مبارکه مورد بحث ، خداوند ذوالجلال ولایت خود را یک ولایت کلّی و نامحدود است و شامل همه ی جنبه های تکوینی وتشریعی آن می باشد ، با ولایت ِ رسول ِ گرامیش و جانشینِ بر حقّ او مولا أَمیرالمؤمنین علیُّ بن ابیطالب علیه السَّلام توأم قرار می دهد ولی ناگفته نماند که ولایت خداوند متعال با ولایت رسول اکرم«ص» و أَهلبیت گرامیش ، جنبه ی اتّحاد و عینیّت ذاتی ندارد و اگر « أَلعَیاذُ بِالله» چنین باشد موجب شر ک وکفر می گردد. چنان که قائلین به عقیده ی وحدت وجود یا وحدت موجود دانسته یا ندانسته ، دچار این عقیده ی شرک آور شده اند. بلکه این أَتحاد ، جنبه ی أَثر و مؤثّر دارد ، مانند ِ منیر و نور وفاعل و فعل که روشن ترین مثال برای آن ، مسأله ی آتش گداخته است. که در صورتِ ظاهر، هر دو آتشند وهر دو نور و حرارت دارند و هر دو می سوزانند ، ولی در واقع آتش مؤثّر ، و آهن گداخته بالاستقلال از خود چیزی ندارد و فقط حاملِ فعل و مظهر می باشد ، و هر چه از نور وحرارت و سوزندگی دارد، از برکاتِ آثار آتش دراد و اگر یک لحظه از آتش دور بماند ، همه ی مزایایش از بین می رود و دراین خصوص عارفی روشن ضمیر چه خوش سروده است: گفت آتش ، هین به آهن ، تو منم، من تو و لکن توئی تو من منم چون که خود را درمحبّت سوختی آتش جُبَّم به جان أَفروختی من به تو فاعل شدم، تو فعلِ من، من به تو ظاهر شدم، تو ظهرمن و هم چنین است مسأله ی نویسنده و قلمی کمه دردست دارد که ظاهراً به هر دو کاتب گفته می شود ولی کاتب ِ حقیقی همان شخص نویسنده ی است و قلم فقط حامل « حرکات مخصوص دست» کاتب می باشد واز خود هیچ استقلالی ندارد جز این که مطیع صرفِ حرکاتِ فعلِ کاتب می باشد و همین طور است حضرات محمّد و آل محمّد علیهم السَّلام که محل مشیت وحاملین فعل الهی می باشند و به همین جهت در اصطلاح حکمت الهی از حضرت رسول اکرم «ص» به قلم اوّل تعبیر شده است و دراین زمینه مباحثی بس شیرین و توحیدی داریم که در پیرامون آن ها کتاب های قطور نوشته شده و مثنویها سروده گردیده است که این مختصر را مجالِ ذکرِ آن ها نیست« این سخن بگذار تا وقتِ دِگر» حقیر نویسنده ی این کلمات ارتباط مستقیم و ناگسستنی این آیه ی مبارکه را با ولایت معصومین علیهم السَّلام در جلد اوّل کتابِ « ولایت از دیدگاه قرآن» که به مراتب به زبان های فارسی و عربی و اُردُ و به طبع رسیده و در جوامع والای شیعه و اسلام نشر شده است در ضمن صفحات 77تا 189 تفصیلاً با آوردن دلائل و شواهدِ دیگر از قرآن کریم وکلمات و آثار حضرات معصومین علیهم السَّلام و اتفاقِ یقین «شیعه و سنّی » دراین موضوع ذکر نموده ام که اگر مطالعه کنندگان محترم خواستار تفصیلات بیشتری باشند می توانند به آن کتاب یا کتاب های دیگری که به وسیله ی أَساتیدِ عالی مقام دراین زمینه نوشته شده است مراجعه نمایند و چون آفتاب در وَسَطُ السَّماء مشاهده کنند که شرط صحّت توحید کامل، أَلتزام به ولایتِ حضراتِ معصومین چهارده گانه علیهم السَّلام می باشد و به عنوان تیمّن و تبرّک و درعین حال تأیید مطالب فوق یک آیه از قرآن کریم و چند حدیث محکم از أَهلبیت نبوّت سلام الله علیهم درختامِ کلام ذکر می نمایم تا مایه ی روشنی دیدگان محبیّن ، وأِزاله ی شبهات از قلوبِ شکّاکین ، و جواب قاطع دربرابر منکرین و معاندین باشد. قُولُه تَعالی: فَآمِنُو بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّور الذّی أَنزَلنا وَ اللهُ بِما تَعمَلُونَ خَبیرُ « التغابن 8» یعنی: پس به خدا و رسول و نوری که نازل نموده ایم ایمان آورید و بدانید که خدا به همه ی کارهای شما آگاه است. در آیه ی مبارکه ی فوق مشاهده می نمائیم که خدای متعال ایمان آوردن به خودش را با ایمان آوردن به رسول «ص» و نور در یک جا، ذکر می نماید. در تفسیر کلمه ی « أَلنُّور» احادیث زیادی از حضرات معصومین علیهم السَّلام وارد است که می رساند مقصود خدای متعال در آیه ی مبارکه ی فوق و سایر آیاتِ مشابِهِ آن از کلمه ی « أَلنّور » وجود مقدّس حضرت أَمیرالمؤمنین علیُّ بن ابیطالب علیه السَّلام و به خصوص حضرت صدّیقه طاهره فاطمه ی زهرا سلام الله علیها، می باشد و ما در این زمینه به ذکر دو روایت از طریق خاصّه و عامّه اکتفا می نمائیم: 1- اصول کافی : روایت با أَسنادش از ابی خالد کابلی است او می گوید: سَأَلتُ أَبا جَعفَرٍ «ع» قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ « فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنزَلنا » فَقالَ یا أَبا خالِد. أَلنُّور ُ وَ اللهِ اَ لأَئِمَّهُ عَلَیهُمُ السَّلامُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلهِ وَ سَلَّمَ اِلی یَومِ القِیامَهِ وَهُم وَ اللهِ نُورُ اللهِ الذّی أُنزِلَ وَ هُم وَ اللهِ نُورُ اللهِ فی السَّمواتِ وَ الأَرضِ وَ اللهِ یا أَباخالِدٍ ، نُورُ الأِمامِ فی قَلُوبِ المُؤمِنین أَنوَرُ مِنَ الشَّمسِ المضیئَهِ بِالنَّهارِ وَهُم وَ اللهِ یُنَوَّروُنَ قُلوُبَ المُومِنینَ وَ یَحجِبُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ نُورَهُم عَمَّن یَشاءُ فَتَظلِمُ قُلُوبُهُم. وَ اللهِ یا أَبا خالِدٍ لا یُحِبُّنا عَبدُ وَ لا یَتَوا نا حَتّی یُطَّهِرَ اللهُ قَلبَهُ وَ لا یُطَهَّرُ اللهُ قَلبَ عَبدٍ حَتّی یُسلِم لَنا وَیَکوُنَ سِلماً لَنا، فَأِذا کانَ سِلمَاً لَنا سَلَّمَهُ اللهُ مِن شَدیدِ الحِسابِ وَ أَمَنَهُ مِن فَزَعِ یَوِمِ الأَکبَرِ. یعنی: از حضرت امام محمد باقر «أَبا جَعفَرٍ» علیه السَّلام از تفسیر آیه ی مبارکه ی « پس به خدا ورسول و نوری که نازل نموده ایم ایمان بیاورید» سؤال نمودم . حضرت فرمود: سوگند به خدا ، نور، عبارتست از أَئِمه علیهم السّلام از آل محمّد صلی الله علیه وآله و سلّم تا روز قیامت . و به خدا سوگند آنان نور خدا هستند که نازل شده اند. و به خدا سوگند آنان نور خدا در آسمانها وزمین هستند. و به خدا سوگند، ای أَباخالد، نور امام در قلب های مؤمنین روشن تر از آفتاب درخشان است و روز. به خدا سوگند، آن امامان بزرگوار قلب های مؤمنین از درخشان است در روز. به خدا سوگند، ای أباخالد بنده ای « از بندگان خدا » ما را دوست نمی دارد و به ولایت ما سر فرود نمی آورد. مگر این که خدای متعال قلبِ او را پاک می گرداند، و پاک نمی گرداند خدای متعال قلب بنده ای را مگر این که تسلیم « اوامر ما» باشد پس اگر آن بنده تسلیم ما ، شد، خداوند کریم او را از شدّت حساب در روز قیامت حفظ می کند. واز وحشت وهراس ِ روز رستاخیز بزرگ در أَمان می دارد. درباره ی حدیث شریف چند توضیح داده می شود: الف» با رجوع به قرآن کریم و دقّت در آیات مبارکه ی آن ، مشاهده می کنیم که خدای ذوالجلال در مواردی که مطلب بسیار حائز أَهمیّت سوگند یاد می کند مانند آیه ی مبارکهَ ی ذیل: « لَعَمرُکَ أِنَّهُم لَفی سَکرَتِهِم یَعمهُونَ « حجر 72» یعنی: « ای رسول ما» به جان تو سوگند این مردم دنیا همیشه مست شهوات ِ نفسانی ودر حیرت و غفلت ونادانی خواهند بود. در آیه ی مبارکه ی فوق می کنیم که چون مطلب بسیار مهّم است وخدای مهربان بندگان خود را در خطر سقوط در شهوات نفسانی که بزرگ ترین عامل بدبختی برای انسان ها است می بیند ، جهت آگاه کردن و بر حذر داشتن ِ آنان از این سقوط و حشتناک به جان محبوب ترین موجود عالم أَمکان ، یعنی وجود نازنین حضرت رسول اکرم «ص» قسم یاد می کند. وهم چنین در حدیث مورد بحث چون مسأله را جع به ولایت که رکن ایمان و توحید است، می باشد. حضرت أَمام باقر علیه السَّلام نیز مطلب را با ذ کر سوگند به خدا بیان و تأکید می فرماید: و این خود ، کاشف از أَهمیت موضوع می باشد. ب» جمله ی « وَ یَحجِبُ اللهُ عَزَّوَجَلَ نُورَ هُم عَمَّن یَشاءُ » معنی ظاهریش این طور است: که خداوند نور آنان « امامان «ع» را از هر که اراده می فرماید می پوشاند، که از ظاهر معنی « اَلعَیاذُ بِالله» جبر و بی عدالتی نسبت به خداوند متعال به نظر می رسد، در حالی که آستان ِ آن پروردگار عادل، از این گونه نسبت ها، منزّه و مبّر است و به همین جهت معنی واقعی چنین می شود: که خداوند نور را از اشخاص ناشایست باز می دارد و ما نیز در ترجمه ی حدیث شریف این نکته را در نظر گرفتیم. 2- أَلمناقب: روایت از حضرت علی بن الحسین علیهما السَّلام است که در تفسیر آیه ی مبارکه ی « فآمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الذَّی أَنزَلنا...» فرمود: النّور ، هُوَ الامام «ع» یعنی: نور، عبارتست از امام «علیه السَّلام» الف: بصائر الدرجات: با اسنادش از جابرین عبدالله أَنصاری وأَ بوبصیر وأَبوحمزه ی ثمالی از حضرت أَمام محمّد باقر علیه السَّلام و هم چنین در همان کتاب با اسنادش از محمدبن عبدالرحمن از حضرت امام صادق سلام الله علیه منقولست که آن دو بزرگوار فرمودند: ولایت ما، همان ولایت الاهیست که هیچ پیغمبری مبعوث نشده است مگر به وسیله ی اقرار به آن. ب» بصائر الدَّرجات : روایت با اسنادش از ابوسعید خدری است که ، او می گفت : رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلّم را دیدم و شنیدم که می فرمود: یا علی ، خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نکرده مگر این که او را به ولایت تو دعوت فرموده است. ج» بصائر الدَّرجات : ابن ابی عمر از جمیل و حسن بن راشد نقل کرده است : که حضرت امام صادق علیه السَّلام در تفسیر آیه ی مبارکِه ی : « اَلَمَ نَشرَحَ لَکَ صَدرَکَ « أَنشراح1» یعنی: ای رسول ما ، آیا ما به تو وسعت صدر عطا نفرمودیم؟ فرمود: یعنی به وسیله ی ولایت أَمیرالمؤمنین علی علیه السَّلام. حال، اگر به این مطلب أَجماعی ،اذعان و اعتراف داشته باشیم ، که هدف نهائی از بعثت انبیا وارسال ِ رسل علیهم السَّلام ، توحید خداوند متعال بوده است . به استناد احادیث فوق الذَّکر وآیات و روایات متواتر دیگری که کتا ب های معتبر فریقین را پر کرده است به این نتیجه می رسیم که توحید از ولایت جدا نیست و در واقع ولایت مکمَّل توحید و اصل ایمان ودیانت است. و آیه مبارکه ی : اَلیُوم أَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ أَتَمتُ عَلَیکُم نَعمَـتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاسلامَ دِیناً « المائده 3» یعنی: امروز « روز غدیر خم» « با ولایت علی بن ابیطالب علیه السّلام» دین شما را تکمیل نمودم و نعمتم را بر شما اتمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد» به طور روشن ثابت می گردد که اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت ربّ بستگی مستقیم و ناگسستنی با ولایت معصومین علیهم السَّلام دارد. باری به اجمال و اختصار بگذاریم، وَ العاقِلُ یَکفیهِ الأِشارَهُ والاّ هزار نکته ی باریک تر زمو ، اینجاست.. 4- سُورَهُ الأَساس: زَمَحشری: از اُبّیّ و أَنَس؛ از رسول اکرم «ص» روایت کرده است که: آن حضرت فرمود: أُسَّست ِ السَّمواتُ السَّبعُ وَ الآَرَضُونَ السَّبعُ عَلی هذِهِ السُّورَهِ « قُل هُوَ اللهُ أَحَدُ » یعنی : أَساس هفت آسمان و هفت زمین بر روی سوره ی مبارکه ی : قُل هُوَ اللهُ أحَدُ. بنیاد شده است. راز آفرینش واستحکام خلقت وانتظام ِ کائنات ، همگی دلالت بر توحید دارد. و این جهان وسیع با آن همه موجودات که بر روی آن جای دارند، هم، مِن حَیثُ المَجمُوع و هم به طور أنفراد بیانگر این است که صانع خالق این عالم و شگفتیهای آن به جز ذات قادر حکیم و غنیَّ بالذّات خداوند یکتا وجود دیگری نمی تواند باشد. که یکی هست و هیچ نیست جز او، وَحدَهُ الا أِلاهَ أِلا هُو. 5- سُورَهُ المُعَوَّذَهِ: نِسائی و بَزّ ار و أِبن مَردَوَیه به سند صحیح از عبدالله بن انیس روایت کرده اند که ا و گفت: رسول اکرم «ص» دست مبارکش را به روی سینه ام قرار داد وسپس فرمود: قُل « بگو» او می گوید : و من نمی دانستم که چه بگویم؟ حضرت فرمود بگو: قُل هُوَ اللهُ أحَدُ. من، این سوره ی مبارکه را تا آخر تلاوت کردم. سپس ، به من فرمود: قُل أَعُوذُ بِرَبَّ الفَلَقِ مِن شَرَّ ما خَلَقَ. و من، این سوره ی مبارکه را تا آخر خواندم. باز رسول اکرم «ص» به من فرمود: قُل أَعوُذُ بِرَبَّ النّاس. و من این سوره ی مبارکه را هم تا آخر تلاوت نمودم. در این موقع حضرت فرمود: به این طریق « به خدا ی بزرگ» پناهنده شو، واز پیشینیان هیچ کس به این کیفیَّت به خدا پناهنده نشده است. 6 -سُورَهُ المَحضر: و در وجه تسمیه ی این سوره ی مبارکه به این نام، این چنین آن ؛ حاضر می شوند، « اَ لمَحضَر ازماده حَضَرَ وحُضور است» بیان شده است: که: به هنگام تلاوت این سوره ی مبارکه فرشتگان برای استماع آن حاضر می شوند. « اَ لمَحضَر : ازماده ی حَضَرَ وحُضور است» 1- سُورَهُ المِنفَرَهِ از مادَّهَ ی فرار است» دیگر از اسامی این سوره ی مبارکه اسامی ذیل است: سُورَهُ النُّورِ ، سُورَهُ المَعرِفَهِ ، سُورَهُ نِسبَهِ الرَّبَّ ، سُورَهُ البَراءَهِ ، سُورَهُ الجَمالِ سُورَهُ المانِعَهِ ، سُورَهُ المُقَشقَشَهِ ، سُورَهُ الصَّمَدِ ، سُورَهُ التَّفریدِ ، سُورَهُ التَّجرید، سُورَهُ النَّجاهِ. و تمامی أَسامی مبارکه ی فوق، مرجعشان یکیست و تفسیر همه ی آن ها ، أَثباتِ معنی توحید و ولایت است ، و ما دراین مبحث جهت رعایت اختصار از شرح یک یک آن أَسامی صرف نظر نمودیم. محلّ نزول و تعداد کلمات و حروف سورهَ مبارکهَ ی « أَ لأَِ خلاض» در این که سوره ی مبارکه، در مکه ی مکرّمه و یا در مدینه ی منوره ی نازل شده است بنی علمای تفسیر اختلاف است. عبدالله و حسن و عکرمه و عطا ومجاهد و قتاده بر آنند که این سوره در مکه نازل شده است. و أّبن عبّاس و محمد بن کعب و ابولعالیه و ضحّاک آن را مدنی می دانند. وعدّه ای نیز معتقدند که این سوره نیز مانند سوره ی « أَلفاتِحَهُ » و دوبار یک بار در مکّه و یک بار در مدینه نازل شده است. این سوره ی دارای چهار آیه و پانزده کلمه « اگر واوها را به حساب نیاوریم واگر واوها را به حساب آوریم هفده کلمه » و چهل و هفت حرف است. شأن نزول سوره ی مبارکهَ ی « أَلأِ خلاص» احتجاج طبرسی: روایت از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام است که فرمود: وقتی که رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلّم به مدینه ی منوره وارد شد ، عبدالله صوریا را « که یکی از علمای یهود بود» به نزد آن حضرت آوردند و او حدیثی طولانی ذکر نمود که در ضمن آن از پیامبر بزرگوار سؤالاتی می نمود؟ تا این که در آخر سؤالات گفت : مرا از پروردگارت خبر ده، که او کیست؟ در این موقع سوره مبارکه ی « قلُ هَوَ اللهُ أَحد» نازل شد وحضرت سوره را بر او تلاوت فرمود. وی پس از استماع این سوره ی مبارکه گفت: « صَدَقتَ » یعنی : راست گفتی و سپس ایمان آورد ولی ایمانِ خود را مخفی می داشت. 2- أُصول کافی: روایت با اسنادش از محمدبن مسلم از امام صادق علیه السَّلام است که: آن حضرت فرمود: یهودیان از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلَّم سؤال کردند که: مشخصات و حسب ونسب پروردگارت را برای ما بیان کن. حضرت تا سه روز به آنان پاسخی نداد. وپس از سه روز این سوره ی مبارکه در پاسخ به آنان نازل شد. 3- أَ لدُّرُ المنثُور : روایت با اسنادش از أُبَیَّ بن ِ کعب منقول است که: مشرکان به ر سول اکرم «ص» صلی الله علیه وآله و سلَّم گفتند: یا محمّد «ص» پروردگارت را برای ما توصیف نما. دراین موقع سوره ی مبارکه ی توحید، از طرف خدای متعال ، برای جواب به مشرکان به رسول اکرم «ص» نازل شد. 4- أَلدُّرُ المَنثُور : با أَسنادش از ابن مسعود نقل شده است که: قریش « اهل مکّه» به خدمت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم ر سیدند و عرض کردند: یا رسول اله ، خدای خودت را برای ما توصیف نما. و در جواب به آنان، این سوره ی مبارکه از جانب خدای متعال به رسول اکرم «ص» نازل شد. دراین زمینه از طرف فریقین روایات بسیاری وارد شده است و به طوری که گذشت، سؤال کنندگان، گاه قوم یهود و گاه مشرکان وگاه قریش وبعضاً اشخاص و گروههای مختلف دیگر بوده اند که از رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلّم می طلبیدند که خدای خودش را برای آنان توصیف نماید و رسول اکرم «ص» در جواب همه ی آنان سوره ی مبارکه « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» را تلاوت می فرمود. به نظر نگارنده ی همه ی روایات منقول دراین زمینه ، صحیح است وهمگی مؤید یکدیگرند و بعید نیست که این سؤال مکرراَ از طرف اشخاص یا گروههای متعدّد از رسول اکرم «ص» شده باشد ودر عصر حاضر هم مشاهده می کنیم که سؤال کنندگان زیادی هستند کمه می خواهند « خدای متعال » از نظر اسلام برای آنان توصیف گردد و مخصوصاًً نوجوانان مبتدی وأَتباع سایر أَدیان دائماً این سؤال را می نمایند. و خدای متعال این جواب محکم و قاطع و جاودانی را پانزده قرن قبل به وسیله ی پیامبر محبویش به عالمیان ابلاغ فرموده است وتا دامنه ی محشر جوابی کافی برای هر سؤال کننده از هر طبقه می باشد که: « قُل هُوَ اللهُ أَحَدُ «1» أَللهُ الصَّمَدُ «2» لَم یَلِد ولَم یُولَد «3» وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُُوَاًً أَحَدُ«4» و در واقع این سوره ی مبارکه به منزله ی شعاری جاودانه در مسأله ی توحید برای اسلام و مسلمین می باشد و هیچ گروهی و مذهبی را به غیر از مسلمین یک چنین شعار جامع و قاطع درباره ی توحید نیست و به همین جهت کلمه « قُل= بگو» در ابتدای این سوره به قوّت خودش باقیست وهرگز حذف نمی شود. « وهمه ی کلمات قرآن کریم أَلی الابد به قوّت خود باقی هستند» زیرا در همه ی اعصار خدای متعال در جواب هر سؤال کننده ای فرمان می دهد که: قّل . تا آخر سوره و انشاء الله پس از تفسیر کامل این سوره ی مبارکه مطالعه کنندگان محترم وبه خصوص مبتدیان عزیر مشاهده خواهند نمود که در توصیف توحیدی خداوند یکتا هیچ کلامی وهیچ سخنی چه از سایر آیات و سُور قرآن کریم و چه از کتب سماویّه گذشته و چه از کلمات دیگران نمی توانند جایگزین این سوره ی مبارکه بشوند. و توحیدِ صحیح را با این قاطعیّت و أَنسجام برای جمانیان بیان نمایند و به همین جهت فقط این سوره ی مبارکه در بین تمامِ سوره های قرآن به اسم « توحید» نامید شده است. ادامه دارد فضیلتِ سوره ی مبارکهَ ی « أَ لأَ خلاص» این سوره ی مبارکه، از اَشرف ِ سوره های قرآن کریم است و اگرچه تمام سوره های قرآن کریم کلام خدا و وحی الهی و دارای شرافت و جلالت ذاتی می باشند ولی چون سوره حاوی توحید کامل و خالص خداوند یگانه است وغرض اصلی و هدف نهائی از أَرسالِ رُسُل و أِنزالِ کُتُب ِ آسمانی ، همانا توحید واقعی می باشد و می توان گفت که این سوره نیز مانند سوره ی مبارکه ی « أَ لفاتِحَهُ » از شأن و منزلِت خاصیّ برخوردار است و ذیلا ً به پاره ای از أَ ختصاصات و امتیازات این سوره ی مبارکه که از حضرات معصومین علیهم السَّلام منقول است اشاره می شود: 1- پاکی از گناهان، به هنگام مرگ مرحوم شیخ بهائی در کتابِ جامع عبّاسی و مرحوم سیّد کاظم یزدی در کتاب عُروَهُ الوُثقی و مرحوم شِخ جعفر کاشِفُ الغطاء «ره» در کتاب کَشفُ الغِطاء متَّفقاً از حضرت مولای متقیان ، أَمیرمؤمنان علی ابن ابیطالب علیه السَّلام نقل نموده اند، که آن حضرت فرمود: هر کس دوست دارد که به هنگام مرگ، از گناهان خالص باشد و چون طلای ناب بیغشّ از کدروتها گردد. وم کسی از او مطالبه ی مظلمه « حَقُّ النّاس» نکند پس از هر نماز از نمازهای یومیّه ، بعنوان تعقیبات دوازده مرتبه سوره ی مبارکه ی توحید را تلاوت کند و سپس دستهایش را « مثل حالتِ قنوت» بلند کند و بگوید: « اَللَّهُمَّ أَنّی أَسأَلُکَ بِأَسمِکَ المَکنُونِ المَحزُونِ الطّاهِرِ الطُّهرِ المبارَکَ و أَسألُکَ بِأسمِکَ العَظیمِ وَ سُلطانِکَ القَدیمِ أَن تُصَلَّیَ عَلی مُحَمَّدٍ یا واهِبَ العَطایا یا مُطلِقَ الأُساری، یا فَکّاکَ الرَّقابِ مِنَ النَّار أَ سأََ لُکَ أن تُصَلَّیَ عَلی مُحَمَدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وأَن تَعتِقَ رَقَبَتی مِنَ النّارِ وَ أَن تُخرِجَنی مِنَ الُّدنیا سالِماً وَ أَن تُدخِلَنی الجَنَّهَ آمِنّاً وَ أَن تَجعَلَ دُُعائی أَوَّلَهُ فلاحاًً وَ أُوسَطَهُ نَجاحاً وَ آخِرَهُ صَلاحَاً أِنَّکَ أَنتَ عَلاّمُ الغُیُوبِ. نا گفته نماند، که مضمون این خبر شریف این نیست که هرکس این سوره ی مبارکه و این دعا را به طریق فوق بخواند و مظلمه « حقُّ النّاس » هم به گردن داشته باشد در روز جزا به خشوده خواهد شد. البته که چنین نیست، زیرا ، بنا به صریح آیاتِ مبارکه ی قرآن کریم و اخبار و آثار حضراتِ معصومین علیهم السَّلام که به طور تواتر در محلش مذکور و شکّی در صحّت آن ها نیست و هم چنین به حکم عقل سلیم و به استناد، عدل الهی از گناهانی که در روز جزا با شدَّت تمام کیفر داده خواهد « حقُّ النّاس» است که شامل تجاوز به جان ومال و آبر و و ناموس و آرامش و شخصیّت و تمام مختّصات و متعلَّقات حریم دیگران، به هر عنوان که باشد، می گردد. مگر این قبل از مرگ رضایت صاحبان آن ها جلب گردد. بنابراین ، مفهوم این خبر شریف این است که هر کس این سوره ی مبارکه و این دعا را با ترتیبی که ذکر شد با کمال أَخلاص بخواند و به آن مداومت کند، حتماً قبل از مرگ « اگر حقُّ النّاس » یا گناهی به گردن داشته باشد» به برکت این عمل، موفَّق به ادای آن حقّ و توبه از گناهان می گردد و در حالی که پاک و مهذّب و خالص از گناهان است دارفانی را وداع می کند و با وجدانی آسوده و روحی آزاد به جهان باقی منتقل می شود. أَللّهُمَّ اجعَل عَواقِبَ أُمورِ نا خیراً بِحَقَّ مُحَمَّدٍ وَ أَهلِبَیِتِهِ الطَّیِبِینَ الطّاهرِین َ صَلَو اتُکَ عَلَیهَم أَجمَعینَ. 2- حضور فرشتگان به هنگام تشییع و تدفین: اصول کافی: کتاب فَضلُ القُرآنِ ، سکونی از حضرت امام صادق علیه السَّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلّم بر جنازهَ س سَعدِبنِ مُعاذ، نماز میّت به جا آورد و در این حال با هفتاد هزار فرشته که جناب جبرئیل نیز جزو آنان بود مواجه گردید، که در عقب آن حضرت ایستاده و در نماز بر جنازه ی سعدبن معاذ شرکت جسته اند. حضرت از جبرئیل پرسید: سعدبن معاذ چه عمل فوق العاده ای انجام داده است که به جهت آن عمل، شایسته ی این همه احترام و فضیلت شده است؟ به طوری که شما فرشتگان مقرّبِ درگاه حق، در نماز بر جنازه ی او شرکت نموده اید؟ جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله، او در حال ِ قیام و قعود و رکوب و مَشی و به هنگام رفت و آمد و در همه حال، به تلاوت سوره ی مبارکه ی توحید مداومت داشت و به همین جهت شایستگی این مقام را پیدا نمود. عرض می کنم: تلاوت سوره ی مبارکه ی « أَلأِ خلاص = تُوحید » و مداومت بر آن ؛ بدون شکّ دارای ثواب عظیم و أَجر کبیر می باشد. ولی مفهوم روایت فوق این چنین استنباط می شود که : سعدبن معاذ رضوان الله علیه، در همه حال، با قراء ت سورهَ ی مبارکه ی توحخید و مداومت بر آن به یاد خداوند متعال بوده است و مضمون این سورهَ ی مبارکه، که همانا توحید و اخلاص کامل است، همیشه در برابر دیدگانش مجسّم ودر خانه ی قلبش جایگزین بوده است. و به همین جهت، حتماً همیشه از ریا و سمعه و شبهه و جاه طلبی و خودخواهی و شهوات نفسانی که همگی ضدّ توحید است احتزار داشته است و به همین سبب شایستگی آن مقام منیع را حائز شده است. و این همان تکلیفی است که خدای متعال از بندگانش می طلبد و أَفضل اعمال و أَکمل قُربات است و بنده لازم است که در عین حالی که تکالیف شرعیه اش را انجام می دهد موارد نامشروع مذکور در فوق را همیشه در نظر داشته واز آن ها دوری نماید، تا شایسته ی توجّه خاصّ گردد. و سعدبن معاذ نیز به همین جهت مستوجب این همه فضیلت شد، والاّ این سوره ی مبارکه بلکه همه ی قرآن کریم بدون در نظر داشتن مفهوم آن و بدون عمل به مضمون آن اگر چه خالی از فضیلت نیست ولی مانند پوستی است که مغز ندارد. 3- أَمان از عذاب قبر: أَلدُّرُّ المَنثُور : طبرانی و أَبونعیم از حضرت رسولِ اکرم صلی الله علیه و آله و سلَّم روایت کرده اند، که آن حضرت فرمود: هرکس در مرضِ موتش ، سوره ی مبارکه ی توحید را بخواند و در همان بیماری از دنیا برود از عذاب قبر در أَمان می شود و در روز قیامت ، فرشتگان او را روی دستهایشان بر می دارند تا از صراط عبور کند و وارد بهشت گردد. 4- مَجَعُ البَیان: روایت از سهل بن سعد ساعدی است که او می گوید: شخصی به خدمت حضرت رسول اکرم صلَّی الله علیه وآله و سلَّم رسید واز فقر و تنگی معاش شکایت نمود. حضرت فرمود: هر وقت به خانه ات داخل می شوی اگر کسی در منزل بود سلام بکن واگر کسی هم در منزل نبود، باز هم سلام کن و یکبار سوره ی « قُل هُوَ اللهُ أَََََحَد » را بخوان، تا أَنشاءَ الله از فقر نجات یابی. آن شخص می گوید: من مدّتی دستور العمل حضرت رسول أَکرم «ص» را به کار بستم و خدای مهربان روزی فراوانی نصیبم فرمود، به طوری که خودم بی نیاز شدم و مازاد آن با به همسایگان عطا نمودم . شیخ صدوق رضوان الله علیه و با أَسنادش از حضرت امام محمّد باقر علیه السَّلام روایت نموده است که آن حضرت فرمود: هرکس داخل منزل خود گردید ، به أَهلبیت خود این چنین سلام بکند: « أَ لسَّلامُ عَلَیکُم » و اگر در منزل کسی نباشد، در این صورت بگوید: « أَلسَّلامُ عَلینا مِن رَبَّنا» و سوره ی « قُل هُوَ اللهُ أَََََحَد» را تلاوت نماید، این عمل ، فقر و تنگدستی را از بین می برد. آَ لدَّر ُ المَنثُور: روایت از طَبرانی از جُریر بجلی است او می گوید: حضرت رسول اکرم صلَّی الله علیه وآله و سلَّم فرمود: هرکس حین وارد شدن به منزلش ، سوره ی مبارکه ی « قُل هُوَ اللهُ أَحَد » را بخواند خدای متعال فقر را از آن خانه ریشه کن می کند ، حتّی از همسایگان نیز. به مدلول بعضی از روایات وارده از أَئِمه ی طاهرین علیهم السَّلام هرگاه کسی وارد خانه و یا محلّی شود که شخصی در آن جا نباشد، مستحب است که سلام را این طور أَدا نماید: « أَلسَّلام ُ عَلَینا وَعَلی عِباد ِ اللهِ الصّالحین» 5- در أَمان بودن از از حاکم جَبّار: مجمع البیان: ابراهیم بن مهزم نقل کرده است که: از حضرت موسی بن جعفر علیه السَّلام شنیده شده است که آن بزرگوار فرمود: هرکس ، سوره ی را ما بین خودش و هر جّباری قرار دهد: به طوری که، یک مرتبه در روبرو و یک مرتبه عقب سرو یک مرتبه جانب راست و یک مرتبه جانب چپ او سوره را تلاوت نماید خداوند او را از شرَّ آن ظالم جبّار نجات می دهد و خیرش را نصیب او می کند. عرض می کنم: حقیر خودم از مسأله را چندین بار تجربه کرده ام و به حمدالله نتیجه ی مثبت گرفته ام. 6- برابری با ختم با قرآن: أَکمال الدّین و بحارالانوار: روایت با اسنادش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السَّلام است که آن بزرگوار فرمود: « مَن قَرَءَ هُوَ اللهُ أحَد ، فَکَأَنَّما قَرَءَ القُرآن وَ مَن قَرَأََها ثَلثَ مرّات فَکَأَنَّما قَرَءَ القُرانَ کُلَّه» یعنی : هرکس سوره ی مبارکه: « قُل هُوَ اللهُ أَحَد » را بخواند چنانست که دو ثلث قرآن را تلاوت نموده است وهرکس آن را سه مرتبه بخواند مثل این است که همه ی قرآن را تلاوت نموده است . خلاصه الاذکار مرحوم فیض و تحفه الخواصّ حاج شیخ آقای شیرازی در ضمن تفسیر سوره ی مبارکه ی توحید، از حضرت صدّیقه طاهره فاطمه ی زهرا سلام الله علیها منقولست است که آن محدّره فرمود: حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه واله و سلَّم بر من وارد شد، در حالی که رختخواب خود را پهن کرده بودم و می خواستم بخوابم. حضرت فرمود: ای فاطمه مخواب، مگر این که چهار فصل بجا آوری ، ختم قرآن کنی و پیغمبران را شفیع خود گردانی و مؤمنان را از خود خشنود سازی وحجّ و عمره بجا آوری این فرمود: وداخل نماز شد. من صبر کردم تا آن حضرت نماز خود را تمام کرد. سپس گفتم: یا رسول الله أمر فرمودی به چهار چیز، که من در این وقت قدرت انجام آن ها را ندارم. آن بزرگوار، بتسّم فرمود: و گفت: هرگاه سوره ی « قُل هُوَ اللهُ أَحد» را سه مرتبه بخوانی ، گویا ختم قرآن کرده ای تا آخر خبر... عرض می کنم: این گونه روایت ها جنبه ی أَرشادی دارد، یعنی: ظاهراً مخاطب حضرت زهرا سلام الله علیها است ولی در واقع خطاب به جمیع مسلمین می باشد، والاّ همه می دانند که حضرت فاطمه ی زهرا علیها سلامُ الله، خود وَلیَّهُ و دارای علم لَدُنّی وأَزَلی است. أَمالی صدوق: روایت با اسنادش از حضرت امام صادق علیه السَّلام است که آن حضرت از پدران بزرگوارش از حضرت رسول اکرم صلَّی الله علیهم أَجمعین روایت کرده است که آن بزرگوار ، روزی به اصحابش فرمود: کدامیک از شما، همه ی عمرش را روزه می دارد؟ جناب سلمان، در جواب رسول اکرم«ص» عرض کرد: مَن، ای رسول خدا! سپس ، حضرت فرمود: و کدامیک از شما شب را با عبادت زنده می دارد؟ سلمان عرض کرد: من، ای رسول بزرگوار. آن گاه، پیامبر گرامی فرمود: و کدام یک از شما هر روز یک بار قرآن را ختم می کند؟ یکی از اصحاب نبّی اکرم «ص» خشمناک شد و عرض کرد: یا رسول َ سلمان مردی از دیار فارس « ایران » است و می خواهد بر ما جمعیّت قریش افتخار نماید> شما فرمودید: کدامیک، از شما همه ی عمرش را روزه دار است، او در جواب عرض کرد، در حالی که او غالب ، روزها می خورد! و فرمودید: کدامیک: از شما شب زنده داری، می کند و سلمان در جواب عرض کرد، من در حالی که او بیشتر ساعات شب را می خوابد! و فرمودید: کدامیک از شما هر روز یک بار قرآن را ختم می کند، واو عرض کرد، من در حالی که او در غالب ساعت های روز ساکت است! حضرت در جواب او فرمود: ای فلان تو را چه آمده است نسبت به شخصی که نظیر لقمان حکیم است؟ از خود او سؤال کن تا جوابت را بدهد. پس آن مرد متوجّه سلمان شد و گفت ای أَبا عَبدِ الله « ابو عبدالله کنیه ی جناب سلمان بود» آیا تو ادّعا نکردی که تمام عمرت را روزه دار هستی؟ او گفت، من بیشتر روزها را دیده ام ، که تو می خوردی! سلمان فرمود: مطلب آن طور نیست که گمان می کنی، من سه روز از ماه را روزه می دارم، و خدای متعال می فرماید: « مَن جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ عَشرُ أَمثالِها « انعام 160» یعنی: هر کس یک کار نیک انجام دهد و به او ده برابر آن پاداش داده خواهد شد» و روزه ی شعبان را به روزه ی ماه رمضان متصل می کنم و این عمل من، برابر ، با روزه دار شدن در همه ی عمر است. آن شخص گفت: آیا تو مدّعی این نبودی که شب زنده داری می کنی؟ جناب سلمان فرمود: آری. او گفت: تو غالب ساعات شب را خواب هستی! سلمان گفت: موضوع آن طور کمه تو خیال می کنی نیست ولی من از جیبم رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود: هرکس در موقع خواب با طهارت شرعیّه « وضو یا غسل یا قائم مقام آن ها» بخوابد درحکم کسی است که شب زنده داری نموده است. و من هر شب به این فرموده ی رسول أَکرم «ص» عمل می کنم. پس در حکم کسی که شب را تا صبح بیدار مانده است. سپس آن شخص گفت: آیا تو ادّعا نکردی که هر روز یک بار ختم قرآن می کنی؟ سلمان جواب داد، آری. او گفت: ولی تو غالب ساعات روز را ساکت هستی! جناب سلمان در جواب او فرمود: مسأله آن گونه نیست که تو تصوّر می کنی، ولی من از رسول اکرم صلَّی الله علیه وآله وسلّم شنیدم که خطاب به علّی بن ابیطالب علیه السَّلام فرمود: ای أَباالحسن « ابوالحسن کنیه ی مولا امیرالمؤمنین علیه السَّلام است» مَثَلِ تو در أَّمَّت من مَثَلِ « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» و هرکس آن سوره را یک مرتبه بخواند، چنانست که سوّم قرآن را تلاوت نموده است وهر کس آن را دو مرتبه بخوا ند مثل این است که دو سوّم قرآن را خوانده است، وهرکس سه مرتبه آن تلاوت نماید مثل این است که تمام قرآن را خوانده است. پس یا علی هر کس تو را با زبانش دوست بدارد یک سوّم ایمان را تکمیل نموده است وهرکس تو را با زبان و قلبش دوست بدارد و تو را با دستش یاری کند تمام ایمان را تکمیل نموده است. سوگند به خدائی که مرا به حق مبعوث فرموده است: یا علی، اگر اهل زمین تو را مانند ساکنان آسمان ها دوست داشته باشند خدای متعال هیچ کس را به عذاب دوزخ گرفتار نمی کند. سپس سلمان به آن مرد گفت: و من سوره ی « قُل هُوَ الله أحَد» را هر روز سه مرتبه تلاوت می کنم. « و با این جواب های قاطع و مستدلّ سلمان » آن مرد با نهایت شرمندگی خاموش شد و مثل این که سنگی بر دهانش زدند. موفّق الدّین خوارزمی « که از مشاهیر علمای اهل سنّت » است در کتاب مناقب خود، از ابن عبّاس این طور روایت کرده است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلّم فرمود: « یا علی «ع» ما مَثَلُکَ فی النّاس أِلاّ قُل هُوَ اللهَُ أحد» یعنی: یا علی «ع» مَثَلِ تو در بین مردم نیست مگر مَثَلِ « قُل هُوَ اللهُ » و در این مقام حضرت آیه الله العظمی والده ما جد روحی فداه چه زیبا سروده است: یا علی «ع» قدرت نمای قُل هُوَ اللهُ أَحَد، سینه ی پر علم او مضمون أَللهُ الصَّمد لَم یَلِد مامِ جهان مِثلَش وَلَم یُولَد، چو او، لَم یکُن بعد از رسول الله ، لَهُ کُفواً أَحد. ودیگری این طور سروده است: یاعلی«ع» ذاتت ثبو ت قُل هُوَ اللهُ أَحد، نام تو نقش نگین أَمرِ اللهُ الصَّمَد ، لَم یَلِد از مادر گیتی ، ولَم یُولَد، چو تو، لَم یَکُن بعد از نبی مِثلت لَهُ کفواً أَحَد ودر واقع همان طوری که سوره ی مبارکه ی « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» بیانگر توحید حقیقی است و وجود معجز نمای حضرت سیّد الموحدّین أَمیرالمؤمنین علیُّ بن ابیطالب علیه السَّلام تجلیگاه توحید واقعی است. الدّرالمنثور: روایت از ابن ضریس وابویعلی وابن الانباری از حضرت رسول اکرم «ص» است که آن حضرت فرمود: آیا کسی از شما استطاعت آن را ندارد که سوره ی « قُل هُوَ اللهُ أَحَد » را در شب بخواند، «شاید مراد رسول اکرم «ص» از شب هنگام خواب باشد» سپس حضرت فرمود: این عمل « خواندن سوره ی توحید، به هنگام خواب» معادل با خواندن یک سوّم قرآن است» در توجیه این مطلب، که چگونه تلاوت سوره ی مبارکه ی توحید، معادل با خواندن یک سوّم قرآن است برخی از علمای تفسیر، چنین اظهار نظر کرده اند، که: تمامی معارف قرآن کریم به سه اصل بر می گردد، توحید، نبوت، معاد، و سوره ی مبارکه ی توحید از این سه اصل یک اصل را در بردارد، که عبارت از اصل توحید است و به همین جهت برابر با ثلث قرآن می باشد. و مؤلّف تفسیر أَلمیزان اعلی الله در جته این مطلب را در تفسیرش آورده است. امام فخر رازی در تفسیر کبیر ، در توجیه ، مطلب فوق گفته است که: در احادیث منقوله از رسول اکرم «ص» آمده است که سوره ی توحید معادل با ثلث قرآن است و شاید غرض از این موضوع این باشد که: مقصود اصلی و اعلی از همه ی شرایع و عبادات معرفت ذات الله و معرفت صفات الله و معرفت افعال الله است و این سوره مشتمل بر معرفت ذات است پس این سوره معادل با ثلث قرآن است. ولی ، رازی در اظهارش خودش از دو جهت اشتباه نموده است: اوّل این که معرفت ذات خد، از محالات وخدای متعال در قرآن کریم فرموده است: « لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِکُ الأَ بصارَ = دیدگان از دیدن او عاجز است ولی او همه را می بیند» و وجودی که دیده از مشاهده ی او عاجز باشد، ادراک و فهم، که فرع حواس ظاهر ، واز جمله بینائی است چگونه می تواند او را درک نماید و به کنه ذاتش پی ببرد. نه این که هیچ کس در عالم امکان نمی تواند ذات آن خدای یگانه را درک نماید بلکه همه از توصیف او هم عاجزند. مولا امیرالمؤمنین علیه السَّلام در نهج البلاغه راجع به همین مطلب می فرماید: مَن وَصَفَهُ فَقَد حَدَّهُ ، وَ مَن حَدَّهُ عَدَّه ُ ، وَ مَن فَقَد أَبطَلَ أَزَلَهُ آخر.. یعنی: هرکس خدا را توصیف نماید، او را محدود کرده است و هرکس او را محدود کند. او به شمار آورده « برآوردکرد» و هر کس او را به شمار آورد، أَزَلیَّت او را به باطل نموده است. و نیز در همین زمینه عدم امکان احاطه بر ذات حق، خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: « وَ لایُحیطُونَ بِهِ عِلماً الوُجُوهُ لِلحَیَّ القَیُّومِ « طه ،110، 111» یعنی: هیچ مخلوقی را بحریم کبریای او احاطه وآگاهی نیست ، وهمه ی جهانیان در پیشگاه عزّت آن پروردگار حیّ وتوانا زبون و خاضع اند» پس مؤلف کتاب تفسیر کبیر، فخر رازی می بایست به جای معرفت ذات، توحید ذات می گفت. و اما اشتباه دوم این که: سوره ی توحید را أَختصاص به ذات داده و صفات را از نظر دور داشته است ، در صورتی که به اتفّاق جمهور علمای تفسیر ، سوره ی مبارکه ی « أَلأِخلاص» هم توحید ذات و هم توحید صفات هر دو را بیان می کند. ابوالسعود در توجیه مطلب مورد بحث و این که سوره ی توحید برابر، با ثلث قرآن است چنین می گوید: مقاصد قرآن منحصر دربیان عقاید واحکام وقصص است و سوره ی توحید بیانگر عقاید : « توحید ذات و صفات» می باشد و به همین جهت بر ابر ثلث قرآن است. ابوالسعود نیز در منحصر کردن مطالب قرآن به عقاید و احکام و قصص دچار اشتباه شده است، چون در قرآن کریم مطالب دیگری غیر از آنچه ابوالسعود بیان نموده است از جمله: أَمثال و حِکَم و مواعظ وغیره نیز وجود دارد. 1-وجه تشریعی : و توضیحش این است که بیناد اسلام بر قرآن کریم قرار گرفته است واصول اسلام سه است ، توحید ، نبوت، معاد. « و امّا مسأله ی ولایت به طوری که در محلشَّ توضیح داده ایم و شرط صحّت و أَساس واقعی همه است» و چون این سوره مشتمل بر اصل توحید است به منزله ی ثلث قرآن خواهد بود. 2- وجه تکوینی: و توضیحش این است که مراتب عالم کُون . که به « کتاب تکوینی » نامیده شده است ، منحصر در شش مرتبه است ، به این شرح : الف-عالم هاهوت: که عبارت از مرتبه ی ذات است. ب: عالم لاهوت : که مرتبه ی أَسماء وصفات است. ج: عالم جبروت: یعنی عالم و مرتبه ی عقول. د: عالم ملکوت ِ أعلی: که عبارتست از مرتبه ی نفوس. ه: عالم ملکوت أَسفَل : که مراد از آن ؛ مرتبه ی مُثُل است « برزخ = هورقلیا» و: عالم ناسوت: که مرتبه ی اجسام است. و قرآن کریم که عبارت از کتاب تدوینی است، مطابق با کتاب تکوینی با مراتب مذکور در فوق می باشد. عیناً مثل مطابقت وجود کتبی یا وجود لفظی با وجود ذهنی ویا وجود عینی. و چون این سوره مبارکهی مشتمل بر دو مرتبه « الف وب» مذکور در بالا: 1- مرتبه ی هاهوت: که در قرآن از آن با آیه ی « لَیسَ کَمَثلِهِ شَیُ « شوری 11» یعنی : برای او مثل و مانندی نیست» تعبیر شده است. 1- مرتبه ی لاهوت: که از آن در قرآن کریم با این آیه ی مبارکه تعبیر شده است « قُل أُدعو الله اَ وِا دعُوا الرَّحمنَ أَیَّاً ما تَدعُوا فَلَهُ الأَسماءُ الحُسنی «أَسری 110» یعنی: « ای رسول ما» بگو خدا را به اسم « الله» و یا به اسم « رَحمن» بخوانید، تمام اسماء نیک مخصوص اوست « چون أَسماء و صفات جلال و جمال آن پروردگار یکتابی منتها است» حال چون سوره ی مبارکه ی توحید، دو مرتبه از شش مرتبه ی کتاب تکوین را در برگرفته است معادل با ثلث کتاب تدوین یعنی قرآن کریم می باشد. 7- أَنتِساب به خدای متعال در تفاسیر آمده است که جبرئیل بر رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلّم نازل شده عرض کرد: خداوند عَلیَّ أَعلی به تو درود می فرستد و می گوید: « لِکُلَّ شَییٍ نَسَباً نِسبَتی قُل هُوَ الله ُ أَحد» یعنی: هر چیزی برای خود نسبتی دارد و نسبت من سوره ی مبارکه ی « قُل هُوَ اللهُ أَحد» است. و سببش این است : که دراین سوره ی شریفه چنان که شرحش گذشت، ذکری از بهشت و جهنّم ودنیا و آخرت و خوردنیها و آشامیدنیها و حتّی حلال و حرام وغیره ، نیامده است و فقط بیانگر توحید خالص است و عاری از همه ی عوارض و خصائس و متعلَّقات دنیا و آخرت می باشد و به همین جهت به سوره ی « نِسبَهُ الرَّب» موسوم شده است ، به این معنی که: هرکس این سوره را با ایمان و اخلاص واقعی تلاوت کند و هدف دیگری جز مضمون این سوره ی مبارکه نداشته باشد، به خدای ذوالجلال أَنتساب پیدا می نماید و به جز یاد خدا همه ی چیز را فراموش می کند. واین البته از خصائص أُولیاء ُ الله است و اشخاص معمولی و حتی بالاتر از معمولی را نیز قدرت وصول به این مقام منیع نیست. واز این جا سرّ کلام رسول اکرم «ص» درباره ی مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام ظاهر می شود، در آن جا که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلَّم خطاب به مولا امیر المؤمنین علیه السَّلام فرمود: یا علی، مَثَلِ تو در بین مردم ، مَثل « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» یعنی همان طوری که سوره « قُل هُوَ اللهُ أَحد» از اوّل تا آخرش فقط بیانگر توحید و یگانگی خدا است. وجود تو هم ، یا علی ، سراسر از بدو زندگی تا آخر حیات همه اش تجلیگاه توحید و برای بقای توحید بوده است، و هیچ شائبه ای ا زدنیا و آخرت ویا بهشت و جهنَّم ویا غیره، در آن زندگی پر افتخار وجود نداشته است.م واقعاً کدام شخصَّیت می تواند، همدوش مردی باشد که برای خدا ودین خدا زیست و بالأَخره در راه خدا شربت شهادت نوشید. علی «ع» آن همه که عبادت کرده است فقط برای خدا کرده است، چنان که خود گوید: أِلهی ما عَبَدتُک خَوفاً مِن نارِکَ وَ لا طَمَعَاً فی جَنَّتِکَ بَل وَجَدتُکَ أَهلَاً لِلعِبادَهِ فَعَبَدتُکَ. یعنی: خدایا تو را از ترس دوزخت و به طمع بهشتت عبادت نکردم، بلکه تو ار شایسته ی عبادت یافتم پس عبادتت کردم. علی «ع» اگر در بستر رسول الله «ص» خوابید تا جان آن بزرگوار را از خطر مرگ حتمی از دست جهال قریش نجات دهد و به اصطلاح پیش مرگ پیامبر گرامی شد آن هم فقط برای خدا بود ودر این خصوص آیه ی ذیل نازل شد: « وَ مِنَ النّاس مَن یَشری نَفسَهُ ابتِغا مَرضاتِ الله « البقره 207» یعنی : هستند مردانی « مقصود مولا علی علیه السَّلام است» که جانشان را فدای رضای خدا می کنند. جمهور مفسّرین خاصّه و محققّین و منصفین مفسّرین عامّه از جمله موفّق بن احمد خوارزمی در مناقب و حموینی و ثعلبی در تفسیرشان و ابن عقبه در ملحمه و ابوالسعادات در « فَضائِلُ العِترَهِ الطاهِرَهِ » و غزالی در « أِحیاءُ العُلومِ» همگی به اتفاق معترفند که : آیه ی مبارکه ی فوق در « لَیلَهُ المَبیت » در شأن مولا امیرالمؤمنین علی علیه السَّلام نازل شده است. علی «ع» اگر خود گرسنه مانده و غذای خود را به مساکین و أَیتام و اُ سراء بخشیده آن هم فقط برای رضای خدا بوده است ودر این خصوص هم آیه نازل شده است : وَیُطعِمُونَ الطَّعامَ علَی حُبَّهِ مِسکینَاً وَ یَتیماً وَ أَسیراً «8» أِنّما نَطعِمُکُم لِوَجه اللهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزاءًض وَ لا شُکُوراً «9» سوره الدهر. یعنی : در راه محبّت به خدا به مسکین و یتیم واسیر طعام می دهند « 8» گویند ما فقط برای رضای خدا طعام می دهیم واز شما هیچ پاداش و سپاهی هم نمی طلبیم«9» این آیه مبارکه هم به اتفاق فریقین در شأن مولا علی «ع» و خاندان گرامیش نازل شده است. علی «ع» اگر شمشیر زده است فقط در راه خدا و برای دین خدا زده است. علی «ع» اگر خانه نشین شده است واز حقّ مسلّم خود چشم پوشیده است آن هم در راه رضای خدا و برای بقای اسلام بوده است. وعلی اگر پس از بیست وپنج سال خانه نشینی در آن مقطع بحرانی زمان خلافت را قبول کرده است آن جهت رضایت حق بوده است. ودر آخر زندگانی سراسر توحیدش فرموده است : « فُزتُ وَ ربَّ الکَعبَهِ » یعنی: سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم» در خانه ی توحید «کعبه » قدم به دنیا گذاشت و بر چهره ی توحید « رسول اکرم «ص» دیده گشاد، و درخانه توحید « محراب مسجد کوفه» و برای بقای توحید شهید شد. در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید. نازم بحُسن و حُسن ختام دوست. سوره ی « أَلأِخلاص» شرحِ أِخلاص است. ولی ، وجود نورانی مولا علی «ع» عین أَخلاص و تجسّم أَخلاص است. سوره ی « توحید» تفسیر توحید است ولی وجود علی «ع» خود توحید است. و چون قلمم بیشتر از این یارائی توضیح و تشریح این حقیقت زیبای توحیدی را ندارد با یک دنیا شرمندگی قلم را بر زمین می گذارم ودر برابر این همه عظمت و کبریا سر تعظیم و تسلیم فرود می آورم وبا این بیت این بحث را ختم می کنم. زبان بکام خموشی کشیم ودم نزنیم، که به جای نطق و تصوّر در او نمی کُنجَد. 8- آمرزش أَموات: خواصُّ القرآن: روایت از حضرت ثامن الائمه مولا علی بن موسی الرّضا علیه السَّلام است که آن حضرت فرمود: هر وقت رسول أَکرم صلَّی الله علیه وآله و سلَّم از قبرستان عبور می کرد – ده مرتبه سوره ی « أَلأِخلاص » را تلاوت می فرمود. و ثواب آن را به روح اموات هدیه می کرد و می فرمود: هرکس این چنین عمل نماید، خداوند به تعداد اموات آن قبرستان به او، اجر و پاداش عنایت فرماید. وحضرت امام صادق علیه السَّلام فرمود: هرکس این سوره را بخواند و ثوابش را هدیه ی روح اموات نماید خداوند ثواب تلاوت همه ی قرآن را به او عنایت فرماید. در أَمان بودن از خَطَراتِ سفر أَلدُّرُ المَنثورِ : أَبن النَّجار در تاریخش از مولا امیرالمؤمنین علی علیه السَّلام از رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلّم روایت نموده است که آن حضرت فرمود: هرکس اراده ی سفر کند وهمراهی و پشتیبانی خدای متعال را رفیق سفر خود کند، یعنی سوره ی مبارکه ی «قُل هُوَ اللهُ أَحَد» را یازده مرتبه تلاوت نماید، خداوند متعال او را از خطرات سفر حفظ می فرماید تا این که از آن سفر سلامت مراجعت نماید. برابری با همه ی کتب سماویّه ابن بابویه: روایت با اسنادش از ابی نصیر از حضرت امام صادق علیه السَّلام است آن حضرت فرمود: هرکس سوره ی مبارکه ی « قُل هُوَ اللهُ أَحد» را یک مرتبه بخواند، چنانست که ثلثی از قرآن و ثلثی از انجیل و ثلثی از زبور را تلاوت نموده است. الدَّرُ المَنثُورِ : الحافظ ابو محمّد الحسن بن احمد السَّمرقندی در فضائل « قُل هُوَ اللهُ أَحد» از ابن عمر از رسول اکرم صلَّی الله علیه وآله و سلَّم روایت کرده است که آن حضرت فرمود: هرکس سوره ی مبارکه ی « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» را یک بخواند مثل این که ثلث قرآن را خوانده است. هر کس آن سوره را دو مرتبه تلاوت کند مثل این که دو ثلث قرآن را خوانده است و هرکس آن را سه مرتبه بخواند مثل این که « جَمیعِ ما أَنزَلَ الله» یعنی تمام کتاب ها و صحائف آسمانی را که خداوند بر پیامبران نازل فرموده است تلاوت کرده است. تسکین درد چشم خَواضُّ القُرآن: از حضرت امام صادق علیه السَّلام منقولست که آن حضرت فرمود: هرگاه، این سوره ی مبارکه را بر کسی چشمش درد می کند، بخوانند ، با توجّه خدای متعال دردش آرام می گیرد. به طور کلیّ برای معالجه همه ی بیماری ها و به خصوص مداوای امراض روحی به وسیله ی کتابت و یا قراء ت آیات مبارکه ی قرآن کریم و دعاهای مأثور از أَئِمهَ ی طاهرین علیهم السَّلام و مخصوصاً تربت متبرکه ی حضرت سیّد الشهداء سلام الله علیه در کتب شیعه و اهل سنّت شواهد زیادی داریم که روایت فوق یکی از آنها است. و دسترس ترین کتاب ها در این زمینه کلیات مفاتیح الجنان و باقیات الصالحات مرحوم حاج شیخ عباس قمی رضوان الله علیه می باشد که در غالب منازل ما موجود است و اثرات أَدعیه مأثوره از أَهلبیت علهیم السَّلام را در شفای بیماری ها و رفع مشکلات توضیح داده است. و به علاوه کمتر شخصی است که با توسّل به قرآن کریم یا یکی از حضرات معصومین علیهم السّلام ودر حقیقت شفیع قرار دادن آنها، به درگاه خدای متعال در راه درمان دردهای ظاهری ویا باطنی اش ، به نتیجه ی مثبتی نرسیده باشد. حتی پیروان أَدیان و یا مذاهب دیگر نیز از این فیض و موهبت معنوی که جنبه ی کرامت و گاهاً اعجاز بی نصیب نشده اند. و با توسّل به مقدسّا اسلام مشکلات خود را حلّ نموده اند . در این جا موضوعی برای حقیر نویسنده ی این سطور تداعی معانی شد، که از باب تذکّر به برادران و خواهران ایمانی، و به خصوص به عنوان شکر و سپاس به درگاه خداوند کریم و تَکریم أَعجاز تربت مقدّسه کربلا جهت مطالعه کنندگان محتر م نقل می نمایم: به خاطر دارم در ایّامی که ساکن شهر تبریز بودم « ودر حوالی سال های 1347 یا 1348 شمسی» یکی از جوانان خانواده به بیماری روحی مرموزی گرفتار شد، به طوری که از شدّت مرض انگشتان دست و بعضی از اعضای بدنش حالت عادی خود را از دست داد و کج شد! به أَطبّاء حاذق آن زمان مراجعه شد و از داروهای زیاد استفاده گردید ولی منتج نتیجه نشد و هر روز مرض شدت ِ بیشتری پیدا کرد. به طوری که همه ی أَطباء از معالجهَ ی او مأیوس شدند. یکی از شبهای محرَّم الحرام بود بعد از غروب آفتاب و أَدای فریضه ی مغرب و عشاء ببالین آن جوان آمدم و او را در یک حالت بحرانی عجیبی مشاهده نمودم و تشخیص دادم که بیماری به شدیدترین درجه اش رسیده است و بیمار در رنج و عذاب و شکنجه ی در آوری بسر می برد و احتمال دادم که اگر وضع بدین منوال باشد مشکل آن جوان شب را به صبح رساند از دیدن این حالت قلبم به شدّت فشرده شد و غم سراسر وجودم را فراگرافت در آثار أَهلبیت علیهم السَّلام دیده بودم که هرکس اندوه دلش را پرنماید اگر از ته دل و با خلوص نیّت به مظلومیت حضرت سید الشهداء علیه السّلام گریه کند غمش از دل زدوده می شود. دیگر جای تحمّل و درنگ نبود، بی محابا از جاب برخاستم و به این منظور به مسجدی که در مجاورت منزلمان قرار داشت و شب های ماه ِ محرَّم الحرام در آن جا ذکر مصائب حضرت مظلوم کربلا می شد رفتم. بلافاصله یکی از ذاکرین به منبر رفت و پس از گفتن : أَلسَّلامُ عَلَیکَ یا أَباعَبدِالله بدون مقدمه این حدیث را عنوان کرد: آن شخص مریضی داشت به هر طبیبی مراجعه نمود، اثر نبخشید وأَطبّا از معالجه ی او عاجز شدند و جواب ردّ دادند. آن مرد از هر طرف مأیوس شد و ناچار روی به طرف قبله ی حاجات نمود و به خدمت حضرت امام صادق علیه السَّلام مشرّف شد و مشکل خود را به آن حضرت بازگو وبرای بیمار خود طلب شفاعت و شفا نمود. حضرت کمی مکث فرمود و سپس دیگانش پر از اشک شد و فرمود: آیا تربت ِ جدّم حسین علیه السَّلام ار در منزل داری؟ آن شخص عرض کرد، آری یابن رسول الله. حضرت فرمود: از آن تربت را در آب پاک حلّ کن و به بیمارت بنوشان أَنشاء الله به برکت آن تربت مقدّس خداوند کریم بیمارت را شفا می دهد. سپس حضرت فرمود: اگربیماری داشته باشید اوّل او را نزد طبیب ببرید واگر از معالجه ی طبیب اثری ندیدند و مأیوس شدید آن وقت به آستان ما روی آورید که دوای دردهای لاعلاج شما در آستانه ی ما آل محمد «ص» است. من به شنیدن این روایت از آن ذاکر مثل کسی بودم که از خواب بیدار شده باشم. پس از ختم مجلس از جا بلند شدم و به خانه رفتم و مقدار بسیار کمی از تربت حسینی ارواحنا فداه که در منزل داشتم در نیم استکان آب قرار داده و بهم زدم و به بالین آن بیمار بردم بیمار با احساس آمدن من دیدگان بی فروغش را نیم بازکرد و نظری به من نمود. گفتم عزیزم حالت چطور است؟ گفت: چنان که می بینی ! گفتم برای تو داروئی آورده ام که آن را أَلان میل می کنی و به برکت شفای آن أَنشاء الله فردا بستری بیماری را ترک کنی و با نشاط به مدرسه ات می روی. و سپس آن آب شفا بخش را به او نوشاندم و سو گند به صاحب آن تربت مقدّس همان شب طرفهای صبح آن جوان از بستر بیماری برخاست و نماز صبحش را به جا آورد و سپس با نشاط و اشتهای کامل صبحانه ای خورد و به مدرسه اش رفت و تا امروز که تقریباً مدت 25 سال از آن تاریخ گذشته است آن جوان با کمال نشاط به زندگی خود ادامه می دهد ازدواج کرده وصاحب فرزندان شده و به برکت تربت مقدّس حسینی علیه السَّلام از سلامت و نشاط کامل برخوردار است و الحَمدُ لِلِهِ رَبَّ العَالَمینَ . ودر فضیلت تربت مقدَّس حضرت ابی عبدالله الحسین ارواحنا فداه از حضرات معصومین علیهم السَّلام نقل شده است که حوریان بهشت چون فرشته ای را می بیند که به روز زمین می آید از او التماس می کنند که تسبیح و تربت کربلا را برای آنان به ارمغان ببرد تا به وسیله ی آن متبرک و نورانی شوند. ناگفته نماند که استشفاء از تربت حسینی علیه السَّلام و یا آیات قرآنی و یا ادعیه ی مأثور از أَهل بیت عصمت علیهم السَّلام به طوری که از فرمایش حضرت امام صادق علیه السَّلام در روایت فوق به نظر مطالعه کنندگان محترم رسید، پس از یأس از معالجه ی اطبّاء می باشد و شرط تأثیر آن توجه و اخلاص و ایمان کامل است. وهیچ عملی بدون تقوی و طهارت ظاهری و باطنی در نزد خدای متعال اعتباری ندارد و برای انسان مثمر ثمری نخواهد بود. خدای متعال در قرآن کریم ، در ضمن آیه ی مبارکه ی 27 سوره ی مائده می فرماید: أِنَّما یَتَقَبَّلِ اللهُ مِنَ المُتَّقین. یعنی البته خدای متعال از پرهیزکاران می پذیرد. بی مورد نمی دانم که لطیفه ی ذیل را نیز، در این جا از باب تأیید و تبصره ذکر نمایم. آورده اند که شخصی از مریدان یکی از علمای اعلام به خدمت ایشان رسید و عرض کرد: آقا در یکی از کتاب های أَدعیه دیدم که هر کس این دعا را بخواند حاجتش برآورده می شود. و من بارها آن دعا را خوانده ام ولی اثری ندیده ام . آن عالم ربّانی در جواب فرمود: ای عزیز، در آن کتاب نوشته است: « هرکس » ای دعا را بخواند حاجتش برآورده می شود نه « هرناکَس» این دعا را بخواند حاجتش برآورده می شود نه « هرناکَس» تو اوّل « کس» بشو و سپس آن دعا را بخوان البته به نتیجه ی مطلوب می رسی. 12- مصونیّت از گناه تفسیر روحُ البَیان: از حضرت مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام نقل است که آن حضرت فرمود: هرکس پس از نماز صبح یازده مرتبه، سوره ی مبارکه ی توحید را بخواند آن روز از گناهان مصون می ماند. این حدیث را مرحوم جعفر کاشف الغطاء در کتاب کشَفُ الغطاء نیز نقل نموده است. 13- در أَمان بودن از وساوس شیطان الدُّر المَنثُور : الحافظ ابو محمد الحسن بن احمد السمر قندی در فضیلت سوره ی مبارکه ی « قُل هُوَ اللهُ أَحد» با اسنادش از رسول اکرم «ص» نقل کرده است که هرکس سوره ی مبارکه ی توحید و آیه الکرسی را شبانه روز، ده مرتبه تلاوت نماید، از وساوس شیطان در أَمان می ماند، و شایسته ی بهشت بزرگ پروردگار می شود و در آن جا همنشین پیامبران می گردد. بعید نیست ، که روایت فوق یا امثال آن مورد أشکال یا تعجّب و یا « اَلعَیاذُ بِالله» استهزاءِ بعضی از بی خبران قرار گیرد و با لحن اعتراض بگویند که بهشت چه سهل و ساده نصیب اشخاص می گردد. در جواب عرض می شود: چنان که قبلاً نیز تذکّر داده شد تأثیرات این آیات و یا أَدعیه به شرط تقوی و طهارت ظاهری و باطنی و قبولی از درگاه خدای متعال است و به این سادگی ها هم که تصوّر می نمایند نمی باشد. و به علاوه برای أَنجام دادن و مداومت به این امور معنوی توفیق لازم است و ای بسا از اشخاص که این روایات را می خوانند ولی توفیق عمل به آن را پیدا نمی کنند. مشهور است که یزیدبن معاویه لَعَنَهُ اللهُ عَلَیهِ. پس از رسوائی از جنایت بزرگی که در قتل جگر گوشه ی رسول اکرم «ص» واولاد و اصحابش و اسیر نمودن أَهلبیت مظلومش انجام دادهد بود، و تبّری مردم وحتی خانواده ی خود او از آن عمل و خشیانه اش، که می بینیم در حدود چهارده قرن است که دیدگان مردم را در این سوگ عظیم اشکبار و قلبهایشان را جریحه دار نموده است. ظاهراً اظهار ندامت نموده از حضرت امام سجّاد علیه السَّلام خواستار دعائی شد که با قراءَت آن به درگاه خداوند ذوالجلال توبه نماید. حضرت دعائی به او تعلیم فرمود: جناب زینب کبری سلام الله علیها از پیشگاه امام سجّاد علیه السّلام توضیح خواست که چگونه به شخص پلیدی که مرتکب آن همه جنایات بزرگ شده است تعلیم دعای توبه می فرماید؟ حضرت فرمود: ما هیچ کس و حتّی بد شمنانان « لا» نمی گوئیم و کسی را مأیوس نمی کنیم ولی برای این که دل داغدارت آرام بگیرد، به تو می گویم : که او موفق به این عمل نمی شود. همان طوری که نشد و با سوء عاقبت و روی سیاه و ملعنت و بدبختی از تخت سلطنت به درکات جهنم سرنگون شد، لَعنَهُ اللهِ عَلَیهِ مَن تَبَعَهُ. 14- أَسم أَعظم أَلدُّرَ المَنثُور : عبدالرَّزاق وابن ابی شیبه و ابن ماجه وابن الضر یس ، از بریده روایت کرده اند ، که او گفت : در خدمت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلَّم وارد مسجد شدم در حالی که دستم در دست مبارک رسول اله «ص» در این حال مشاهده کردیم که مردی نماز می خواند و می گوید: « اَ لّهُمَّ أِنّی أَسأَلُکَ بِأَنَّکَ أَنتَ لا اِلاهَ أِلاّ أَنتَ الواحِدُ الأَحَدُ الصَّمَدُ الذّی لَم یَلِد وَ لَم یُولَد وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُوَاً أَحَدُ. در این حال پیامبر گرامی فرمود: این شخص خدای متعال را به اسم اعظمش خواند و هرکس خداوند متعال را به این طریق بخواند، خداوند جواب او را می دهد و خواسته اش را عطا می کند. تفسیر ِ مفرداتِ سورهَ ی مبارکهَ ی « أَلأِخلاص » تفسیر « أِستعاذَه » و « بِسمِلَه» در ضمن تفسیر سورهِ ی مبارکِه ی « أَلفاتِحه» گذشت و دوباره تکرار آن لزومی ندارد. تفسیر کلمه ی « قُل» کلمه ی «قُل » فعل أَمر حاضر است از باب نَصَرَ یَنصُرُ از مادّه ی «قُول» و به اصطلاح علمای علم صرف أَجوف واوی است و مصدر آن بر وزن ِ : قُول، قیل، قُولَه، مَقال و مَقاله آمده است. علمای علم لعنت برای این کلمه متجاور از پانزده معنی ذکر کرده اند و در بین آن معانی، مقصود خدای متعال در این سوره ی مبارکه از کلمه ی «قُل» مشهور ترین معنی آن که در زبان فارسی به معنی « بگو» است می باشد. و چنان که در صفحاتِ قبل گذشت، این کلمه ی مبارکه، یعنی: کلمه ی «قُل» اگر چه به طور خصوص از جانب خدای متعال به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نازل شده است ولی جنبه ی عموم دارد. و از آیاتی است که موردش خاصّ ولی متعلّقش عامّ است. و گویا، مانند شعاری است برای همه ی مسلمین جهان. به این عنوان که هر مسلمانی که به هنگام تلاوت این سوره ی مبارکه ی همهَ ی أَفراد را مخاطب قرار می دهد و می گوید: « قُل» یعنی تو هم بگوید: « هُوَ اللهُ أَحد» اوست خدای یگانه. و هر مسلمانی با تلاوت این سوره ی مبارکه جهان و جهانیان حتی آسمان و زمین و خورشید وماه و ستارگان و دریاها و صحراها و آن چه در آن ها هست و به عبارت دیگر همه ی کائنات مخاطب قرار می دهد و می گوید: « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» شعار جهانی و جاودانی اسلام. همه بگوئید اوست خداوند یگانه مانند « قُولُوا : لا الاهَ أَ لاَّ اللهُ تُفلِحُوا » یعنی: بگوئید نیست پروردگاری جز أَ لله تا رستگار شوید و در واقع این شعار قاطع تنها اختصاص به مسلمین ندارد بلکه هرچه در عالم امکان هست، همگی با زبان تکوین ، بلکه ، با زبان تشریع می گویند « قُل هُوَ اللهُ أَحد» و خدای متعال در قرآن کریم در رابطه با همین موضوع می فرماید: « وَ أِن مِن شَییٍ أِلاّ یُسَبَّحُ بِحَمدِهِ وَ لکِن لا تَفقَهُونَ تَسبیحَهُم « أَسری 44» یعنی: موجودی نیست مگر آن که ذکرش تسبیح و ستایش اوست و لکن شما تسبیح آن ها را فهم نمی کنید. » و مقصود خدای متعال در این آیهَ ی مبارکه و سایر آیاتِ مشابه آن از تسبیح موجودات همانا تسبیح تشریعی است زیرا اگر مقصود فقط تبسبیح تکوینی بود همه آن را درک می کردند. در حالی که خدای متعال می فرماید: شما تسبیح آنان را درک نمی کنید. پس این تسبیح علاوه بر جنبه ی تکوینی جنبه تشریعی نیز دارد. یعنی هر موجودی به زبان خودش این تسبیح را در برابر توحید و عظمت حقّ انجام می دهد. و به عبارت واضح تر ، همه ی موجودات به زبان خودشان می گویند: « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» و چون ما زبان آنان را نمی دانیم، کیفیت تسبیح تشریعی آنان را درک نمی کنیم لطائف آفرینش و راز وجود خطاب به همه ی کائنات می گوید: « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» پس کلمه ی « قُل» در ابتدای سوره ی مبارکه ی توحید حتماً باید تلفظ و ذکر شود به دو جهت: اوّل این که سیاق آیه ی مبارکه حفظ شود و تغییر پیدا نکند و آیه ی مبارکه ی کما أَنزَلَ الله تلاوت شود. و دوّم: این شعار عظیم و جهانی و جاودانی أَسلام ، که عالَمِ مُلک و مَلکوت و همه ی ما سِوَی الله را در بر گرفته هر چه بیشتر تکرار گردد. که یکی هست وهیچ نیست، جز او، « وَحَدهُ لاأِلاهَ أِلاّ هُو» و با در نظر گرفتن مطالب فوق جواب اشخاصی که می گویند: که خطاب « قُل» در اوّل سوره ی مبارکهَ ی توحید، فقط یک مرتبه وآن هم به هنگام نزول آن به رسول اکرم «ص» بوده است. « یعنی : ای حبیب ما ، به مردم بگو، اوست خدای یکتا، » و دیگر تکرار کردن آن کلمه « قُل » از طرف ما، در حین تلاوتِ سوره ی مبارکه ی توحید، أَمری زائد است، و گفتن ِ « هُوَ اللهُ أَحَد= اوست خدای یگانه» کافیست روشن می گردد . معلوم می شود که قراءَت ِ این سوره ی مبارکه علاوه بر اقرار واعتراف به توحید خداوند یگانه یک جنبه ی تبلیغی و أَرشادی نیز دارد و آن هم آواز شدن با تمامِ مظاهر هستی در «گفتن » این کلمه ی توحیدی است. گویا شخص قاری می گوید: من أَقرار به توحید حق می کنم ، شما هم ای شنوندگان محسوس و نامحسوس أَنحاء جهان هستی همگی و یک یک به همدیگر تکلیف کنید که « قُل هَوَ اللهُ أَحَد» وتمام عمق اکبر و عوالم خلقت را با این ندای شورانگیز توحیدی پر کنید. ************************************************** تفسیرِ کلمه ی «هُو» این کلمه ی از حروف «ه» و «و» ترکیب شده است که «ه» ضمیر غائب است. و «و» علامت مفرد مذّکّر غائب است و روی هم رفته به معنی «او» در زبان فارسی می باشد ، و معنی غیبت را می رساند. و گویا کلمه ی « هُو» جواب از مشرکین و یا قوم یهود و نصاری و یا هر سؤال کننده است که از حضرت رسول اکرم صلَّی الله علیه و آله و سلّم می پرسند : که « این » بُت ها ، عزَیرها، مسیح ها، فرعون ها، طاغوتها، و غیر هم ... خدایان ما هستند و تو ای محمّد «ص» خدای جواب « خدای اسلام» را برای ما توصیف کن. رسول گرامی «ص» و با وحی الهی،در جواب آنان می فرمود، که: « قُل هُوَ » یعنی خدای سلام بلکه خدای جهانیان بر خلاف معبودهای شما که « مشهود و ملموس و محدود هستند و با کلمه ی « این» به آن ها اشاره می شود» در عین ظهور غائب از ابصار و حواسّ و «او» ـ«أَللهُ أَحد» است یعنی: خدای یگانه است. خدای اسلام کمه خدای همه ی جهانیان است با ظهورا خود همه ی افقهای کائنات را روشن نموده است ولی از شدّت ظهورش خفا به هم رسانده است مانند خورشید « وَلَهُ المَثلُ الأَعلی » واضح تر و روشن تر از همه ی موجودات است و درخشش آن همه ی جهان را پر کرده است ولی هیچ چشمی قادر به دیدن خود او نیست پس خدای اسلام ، « او» است ؛ نه « این » و درعین « او» بودن از ا زهمه ی « این » ها بما نزدیکتر و برای ما روشن تر است. مرحوم حاج ملا هادی سبزواری در منظومه اش چه خوب می گوید: یا مَن هُوَ اختَفی لِفَرط نُورِهِ الظّاهِرُ الباطِنُ ظُهُورِهِ. یعنی: ای خداوندی که از شدت نورانیّت از چشم ها مخفی شدی ، و ای خداوند ظاهر ی که از فرط ظهورت باطن شدی « هُوَ الظّاهِرُ هُوَ الباطنُ » و حکیم فرزانه ی ایران مرحوم حکیم ابوالقاسم فردوسی چه خوب سروده است: به بینندگان آفریننده را، نه بینی، مرنجان دو بیننده را ، حتی ، عقل و هم وخیال و سایر مشاعر نیز را ادراک کُنهِ ذات « او» عاجزند. ذاتش در منتها در جه بطون آثارش در أَعلا درجه ی ظهور است. خدای متعال : در قرآن کریم: در خصوص بطون ذا می فرماید: « لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِکُ الأَبصار « انعام -103» یعنی : او را هیچ دیده ای درک نمی کند ولی او همه را می بیند» ودر خصوص ظهور آثار و صفات می فرماید: « فَأیِنَما تُوَلّوُا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ « بقره 115» یعنی : پس به هر طرف روی آورید در آن جا روی خدا را « خواهید دید» که دراین آیه ی مبارکه مقصود از : « وَجهُ الله= روی خدا» آثار و صفات خدا است که همه ی زوایای جهان آفرینش را پر کرده است ونمونه ی کامل و اعلای آن نور مقدَّ س حضرات محمّد وآل محمّد علیهم السَّلام می باشد که تمام جهانیان منشعب است اشعه آن نور است. بنابراین شروع جواب حضرت رسول ِ اکرم «ص» به کسانی که از آن بزرگوار وصف پروردگارش را می خواستند با کلمه ی «هُوَ= او» اشاره به آنست که خدای محمد «ص» و خدای اسلام بلکه خدای همه ی جهان و جهانیان « رّبُّ العالَمین» با این که کائنات را از آثار خود پر کرده است، ولی ذات مُقدّسش از همه ی ابصار و بصائر غائب و مستور است و آن چه از او درک می گردد، فقط آثار اوست. بعضی از علمای تفسیر، کلمه ی «هُو» را در اوّل سورهَ ی مبارکهَ ی توحید، ضمیر شأن دانسته اند و این طور، توجیه کرده اند که ضمیرشأن در موقعی به کار می رود که بعد از آن بخواهند خبر مهمّی را اعلام کنند، و چنین نتیجه گرفته اند، که دراین جا خبر مهمّ این است که: « أَ للهُ أَحَد» خدا یکیست » و کلمه ی « هُوَ » قبل از آن ضمیرشأن است. عرض می کنم : البته همه اعتراف دارند که کلمه ی « أَللهُ أَحد= خدا یکیست» خبری مهمّ بلکه مهم ترین و جاودانه ترین ، خبریست که در جهان بگوش عالمیان رسیده است و برخلاف سایر خبرها همیشه تازه وهرگز کهنه نمی شود و روز بروز ولحظه به لحظه بر تجدّد آن افزوده می گردد. ولی این دلیل نمی شود که کلمه ی « هُو» را که أَعظم أَسماءِ الهی است، ضمیرشأن که واز نظر ادبی کلمه ای تقریباً زائد است و معنی مستقلّی ندارد بدانیم. کلمه ی مبارکه ی « هُو» دراین سوره ی مبارکه و در غالب آیات قرآن کریم، کلمه ای مستقّل و جامِع جمیع صفاتِ جلال و جمالِ حق است و هرچه هست در همین کلمه ی « هُو» نهفته است و مشتمل بر راز توحید و حقیقت توحید می باشد و در تأیید این مطلب روایتی از مولی الموحّدین أَمیرالمؤمنین علی علیه السَّلام نقل می شود. ابن بابویه: با اسنادش روایت می کند که در وقعه ی صفین مولا امیرالمؤمنین علی علیه السّلام در میدان جنگ این کلمات را تکرار می فرمود: یا هُو، یا مَن لا هُو أِلآّ هُو أِغفِرلی ومَ انصُرنی عَلَی القُومِ الکافرینَ» عمّار یاسر، می گوید عرض کردم یا أَمیرالمؤمنین این کلمات را که تکرار می فرمائید چیست؟ حضرت فرمود: أِسمُ اللهِ أَعظَم است. چند نکته ی لطیف: 1- حرف « ه» اصلش به شکل دائره و به این صورت «ه» نوشته می شود و چون درمیان خطوط خطّ دائره نامتناهیست و مانند سایر خطوط یعنی: خطّ مستقیم و خطّ منحنی و خطّ منکسر ، ابتدا وانتها ندارد اشاره به آنست که مقدّس حقّ از لاَ و ابداً نامتناهیست. 2- عدد حرف «ه» به حساب ابجد پنج «5» است و آن هم به شکل دائره نوشته می ود واین هم اشاره بر این است کمه صفات او نیز مانند ذاتش نامتناهی است زیرا چنان که در محلش مقرّر است صفات خدای متعال عین ذات او می باشد و صفات جدا ذات نیست چنان که مولا أَمیرالمؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه می فرماید: « کمالُ الأِخلاصِ لَه ُ نَفیُ الصَّفاتِ عَنهُ » یعنی: کمال اخلاص « یعنی عالی تیرین درجه ی توحید برای خدا» این است که صفات حق را زاید بر ذات او تصور نکنی بلکه صفات را عین ذات حقّ بدانی. 3- مخرج حرف « ه» در سینه است و سینه قرارگاه قلب است. واین اشاره بر آن است که ذات مقدّس حق مانند رازهائی که درسینه ها نهان است. اسرار آمیز و سرّ مطلق است وغیر قابل درک می باشد. و نیز اشاره به این است که زمین وآسمان گنجایش او را ندارد، ولی که قلب عبد مؤمن جایگاه ظهور انوار اوست، واشاره به حدیث شریف ذیل می باشد که: « ما وَسِعَنی أَرضِی وَ لا سَمائی وَ لکِن وَ سِعَنی قَلبُ عَبدِی َ المُؤمِنُ یعنی: زمین و آسمانم گنجایش مرا ندارند، ولی قلب بنده ی مؤمن من جایگاه من است» البته نه جایگاه ذات، بلکه قلب مؤمن جایگاه توحید و محلّ ظهور انوار حق است وحکیم شمس مغربی دراین خصوص چه نیکو سروده است. مسکن دوست زجان می طلبیدم گفتا، مسکن دوست اگر هست دل مسکین است. 4- حرف «و» که اشاره به غائب است ودر کلمه ی «هُو» پس از حرف «ه » آمده است عددش به حساب ابجد شش است و اشاره به مراتب ششگانه ی وجود دارد که عبارتند: از 1- عالم هوت. 2-عالم لاهوت. 3- عالم جبروت- 4- عالم ملکوت أَعلی- 5- عالم ملکوت أَسفل- 6- عالم ناسوت- و خدای متعال در چند جا از قرآن کریم اشاره به این عوالم ششگانه فرموده است: « أِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الذَّی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأَ رض َ فی سِتَّهِ أَیّامٍ ثُمَّ استوی عَلی َ العَرشِ یُدَبَّرُ الأَمرَ... «3» یعنی : خالق و پروردگار شما به راستی خدائی است که آسمان ها و زمین را در شش « یُوم» خلق کرد و سپس بر عرش قرار گرفت و از آنجا تدبیر أَمر کائنات فرمود. در تفسیر این آیه ی شریفه قبلاً به نظر مطالعه کنندگان محترم رسید که مقصود خداوند ذوالجلال در آیه ی نامبرده از کلمه ی « أَیّام» که جمع « یُُوم» ودر زبان فارسی به معنی روز است ، این روز های معمولی که جزو «24 ساعت شبانه روز» و در اصطلاح فقهاء از طلوع صبح صادق تا غروب شرعی می باشد، نیست . زیرا همه ی می دانند که روز و شب وماه وسال وغیره از حرکات کره ی زمین به دور خورشید که به حرکت وضعی و انتقالی نامیده می شود، به وجود آمده است. ودر بدو آفرینش و قبل از خلقت آسمان ها و زمین خورشید و زمینی وجود نداشت که از کیفیت حرکات آن ها سال و ماه و شب و روز و به اصطلاح « یَوم» به وجود بیاید. و شاید در آیه ی مبارکه ی فوق مقصود از ایّام همان مراتب و حدود وجودی است . یعنی آسمان ها و زمین در شش مرتبه وجودی خلق شده است که در تمام عوالم مراتب آن شش است چنان که در دنیای ما هم دارای شش مرتبه می باشد. به ترتیب ذیل: 1- مرتبه ی جماد. 2- مرتبه ی نبات. 3- مرتبه ی حیوان. 4- مرتبه ی جنّ. 5-مرتبه ی فرشته. 6- مرتبه ی انسان. و امّا عرش: عبارت از بالاترین مقام خلقت است و آن هم در جه ی حقیقت مقدّس محمّد وآل محمّد علیهم السَّلام می باشد. که بأمر خدای متعال تدبیر جهان و جهانیان چه در دنیا وچه در آخرت درید با کفایت آن ها است و مراتب ششگانه ی مذکور در فوق در اصطلاح حکمت أَهلبیت علیهم السَّلام به سلسله ی توحید طولیّه معروف است. حقیر ، نویسنده ی این کلمات تعبیر مفهوم آیه ی مبارکه فوق را در سطور بالا با کلمه ی «شاید» شروع نمودم و دلیلش این است که: این است که : تعبیر را با ترتیبی که به نظر مطالعه کنندگان محترم رسید، در کلمات حضرات معصومین علیهم السّلام به طور صریح ندیده ام و اگر چه از از مفهوم کلمات آن بزرگواران این مطلب روشن است ولی به همین جهت نمی توانم به طور قطع قاطع بصّحت یا سقم آن اطمینان کامل داشته باشم وآن چه را در این جا نوشته ام جنبه ی احتمال دارد، وَ اللهُ العالمِ. عجائبی از کلمه ی ؛ « هُو» 1- از عجائب کلمه ی « هُو» آنست که : اگر عدد حروف این کلمه ی طیّبه که به حساب أَبجَد «11» است بسط و ترفیع داده می شود ، با حروف اسم مبارک «عَلی » که «110» است و از اسماء حسنیی، بلکه اسم اعظم است تطبیق می کند. و بر عکس اگر عدد حروف «علی» بسط و تنزیل داده شود که درعلم اعداد و حروف آن تکسیر گویند ، با عدد حروف «هو» که «11» است مطابقت می نماید. و این نتیجه ی بسیار بدیع و عجیب به دست می آید: «هُو» در مقام ترفیع «علی» است. و « علی » در مقام تنزیل «هُو» است. واین هر دو یعنی «عَلی » و «هُو» از اسماء حسنای الهی می باشند که خدای متعال در آیات متعدّد از قرآن کریم هر دو را با هم به طور متقارن ذکر کرده است.م وَ أَنَّ اللهَ هُوَ العَلیُّ الکَبیرُ « سوره ی حج آیه ی 62 سوره لقمان آیه ی 30» وَ هُوَ العَلِیُّ العَظیمُ « سورهُ بقره، آیه 255- سوره ی شوری آیه ی 2» أَنَّهُ عَلیُّ حَکیمُ« سوره ی شوری آیه ی 51» وَ أَنَّهُ فی أُمَّ الکِتابِ لَدَینا لَعَلِیُّ حَکیِمُ « سوره زخرف آیه 4» صَدَقَ اللهُ العَلِیُّ العظیمُ. 2-از عجائب دیگر کلمه ی «هُو» این است که : اگر أَعداد کلمه ی «هو= 11» در هم ضرب گردد عدد «121» به دست می آید و این عدد در علم أَعداد و حروف برابر است با أَعداد کلمه ی « یا علی= 121» و ادیبی فرزانه دراین زمینه چه نیکو سروده است: در حساب أَبجد و أَحکامِ أَعداد وجُمَل. هُو چو در هُو ضرب گردد « یا علی» پیدا شود. 2- دیگر از بدایع کلمه ی « هُو» این است که حرف اوّل آن «ره» است وبه مخرج این حرف در علم تجوید در اقصای گلو و حوالی ناف است و اوّلین مخرج حروف هجائیه به شمار می رود و چون از منتها الیه حلق ادا می شود یک حالت استتار و بطون در آن می باشد. و برعکس حرف دوّم کلمه ی «هو» حرف «و» و مخرج آن درمیان دو لب قرار دارد. این مخرج آخرین مخارج حروف هجائیه است و چون ازمیان لبان تلفّظ می شود و یک حالت ظهور وشهود دارد به نتیجه به دست می آید: هُوَ الأَوَّلُ هُوَ الأخِرُ ، هُوَ الظّاهِرُ هُوَ باطِنُ . که اشاره به چهار اسم از اسماء الهی است. 3- دیگر از عجائب این کلمه ّ طیبه «هُو» آنکه: درتلفظّ آن احتیاج به حرکت زبان نیست بلکه أَنقباض و أَنبساط نَفَس که « زَفیر وشَهیق» نامیده می شود و درتلفظّ آن کافیست. اشاره براین است که هویّت خدا با لذّات قائم به خود است . چنان که مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام در دعای صباح می فرماید: « یا مَن عَلی دَلَّ ذاتِهِ بِذاتِه وَ تَنَزَّهَ عَن مُجانَسَهِ مَخلوُقاتِه. وَ جَلَّ عَن مُلاَ ئَمهِ کَیفِیّاتِه» یعنی : ای خداوندی که با ذات خود به ذات خود ، دلالت نمودییی، واز هم جنس بودن با مخلوقات منّزه گردیدی واز شبیه بودن به چگونگیهای مخلوقاتت برترشدی. برخلاف هویت سایر موجودات که وابسته و قائم خداست « البته نه قیام به ذات خدا» بلکه قیام به فعل او و همه ی موجودات درتمامِ لحظات هستی آناً فَآن، محتاج وجود و جود مستغنی نیست. « وَ عَنَتِ الُوجُوهُ لِلحَّیِ القیَّومِ » شیخ الرَّئیس ابوعلی سینا در رساله ی تفسیر سوره توحید دراین خصوص چنین می گوید: « قُل هُوَ اللهُ أَحَد: اَلهُوَ المُطَلق ، هُوَ الذّی لا یَکوُنُ هُوِ یَّتُهُ عَلی غَیرِهِ فأِنَّ کُلَّما کانَ هُوِ یَّتُهُ مُستَفادَهَ مِن غَیرِه فَمَتی لَم یُعتَبر غَیرُهُ ، لَم یَکُن ، هُوَ ، هُوَ ، وُ کُلَّما کانَ هُوِ یَّتُهُ لِذاتِه، سَواءُ أُعتُبِرَ غَیرُهُ أَم لَم یُعتَبَر، فَهُوَ، هُو. وَ لکِن کُلُّ مُمکنٍ وُجُُُُودُهُ مِن غَیرِه. فَخُصُوصِیَّهُ وجُودِهِ مِن غَیرِه وَ ذلِکَ هُوَ الهُوِیَّهُ فَأِذَن. کُلُّ مُمکِنٍ فَهُوِ یَّتُهُ وَ الّذی یَکوُنُ هَوِ یَّتُهُ لِذاتِه فَهُوَ واجِبُ الوُجُودِ الی آخر ما ذکره رحمه الله... » یعنی : « قُل هُوَ اللهُ أَحَد» در مقام اطلاق « خالی از زوائد وعوارض خارجیّه و ذهنیه وحتی اشاریّه » آنست که هویّتش « ذات و جوهره اش » موقوف بر وجود غیر نباشد. زیرا هر موجدی که هویَّتش مستفاد از غیر باشد. هر وقت آن غیر مورد اعتبار قرار نگیرد دیگر آن : هُو، هُو نیست « بلکه عدم است» ولی هر موجودی که هویّتش بالذات باشد« و بر وجود غیر مبتنی نباشد» خواه، آن غیر مورد اعتبار قرار بگیرد یا نگیرد. همیشه آن : هُو، هُو ، است « یعنی : وجودش أَزلی وأَبدی نامتناهی ولایتناهی و همیشگی است» ولی هر ممکنی وجودش، از غیر است، وهر موجودی که وجودش از غیر باشد، پس خصوصیّت وجود او از غیر است. « یعنی: استقلال ذاتی ندارد» واین همان هویّت است. و با توضیحات فوق ثابت می شود، هویبت ممکن از خودش نیست. بلکه از غیر است. وآن وجودی که هویت ذاتی اش مستقلّ و بالذّات است، همان واجب الوجود یعنی أَلله « هُو» می باشد. نکته ای از عرفان: اهل سلوک وعرفان برای ذکر خدا، سه مرتبه قائلند: اوّل: ذِکرِ جَلی: مانند « یا حیُّ یا قَیُّوم» این ذکر هر قدرهم آهسته گفته شود باز از حرکت دهان ولبان فهمیده می شود، که سالک مشغول ذکر است. دوّم: ذکرّ خَفّی : مانند « أَلله» و « لا أِلاهَ الله» که این دو کلمه ی به واسطه ی نداشتن حروف شَفَوی ، معلوم نمی شود که سالک مشغول ذکر است، « چون مخارج آن ها بر لب ها قرار ندارد» مگر این که مستمع خیلی نزدیک او قرار بگیرد، که در این صورت چیزی احساس می کند. سوّم: أَخفی : که در این صورت سالک أَسماء الله را در قلب خود خطور می دهد و بر لب و زبان و حلق نمی گذراند. که در این صورت اشتغال او به ذکر خدا، به هیچ وجه معلوم نمی شود. ولی به طوری که طبیعی و بدیهی است این مراتب سه گانه ذکر در موقع اشتغال سالک به امر دیگر مانند صحبت و گفتگو و خواب و حتی یک لحظه غفلت و انفصال قطع می گردد. امّا برای همه کس و درهمه حال چه اشتغال به امور دیگر داشته باشد و چه نداشته باشد چه در حال بیداری می باشد و چه در حال خواب ذکر « هُو» أَمری طبیعی و فطری است وهرکز قطع نمی شود و برای روشن شدن این مطل : اگر کمی دقّت نمائید وقتی نَفَس فرو می رود. به طور فطری و طبیعی ، کلمه ی «ها» أَدا می شود. این کلمهَ ی : « ها» از حروف تنبیه و به معنی آگاه باش می باشد.و چون ، نَفَس بر می گردد. باز به طور طبیعی و فطری ، کلمه ی «هُو» ادا می گردد. پس در هر نَفَسی کلمه ی توحید «هُو» طوعاً أُوکُرهَاً و به هر ادا می شود به این صورت : « ها هُو» « ها ، هُو» « ها ، هُو» شخص ، اصلاَ توجهّی ، به خود ندارد. در افکار و أَشغال خود مستغرق است و یا، در خواب عمیق ، فرو رفته است، ولی به طور فطری کلمه ی مقدّسه توحید در هر نَفَسی ، در وجودِ او تکرار می شود: « ها هُو» و این ندای ملکوتی و روح پرور توحیدی «ها، هُو» در همه ی أنحاء وجود و در تمام ذرّات هستی در هرکدام مناسب حال خودش ، تکرار می شود و همه ی عمق اکبر و جهان آفرینش را با نوای ملکوتیش پر کرده است. واین غفلت زدگانِ بنی نوع بشر هستند که از این «ها وهوی» جهانی چیزی درک نمی کنند، و حتّی از ندای فطرت توحیدی خویش نیز غافل هستند. « أَفَغَیَر دینِ اللهِ یَبغُونَ وَ لَهُ أَ سلَمَ مَن فی السَّمواتِ وَ الأَرضِ طَوعَاً وَکَرهَاً وَ أِلَیهِ یُرجَعُونَ « آل عمران 83» یعنی: آیا ، آنان ؛ «کفّار» غیر دین خدا «غیرتوحید» را می طلبند، در حالی که هر موجودی که در آسمان ها و ز مین هست، خواه ناخواه و به طوری فطری، تسلیم، « توحیدِ » اوست. و بازگشت همه ، به سوی او می باشد. « یُسَبَّحُ لِلّهِ ما السَّمواتِ و ما فی الأَرضِ المَلِکِ القُدُّوسِ العزیزِ الحَکیم» « الجمعه1» یعنی: هر چه در زمین و آسمان است همه به تسبیح و ذکر أَ لله، که خداوندی منزّه و پاک و مقتدر و توانا است، مشغولند. واین منکران توحید و کفّار کر و کور ولال و این مستانِ بی بصیرتند که از این نوای روح بخش توحیدی غافل و بی بهره اند وحتی از ضمیر خودشان نیز چیزی نمی فهمند واز این خواب سنگین غفلت و نکب بار بیدار نمی شوند. وَ اَلحَقَّ : صَدَقَ اللهُ العَلِیُّ العَظیمُ. « وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَروُا ، کَمَثَلِ الَّذی یَنعِقُ بِما لا یَسمَعُ أِلاّ دُعاءً وَ نِداءً ، صُمُ بُکمُ عُمیُ فَهُم لا یَعقِلُونَ « بقره 172» یعنی: وَ مَثَلِ کفّار « منکران توحید» در شنیدن ِ ندایِ توحید و درک نکردن ِ آن، چون مَثَلِ حیوانیست که او را صدا کنند و او از آن صدا، معنائی درک نکرده و جز طنینِ مبهمی نشنود، کفّار از دیدن و شنیدن و گفتن « حقیقت توحید» کرو گنگ و کورند زیرا، اندیشه و عقلِ سالم بکار نمی بندند. شیخ مصلح الّدین سعدی شیرازی می گوید: خفتگان را خبر از زمزمه ی مرغِ سحر، حیوان را خبر از عالم أَنسانی نیست و مفسّر و محدّث عالی قدر ، مرحوم فیض کاشانی می فرماید: حق ، در برابر روبرو، بنموده روی از چار سو. کوران گرفته جستجو،آن یار، کو،آن یار کو، وحکیم بزرگوار مرحوم حاج ملاهادی سبزواری چنین می سراید: دَم؛ چه فرو رفت؛ ها؛ است، هو، است چه بیرون رود یعنی از او در همه؛ هر ، نَفَسی ،ها و هو است. قالَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی: شَهِدَا اللهُ أَنَّهُ لا أِلاهَ أِلاّ هُو وَ المَلائِکَهُ وَ أُ ولُو قائِماً بِالقِسطِ لا أِلاّ هُوَ العَزیزُ الحَکیمُ «آل عمران 8» یعنی : خدای یگانه، خود گواهی دهد، که جز ذاتِ مقدسش خدائی نیست و فرشتگان و صاحبان علم نیز به یکتائی او گواهند، « خلقت او قائم با عدالت واعتدال » است ، نیست خدائی ، جز او که بر هر کاری ، توانا و به هر چیز دانا است. تفسیر لفظ جلاله « أَلله» تفسیر لفظ جلاله « أَلله» در ضمن تفسیر « بِسمِلَه» در اوّل سوره ی مبارکه ی « أَلفاتِحَهُ » گذشت. تَفسیر ِ کلمه َ ی مبارکهَ ی « أَحَد» 1- أَحَد ، به معنی ، یگانه ، فرد ، تک ، می باشد. 2- اهل لغت: « أَحَد » و « واحِد » را به یک معنی دانسته اند و صاحب قاموس در این مورد گفته است: « أَحَد» به معنی « واحِد » است. 3- أَصلِ : کلمه ی ، « أَحَد» از نَظَرِ أِعلال، « وَحَد» است سپس و او قلب به همزه شده و « أَحَد» گردیده است. 4- « أَحَد» در دو موضع، به معنی « واحِد» آمده است. الف: در توصیف خدای متعال ، و هم چنین گفته می شود: هُوَ الواحِدُ ، هُوَ الأَحَدُ . و در این معنی، « توحید» هیچ موجودی به جز خدای متعال با این کلمه « أَحَد» توصیف نمی شود. ب: در اسماء عدد. مثلاً گفته می شود: أََحَدُ وَ عِشرُونَ ، وَ واحِدُ و عِشُرونَ. 5- کلمه ی: « أَحَد» در أَدبیات عرب ، هم بر مذکّر و بر هم مؤنّث اطلاق می شود: الف: مثال، برای مذکر: « ما کانَ مُحَمّدُ أَبا أَحَدٍ مِن رِجالِکُم وَ لکِن رَسُولَ اللهِ وَ خاتََمَ النَّبینَ « أَحزاب 40» یعنی: محمد «ص» پدر هیچ یک از رجال شما نیست، ولی او، رسول خدا و خاتم پیامبران است. ب: مثال برای مؤنث: یا نِساءَ النَّبیِ لَستُنَّ کَأَحَدِ النَّساءِ أِن أِتَّقَینُ « أَحزاب 32» « یعنی : ای زنان پیغمبر ، شما مانند سایر زنان نیستند اگر خدا ترس وپرهیزگار باشید» ولی در ادبیّات عرب، مؤنث ِ کلمهَ ی « أَحَدَ » آمده است. مثال از قرآن : « فَجاءَ ته أَحدیهُما تَمشی عَلَی استِحیاءِ.« قصص 25» یعنی: « جناب موسی دید» که یکی از آن دو دختر « دختران شعیب نبی » پیش او آمد، ولی با کمال حیا قدم بر می داشت. 6- هر گاه کلمه ی « أَحَد» در سیاق نفی قرار بگیرد، نفی جمیع می کند. مثلاً وقتی که می گوئی : « ما جائَنی أَحَدُ » یعنی : هیچ کس پیش من نیامد. ولی ، کلمه ی « واحد» چنین نیست . به طوری که اگر بگوئی : « ما جائَنی واحِدُُ » معنی چنین می شود که: یک نفر پیش من نیامد و از مفهومش به دست می آید که ممکن است دو نفر یا بیشتر آمده باشد. 7- بعضی از علمای تفسیر گفته اند: که : « أَحَد » یعنی: چیزی که تجزیه نشود و قبول قسمت ننماید و نظیر و مِثلی نداشته باشد و این دو صفت ، متصوّر نیست ، مگر در خدای متعال. 8- سیّد نعمت الله جزایری رحمه الله علیه ، گفته است: کلمه ی « واحِد » بر انسان و غیر انسان اطلاق می شود ولی کلمه ی « أَحَد» فقط بر نوع انسان « ذوی العقول » اطلاق می گردد. 9- کلمه ی « واحِد » در عدد استعمال می شود، می گوی : واحِد ، أِثنان، ثَلاثَه. ولی نمی توان گفت: أَحَد، أِثنان، ثَلاثه، البته این قاعده در آحاد ملحوظ است نه در عشرات ، والاّ در قرآن کریم آمده است: رَأَیتُ أَحَدَ عَشَرَ کُوکباً « یوسف 4» 10-واحِد را ثانی باشد، ولی أَحَد را ثانی نیست. 11- کتاب التوحید: روایت از حضرت امام محمَّد باقر علیه السَّلام است که آن حضرت فرمود: أَلأَحَدُ : أَلفَردُ المُنتَفَرَّدُ ، وَ الواحِدُ بِمعنی واحِدٍ وَ هُوَ المُتَفَرَّدُ الَّذی لا نَظیرَ لَهُ ، وَ التُّوحیدُ : أَ لأِ قرارُ بِالوَحدَهِ. أِلی آخِرِ الحَدیثِ. یعنی: أَحَد: آن فرد یگانه است. و « واحِد » و « أَحَد» به یک معنی است. و آن یگانه ایست که: نظیری ندارد و توحید: عبارتست از اقرار به یگانگی خدای متعال . تا آخر حدیث. 12- کتاب التّوحید: با أَسنادش ، مقداد بن شریح هادی، از پدرش روایت می کند: که در روز جَمَل « جنگ جمل، وآن جنگی است که بین مولا أَمیرالمؤمنین علیّ علیه السَّلام و « ناکثین» واقع شده است. در این جنگ عایشه بر شتری سوار شده بود و با همکاری طلحه و زبیر مردم را بر علیه مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام شوراندند و آتش نفاق بین مسلمین أَفروختند و در نتیجه جنگ عظیمی در بصره در گرفت، که عاقبت این جنگ به پیروزی مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام و أصحابش و شکست و أَنهزام « ناکثین » تمام شد و طلحه و زیبر دراین جن گ کشته شدند.» « و ناکثین، و جمع است و از ماده ی « نَکَثَ» می باشد، به معنی: سر پیچی و تخلّف . آنها، کسانی هستند، که پس از بیعت با امیرا لمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السَّلام نقص بیعت نمودند و از اطاعت آن مولا سر پیچی کردند و به گروه مخالفین پیوستند. باری نقل می کند: که در معرکه ی جنگ ، که مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام مشغول دفاع از ناموس اسلام و مسلمین بود. یک نفر اعرابی از آن حضرت سؤال کرد و گفت: یا أَمیرالُمؤمِنین أتَقُولُ أِنَّ اللهَ واحدُ ؟ یعنی: آیا تو می گوئی خدا یکیست؟ مردم بر او پرخاش کردند و گفتند در یک چنین موقعیّت حسّاس وخطرناکی که مولا ، مشغول نبرد با اهل ِ نفاق است این چه سؤالی است که از او می کنی؟ حضرت فرمود: با او کاری نداشته باشید. این اعرابی همان را می خواهد که ما از این قونم می خواهیم.« یعنی توحید » را. سپس مولا أَمیرا لمؤمنین ، علیه السَّلام در جواب آن اعرابی فرمود: ای اعرابی: این که: خدا یکیست چهار وجه دارد: دو وجه ، از آن چهار وجه ، بر خدای عزّوجلّ جائز نیست ، و دو وجه دیگر جائز است. امّا آن دو وجه که بر خدا جائز نیست، عبارتست از این که گوینده کلمه ی « واحد= یکیست» را درباره ی خدا بگوید و آن را از اعداد به شمار می آورد. زیرا خدا ثانی و دوّم ندارد. و آن چه ثانی ندارد به باب اعدا داخل نمی شود. آیا نمی بینی قول آن کسانی را که می گویند: خداوند سوّمین سه گانه است یعنی : « مسیحیان » کفر است؟ دوّم ، این که گوینده ی « واحد» قصد نوع از جنس را نماید. « یعنی : وحدانیّت را جنس بداند و واحد را نوعی از آن جنس قرار دهد. » زیرا در این صورت موجب تشبیه حقَّ تعالی می شود و اثبات شبیه نیز، برای خدای متعال کفر است. « تَعالَی اللهُ عَن ذلک عُلّوَّاً کَبیراً » وآن دو وجهی که اطلاق آن بر ، خدای متعال صحیح است این است که : بگویی: « واحد= یکیست » یعنی خداوند در بین موجودات شبیهی ندارد، « چنان که در محاورات گفته می شود ، فلانی تک است، یعنی نظیر و شبیه ندارد، » وَ لَهُ المَثَلُ الأَعلی» و وجه دوّم : این که: از کلمه ی « واحِد » أَحدِیُّ المَعنی را قصد نمائی ، یعنی خداوند در خارج و عقل و وهم تجزیه و تقسیم نمی شود. « وَ کَذلِکَ رَبُّنا » حال که با نقل کلمات معصومین علیهم السَّلام در این مبحث معنی، « توحید » تا حدودی به اندازه ی درک و گنجایش فهم ما روشن گردید، باید گفت که در حکمت أَهلبیت سلام الله علیهم و عقیده ی ما شیعیان اثنی عشری، توحید دارای چهار مرحله است به شرح ذیل: 1- توحیدِ ذات: یعنی: ذات مقدّس خداوند ذوالجلال یکی است و او را شریکی نمی باشد. از احتیاج به دیگران منزهّ است و به کمک و مساعدت هیچ موجودی به هیچ عنوان نیازمند نیست از چیزی زائیده نشده و از ذات مقدسش چیزی زائیده نمی شود. ذات او همیشه و در همه جا از محدوده ی تعقّل و اندیشه ی مخلوقات بالاتر است. خدای متعال ؛ توحید ذات را در قرآن کریم این چنین بیان می فرماید: « وَ قالَ اللهُ لا تَتَّخِذُ وُ ا أِلهَین أِثنَین ، أِنَّما هُوَ أِلاهُ واحِدُ فَأِیّای فارهَبُونِ « أَلنَّحل 15» یعنی: خدای متعال فرموده است: که به راه شرک و دو گانه پرستی نروید که خدا یکیست، پس فقط از من بترسید. « و از هیچ کس دیگر نترسید» 2- توحید صفات: یعنی: خدای یگانه را در صفات نیز شریکی نیست. و صفات او عین ذاتِ مقدسش می باشد و کسی را در آن صفات، با او شرکتی نیست. واین صفات را در اصطلاح حکمتِ أَهلبیت علیهم السّلام صفاتِ ذاتیّه و یا صفات ثبوتیّه گویند که عبارتند از : واحد « یکتا» حیّ « زنده » قادر « توانا» عالم « دانا» سمیع و بصیر « شنوا وبینا» قدیم« جاودان» واین صفت ها همیشه در خدا، ثابت است وهرگز از او جدا نمی شوند و عین ذات او می باشند. بعضی ، دو صفت « مُرید» و « مُتکلَّم» را هم از صفات ذاتیّه خدا دانسته اند، در صورتی که این عقیده اشتباه محض و بر خلاف آیات قرآنیه و احادیث وارده از حضرات معصومین علیهم السَّلام می باشد و با قواعد حکمت أهلبیت«ع» نیز درست نمی آید. بلکه این دو صفت یعنی: مُرید وَ مُتَکَلَّم از اوصاف فعلیه ی حق باشد. صفات ذاتیّه و صفات فعلّیه: در حکمت أَهلبیت علیهم السَّلام ، صفات خداوندی بر دو گونه ذکر شده است: 1- صفات ذاتیّه : و آن ها چنان که گفتیم عین ذات الهی می باشند، و أَدوات نفی هرگز بر سر این صفات وارد نمی شود. زیرا موجب کفر وأِلحاد می گردد ، مثل این که نمی توانیم بگوئیم: لَیسَ بِعالِمٍ ویا، لَیسَ بِقادِرٍ. یعنی « أَلعَیاذُ بِالله» خداوند عالم نیست و یا قادر نیست و امثال این ها ، زیرا، اگر عالم نباشد لازم می آید که جاهل باشد و اگر قادر نباشد لازم می آید که عاجز باشد وفرض هر یک از دوحالت درباره ی خداوند دانا و توانا کفر مطلق است و هم چنین است، مسأله، در سایر صفاتِ ثبوتیه ی ذاتیّه . به علاوه چون این صفات عین ذات است با نفی کردن یکی از آنها ذات خداوند نیز مورد نفی قرار می گیرد. 2- صفات أَضافیّه یا صفات فعلّیه ، که این صفات به طور مستقیم ارتباطی با ذات الهی ندارند، بلکه أَثر فعل اوست و آوردن حروف نفی بر سر آن ها از نظر عقیدتی مانعی ندارد. مانند همان دو صفت فوق: « مُرید و مُتَکَلَّم» و مشاهده می کنیم که خدای متعال در قرآن کریم خود بر سر صفت اراده « مُرید» حرف نفی در آورده است ؛ به چند آیه ی مبارکه ی در ذیل توجّه فرمائید: الف» ما یُریدُ اللهُ لِیَجعَلَ عَلَیَکُم مِن حَرَجٍ « أَلمائده 6» یعنی: خدا اراده نمی کند که شما را به سختی اندازد. ب: یُریدُ اللهُ بِکُمُ الیُسرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ العُسرَ « البقره 185» یعنی: خداوند برای شما آسانی « تکالیف شرعیّه» را أَراده فرموده است و سختی آن ها را أراده نه فرموده است. ج- أُوُ لئِکَ الَّذینَ لَم یُرِدِ اللهُ أَن یُطَهَّرَ قُلُوبَهُم « أَلمائده 41» یعنی: آن ها کسانی هستند که خدا، اراده نکرده است که قلب های آنان را پاک گرداند. در سه آیه فوق ملاحظه می نمائید که خداوند متعال ، در آن سه مورد خاصّ ، أَراده را از خود نفی کرده است: « مایُریُدُ » « لایُریدُ» « لَم یُرِد» و به أَتفّاق جمیع علمای ادبیّات سه حرف « ما، لا، لَم» از ادوات صریح نفی می باشند. در این صورت اگر صفت « مُرید= أراده» از صفات ذاتیّه أَلهیه بود، لازم می آمد با نفی این صفت ؛ ذات الهی نیز نفی گردد، و نفی ذات مساوی با کفر و أَلحاد است « أَعاذَنَا اللهُ مِن زَلَّهِ الأَ قدامِ فی العَقائِدِ» و هم چنین با نفی أَراده از خدا ؛ نقصانی بر جلال و کبریای حق وارد نمی شود. برخلاف صفات ذاتیّه به طوری که در فوق شرح دادیم. ولی سایر صفات فعلیه ی أَلاهیّه همگی هم در سیاق اثبات و هم در سیاق نفی می آیند و از نظر عقیدتی هیچ خلافی به وقوع نمی پیوندد مانند: تَکَلَّمَ وَ لَم یَتَکَلَم خَلَقَ وَ لَم یَخلُق رَزَقَ وَ لَم یَرزُق جَبَرُ وَ لَم یَجبرُ وَحَی وَ لَم یوُحی أِلی غَیرِ ذلِکَ... یعنی: خداوند سخن گفته است و سخن نگفته است: « با جناب موسی در کوه طور سخن گفته است ولی با فرعون سخن نگفته است. « موسی کلیم است ولی فرعون کلیم نیست» خلق کرده است وخلق نکرده است. « مثلاً دراین دنیا دریاهائی از آب خلق کرده است ولی دریائی از جیوه خلق نه فرموده است. » روزی داده است و روزی نداده است « به آن هائی که در رفاه زندگی می کنند روزی داده است و مثلاً به آنهائی که می میرند دراین دنیا روزی نداده است. » مجبور کرده است و مجبور نکرده است « ما را در تکوینیّات مجبور کرده است و صفت جبّاریّت حق « اَلعَزیزُ الجَبّارُ المُتَکَبَّر... « الحشر 23» از همین جا است . ولی ما را در تشریعیّات مجبور نکرده بلکه آزاد گذاشته است. « أِنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ أِمّا شاکِراً وَ أِمّا کَفوُ راً » « الدَّهر3» یعنی: ما به راستی راه « شریعت» را به انسان نمودیم، حال « او مختار است» که این را ه را بپذیرد و شکر آن را به جا آورد، و یا نپذیرد و کفران نعمت کند. خداوند وحی فرموده است و وحی نه فرموده است « خداوند به انبیاء و رسولان خود، وحی فرموده است ولی به سایرین وحی نکرده است . جبرئیل با وحی الهی بر رسول اکرم «ص» کراراً و کراراً نازل شده است ولی حتّی یک مرتبه هم بر همه ی ما، مردم عادی به طور رسمی نازل نشده است» و بالأَخره در این بحث، سخن و مطلب زیاد هست که چون از موضوع بحث ما خارج است و نیز چون نظرمان به اختصار است، فعلاً دراین مختصر از آوردن آن ابحاث صرفه نظر نمودیم. علم و قدرت و حیات و سایر صفات ثبوتیه به طور أَستقلال جز او در کسی وجود ندارد. به همه ی ذرّات آفرینش و تمام حقایق خلقت، فقط او عالم است و به امور گذشته و حال و آینده و اوضاع زمین و آسمان ها، تنها ذات یگانه اش ، دانا و محیط است وهرگاه فرشته و یا پیغمبر و یا وصّی پیغمبری خبری ازاین امور داشته باشد، حتماً به تعلیم اوست و اینان هرچه دارند همه را از خدای خود دارند و از جائی چیزی با خود نیاورده اند و در این جهان نیز چیزی جز فیوضات حضرت خالق متعال نتوانند اکتساب نمایند. آنان که مخلوق عادی هستند از نعمت های طبیعی که خداوند کریم به آنان عنایت فرموده است استفاده می کنند. واینان که برگزیده ی حقّ اند و برای تربیت عالم فرستاده شده اند نیز از خدای جهان و جهانیان کسب فیض می نمایند. و در هر حال عالم و قادر وحیّ و سمیع و بصیر و فرد و غنی بالذّات فقط اوست و برای صفاتش حدود و مرز و أَنتهائی نیست. راجع به توحید صفات، خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: لَیسَ کَمِثلِهِ شَییٌ وَ هُوَ السَّمیعُ البَصیرُ « الشوری 10» یعنی: آن خدای یکتا را هیچ مثل و مانند ی نیست و او « به گفتار و کردار بندگان » شنوا و بیناست. 3- توحیدِ أَفعال یعنی آن خداوند قادر ِ متعال را در أَفعال و خلقتش شریکی نمی باشد ودر تمام أَفعال و قدرت نمائیهای خود یکتا و یگانه است. و أَحدی را حقَّ مداخله و توانائی شرکت در آن ها نیست. مگر به أِذنِ او. پدران و مادران همگی جزو اسباب خلقتند و آن خالق حکیم و قادر متعال همه ی این ها را جهت تجلّی آفرینش خود و بر طبق حکمت بالغه اش قرار داده است. هرگاه فرشته و یا پیامبر و وصّی ایشان را بینیم، که از این گونه امور « مانند، أَحیاء و أَماته، ورزق وغیره » و از آن ها به ظهور می رسد. به امر پروردگار و به عنوان معجزه وخارق العاده و برای قدرت نمائی و اثبات حقیقت و مقام خودشان می باشد. مانند پیامبران و اولیاء ُ الله و به خصوص حضرت رسول اکرم و أَهلبیت گرامیش صلوات الله علیهم أَجمعین که به امر واقع وسیله ی ذوالجلال زنده می کردند و می میراندند و شفا می دادند و گرفتار می کردند و در واقع أَعظم در کارگاه آفرینش بودند و هستند و خواهند بود. بنابراین کلیه ی افعال و قدرت نمائیهای آفرینش وهمه ی فعل و انفعالات جهان هستی همگی از جانب خدا است و کسی را در آن بالاستقلال شرکتی نیست. خدای متعال در خصوص توحیدِ أَفعال در قرآن کریم می فرماید: « هذا خَلقُ اللهِ فَأَروُنی ماذا خَلَقَ الَّذینَ مِن دُونِهِ بَلِ الظّالِمُونَ فی ضَلالٍ مُبین« لقمان 10» یعنی : این « آن چه در جهان وسیع آفرینش موجود است» همه آفریده ی خدا است. حال شما بگوئید آنان که به جز خداوند « معبود شما هستند » چه آفریده اند . بلکه ستم کاران دانسته و آشکار در گمراهی هستند. توحید ِ عبادات: یعنی: به جز درگاه خداوند ذوالجلال آن معبود حقیقی، عبادت برای دیگران صحیح نیست. وغیر از آفریدگار جهان و جهانیان أَحدی شایسته ی ستایش و تسبیح نمی باشد. نماز و ر کوع و سجود و هر آن چه علامتِ عبادت و پرستش و بندگی است، فقط لایق آن ذاتِ کبریاءی است وبس. سجده ی فرشتگان برای آدم و یا توجّه ما به کعبه ی مکرّمه و یا خضوع و خشوع ما در مشاهدِ مقدَّسه همگی به امر خدا، و جهت جلب رضایت اوست. اگر چه آن ها را نیز خدای ذوالجلال در منتها درجه ی شرف و عزّت آفریده است و خودشان نیز با لذّات دوست داشتنی و شایان هر نوع تعظیم و تکریم می باشند، ولی باز هم ، هر چه دارند از همان منبع فیض أَلهی است. سخن کوتاه، هر عبادت و اطاعت و عمل خیری که قربهً الی الله و در راه خدا و برای خدا نباشد و کوچکترین آلودگی و ریا در آن باشد ، نه این که مورد قبول درگاهِ حقّ قرار نمی گیرد بلکه مردود و مایه ی خسران و خذلان است. در خصوص توحیدِ عبادات، خدای متعال در قرآنِ کریم فرموده است: « فَمَن کانَ یَرجُو لِقاءَ رَبَّهِ فَلیَعمَل عَمَلَاً صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَهِ رَبَّهِ أَحَداً « کهف 110» یعنی: هر کس به دیدار « رحمت» او امیدوار است. حتماً اعمال نیک انجام دهد و در پرستش خدا، أَحدی را شریک او قرار ندهد. وضعِ جهان در بدوِ ظهور أِسلام در ابتدای ظهور نورانی دین ِ مبین اسلام و قبل از این که پیامبر محبوب ما با دعوت روح پرورش فضای جهان را از ندای ملکوتی « أَللهُ أَکبر» و « لا أِلاهَ أِلاَّ الله» و « قُل هُوَ اللهُ أَََحَد» پر نماید. تمام مردم دنیا حتی اربابِ أدیان نیز، درکفر وشرک و ضلال به سر می بردند و در هیچ نقطه ی جهان آن روز فروغِ توحید و یگانه پرستی ، به چشم نمی خورد. زرتشتیان یا مجوس ، به جای « أَ لله» اهورامزادا و اهریمن را ستایش می کردند. و خداوند یگانه را مرکّب از دو اصل ، که از آن به نور ظلمت و یا یزدان و اهریمن تعبیر می نمودند. می دانستند و مثل این که دنیا و مقدّرات دنیا را بین این دو نیرو تقسیم نموده بودند که هر کدام بر بخشی از آن حکومت داشت. یهودیان و مسیحیان نیز معتقدند به خدایان متعدد بودند و شریعت توحیدی موسی و عیسی علی نبیّنا وَ آله ِ و علیهما الصّلوه و السَّلام را با نظرهای دنیا پرستانه و خود پرستانه ی خا خام ها، و کشیشها، تغییر داده بودند و حتّی برای خداوند فرزندانی قرار داده بودند چنان که خدای متعال در قرآن کریم به این موضوع اشاره می فرماید: « وَ قالتِ الیَهُودُ عُزیرُ ابنُ اللهِ وَ قالَتِ النَّصارَی المَسبیحُ ابنُ اللهِ. ذلِکَ قُولُهُم بِأَفواهِهِم یُضاهِؤُنَ الَّذینَ کَفَروُا مِن قَبلُ قاتَلَهُمُ اللهُ أَنّی یُؤفَکُونَ « التُّوبه 30» « یعنی : یهود گفتند عزیر پسر خدا است و نصاری گفتند مسیح پسر خداست این سخنان را که « یهودیان و نصاری که اهل کتاب هستند» بر زبان می رانند؛ خود را به کفّار و اهل شرک تشبیه می نمایند، خداوند آن ها را هلاک نماید. چون به خدا نسبت دروغ می دهند» این وضع اهل کتاب در آن روز بود واز این جا وضع مشرکان و سایرِ گروههای گمراه دیگر چون یونانیان که به ارباب انواع قائل بودند و هندیان و چینیان که بت پرست و بودا بودند و در ظلمات شرک و ضلالت دست و پا می زدند و به جز راه ضلال به جائی هم نمی رسیدند معلوم بود. در این موقعیّت تاریک که بت پرستی و خودپرستی و طاغوت پرستی، جایِ توحید و خدا پرستی را گرفته بود و أَبناء بشر در این تنگنای ظلمانی و خطرناک که دست آورد مؤبدان وخاخام ها ، و کشیشها، با همکاری شاهنشاهان و امپراطوران و قیاصره و خاقان ها بود. محبوس بودند، ناگهان به أَمر خدای مهربان خورشید اسلام از پشت کوه های حجاز طلوع نمود و کلمه ی توحید از میانِ لبانِ نورانی رسول اکرم «ص» به درخشید و همه ی جهان ِ تاریک آن روز را با فروغ یگانه پرستی روشن کرد و خطَّ بطلان بر هر چه جز خداپرستی بود بکشید. این درخشش خیره کننده ی توحیدی از دیوار چین گرفته تا سواحل اوقیانوس اطلس یعنی همه ی جهان متمدن آن روز را در زیر پوشش انوار مکتب ِ « قُل هُوَ اللهُ أَحد» قرار داد، مؤبدان و خاخام ها و کشیشان ظالم و مال دوست و خود پرست از ترس رسوائی سر در زیر طیلسان های خود پنهان کردند و لرزه بر دل های پر قساوت أکاسره و قیاصره افتاد. رسول گرامی اسلام با قرآن کریم خود که نامه ی آدمیّت ودستور العمل انسانیّت بود، برای نجاتِ انسان ها و ابلاغ توحید و نشر و ترویج مکتبِ « أَلله» مبعوث شد و امامان بزرگوار ما یعنی: علی وآل علی علیهم السَّلام به عنوان معلمان توحید و حافظان دین و مفسّران قرآن و معرّفان أَََََََََََََََسلام و مربیّان بشر، از طرف ِ خداوند حکیم، متعال و رسول بزرگوار صلَّی الله علیه وآله و سلّم منصوب و معرّفی شدند. و آن ها بودند که پس از وفات رسول اکرم «ص» امانت بزرگ الهی، یعنی اسلام و قرآن را از دستبرد شیّادان حفظ نمودند و به مردم درس توحید و اسلامیّت و انسانیّت آموختند و با فدا کردن جانِ خود حدود و ثغور معنوی خدا پرستی را از خطر شرک و برگشت به جاهلیّت حفظ نمودند. آن ها بودند که در برابر بنی امیّه و بنی عبّاس که دستگاه استبداد و سلطنت را با وضعی فجیع تر و خطرناک تر تجدید نموده و دستار را جانشین تاج کرده بودند و همان شیوه های دوران بربریت و زور گوئی را در درباهای خود تجدید نموده بودند، با نثار جان خود و اصحاب خود ،ایستادگی کردند و تا روز قیامت بیضه ی اسلام را از این خطر خانمان سوز محفوظ داشتند که خلفای شورائی و امامان ساختگی را تا دامنه ی محشر، رسوا نمودند. آن ها بودند که در برابر أِشکال تراشی ها و سفسطه با فی های ملاحده و مبلّغین سایر ادیان منسوخه با آوردن دلائل قاطع و محکم و شیوه ی حکمت و موعظه ی حسنه و مجادله بِأَلتی هِیَ أَحسَن ، حقیقت اسلام ودین را روشن و معاندان و مخالفان را محکوم نمودند. و به همین جهت امام صادق «ع» آن معلّم بزرگ توحید و قرآن می فرماید: « بِنا عُرِفَ اللهُ وَ بِنا عُبِدَ اللهُ ، لَو لانا ما عُرِفَ اللهُُ وَ لَو لانا ما عُبِدَ اللهُ » یعنی: به وسیله ی ما خداوند شناخته شد و با راهنمائی های ما ، مورد عبادت و ستایش قرار گرفت اگر ما نبودیم کسی خدا را نمی شناخت واگر ما نبودیم کسی خداوند را عبادت نمی کرد. تَفسیرِ کلمهَ ی مبارکهَ ی « أَلصَّمد» کلمهَ ی أَلصَّمد : فقط در یک جای قرآن ذکر شده است آن هم در همین سورهَ ی مبارکهَ ی توحید می باشد و این کلمات از پرمحتوا ترین کلمات قرآن کریم است و أَهل لغت و علمای تفسیر ، معانی زیادی برای آن ذکر نموده اند که ذیلاً بعضی از آن ها اشاره می شود: 1- عکرمه: از مولا امیرالمؤمنین علیه السَّلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: أَلصَمَد، یعنی آن که فرمانی بالای فرمان او نباشد. « یُدُ اللهِ فَوقَ أَیدیهِم » 2- از حضرت امام صادق علیه السَّلام منقولست که فرمود: أَلصَّمد: پیروزمندی است که غلبه بر او ممکن نباشد. 3-از حضرت امام سجّاد علیه السَّلام وارد است که فرمود: أَلصَّمد : یعنی خداوندی که شریک ندارد و حفظ چیزی او را عاجز نمی کند. « یعنی ز تدبیر و حفظ کائنات عاجز نیست. « وَ لا یؤُ و دُهُ حِفظُهُا وَ هُُوَ العَلیُّ العَظیمُ » « أَ لبقره 255» یعنی نگهداری آسمان ها و زمین برای او آسان است و هیچ چیز از نظر او غائب و پنهان نیست. 4- از حضرت ثامن الاولیاء علی بن موسی الرّضا سلام الله علیه، منقولست که آن حضرت فرمود: « أَلصَّمَد : یعنی وجود منزّهی که عقول همه ی موجودات از درک کنه ذات او عاجز است. 5- ملاّ حبیب الله کاشانی در وجیزه ی شریفه که در تفسیر سوره ی توحید می باشد. چنین می نویسد واین تفسیر را از حضرت امام صادق علیه السَّلام نقل می کند: که: أَلصَّمد یعنی: آن که منتها الیه سیادت وبزرگواری در آستان اوست و ساکنان آسمان ها و زمین در نیازمندیها قصد او نمایند. 6- داودبن القاسم الحضر از حضرت أبی جعفر الثانی « امام جواد » علیه السَّلام نقل نموده است که از آن حضرت معنی أَلصَّمد را سؤال نمودم حضرت فرمود: اَلسَّیَّدُ المَصمُودُ أِلَیهِ فی القَلیل وَ الکَثیر ِ، یعنی : بزرگواری که در هر أَمرِ کم و زیاد او را قصد نمایند. 7- امام باقر علیه السَّلام فرمود: پدرم امام زین العابدین از پدر بزرگوارش حضرت حسین بن علی علیهم السَّلام نقل نمود که آن حضرت فرمود : أَلصَّمَد أَلَّذی أِنتَهی سُؤدَدُهُ یعنی: صمد کسی است که سیادت و بزرگواری او در آخرین درجه ی کمال باشد. 8 - امام باقر علیه السّلام فرمود: أَلصَّمَدُ أَلسَّیَّدُ المُطاعُ الَّذی لَیسَ فُوقُهُ آمِرٌ وَ لا ناهی :یعنی : صمد، آقای مورد اطاعتی است که برتر از آن امر و نهی کننده ای نباشد. 9- امام باقر علیه السّلام فرمود، که محمد بن حنفیّه در تفسیر ألصَّمَد: گفت: أَلصَّمَدُ أَلقائِمُ بِنَفسِهِ وَ الغَنِیُُّ عَن غَیرِهِ. یعنی: صمد وجودی است که قائم به ذات خودش و مستغنی از غیر می باشد. 10- وهب بن وهب قرشی: از حضرت امام سجّاد علیه السَّلام نقل نموده است که آن حضرت فرمود: أَلصَّمَد أَلَّذی أِذا أَرادَ شَیئَاً أنَ یَقُولَ لَهُُ کُن فَیَکُونُ وَ الصَّمَدُ اَلَّذی أِبتَدَعَ الأَشیاءَ فَخََلَقَها أَضداداً وأَشکالاً و أَزواجَاً وَ تَفَرَّدَ بِالوَحدَهِ بِلا ضِدَّ وَ لا شَکلٍ وَلا مِثلٍ وَ لانِدَّ . یعنی: أَلصَّمد آنکه هر گاه به وجود چیزی اراده فرماید با کلمه ی « کُن= باشد» آن را به وجود می آورد. آن که مخلوقات را به وجود آورد وآن ها را بدون شباهت به یکدیگر و با شکل های مختلف و به طور زوج زوج بیافرید. ولی خود یگانه و منفرد گردید و ضد و شکل مثلی ندارد. 11- وهب بن وهب از حضرت امام صادق و او از پدر بزرگوارش امام باقر علیهما السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود : اهل بصره نامه ای به محضر حضرت حسین بن علی سیّدالشّهداء علیهما السَّلام نوشتند واز آن بزرگوار معنی أَلصَّمد را جویا شدند. حضرت در جواب آنان نوشت: بِسمِ اللهِ الَّرحمنِ الرَّحیم، أمّا بَعدُ. فَلاتَخُوضُوا فی القُرانِ وَ لا تُجادِلُوا فیهِ وَ لا تَتَکَلَّمُوا فِیهِ بِغَیرِ عِلمٍ ، فَقَد سَمِعتُ جَدّی رَسُول َ اللهِ صَلَّی اللهُ وَ آلِهِ وَ سَلَّم یَقُولُ: مَن قالَ فی القُرآنِ بِغَیرِ عِلمٍ فَلیُتَبَوَّءُُ مَقعَدُهُ فی النّارِ وَ أِنَّ اللهَ سُبحانَهُ وَ تَعالی قَد فَسَّر الصَّمَدَ فَقال:َ أَللهُ أَحَد أَللهُ الصَّمَد . ثُمَّ فَسَّرَهُ فَقالَ: لَم یُولَد وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُوَ اً أَحَد. أَلی أَن کَتَبَ : بَل هُوَ اللهُ الصَّمَدُ الّذی لا مِن شَییٍ وَ لا فی شَییٍ وَ لا عَلی شَییٍ. أِلی آخِرِ ما قالَه عَلیهِ السَّلامُ... یعنی: حضرت در جواب ِ اهل بصره نوشت: بِسمِ اللهِ الَّرحمنِ الرَّحیم بدون علم و درایت در معانی قرآن غوطه ور نشوید و در معانی آن مجادله و گفتگو نکیند، از جدّ بزرگوارم رسول اکرم «ص» شنیدم که فرمود: هرکس درباره ی قرآن بدون علم سخنی گوید: جای او در آتش جهنّم است وخدای متعال خود کلمه ی « أَلصَّمَد» را تفسیر فرموده و چنین گفته است: « خداوند یکتا است و خداوند صمد است. سپس کلمه ی الصَّمَد را این چنین تفسیر نموده است که ، أَلصَّمَد: یعنی آن که نزاده و زائیده نشده و هیچ کس مثل و همتای او نیست « تا آن جائی که آن حضرت فرمود» بلکه او خدای صمد است نه از چیزی است و نه در چیزی است و نه بر چیزی است تا آخر حدیث. اَلدُّرُ المَنثُورُ: روایت از ابن المنذر وابن ابی حاتم و ابی ابوالشیخ درکتاب العظمه و بیهقی در کتاب الاسماء والصفات از علی بن ابی طلحه از ابن عباس نقل کرده اند که او گفت: اَلصَّمَد: أَلسیَّدُ الَّذی قَد کَمُلَ فی سُؤدَدِهِ وَ الشَّریفُ الّذی قَد کَمُلَ فی شَرَفِهِ وش العَظیمُ الذُّی قَد کَمُلَ فی عَظَمَتِهِ وش الحَلیمُ الَّذی قَد کَمُلَ فی حِلمِهِ وَ الجَّبارُ الّذی قَد کَمُلَ فی جَبَروُتِهِ وَ العالِمُ الّذی قَد کَمُلَ فی عِلمِهِ وَ الحَکیمُُُ الَّذی قَد کَمُلَ فی حِکمَتِهِ وش الغَنِیُّ الَّذی قَد کَمُلَ فی غِناهُ وَ هُوَ الَّذی قَد کَمُلَ فی أَنواعِ الشَّرَفِ وَ السّؤدَدِ وَ هُوَ اللهُ سُبحانَهُ هذِهِ صِفتُهُ لا تَنبَغی ألاّ لَهُ لَیسَ لَهُ کُفوُ وَ لَیسَ کَمِثلِهِ شَییٌٌ. یعنی ابن عبّاس گفت: ألصَّمد: سیّدی است که در سیادتش به درجه ی کمال رسیده باشد و شریفی است که در شرفَش به درجه کمال رسیده باشد و بزرگواری است که در عظمتش به درجه ی کمال رسیده باشد و حلیمی است که در حلمش به درجه ی کمال رسیده باشد و جَبّاری است که در جبروتش به درجه ی کمال رسیده باشد و عالمی است که در علمش به درجه ی کمال رسیده باشد و حکیمی است که در حکمتش به درجه ی کمال رسیده باشد و توانگری است که در غنایش به درجه ی کمال رسیده باشد و او : و جودیست: که انواع شرف و سیادت به منتها درجه ی کمال رسیده باشد واوست خدای منزّه واین است صفت او که به جز او برای وجود دیگری سزاوار نیست . همتائی برای او نیست چیزی شبیه او نمی باشد. 13- حسین بن فضل بجلی گفته است که: أَلصَّمَد: یعنی وجود مقتدری که هرچه را اراده کند به انجام رساند وهیچ کس را قدرت ردّ حکم او نباشد. 14- قتاده گفته است که: أَلصَّمَد، یعنی وجودی که پس ازفنای همه باقی مطلق اوست. « کُلُّ مَن عَلَیها فانٍ وَ یَبقی وَجهُ رُبَّکَ ذُوالجَلالِ وَ الأِکرامِ « أَلرَّحمن 26و27» 15- محمدبن علی ترمذی، گفته است: « ألصَّمُدُ هُوَ الأَبَدِیُّ بِلا عَدَد وَ الباقی بِلامَدَد وَ القائِمُ بِلا عَمَد» یعنی: صمد: وجودی جاودانی بدون حساب و وجود همیشگی بدون یاور و وجود قائم بدون ستون است. 16- مقاتل حیّان گفته است که : أَلصَّمَد: یعنی وجودی که درآن عیب نباشد. 17- ابن کیسان گفته است که: ألصَّمَد : وجودی است که به صفات مخلوقات توصیف نگردد. « کَمالُ الأِخلاصُ نَفیُ الصَّفاتِ عَنهُ « مولا امیرالمؤمنین ، نهج البلاغه» 18- سعید بن جُبیر گفته است که: أَلصَّمَد : وجودی است که در تمام صفات و افعال در اوج کمال باشد. 19- ابوبکر ورّاق گفته است که أَلصَّمَد: وجودی است که همه ی ممکنات از اطلاع به کیفیّت او نا امید باشند. 20- ربیع بن أَنَس گفته است: که، أَلصَّمَد: یعنی وجودی که آفت به او نرسد. 21- مرّه الهمدانی گفته است: که : أَلصَّمَد : یعنی آن که فانی و کهنه نگردد. 22- اُبَیَّ بن کَعب گفته است که: أَلصَّمَد: یعنی و جودی که نمیرد و هیچ کس وارث و جانشِن او نشود و میراثِ آسمان ها و زمین از برای اوست. 23- حسن بصری گفته است: « أَلصَّمَدُ: أَلَّذی لَم یَزَل وَ لا یَزالُ وَ لا یَجُوزُ عَلَیهِ الزَّوالُ وَکانَ وَ لا مَکانَ وَلا أَینَ وَ لا أَوانََ وَ لاعَرشُ وَ لا کُرسِیُّ وَلاجِنّیُ وَلا أِنسِیُّ وَ هُوَ الآنَ کما کانَ. یعنی: صمد، کسی است مه بوده است و خواهد بوده و هرگز برای او نیستی روا نمی باشد ، او بود قبل از این که نه مکانی و نه زمانی و نه جنّی و نه أَنسی وجود داشته باشد و او اکنون نیز آن چنان است که قبلاً بوده است. 24- ترمذی گفته است: « أَلصَّمَدُ ، أَلَّذی لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ وَ لا یَحوِیهِ الأَفکارُ وَ لا یُحیطُ بهِ الأَ قطارُ وَ کُلُّشَییٍ عِندَهُ بِمِقدارٍ. یعنی : صمد: کسی است که دیدگان از دیدن او، و عقل ها از أَدراک او عاجزند. و زمان و مکان نتوانند بر او احاطه نمایند واز افراط و تفریط منزّه است و همه چیز در برابر او در حدّ اعتدال است. و معانی دیگری نیز برای کلمه ی مبارکه ی « أَلصَّمَد به شرح ذیل گفته شده است که غالباً منسوب به حضرات معصومین «ع» است. 25- یگانه پناه همه ی پناهندگان و نیازمندان . 26- وجودی که همه نیازمند به او هستند واو از همه بی نیاز است. 27- عالم به همه ی معلومات. 28- حلیم. 29- مُصمِت ، یعنی : بسته و توپُر « ضدَّ توخالی» 30- رفیع و بلند مرتبه. 31- آن که نمی میرد وَأِرث نگذارد. 32- وجودی که قائم از تغییر و تبدیل و بیشی و کمی منزّه و مبرّ است. 33- وجودی که قائم بذات خود و بی نیاز از دیگران است. 34- وجودی که نخورد و نیاشامد. 35- وجودی که نخوابد: « لا تَأخُذُ سِنَهُ وَ لانَومُ « أَلبقره 255» 36- وجودی که بوده و خواهد بود. « لَم یَزَل وَ لا یَزال است» 37- وجودی که بالاتر از عالم کون و فساد است « بالاتر از دائره ممکنات است» 38- آن که یا تغایر توصیف نگردد. 39- وجودی که دستِ نیاز خلق به سوی اوست واو خود غنیُّ بالذّات است. 40- خواستم از باب ختامه مسک آخرین قول را ، در معنی کلمه ی مبارکه ی « أَلصَّمَد» از حضرت باقر العلوم محمدبن علی بن الحسین علیهم السَّلام نقل نمایم. توحید و معانی الاخبار صدوق. و بحار الانوار مجلسی علیهما الرحمه. وهب بن وهب از حضرت امام صادق علیه السّلام نقل نموده است که آن حضرت فرمود: جماعتی از اهلِ فلسطین به خدمت پدر بزرگوارم امام باقر علیه السّلام مشرف شدند و مسائلی از آن بزرگوار پرسیدند و جواب شنیدند تا رسیدند به تفسیر کلمه ی « أَلصَّمَد» و تفسیر این کلمه ی مبارکه را از امام خواستار شدند. حضرت فرمود: أَلصَّمَدُ خَمسَهُ أَخرُفٍ فَالأَلِفُ دَََلیلُ عَلی أِنَّیَّته وَ هُوَ قُولُهُ عََزَّوَجَلَّ « شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لا أِلاّ هَ أِلاّ هُو» وَ ذلکَ تَنبیهُ وَ أَشارَهُ أِلَی الغائِبِ عَن دَرکِ الحَواسَّ. وَ اللاّمُ دَلیلُ عَلی أِلهیَّتِه بِأَنَّهُ هُوَ اللهُ. وَ الأَ لِفُ وَ اللاّمُ مُد غمانِ لا یَظهَرانِ عَلَی اللَّسانِ وَ لا یَقَعان فی السَّمعِ وَ یَظهَرانِ فی الکِتابَهِ دَلیلان ِ عَلی أَنَّ أِلهِیَّتَهُ لَطیفَهُ خافِیَهٌ لا تُدرَکُ بِالحَواسَّ وَ لا یَقَعُ فی لِسانِ واصِفٍ وَ لا أُذُنِ سامِعٍ لِأَنَّ تَفسیرَ الأِلهِ هُوَ الَّذی أَلَهَ الخَلقَ عَن دَرکِ ما هِیِِّتِه وَ کَیفیَّتِهِ بِحِسٍّ أَوبِوَهمٍ لابَل، هُوَ مُبدِعُ الأَوهامِ وَ خالِقُ الحَواسَّ وَ أَنَّما یَظهَرُ ذلِکَ عَندَ الکِتابَهِ فَهُوَ دَلیلُ عَلی أَنَّ اللهَ أَظهَرَ رُبُوبِیَََّتَهُ فی أِبداعِ الخَلقِ وَ تَرکیبِ أَرواحِهِمِ اللَّطیفَهِ فی أَجسادِهِمِ الکَثیفَهِ فَأِذا نَظََرَ عَبدُ الی نَفسِهِ لَم یَرَرُ وحَهُ کَ»ا أَنَّ لام، لا تَبینُ ولا تَد خُلُ فی حاسَّهٍ مِن حَواسَّهِ الخَمسِ فَأِذا نَظَرَ أِلیَ الکِتابَهِ ظَهَرَ لَهُ ما خَفی وَ لَطَفَ فَمَتی تَفَکَّرَ العَبدُ فی ما هِیَّهِ الباری وَ کَیفِیَّتِهِ أَلَهَ فیه وَ تَحَیَّرَ وَ لَم تُحِط فِکرَتُهُ بِشَییٍ یَتَصَوَّرُ لَهُ لِأَنَّهُ عَزَّوجَلَّ خالِقُ الصُّوَرِ فَأِذا نَظَرَ أِلی خَلقِهِ ثَبَتَ لَهُ أِنَّهُ خالِقُهُم و مُرَکَّبُ أَرواحِهِم فی أَجسادِهِم. وَ أَمّا الصّادُ : فَدَلیلُ عَلی أَنَّهُ عَزَّوَجَلَّ صادِقُ وَ قُولُهُ صِدقُ وَ کَلامُهُ صِدقُ وَ دَعا عِبادَهُ أِلی أِتَّباعِ الصَّدقِ بِالصَّدقِ وَ وَعَدَ بِالصَّدقِ دارَ الصَّدقِ. وَ أَمَّا المیم: فَدَلیلُ عَلی مُلکِهِ وَ أِنَّهُ المَلِکُ الحَقُّ لَم یَزَل وَ لایَز الُ وَ لا یَزُولُ مُلکُه. وَ أَمَّا الدَّالُ: فَدَلیلُ عَلی دَوامِ مُلکِهِ وَ أِنَّهُ عَزَّوجَلَّ دائِمُ تَعالی عَن ِ الکُونِ وَ الزَّوالِ بَل هُوَ اللهُ عَزَّوَجَلَ مُکَوَّنُ الکائِناتِ أَلَّذی کانَ بِتَکویِنِهِ کُلُّ کائِنٍ. ثُمَ قالَ عَلَیهِ السَّلامُ لَو وَجدتُ لِعِلمِیَ الَّذی اتانِی َ اللهُ عَزَّوَجَلَّ حَمَلَهًً لَنَشَرتُ التُّوحیدَ وَ الأِسلامَ وَ الأِیمانَ وَ الدّینَ وََََالشَّرایِعَ مِنَ الصَّمَدِ. وَ کَیفَ لی بَذلِکَ وَ لم یَجِد جَدّی أَمیرُالمؤمنینَ حَمَلَهًً لِعِلمِهِ حَتّی کانَ یَتَنَفَّسُ السُعداءَ وَ یَقُولُ عَلَی المِنبَرِ سَلُونی قَبل أَن تَفقُدُونی فَأِنَّ بَینَ الجَوانِح مِنّی عِلماًً جَمّاً ، هاه، هاه، لا أَجِدُ مَن یَحمِلُهُ أَلا و أِنّی عَلَیکُم مِنَ اللهِ الحُجَّهُ البالِغَهُ فَلا تَتَوَلَّوا فَوماً غَضِبَ اللهُ عَلَیهِم . قَد یَئِسُوا مِنَ الآخِرَهِ کَما یَئِسَ الکُفَّارُ مِن أَصحابِ القُبُورِ. ثُمَّ قالَ عَلَیهِ السَّلامُ: أَلحَمدُ الَّذی مَنَّ عَلَینا وَ وَ فَّقَنا لِعِبادَتِهِ. یعنی : امام باقر علیه السَّلام در تفسیر کلمه ی « أَلصَّمَد» فرمود: کلمه ی « أَلصَّمَد» دارای پنج حرف است. پس حرف « أَلِف» دلیل بر أِنِیَّت و تحقُّقِ ذات باری است چنان که خود در قرآن کریم می فرماید: « خداوند» به یکتائی خویش و این که پروردگاری جز او نیست شهادت می دهد» و در آیه ی مبارکه ی فوق ضمیر « هُوَ » که ضمیر غائب است اشاره است به وجودی که غائب از حواسّ همه ی مخلوقات است. و حرف « لام=ل» در کلمه ی أَلصَّمَد، دلیل بر أُلوهیتِ خداوند یکتا است. و الف و لام، که در هم ادغام شده اند به طوری که بر زبان جاری نمی شوند و با گوش شنیده نمی شوند ولی در موقع نوشتن ظاهر می گردند دلیل براینند که ذات مقدسش لطیف و مخفی است با حواس ّ درک نمی شود و بر زبان توصیف کنندگان جاری نمی گردد و گوش شنوندگان آن را نمی شنود، زیرا معنی أَلأِله» این است که حواسّ و عقول مخلوقات از درکِ ماهیّت و چگونگی آن ذات مقدّس والَه و متحیّرند بلکه اوست به وجود آورنده ی عقل ها و خلق کننده ی حواسّ. ولی ، الف، لام، مدغم، در اوّل « أَلصَّمَد» که در موقع نوشتن و بروی صفحه ی کاغذ ظاهر می شود. دلیل بر این است که خداوند متعال ظاهر فرموده قدرت ربوبیَّتِ خود را در به وجود آوردن مخلوقات و ترکیب دادن روح های لطیف آنان با جسم های کثیفشان پس وقتی بنده ای به خود توجّه نماید، روح خود را نمی بیند همان طوری که « لام= ل» در کلمه ی « أَلصَّمَد» ظاهر نمی شود و داخل در یکی از حواسّ پنجگانه نمی گردد. ولی وقتی به کتابت آن نظر انداخت آن چه که از « زبان و گوش پنهان بود، یعنی ، لام، = ل» برای او ظاهر می شود و هم چنین وقتی بنده در ماهیّت و کیفیّت باری تعالی فکر نمود در آن واله و متحیّر می شود و فکر او به چیزی که به تصور او در می آید نمی رسد. زیرا آن خدای عزّوجَّل آفریننده ی صورتها است ولی هر زمان که بنده به مخلوقات حق نظر انداخت، برای او ثابت می شود که خداوند یکتا خالق آن ها و ترکیب دهنده ی روح ها در بدن هایشان می باشد. و أَمّا صاد: در کلمه ی « أَلصَّمد» دلیل است بر این که خداوند متعال صادق است و قول و سخن او صدق است. و از روی صدق بندگانش را به متابعت صدق« قرآن و محمد و آل محمد «ص» دعوت نموده است و به راستی بندگانش را به دار صدق و بهشت برین وعده داده است. و امّا حرفِ « میم» در کلمه « ألصَّمَد» دلیل بر مالکیَّت خدا و این که به حقّ سلطان جهانیان است و ملکش هرگز زایل نمی شود و سلطنتش أَزلی و أَبدی است. و اما؛ حرف « دال» در کلمه ی « أَلصَّمَد» دلیل بر همیشگی سلطنت اوست و این که خداوند عزَّو جَلَّ جاودانی و منزّه و متعالی است و از فساد و زاوال بلکه آن خدای متعال به وجود آورنده ی همه ی کائنات می باشد که با آفرینش او هر موجودی وجودی یافته است. سپس امام باقر علیه السَّلام فرمود: هر گاه برای آن علمی که خدای متعال به من عنایت فرموده است و شخص شایسته ای که آن علم را بتواند حمل کند. پیدا می کردم. هر آینه توحید و اسلام وایمان دین و همه ی مسائل و احکامِ شریعت های گذشته را از لفظ « أَلصَّمَد» نشر می نمودم. و من چگونه می توانم یک چنین شخصی را پیدا کنم. در صورتی که جدّم أَمیرالمؤمنین برای علم خود حاملی پیدا نکرد. او آه می کشید و بر منبر می فرمود: « از من بپرسید قبل از این که من از میان شما بروم» به تحقیق در میان سینهَ ی من علم بسیاری است. آه، آه، کسی را نمی یابم که بتواند آن علوم را تحمّل نماید.آگاه باشید که حجّت بالغهَ ی خدا بر شما من هستم، پس با کسانی که خدا بر آن ها عضب نموده است، « مخالفان و غاصبانِ خلافت» دست دوستی ندهید. آنان از آخرت چنان مأیوسند که کافران از مردگانی که در قبرها خوابیده اند. سپس امام باقر علیه السَّلام فرمود: ستایش خداوندی را که بر ما منّت نهاد و توفیق عبادتش را به ما عنایت فرمود. عرض می کنم که : چهل تفسیر مذکور در فوق که پیرامون کلمه ی مبارکه ی « أَلصَّمَد» ذکر گردید غالباً از ناحیه ی مقدسه ی أَئِمهَ ی طاهرین علیهم السَّلام و یا شاگردان آن بزرگوارن صادر شده است و چند تفسیر هم که از دیگران آورده شده ، آن هم از تراوشاتِ علوم آن وجودهای مقدّس می باشد. و همه ی آن اقوال تقریباً در یک زمینه و مؤیَّد و شارح یکدیگر می باشند. و به جهت أَهمیَّت و وسعت معنای کلمه ی « أَلصَّمَد» چنان که از ذیل روایت منقول از حضرت امام باقر علیه السَّلام در چهلمین قول مذکور در این مجموعه پیدا است . این چهل تفسیر پیرامون آن کلمه ی مبارکه ی که حامل معنی واقعی توحید است آورده شد. وَ مِنَ اللهِ التُّوفیقُ. ********************************************************** تَفسیرِ آیهَ ی مبارکهَ ی « لَم یَلِد و َ لَم یُولَد» علی بن ابراهیم : روایت با اسنادش از ابن عبّاس از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. آن حضرت در ضمن تفسیر سوره ی مبارکهَ ی توحید، در خصوص آیه ی « لَم یَلِد وَ لَم یُولَد» چنین فرمود: « لَم یَلِد مِنهُ عُزَیرٌ کَما قالَتِ الیَهُودُ لَعَنَهُم اللهُ وَ لاَ المَسیحُ کَما قالَتِ النّصاری عَلَیهِم سَخَطُ اللهِ وَ لاَ الشَّمسُ وَ لاَ القَمَرُ وَ لاَ النُّجُومُ کَما قالَتِ المَجُوس لَعَنُُهُمُ اللهُ وَ لاَ المَلائِکَهُ کَما قالَت مُشرِکُوا العَرَبِ عَلَیهِم لَعنَهُ اللهِ. « وَ لَم یُولَد» قال َ «ص» لَم یَسکُنِ الأَصلابَ وَ لَم تَضَمَّنهُ الأَرحامُ وَ لا مَن شَییٍ کان وَ لا مِن شَییٍ خَلَقَ ماکانَ. یعنی: از آن خداوند سبحان «عُزَیر» زائیده نشده است همان طوری که قوم یهود که خداوند آنان را لعنت کند می پندارند و هم چنین از او « مسیح » به دینا نیامده است. همان طوری کمه نصاری که غضب خدا بر آنان باد گمان می نمایند و هم چنین آفتاب وماه و ستارگان از او به وجود نیامده اند به طوری که مجوس که لعنت خدا بر آنان باد فکر می کنند و نه فرشتگان از او متولّد شده اند، همان طوری که مشرکین عرب لعنت خدا بر آنان باد گمان می نمایند، « آن پروردگار یکتا» در صلب های پدران و در رحم های مادران قرار نگرفته است واز چیزی به وجود نیامده است و آن چه را که آفریده است از چیزی نیافریده است. نَهجُ البَلاغَهِ: نوف البکالی روایت کرده است که مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام در کوفه در حالی که بر روی سنگ هائی ایستاده بود این خطبه را در توحید خداوند متعال برای ما أَلقاء فرمود. این خطبه بسیار مفصّل و مانند سایر خطبه ها و بیانات آن حضرت در نهایت فصاحت و بلاغت و در حدّ اعجاز است و در ضمن ان خطبه در خصوص آیه ی مورد بحث ما چنین فرموده است: « لَم یُولَد سُبحانَه فَیَکُونَ فی الِعِزَّ مشارَکاً وَ لَم یَلِد فَیَکُونَ مُوروُ ثَاًً هالِکاً یعنی: خداوند سبحان زائیده نشده است « از پدری یا مادری به وجود نیامده است تا در بزرگواری شریکی داشته باشد. و نه زائیده است « فرزندی نیاورده است» تا از بین رفته و ازخود میراثی باقی گذارد. بحار الانوار : روایت با اسنادش از حضرت امام صادق علیه السَّلام است که آن حضرت از پدران بزرگوارش نقل نموده است که عدّ ه ای از أَهل بصره به خدمت حضرت سیّد الشُّهداء علیه مکتوبی نوشتند و در آن از معنای « أَلصَّمَد» جویا شدند. حضرت در ضمن تفسیر « أَلصَّمَد» که تفصیل آن قبلاً در همین مجموعه و در ذیل تفسیر أَلصَّمَد گذشت. چنین فرمود: « لَم یَلِد و َ لَم یُولَد وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً أََََحَد» یعنی: معنی « أَلصَّمد» این که نزاده و زائیده نشده و همتائی برای او نیست. سپس در تفسیر « لَم یَلِد » فرمود: « لَم یَخرُج مِنه شَییُ کََثیفُ وَ سائرُ الأَشیاءِ الکَثیفَهِ التَّی تَخرُجُ مِنَ المَخلوُ قینَ وَ لا شَییٌ لَطیفُ کَالنَّفس ِ وَ لا یَتَشَعَّبُ مِنهُ البَدَواتُ کَالسَّنَهِ وَ النَّومِ وَ الخَطرَهِ وَ الهَمَّ وَ الحُزنِ وَ البَهجَهِ وَ الضَّحکِ وَ البُکاءِ وَ الخُوفِ وَ الرَّجاءِ وَ الرَّغبَهِ وَ السّامَّهِ وَ الجُوعِ وَ الشَّبعِ تَعالی أَن یَخُرُج مِنهُ شَییٌ وَ أَن یَتَوَلَّدَ مِنهُ شَییٌ کَثیفُ أَولَطیفُ. یعنی: از خداوند متعال چیز کثیفی و سایر اشیاء کثیفه که از مخلوقات خارج می شود، خارج نشده است. « از سیاق کلام آن حضرت چنین استنباط می شود که مقصود از کثیف در کلام فوق ، ضدَّ نظیف به معنی چرک و قاذورات و غیره نمی باشد بلکه مقصود از کثیف در این جا ضدّ لطیف است و به معنی وسیع آن یعنی مادّه و جسم به همه ی اقسامش و با همه ی لوازم و مختصاتش می باشد و مقصود آن بزرگوار این است که از ذات خدای ذوالجلال نه اشیاء مادی و نه غیر مادّی « نه جسم و نه روح» خارج نشده است و سپس می فرماید: و نه چیز لطیفی از او خارج می شود، مانند روح. و جدا نمی شود از او حالات مختلف مانند: چرت زدن و خوابیدن و تردید کردن و غم و غصّه و شادی و خنده گریه و ترس و آرزو و میل و مرگ و گرسنگی و تشنگی « که همه ی آن ها از صفات مخلوقات است» و خداوند بالاتر از آن است که از چیزی متولّد شود و یا شییء ِ کثیف یا لطیفی از او خارج گردد. از این کلام حضرت سیّدالشهداء نتیجه می گیریم که معنی « لَم یَلِد » فقط این نیست ، که فرزندی از او به وجود نمی آید بلکه معنی بسیار و سیع تر و دقیق تر از است و خلاصه اش این است که وجود او منزّه است از این که افعال و صفات و حالات مخلوقات از او خارج گردد و این خود دلیلی قاطع و محکم در ردّ قائلین به « اشتراک» و جود و یا وحدت موجود» می باشد. زیرا آنان معتقدند که تمام کائنات در ذات حق قرار داشته اند و سپس از ذات او به عالم خارج قدم نهاده اند و دوباره به ذات او باز خواهند گشت. واین آیه ی مباره و بعضی از آیات متشابه دیگر را برای اثبات مدّعای خود دلیل می آورند. و می گویند: خدای متعال در قرآن کریم فرموده است: « أِنّا لِلّهِ وَ أِنّا أِلَیهِ راجِعُونَ » « بقره 157» و آیه ی مبارکه را به زعم خود این طور معنی می کنند: ما از ذات خدا هستیم و به سوی او « ذات او» رجوع خواهیم نمود، در صورتی که این خود تفسیر به رأی و مایه ی ضلالت و گمراهی است. بلکه تفسیر صحیح آیه ی مبارکه ی فوق ، به طوری که جناب سید رضی در کتاب خصائص از مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام نقل نموده است، این طور است: قالَ عَلِیَّ عَلَیهِ السَّلامَُ وَ قَد سَمِعَ رَجُلاً یَقُول ُ : « أِنّا لِلهِ وَ أِنّا أِلیهِ راجِعُونَ » یا هذا أِنَّ قُولَنا : « أِنّا لِلّه ِ» أِقرارُ عَلی أَنفُسِنا بِالمُلکِ . وَ قُولُنا وَ أِنّا أِلَیهِ راجِعُونَ » أِقرارٌ عَلی أَنفُسِنا بِالهَلک الی آخره... یعنی: مولا أَمیرالمؤمنین علی علیه السَّلام از مردی شنید که می گفت: « أِنّا لِلّهِ وَ أِنّا أِلَیهِ راجِعُونَ » به آن مرد فرمود: ای شخص این که ما می گوئیم: « أِنّا لِلّهِ» « یعنی : ما برای خدا هستیم» اقرار بر این است که: ما مخلوق خدا هستیم و این که می گوئیم: « أِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ » یعنی: و ما به سوی او رجوع خواهیم نمود» اقرار است بر این که: ما خواهیم مرد. تفسیر کشّاف: زمحشری در تفسیر آیه ی مبارکه ی « لَم یَلِد وَ لَم یُولَد» چنین می گوید: « لَم یَلِد» نزاده است. چون خداوند متعال با هیچ موجودی مجانست ندارد، تا مانند سایر موجودات همسری، از جنس خود داشته باشد و از آن دارای فرزند شود و بر این معنی دلیل است آیه: مبارکه: « أَنّی یَکُونُ لَهُ وَ لَم تَکُن لَهُ صاحِبَهُ « انعام 101» یعنی: از کجا او را فرزندی تواند بود، در صورتی که او را همسری نیست. « وَلَم یُولَد= زائیده نشده است» چون هر مولودی حادث و جسم است و خداوند متعال قدیم و أَزلیست و جسم نمی باشد و وجود او را أَزل و أَبد نیست. أَنوارُ التَّنزیل: بیضاوی در این خصوص می گوید: « لَم یَلد» چون مجانس با چیزی نیست و به کمک و وارث و خَلَف نیازی ندارد و خداوند از نیازمندی و فنا منزّه است. تفسیر کبیر : امام فخر رازی در ذیل تفسیر این آیه ی مبارکه چنین می گوید: 1- چرا در این سوره آیه ی « لَم یَلِد» بر « وَ لَم یُولَد» مقدّم ذکر شده است در صورتی که یک موجود اوّل باید خودش زائیده شود « لَم یُولَد» و سپس خود بزاید « لَم یَلد» . و خودش در جواب این طور اظهار نظر می کند: چون هدف ِ خدایِ متعال در این آیه ی مبارکه ی ردّ قا ئلین بر این است که خداوند دارای فرزند است مانند یهود و نصاری و مجوس و مشرکین « چنان که شرحش گذشت» و چون هدف اصلی، ردّ عقیده ی باطل آن گروه است به همین جهت اوّل ردَّ قولِ آنان کرده و فرموده است « لَم یَلِد= نزاده است» و سپس برای تأکید مطلب ، فرموده است : « وَ لَم یُولَد= زائیده نشده است» 2- چرا در این آیه ی مبارکه فقط نفی زمان ماضی کرده است و با کلمه ی « لَم یَلِد» فرموده است یعنی نزاده است که طبعاً دلالت بر نفی موضوع در زمان ماضی دارد و چرا نه فرموده است « لَن یَلِد» یعنی هرگز نخواهد زائید. و خودش چنین جواب می دهد: خداوند متعال ، با این آیه ی مبارکهَ ی « لَم یَلِد= نزاده است» می خواسته است اقوال و عقاید کسانی را ردّ نماید که می گفتند خداوند سبحان در زمان گذشته زائیده است و چون مراد در این آیه ردَّ قولِ آنان بود به همین جهت به معنی ماضی اکتفا شده است. تَفسیر آیهَ ی مبارکه َ ی « وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً أَحد» کلمهَ ی کُفو، یا کُفو، به معنی مثل نظیر است. و آیه ی مبارکهَ ی فوق را بعضی از قرّاء این طور نیز خوانده اند. « وَ لَم یَکُن لَهُ کُفؤً أَحَد» و به هر تقدیر معنای آیه ی مبارکه این چنین است: و او را مثل نبوده و نیست. سیّد حبیب الله کاشانی در تفسیر این آیه ی مبارکه از حضرت امامِ صادق علیه السَّلام نقل می کند که آن حضرت فرمود: « وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً أَحد. أَی لَیسَ لَهُ شِبهٌ وَ لا مِثلُ عَدیلٌ وَ لا یُکافِئُهُ أَحَدٌ مِن خَلقِهِ بِما أَنعَمَ عَلَیهِ مِن فَضلِهِ. یعنی: برای خداوند متعال شبیه و مانند و عدیل نیست و او را أَحدی به آن چه که از فضل و کرمش به او عنایت فرموده است برابری نمی کند. این آیه ی مبارکه ی نتیجه آیات گذشته می باشد با این تفصیل: وجود مقدّسی که یگانه و از تمام جهات بی نیاز و نزاده و زائیده نشده باشد، فقط یک حقیقت و آن ذات مقدّس پروردگار یکتا است. پس هیچ موجودی نمی تواند شبیه و مانند و برابر او باشد. یک تفسیر عرفانی: خواجه عبدالله أَنصاری در تفسیر خود در ذیل تفسیر این آیه ی مبارکه این چنین می گوید: در این سوره ، هر آیتی تفسیر آیت پیش است. چون. گویند: او کیست؟ گوئی : او أَحَد است. گویند: أَحد کیست؟ گوئی: صَمَد است. گویند: صَمَد کیست؟ گوئی: لَم یَلِد وَ لَم یُولَد است. چون گویند که: لَم یَلِد وَ لَم یُولَد کیست؟ گوئی: لَم یَکُن لَهُ کُفُوَاً أَحَد است. در پایان تفسیر سوره ی مبارکه ی توحید، خواستم این مجموعه تفسیری را که خدای ذوالجلال بلطف عمیم خود توفیق تألیفش را به این بنده ی ناچیز عنایت فرموده است با کلمات گهربار ِ حضرت سیَّد الموحَّدین أَمیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السَّلام در پیرامون توحید خداوند یکتا خاتمه دهم. « قالَ مؤلان أَمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أَبیطالِبٍ سَلامُ عَلَیهِ: ما وَحَّدُ هُ ، مَن کَیَّفَهُ وَ لا حَقیقَتَهُ أَصابَ مَن مَثَّلهُ . وَ لا أِیّاهُ عَنی مَن شَبَّهَهُ وَ لا صَمَدَهُ مَن أَشارَ أِلَیهِ وَ تَوَ هَّمَهُ « أِلی أَن قالَ عَلَیهِ السَّلامُ » لَم یَلِد فَیَکُونَ مُولُودَاً وَ لَم یُولد فَیَکُونَ مَحدوُدَاًض جَلَّ عَن أِتَّخاذِ الأَبناءِ وَ طَهُرَ عَن مُلامَسَهِ النَّساءِ لا تَنالُهُ الاُوهامُ فَتُقَدَّرُهُ ، وَ لا تَتَوَ هّمُهُُ الفِطَنُ فَتُصَوَّرُهُ ، وَ لا تُدرِکُهُ الحَواسُّ فَتَحِسُّهُ، وَ لا تُلمِسُهُُ الأَیدی فَتَمَسَّهُ، وَ لا یَتغَیَّرُ بِحالٍ ، وَ لا یَتَبَدَّلُ فی الآَحوالِ وَ لا تَبلیهِ الَّلیالی وَ الأَیّامُ ، وَ لا یُغَیَّرُهُ الضَّیاءُ وَ الظَّلامُ « أِلی أن عَلَیهِ السَّلامُ » ولا کفؤٌ لَهُ فَیُکافیهِ وَ لانَظیرٌ لَهُ فَیُساوِیهِ ...« نهجُ البَلاغَهِ » یعنی: هر کس برای خدا کیفیَّت و چگونگی قائل شد، توحید او را به جا نیاورد و به حقیقت توحید او پی نبرد. و هرکس برای او مثل و مانند قرار داد. او را در « عبادات خود » قصد نکرد. و هر کس او را « به کسی یا چیزی» تبشبیه نمود به او توسُّل و تمسُّک نجست. و کسی که به او اشاره کرد و یا خواست او را در وهم در آورد به صمدیّت او قائل نشد. « تا آن جا که می فرماید:» نزاده ، تا زائیده شود. و زائیده نشده تا محدود باشد. ذات او برتر از داشتن فرزندان و منزّه و پاک از مصاحبت با زنان است . عقل ها به کنه ذات او نمی رسند. تا او ر ا ارزیابی کنند. و هوشها او را به اندیشه در نمی آورند تا تصورش نمایند و حواس او را درک نمی کنند تا « چگونگی او را » حس کنند و دست ها از رسیدن به او عاجزاند تا او را لمس کنند. از حالی به حالی تغییر نمی یابد. و در احوال مختلف منتقل نمی شود و شب ها و روزها او را سالخورده نمی کند و روشنی و تاریکی تغییرش نمی دهد. و او را مثل و مانندی نیست تا با او برابری کند و نظیری برای او نیست تا با او مساوی باشد. وَ الحَمدُ لِلهِ عَلی أِتمامِهِ وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ أَهلِبَیتِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ وَ لَعنَهُ اللهِ عَلی أَعدائِهم أَجمَعینَ وَ السَّلامُ عَلَیکُم وَ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللهِ الصَّالِحینَ . وَ کانَ خِتامُهُ فی 11 ذی العقده الحرام 1414 مطابق 2 اردیبهشت 1373 . خادِمُ الشَّریعَهِ ِ. الحاجّ میرزا عبدالرسول الاحقاقی الحائری منبع : كتاب تفسير الثقلين آيت الله المعظم حاج ميرزا عبدالرسول احقاقي (ره) |
جستجو در مطالب سایت
لینکها
|