موضوعات سایت
spa
spa 1- حضرت آیت‌الله المعظم حاج میرزا عبدالرسول احقاقی(ره)
spa 10- حضرت آیت الله میرزا محمد تقی حجه الاسلام (نیر)
spa 11- حضرت آیت الله میرزا محمد حسین حجه الاسلام
spa 12- حضرت آیت الله میرزا اسماعیل حجه الاسلام
spa 13- حضرت آیت الله میرزا ابوالقاسم حجه الاسلام
spa 14- حضرت آیت الله میرزا علی ثقه الاسلام (شهید)
spa 15- حضرت آیت الله میرزا فتح الله ثقه الاسلام
spa 16- حضرت آیت الله حاج میرزا عبدالله ثقه الاسلام
spa 17- حضرت آیت الله میرزا حسن گوهر
spa 18- ادعیه (دعاها)
spa 19- نماز شب
spa 2- حضرت آیت الله المعظم میرزا حسن احقاقی (ره)
spa 3- حضرت آیت الله المعظم میرزا علی حایری احقاقی(ره)
spa 4- حضرت آیت الله المعظم میرزا موسی حایری احقاقی(ره)
spa 5- حضرت آیت الله المعظم آخوند میرزا محمد باقر حایری اسکویی(ره)
spa 6- حضرت آیت الله المعظم آخوند میرزا محمد سلیم حایری اسکویی(ره)
spa 7- حضرت آیت الله المعظم میرزا آقا حایری احقاقی (ره)
spa 8- حکیم الهی میرزا عبدالله احقاقی
spa 9- حضرت آیت الله میرزا محمد حجه الاسلام تبریزی(ممقانی)
spa جوابیه
spa حضرت آیت الله فقیه سبزواری ( یکی از اساتید امام مصلح)
spa زیارت نامه ها
spa گالزی عکس
 
Print
قا لَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ :
عَلِیُّ مَعَ القُرانِ وَ القُرانُ مَعَ عَلِیًّ .
«أَمالی شیخ مناقب خوارزمی،
حموینی، ربیع، الابرارِ زمخشری»
یعنی : رسول اکرم «ص» فرمود:
علی با قرآن و قرآن با علیست. «سلام الله علیه»
بِإِسْمِهِ العَزیزِ
تقدیم:
به تو، ای پدر بزرگوارم.
به تو، ای اوّلین استادِ عالی مقام.
به تو، که در نخستین روز حیاتم قرآن بر سرم گذاشتی وبا صدای ملکوتیت نغمه ی ولایت به گوش دلم سرودی.
به تو، که قلم به دستم دادی و لوح محبّت پیش رویم گشودی.
امروز به خود می بالم که خداوند کریم، به این بنده ی ناچیز ، عمر و توفیق عنایت فرمود و پس از سال ها ، قبل از این که به منزل همیشگی رخت بر بندم، با همان قلمی که در بدو زندگی به دستم دادی، این دو امانت گران بها را به صورت: «تفسیر الثَّقَلَین» به رشته ی تحریر در آوردم و به پیشگاه تو، ای مهربان پدر ، که به غیر این دو «قرآن وأَ هلبیت » در مدّت حیات پر برکتت به چیز دیگری عشق نورزیده ای تقدیم دارم.
ومی دانم که خودم نیز در این چند صباح کوتاه آخر عمر پس از حیاتم نیز، همیشه در فروغ زندگی آفرین این دو نور جاودانی، زنده خواهم بود.
أنشاءَ اللهُ تَعالی.
«عبدالرسول احقاقی»
فهرست مطالب
مقدّمه
تَفسیر الثَّقلین
متن وَمَآخِذِ حدیث أَلثَّقلین
معنای کلمه ی أَلثَّقلین
مقصود از عارت و اهل بيت «ع»
تحقیق و استنباط در حديث « أَلثَّقلین
قرآن وأَهلبیت برابر با يكديگر
وجود تدوینی و وجود تکوینی
مسأله خلاقت
مسأله طهارَت
مسأله شرافت
مسأله آسمانی بودن
مسأله علم
مسأله أَعجاز
مسأله شفاء
مسأله عصمت
مسأله واجب الأطاعه بودن
مسأله فاروق بودن
مسأله کلمات الله
مسأله هیمنت
مسأله جذبات معنوی
ترجمه و تفسير سوره مبارکه «الفاتِحهُ»
أَسامی سوره مبارکه الفاتحه
محل نزول و تعداد کلمات و حروف سوره مبارکه الفاتحه
فضيلت سوره مبارکه الفاتحه
تفسیر «أستِعاذَه»
تفسیر و فضيلت آیه مبارکه: بِسمِ الله الرَّحمّنِ الَّرحیمِ
أَلباء
أَسم
ألله
تفسیر آیه مبارکه: « أَلحَمدُ لِلهِ»
مثلَّث الکیان ومربَّع الکیفیَّه
تفسیر آیه مبارکه :«اَلرَّحمنِ اَلرَّحیمِ »
تفسیر آیه مبارکه :«مالِکِ»
تفسیر آیه: اَیّاکَ نَعبُدُ ...»
تحقیق در معنی عبودیّت
تفسیرآیه مبارکه : «أَهدِنَا الصَّراطَ ...»
تفسیر آیه مبارکه: «غیر المَغضُوب»
تفسیر سوره مبارکه «أَلأخلاص»
شأن نزول سوره مبارکه أَخلأص
شأن نزول سوره مبارکه أَلأخلاص
فضیلت سوره مبارکه «أَلأَخلاص » «پاکی از گناهان»
حضور فرشتگان به هنگام تشیع وتکفین
أَمان از عذاب قبر
نجات از فقر
در أَمان بودن از حاکم جبّار
برابری با ختم قرآن
أَنتساب به خدای متعال
آمرزش اموات
أَمان بودن از خطرات سفر
برابری با همه مکتب سماویّه
تسکین درد چشم
در أَمان بودن از ساوس شیطان
أَسم اعظم
نفسیر مفردات سوره مبارکه الاخلاص «تفسیر کلمه قُل»
تفسیر کلمه «هُو»
چند نکته لطیف
عجائبی از کلمه «هُو»
نکته ای از عرفان
تفسیر لفظ جلاله
تفسیر کلمه مبارکه «أَحَد»
توحید ذات
توحید صفات- صفات ذاتیه وفعلیّه
توحید افعال
توحید عبادات
وضع جهان در بدو ظهور اسلام
تفسیر آیه «لَم یَلدِ..»
تفسیر آیه «وَلَم یَکُن لَهُ»
یک تفسیر عرفانی
مقدمه
حدود چهل سال است که با توفیقات خداوند، متعال و توجّهات حضرت ولّیعصر امام زمان ارواحنا فداه واجازه وتأیید اساتید والامقام به خصوص والد ماجد روحی فداه وعمّ بزرگوارم قدس الله روحه الشریف که ذکر جملیشان درکتاب «دو قرن اجتهاد و مرجعیّت » به قلم این نا چیز آ ورده شده است و فعلاً آ ماده طبع می باشد. با تمسّک به اذیال مقدّسه ثَقلین به دین مبین ومخصوصاً تفسیر قرآن کریم از طریقه اهلبیت نبوّت علیهم السلام ونشر فضائل ومناقب وآثار آن بزرگواران اشتغال داشته و دارم.
چندین مرتبه این کتاب مقدّس آسمانی از اوّل تا آخر در مجالس تفسیر خود ، با استناد به آثار عترت معصومین سلام الله علیهم تفسیر نموده ام و یا به عبارت دیگر بیانات آن بزرگواران را در پیرامون آیات مبارکه قرآن کریم ، از اعماق کتب مفصّل و معتبر فریقین با تحمّل زحمات زیاد به دست آورده به شیعیان و محبّان آن موالی کرام سازنده ام. چه بسا از افاضل حاضر در مجالس درس تفسیر آن ناچیز وحتّی عدّ ه ای از مخدّرات فاضلات نیز، تقریرات حقیر را در این زمینه نوشته اند وخود نیز آنچه گفته ام با ذکر مآخذ یاد داشت کرده ام.
از مدتها پیش و در همان روزهائی که در شهر تبریز بودم وعلاوه بر مسجد معظم حجه الاسلام ومدرسه ی علمیه صاحب الامر هفته ای پنچ مجتمع عظیم علمی و تفسیری را درخود تبریز وحومه آن اداره می نمودم ، عدّ ه ای از دوستان مکرّم وفضلا واهل بینش مصرّانه خواستار آن بودند که بیانات خود را در ضمن سال های متمادی حول قرآن کریم ومقامات عالیات حضرات معصومین علیهم السّلام جمع آوری شده است به طور منظّم به رشته تحریر در آورم و پس از طبع، در دسترس علاقه مندان محترم قرار دهم. حقیر نیز با وجود تراکم اشتغالاتم در أَمر تدریس و تدریب محصّلین علوم دینیّه و رسیدگی به امورات شرعیّه عدّه کثیری از برادران وخواهران دینی که در امور مذهبیشان به این حقیر مراجعه می نمودند وهم چنین تألیف سایر کتب در موضوعات مختلف از قبیل «ولایت از دیدگاه قرآن، حقایق شیعیان، ندای شیعیان ، الحکمه البالغه و دوره مفصّل فقه و غیره، که همه آن ها کرارا به طبع رسیده است» و وظائف سنگین ومفصّل دیگری که برای ذکر همه آن ها دراین مختصر موردی نمی بینم. از نظر علاقه ی شدیدی که به این خدمت داشتم، با حذف ساعات قلیل استراحت وبا تحمّل مشکلات زیاد خواسته آن عزیزان را اجابت نمودم وجهت تحریر یک چنین تفسیری، با زمینه ای که دردست داشتم خود را آماده کردم وقلم به دست گرفتم، ولی ناگهان لرزشی ترسناک سراپای وجودم را فرا گرفت وخود را دربرابر دریائی بی کران ویا آسمانی نامتناهی «کَالبَحرِ لَفظَاً وَالسَّماءِ معانِ» مشاهده نمودم وکلام ناطق قرآن کریم أَمیر مومنان علی علیه السلام در ضمن خطبه ی هیجدهم از کتاب نهج البلاغه، در باره ی همین کتاب محیّر العقول ِ در آسمانی به خاطر آمد، در آن جا که فرموده است: وَ أَنَّ القُرآنَ ظاهِرُهُ أَنیقُ وباطِنُهُ عَمیقُ ، لا تَفنی عَجائِبُه،وَلا تَنقَضی غَرائِبُهُ ، وَلا تُکشَفُ الظُّلُماتُ أَلابِهِ.
یعنی: همانا قرآن ظاهرش شگفت انگیز وزیبا. وباطنش ژرف وبی پایان است، عجائب وغرائب، آن ، تمام شدنی نیست، وتاریک های «نادانی وشرک» جز به وسیله ی «آیات بینّات» آن رفع نمی گردد.
در این حالت بود که خویشتن را در پیشگاه ِ این کتاب با عظمت که « دفیه تِبیانُ کُلشَیء ٍ . در آنست بیان هر چیزی» چنان حقیر وبی بضاعت یافتم که با احساس یک دنیا عجز و شرم، قلم بر زمین نهادم واز غوص در این دریای خروشان که شناوران توانائی ار در برابر عظمت وهیمنت خود ناتوان کرده است و بیش از چهارده قرن است که سخن وران و فلاسفه ومتفکران جهان را مجذوب ومبهوت الفاظ ومعانی معجز نمای خود نموده است، منصرف شدم. ولی همیشه چون پروانه ای بال وپرسوخته در گرد این شمع جهان افروز در حرکت بودم ویا چون عاشقی بی قرار، برای عوض در ای دریای بی کران، قلبم در طپس بود واحساس می کردم که جز غور وبحث در آیات نورانیش وتمسّک به أَذیال معلّمین بزرگوارش هیچ چیز، این عطش روز افزون مار فروگذار نخواهد کرد، البته چنان که قبلاً اشاره رفت بارها این کتاب مبین را از طریق أَهلبیت عصمت علیهم السّلام تفسیر نموده بودم، ولی مسأله تدوین آن گفتارها و ترتیب مجموعه ای به نام «تفسیر قرآن کریم» و همگام شدن با اوتاد علم واطواد تفسیر اعلی الله کلمتهم ، امری بسیار خطیر امانتی بسیار ثقیل بود که درخود جرأت حمل آن را نمی دیدم، ومنتظر تأییدات غیبیّه وتوفیقات ربّانیّه بودم. تا این که شبی از شبها که تا نزدیک های صبح در این فکر غرور بودم، از طرفی اشتیاق شدید به انجام این وظیفه ی خطیر واز طرف خوف از لغزش وسقوط در پرتگاه ، بر سَرِ و راهیم قرار داده بود وهیچ طرف را نمی توانستم ترجیح دهم،..
ناگهان، هاتفی با تلاوت این آیه ی کریمه: « وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» یعنی: آنهائی که در راه ما سعی بلیغ نمودند حتماً آنان را به راه خویش راهنمائی می کنیم. عنکبوت 66.
به من ناتوان نیروئی معنوی بخشید وبه قلب لرزانم اطمینانی محکم وقاطع عنایت فرمود و مَنِ گمشده را به راهنمائیهای خودش امیدوار ساخت. دراین موقع ، با توکّل به الطاف غیبیه ی بنده نوازش وبا تمسّک به سفینهُ النجاه أَهلبیت عصمت علیهم السلام ، وتوسل به توجّهات خاصّه حضرت ولیّعصر حجه بن الحسن العسکری ارواحنا فدا هما، دوباره قلم به دست گرفتم و قربه الی الله وبه نیّت خدمت به شیعیان و محبّان خاندان نبوّت علیهم السلام ، خود را آماده ی انجام این مهّم نمودم. ابتدا مجموعه ای به نام «مقدمه ای برعلم تفسیر قرآن» که در واقع جلد دوم کتاب ولایت از دیدگاه قرآن به شمار می آمد تهیّه ودردسترس علاقه مندان محترم قرار دادم. این کتاب بلافاصله ودر دو مرتبه ضمن سالهای 1353،1356، هجری شمسی به هزینه ی دو نفر از مخلصان خاندان نبوّت ، خاتم دکتر صدقی وآقای الحاج غلامرضا عظیمی وفقها الله تعالی طبع وبین مردم حق شناس وادب پرور نشر گردید وبه حمدالله مورد استقبال اهل علم وبینش قرار گرفت ونسخه هایش در مدتی اندک کمیاب شد. دراین کتاب ، مقدمات تفسیر قرآن را که بدون اطّلاع بر آن ها شناخت این علم شریف متعذّر است جمع آوری و در دسترس مراجعه کنندگان محترم قرار داده ام و خلاصه مطالب آن، به قرار ذیل است:
1- قرآن کریم، معجزه ی جاویدان.
2- ولیدبن مغیره ی مخزومی وقرآن کریم.
3- مارون عبّودبیک وقرآن کریم.
4- وَحی، چیست؟
5- أَقسام وَحی.
6- أَسامی قرآن کریم.
7- سوره های قرآن کریم.
8- أَسامی سوره های قرآن کریم.
9- فضیلت تلاوت قرآن کریم.
10- ترجمه ی قرآن کریم.
11- تفسیر قرآن کریم.
12- تأویل قرآن کریم.
13- مقایسه بین تفسیر وتأویل.
14- بحثی درباره ی محکمات ومتشابهات قرآن کریم.
15- کلمه ای پیرامون«أَلرّاسِخُونَ فی العِلمِ»
16- مقصود از «اَلرّاسِخُونَ فی العِلم»«أَئمه اثنا عشر علیهم السلام» است.
17- خلفا برتریّتّ مقام علمی علی «ع» را تصدیق می کنند.
18- تمام دانشها به علی «ع» بر می گردد.
19- تأویل آیات متشابه قرآن کریم.
20- سخنی پیرامون عصمت.
21- تأویل آیاتی از سوره مبارکه فَتح.
22- تأویل سوره یا حروف مقطعه در قرآن کریم.
23- فواتح سور یا حروف مقطعه در قرآن کریم.
24- ناسخ ومنسوخ در قرآن کریم.
25- مبهمات قرآن کریم.
26- عاّم وخاصّ در قرآن کریم.
27- ظهر وبطن وحدّ ومطلع در قرآن کریم.
این کتاب وجلد اوّل آن نیز اخیراً به زبان عربی در بیروت طبع وبین علاقه مندان نشر گردیده است. پس از طبع ونشر این مجموعه، اقدام به تهیّه وتنظیم وطبع خود تفسیر قرآن کریم نمودم. ولی ، به عللی این أَمر مدّتی به تأخیر افتاد. واَلخیرُ فیما وَقَعَ!..»
تا این که در این اواخر بنا به در عدّ ه ای از علاقه مندان محترم و أَمر حضرت والد ماجد روحی فداه ، دوباره قلم به دست گرفتم واین امانت گران بها را که جوانی وعمرم را فدای تحصیل آن نموده ام، واگر مقبول درگاه حق قرارگیرد، أَلحقّ چه تجارت پر أَهلبیت عصمت می نمایم. وچون تفسیر سوره ی مبارکه ی «حمد وتوحید» نفعشان عامّ ودانستن آن ها برای همه، ازمرد و زن و کوچک وبزرگ ویا لا محاله برای هر نمازگذار، که أَقَّلاً روزانه ده مرتبه این دو سوره ی مبارکه را فقط در نمازه های اجبی اش تکرار می نماید، لازم بود، وازهر طرف خواستاران بی شماری داشت که با در دست داشتن این وجیزه ، دیگر احتیاجی به مراجعه به تفسیر های قطور که با دست توانای أَساتید وعلمای بزرگوار این فنّ اَعلَی اللهُ دَرَجَتَهُم و غالباً به زبان عربی وبا به کار بردن اصطلاحات علمی نوشته شده است، نداشته باشند، و این مختصر را که مجموعه ای از تفاسیر معلّمان واقعی قرآن کریم یعنی حضرات معصومین علیهم السّلام است وبسیار سهل الوصول می باشد، در صف کتاب های أَدعیه ودر کنار سجّادهِ عبادتشان داشته باشند وبا مراجعه به آن بدانند که با پروردگار یکتایشان چگونه مناجات وراز ونیاز می نمایند. به همین جهت طبع ونشر آن را مقدّم بر تفسیر سایر قسمتهای قرآن کریم قرار دادم. تا زودتر به دست دوستاران آن برسد. در تصنیف وتألیف این تفسیر شریف سعی نموده ام که مطالبش را تا آن جا که مقدور است ساده ودوراز اصطلاحات علمی و فنون تفسیری که فهمش برای مبتدیان مشکل است تنظیم کنم و در مواردی که ناگزیر از استعمال اصطلاحات علمی بوده ام قبلاً آنها را توضیح داده ام تا مبتدیان عزیز به مشکلی برخورد نکنند.
واز خداوند بزرگ مسألت دارم که این هدیّه کوچک مورد قبول ولّی برحقّش صاحب العصر والزَّمان حجه بن العسکری ارواحنا فدا هما قرار گیرد وتوفیق طبع و نشر سایر جزوات آن را به این ناچیز عنایت فرماید. بِحَقَّ مُحَمَّدٍ وَ أَ هلِبَیتِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِم أجمَعینَ. «أَحقاقی»
بِسمِ اللهِ الرَّ حمنِ الرَّحیم
اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا اِلیَ التَمسُّکِ بِالثَّقَلَینِ وعَرَّفَهُما بِلِسانِ نَببّیِه سَیدِ المُرسََلینََ، بِکِتابِ اللهِ المبینَ و عِترَتِهِ اَهلِبَیِتِه المَعصُومینَ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُُ عَلَیهِم أجمَعینَ ، اَلّلذانِ لَن یَفتَرِقا حَتّی یَومَ الدّینِ ، وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلی مَظهَرِ لُطفِهِ وَمَعدِنِ رَحمَتِهِ وََمَنارِ هِدایََتِه سَیَّدنا وََ نَبِیِّنا وَ حَبیبِ قُلوُبِنا وَ طَبیبِ نُفُوسِنا القاسِمِ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِینَ، الّذی جَعَلَهُ اللّهُ شاهِداًًًً وَ مُبَشِّراً ونَذیراً وَ داعِیاً اِلیَ اللهِ بِأذنِهِ وَسِراجاً مُنیراً ، وَ عَلی آلِهِ وَ أهلِبَیتِهِ الطَّبینََ الطّاهِرینَََ اَلَّذینَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وَطَهَّرَهُم وَطَهَّرَهُم تَطهیراً وَ جَعَلَهُم مَحالَّ مَعرِفَتِهِ وَمَخازِنَش حِکمَتِهِ. وَتَراجِمَهَش وَحیِهِ وَالعُروَهَ الوُثقَی الّتی مَن تَمَسّکَ بِها نَجی وَمَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَک، واللَّعنَهُ الدّائِمَهُ عَلی أعدائِهِم وَ مُخالِفیهِم و غاصِبی حُقُوقِهِم وَ مُنکری فَضائلِهِم وَ مُبغِضِی شیعَتِهِم اَلَّذینَ هُم شَیاطیِنُ الاِنسِ وَالجِنِّ وَ مَنشاءُ کُلِّ خَباثَهٍ وَظُلمَهٍ وَشَینٍ.
بِسمِ اللّهِ الَّرحمنِ الَّرحیمِ
« تَفسیرُ الثَّقَلَین »
حضرت رسول اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه. به موجب حدیث شریف ومتواتر «أَلثَّقَلَین» که مورد قبول علمای عامّه و خاصّه است وشرحش در مبحثی مستقل ودر همین کتاب إنشاءَ اللّه خواهد آمد، قرآن کریم و أَهلبیت گرامیش را با استعاره ی کلمه ی «أَلثَّقَلَین» به معنی : « دو امانت سنگین» ویا « دو چیز نفیس ونگهداشتی» توأم با یکدیگر ذکر فرموده است وبه همه ی مسلمین تذکر داده است که این دو ، تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد و همیشه با هم خواهند بود و سفارش أکید فرموده است که قرآن بدو أَهلبیت، وأَهلبیت بدون قرآن مورد قبول حقت تعالی قرار نخواهد گرفت.
به همین مناسبت نام پر برکت و پر محتوای «اَلثَّقَلَین» را که به طور إلهام به قلبم تلقین شده بود انتخاب نمودم. و با اطاعت از فرمان پیامبر محبوبمان، به این ریسمان محکم و ناگسستنی الهی که مایه ی نجات در دنیا و آخرت و تنها میراث معنوی آن رسول بزرگوار می باشد. چنگ زدم. به این امید که با قبول این « بِضاعَتِ مُزجاه= متاع نا چیز» آن را برای روزی که مال وفرزند فائده ای ندارد ذخیره ای قرار دهد ودستم را از حبل المتین قرآن کریم و أَهلبیت معصومین علیهم السَّلام کوتاه نگرداند، بِحَقَّهِم عَلَیهُمُ السَّلاامُ ، وَمَا تَوفیقی اِلاّ بِاللّهِ عَلیهِ تَوَکَّلتُ هُوَ مُُولایَ فَنِعمَ المُولَی ونِعمَ النَّصیر.
و چون این تفسیر شریف به اسم نورانی «أَلثَّقَلَین» نامیده شده است لازم دیدم که قبل از شروع در اصل تفسیر، متن و پاره ای از مآخذ وبحثی پیرامون مطالب آن را در این جا ذکر کنم. وَ اللّهُ المُستَعانُ.
« متن حَدیثِ أَلثَّقلین»
قالَ رسوُلُ اللّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّم:
أَنّی تارِکُ فیکُمُ الثَقَلَینِ . «اَو، اَلثَّقلینِ» کِتاب اللّهِ وَعِترتی أَهلَبَیتی ما أَن تَمَسَّکتُُُُُُم بِهِما لَن تَضِلّوُ ا بَعدی.
یعنی: رسول اکرم «ص» فرمود:
من دوشییء نفیس ونگهداشتنی «یا دو أَمانتِ سنگین» در میان شما باقی گذاشتم که عبارتند: از کتاب خدا وعترتم أَهلبیتم ، اگر به این دو تمسّک جوئید هرگز بعد از من گمراه نشوید.
مَآخذِ حدیثِ «أَالثَّقَلَین »
1- بَصائِرُ الدَّرجاتِ بِأَسنادِهِ عَن أَبیعَبدِ اللهِ عَلَیهِ السَّلامِ.
قالَ رَسوُلُ اللهِ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّم: تارِکُ فیکُمُ الثَقَلَینِ کِتابَ اللهِ وَعِترَتی أََهلَشبَیتی.
فَنَحنُ أَهلُبَیتِهِ.
یعنی از کتاب بصائر الدَّرجات با أَسنادش از حضرت امام صادق علیه السَّلام است. آن بزرگوار گفت که: رسول اکرم «ص» فرمود: مَن شیء گرانبها «یا، دوأَمانت سنگین» در بین شما قرار دادم که عبارتند : از کتاب خدا وعترتم أَهلبیتم.
«سپس امام در تفسیر معنی أَهلبیت رسول الله «ص» فرمود: »
ما : یعنی: «علی و فاطمه ویازده نفر فرزند بزرگوارشان» أَهلبیت رسول گرامی هستیم.
2- أَمالی الشَّیخ بِأَسنادِهِ عَن اُمَّ سَلَمَه قالَت:
سَمِعتُ رَسُول َ اللهِ فی مَرضِهِ الّذی قُبِضَََ فیهِ یَقوُلُ : « وََقَد أَ متَلَأَتِ الحجرَهُ مِن أَصحابِهِ »
أَیُّها النّاسُُ یوُشَکُ أَن أُقبَضُ سَریعَاً فَیَنطَلِقُ لی وَ قَد قَدِمتُ أَلیکُم ، اَلا أَنّی مُخَلّفُ فیکُم کِتابَ اللهِ رَبّی وَعِترَتی أَهلَ بَیتی ، ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلّیٍ فَرَفَعَها فَقالَ: هذا عَلّیُ مَعَ القرانُ مَعَ عَلیٍّ خَلیفَتانِ نَصیرانِ لا یَفتَرِقانِ حَتّی یَرِدا عَلَّی الحُوضَ...
یعنی : اَمالی شیخ، با اسنادش از ام سلمه «حرم رسول اکرم «ص» او گفت : از رسول الله در مرضی که از دنیا رفت شنیدم که می فرمود: «و حجره از اصحاب او پر شده بود» ای مردم نزدیک است که سریعاً از بین شما بروم «قبض روح شوم» آگاه باشید که دو چیز در میان شما قرار دادم: کتاب خدا وعترتم أَهلبیتم ، سپس علی «ع» است که با قرآن است وقرآن با علی «ع» است. این دو جانشین ویاور من هستند و تا روز رستاخیز ازهم جدا نمی شوند
3- تَفسیرُ البُرهانِ : بِأَسنادِهِ عَن جابِرِبنِ یَزیدِ الجُعفی عَن أبی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلامُ.
قالَ: دَعا رَسُول ُ اللهِ النّاسَ بِمُنی فَقالَ: أَیُّها النّاسُ أِنّی تارِکُ الثَّقلَین ما أَن تَمَسَّکتُم بِهِما تَضِلّوُا کِتابَ اللهِ وَعِترَتی أَهلَبَیتی فَأَنَّهُما یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلیَّ الحوُضَ..
یعنی : تفسیر البرهان: با أَسنادش از جابرین یزید جُعفی از امام باقر «ع» آن حضرت گفت: رسول أَکرم«ص» مردم را در منی خواست وسپس فرموده: ای مردمُ، من دو چیز گران بها «ویا دو شیئ سنگین» دربین شما ترک کردم که اگر به هردو آنها چنگ بزنید هرگز به گمراهی نیفتید. «آن دو عبارتند از» : کتاب خداغ وعِترَتَم أَهلِبَیتَم. آن دو هرگز تا روز رستاخیز ازهم جدا نمی شوند.
4- أَلغَیبَهُ مُحَمَّدُ عَلّیِ بنِ بابَوِیه بِأَسنادِهِ عَن زَیدِ بنِ أَرقَم، قالَ:
قالَ رَسوُلُ اللهِ «صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّم» أِنّی تارِکُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللهِ وَعِترَتی أَهلَبَیتی فَأَنَّهُما لَن یَفتَرِ قا حَتّی یَرِ دا عَلَّی الحُوضَ،
یعنی: الغیبه، محمد بن علی بن بابویه با اسنادش از زیدبن أَرقم، او گفت: رسول الله «ص» فرمود: من دو چیز گران بها «یا دو شیء سنگین» دربین شما قرار دادم: کتاب خدا و عترتم أَهلبیتم، آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا روزی که بر سر حوض برمن وارد شوند «کنابه ازروز قیامت است»
5- وَعَنهُ بِأَسنادِه عَن زَیدِبنِ قالَ أِنّی تارِکُ فیکُم خَلیفَتَینِ کِتابَ اللهِ وَعترَتی أَ هلَبَیتی فَأِنََّهُما یَفتَرِقا حتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.
یعنی : همان مأخذ با اسنادش از زیدبن ثابت او گفت، رسول أَکرم فرمود: من دو جانشین دربین شما قرار می دهم «که عبارتند از» کتاب خدا وعترتم أَهلبیتم ، آن دو تا روز رستاخیز هرگز ازهم جدا نمی شوند.
6- مَناقِبُ ابنِ المُغازلی : یَرفَعُهُ اِلی سَعید الخِدری ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ قالَ :أِنّی أوشَکُ أَن اُدعی فَأُجیبُ ، وَ أَنّی قَد تَرَکتُ الثَّقلینِ کِتابَ اللهِ حَبل مَمدوُدُ مِنَ السّماءِ اِلیَ الأَرضِ وَعترَتی أًَهلَبَیتی وَأَنََّ اللَّطیفَ الخَبیرَ أَخبَرنی أَنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتی یَرِدا عَلَیَّ الحَوض..
یعنی: مناقب ابن المغازلی «ازمآخذ مهم عامّه» روایت را به أَبی سعید خدری می رساند، که رسول الله «ص» فرمود: من نزدیک است که خواسته شوم ودعوت حق را اجابت نمایم «یعنی از دنیا بروم» و من دو چیز گران بها «یا دو شییء سنگین» درمیان شما ترک کردم که عبارتند از: کتاب خدا که ریسمانی کشیده شده است از آسمان به زمین «از نور» وعترتم أَهلبیتم و خداوند لطیف ، خبیر، به من داد. که آن دو ، تا روز رستاخیز ، هرگز از هم جدا نمی شوند.
7- مُسنَدُ اَحمَدِبن ِ حَنبل، یَرفَعُهُ اِلی زَیدِبن ثابِت، قالَ : قالَ رَسولُ اللهِ أَنی تارِکُ فیکُم خَلیفَتَینِ ، کتابَ اللهِ حَبلُ مَمدوُدُ بَینَ السَّماءِ وَالأَرضِ وَ عِترتی أَهلبَیتی أَنّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.
یعنی : مُسنَدِ احمدبن حنبل «از أَهمّ مآخذ عامّه» روایت را به زیدبن ثابت می رساند . او گفت: رسول اکرم «ص» فرمود: من در بین شما دو جانشین قرار می دهم: کتاب خدا که ریسمانی است که از آسمان به زمین کشیده شده است وعترتم أَهلبیتم وآن دو هرگز تا روزی که بر سرحوض «کنایه از روز قیامت است» به من برسند از هم جدا نخواهند شد.
8- مَناقِبُ ابنُ شاذان: یَرفَعُهُ اِلی زَیدبنِ ثابِت. قالَ: قالَ رَسولُ اللهِ «ص» فیکُمُ الثَّقَلینِ کِتاَب اللهِ ، وَعَلِیَّ بنَ أَبیطالِبٍ «ع» أَفضَلُ مِنَ القُرانِ لِأَنّهُ لَکُم عَن کِتابِ اللهِ.
یعنی: مناقب ابن شاذان، روایت را به زیدبن ثابت می رساند ، که او گفت: رسول اکرم «ص» فرمود: من دو چیز گران بها «و یا دو امانت سنگین» دربین شما قرار می دهم که عبارتند: از کتاب خدا، وعلی بن ابیطالب «که» افضل از قرآن است. زیرا علی قرآن را برای شما تفسیر و تشریح می نماید.
9- کَنزُ العُمّالِ لِلمُتَّقی ، بِأَسنادِهِ عَن زَیدِبنِ أرقَم فی خَبَرٍ طَویلِ عَن رَسُولِ الله «ص» فی الجُحفَهِ أَن قالَ صَلّیَ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَسَلَّم: فانظُرُوا کَیفَ تُخَلَّفوُنی الثَّقَلَینِ، فَنادی مُنادٍ ، مَا الثَّقَلانِ یا رَسولَ اللهِ؟
قالَ: اللهِ طَرَفُ بِیَدِ اللهِ عَزَّوجَلَّ وَطَرَفُ بِأَیدیکُم فَتَمسَّکوُا بِهِ لا تَضِلّوُا وَالآخَرُ عِترَتی « عَشیرتی» وَ أَنََّ اللَّطیفَ الخَبیرَ نَبّأَنی أنَّهمُا لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدَا عَلَیَّ الحَوضَ، فَسَألتُ ذلِکَ لَهُما رَبّی ، فَلا تُقَدَّمُو هُما فَتُهلِکوُا وَلا تُقَصَّروُا عَنهُما فَتُهلِکوُا وَلا تُعَلَّموُ هُُُما فَهُم أعلَمُ مِنکُم. ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلیَّ بنِ أََ بیطالِبٍ عَلَیهِ السَّلامُ فَقالَ: مَن کُنتُ اَولی بِهِ مِن نَفسِهِ فَعلِیُّ وَلیُّهُ ، أَللّهُمََّ والِ مَن والاهُس وَعادِ مَن عاداهُ. وَنَقَلَهُ ایضاً اَلهَیثَمی فی مَجمَعِهِ.
یعنی: کنز العمال متقی با اسنادش از زیدبن ارقم درخبری طولانی از رسول اکرم صلی الله و علیه وآله ، که در جُحفِه «نام محلّی بین مکه ومدینه که یکی از میقاتهائی است که حجاج در آن جا برای انجام مناسک حجّ احرام می بندند» به مردم فرمود: تا جائی که می فرماید: به بینید چگونه بعد از من درباره ی ثقلین رفتار می نمائید، پس یک نفر ازمیان مردم ندا کرد یا رسول الله ثقلان چه هستند؟ حضرت فرمود: کتاب خدا، که یک طرفش به دست خداوند عزّوجلّ وطرف دیگرش به دست شما است. پس چنگ بزنید به آن گمراه نمی شوید، وعترتم «أهلبیتم» وخداوند لطیف خبیر به من خبر داد که آن دو تا روز رستاخیز ازهم جدا نمی شوند، واین را از خدای خودم برای آن دو «کتاب وعترت» خواسته ام، پس، از آن دو، پیشی، نگیرید که هلاک می شوید، ودر حقّ آنان کوتاهی نکنید که هلاک می شوید. وچیزی به آنان نیاموزید، چون آن دو برتر وأَعلم از شما هستند سپس دست علی بن ابیطالب «ع» را گرفت وفرمود:» هرکه را من اولی بر نفس او بودم، علی هم ولیّ اوست«یعنی اولی برنفس اوست» خدایا دوست بدارد آن را که موالی علی «ع» باشد و دشمن بدار آن را که دشمن علی «ع» باشد.
این روایت را هیثمی نیز در مجمعش نقل کرده است.
10- وَعَنِ الشَّیخ أِبراهیمِ بنِ مُحَمَّدِ الحَموُئی مِن أَعیانِ عُلماءِ العامََّهِ فی کتابِ فَرائدِ السَّمطَینِ فی فَضائِلِ المُرتَضی وَالبَتولِ وَالسَّبطَینِ مُسنَدَاًً اِلی سََلیم بنِ قَیسِ الهِلالی فی خَبَرِ المُناشَدََهِ أَلی أن قالَ: ثُمَّ قالَ عَلیُّ عَلَیهِ السّلامِ : أُنشِدُ کُم أََتَعلَمُونَ أنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلهِ قامَ خَطیبَاً ، لَم یَخطُب بَعدَ ذلِکَ ، فَقالَ: یا أَََیُّها النّاسُ أَنّی تارِکُ فیکُمُ الثَّقَلینِ کِتابَ الله وَعِترتی أَهلَبَیتی فَتَمَسَّکوُا بِهِما تَضِلّوُُُُُا فَأِنَّ اللَّطیفَ أَخبَرَنی وَعَهََدََ اِلی أََنَّهُما لَن یَفترِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ. فَقامَََََ عُمَرُبنُ الخَطّابِ شَبیهُ المُغضَبِ فَقالَ: یا رَسوُل اللهِ ، أَکُلُّ أََهلِبَیتِکَ؟
فَقال َ صَلَّی اللهُ وَ آلِهِ : وَلکِنَّ اَوصِیائی مِنهُم . اَوَّ لُهُم أَخی وَ وَزیری وَارِثی وَ خَلیفَتی فی أُمَّی وَ وَلِیُّ مُومِنٍ بََعدی: عَلِیُّ أَبیطالبٍ هُوَ أَوَّلُهُم ثُمَّ ابی الحَسَنُ ثُمَّ ابنیِ الحُسینُُ ثُمَّ تِسعَهُ مِن وُلدِ الحُسَینِ «ع» واحِدُ بَعدَ واحِدٍ حَتّی یَرِدوُا عَلَیَّ الحَوضَ: شُهداءُ اللهِ فی أَرضِهِ وَحُجَّتِهِ عَلی خَلقِهِ ، وَ خُزّانُ عِلمِهِ وَمَعادِنُ حِکمَتِهِ ، مَن أََطاعَهُم فَقَد أطاعَ اللهَ وََ مَن عَصاهُم فَقَد عَصَی الله.
فَقالَ الحُضّارُ کُُلُّهُم نَشهَدُُُ أَنَّ رَسُولَ اللهِ قالَ ذلِکَ اِلی آخرِ الحَدیثِ...
یعنی: از شیخ ابراهیم بن محمد الحموئی که از بزرگان علماء اهل سنّت است در کتاب «الفرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین » با اسنادش به سلیم بن قیس هلالی درخبر منا شده «سوگند یاد کردن، تحلیف» تا آن جائی که گفت: سپس علی «ع» علیه السَّلام فرمود: «ای مردم» شما را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانید که رسول خدا «ص» ایستاد در حالی که خطبه می خواند برای مردم ، وپس از آن دیگر هیچ خطبه ی دیگری نخواند «یعنی آخرین خطبه ی آن بزرگوار بود» وفرمود: ای مردم من دو چیز نفیس ویا «دو امانت سنگین» دربین شما قرار داده ام که عبارتند از کتاب خدا و عترتم أَهلبیتم، به آن دو چنگ بزنید که هرگز به گمراهی نیفتید ، چون خداوند لطیف به من خبر داد و با من عهد کرد که آن دو ، هرگز از هم جدا نمی شوند تا روزی که برسرحوض کوثر به من ملحق شوند.پس عمربن خطاب در حالی شبه غضبناک بود برخاست وگفت : یا رسول الله ، آیا همه ی اهلبیت را می گوئی؟ آن بزرگوار در جواب فرمود: ولی اوصیائم را می گویم؟ که اوّلین آن ها برادرم و وزیرم و وارثم وجانشینم درمیان امتم و ولیّ هر مؤمنی پس از من علی بن ابیطالب «ع» است که او اولین آنها می باشد، سپس فرزندم حسن سپس فرزندم حسین نه «بزرگوار» از اولاد حسین ، یکی پس از دیگری تا روز رستاخیز ، آنان شاهدان خدا در روی زمین و حجتهای خدا بر مخلوقاتش و گنجینه های علم او و معدنهای حکمت او می باشند، هرکس اطاعت آن ها را کند ازاطاعت خدا را کرده است وهرکس سرپیچی از آن ها کند سرپیچی از خدا کرده است، پس تمام حضّار مجلس گفتند : شهادت می دهیم که رسول اکرم «ص» این سخنان را فرمود، تا آخر حدیث..
احادیث صحیحی که با اسناد معتبرش از طریق خاصّه وعامّه از رسول اکرم«ص» درباره ی «أَلثَّقَلَین» یعنی قرآن کریم و أَهلبیت گرامیش نقل شده است بیشتر از حدّ تواتر است وابن حجر مکّی که از اعاظم ومتعصّبین علمای عامّه است و در کتاب «اَلصَواعِقُ المُحرِقَهِ» در این خصوص چنین می گوید: که این حدیث را بیشتر از بیست و چند صحابی «از اصحاب رسول اکرم«ص» ازطرق کثیره نقل کرده اند. و حقیر برای نمونه پنج حدیث از طرق خاصّه وپنج حدیث از طرق عامّه از کتاب های بسیار معتبر فریقین نقل نمودم تا ثابت شود که رسول اکرم«ص» قرآن را با أَهلبیت گرامیش در همه جا وتا روز قیامت توأم ومقرون به همدیگر ذکرفرموده وتذکر داده است که اگر مسلمین بهر دو آنها چنگ بزنند هرگز گمراه نخواهند شد و درهمه ی احادیث آن دو ر به نام « أَلثَّقَلَین » نامیده است.
معنای کلمه ی «أَ لثَّقَلَین »
این کلمه: «أَ لثَّقَلَین» در احادیث به دو شکل نقل شده است:
1- «أَلثَّقَلَین» تثبیه کلمه ی «أَلثَّقل» است به فتح مُثَلَّثه وقاف که دراین صورت به دو معنی آمده است:
الف: ثَقَل در لغت به معنی متاع وحَشَمِ مسافر آمده است و رسول اکرم «ص» چون خود را مشرف به انتقال از این دنیا خویشتن را به منزله مسافری قرار داد که به منزل دیگری منتقل می شود و کتاب وعتره را مثل متاع مسافر قرارد داد «چون کتاب وعترت» نزدیکترین وگران بها ترین چیزها به آن بزرگوار بودند. به همین جهت آن دو را با کلمه ی «اَلثَّقَلَین» معرفی فرمود.
ب: ثَقَل: به معنی هر شیئی نفیس و نگهداشتنی نیز آمده است وچون قرآن کریم وعترت معصومین از نظر رسول اکرم نفیس ترین موجودات جهان بودند. آن دو را به کلمه ی «اَلثَّقَلَین» تعبیر فرمود.
2- «اَلثَّقَلَین» تثنیه ی کلمه ی «الثَّقَل» به کسر ثاء مثلَّثه و سکون قاف به معنی سنگین و وزین است. و چون عمل کردن به احکام قرآن و ملتزم شدن به ولایت أَهلبیت علیهم السَّلام امری خطیر و وظیفه ای سنگین است به همین جهت رسول «ص» آن دو را با کلمه ی «اَلثَّقَلَین» یعنی دو شیئی وزین و سنگین معرّفی فرموده است. مخصوصاً که مرجع هردو یعنی قرآن واهلبیت «ع» به مسأله ی ولایت است و ولایت مهم ترین و وزین ترین موضوع در دین مقدّس اسلام می باشد زیرا در مسأله ی توحید و نبوّت همه ی فِرَقِ مسلمین متفق القولند واین مسأله ی ولایت است که : عده ی کثیری در افراط وتفریط درباره ی آن هلاک شده اند. چنانکه خود صاحب ولایت مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام در این خصوص در نهج البلاغه می فرماید: «هَلَکَ فِیَّ مُحِبُ و مُبغِضُ قالٍ.
یعنی: درباره ی من دو مرد « دوگروه » هلاک شدند. دوستی که «در دوستیش» زیاده روی کند «نعوذبالله مرا خدا داند چون غالیان» و دشمنی که «در دشمنی من»اصرار داشته باشد. «و انکار مقامات و فضائل من کند چون ناصبیان.
توضیح اینکه: معنی غُلوّ چنان که بعضی از ضعفا از فریقین پند داشته اند نه این است که شخص به مقامات عالیات و درجات معنوی حضرات معصومین علیهم السَّلام که خداوند برای آنها قرارداده است، ایمان واقرار داشته باشد، بلکه اصل معرفت وحقیقت اسلامیت در همین است وبس.
بلکه معنی غُلوُ چنان که مولای متَّقیان أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام در حدیث نورانیّـت فرموده است، این است که به آن بزرگوار یا به یکی از ائمه ی اطهار علیهم السَّلام نسبت أُلوهیت وربوبیّت دهد که البته دراین صورت یک چنین شخصی از غالیان به شمار می آید و کافر و نجس العین است. مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام در ضمن حدیث نورانیّت که آن را حضرت عالم مرحوم میرزا محمد تقی حجّه الاسلام اعلی الله مقامه به نقل از کتاب العوالم و کتاب أَنیس السُّمراء در کتاب صحیفه الآبرار آورده است چنین می فرماید:
لاتَجلعَلوُ نا أَرباباًًًًً وَقوُلوُا فی فَضلِنا ا شِئتُم فَأَنَّکُم لا تَبلَغُونَ کُنهََ ما فینا وَلا نَهایَتَهُ ،أِلی آخِرِ الحَدیث...
یعنی مولا امیرالمؤمنین علیه السَّلام فرمود: ما را «خدا» قرار ندهید، وهر چه می خواهید در فضل ما بگوئید ، پس شما به کُنه ونهایت آن «فضائل ومناقبی که در ما است نخواهید رسید تا آخر حدیث..» واین موضوع نیز برای اهل فضل مبرهن است، که هر صفت و فضیلت وموجودی به جز خدا= الله» مخلوق است ومحمّد وآل محمد علیهم السَّلام چون اشرف وافضل مخلوقات می باشند هیچ صفتی نمی تواند حقیقت وکنه آن بزرگواران را توصیف نماید، چون در درجه ی پائین تر از آنان قرار دارد.
مقصود از عترت وأَهلبیت؟
شکی نیست در این که در حدیث «اَلثَّقَلَین» وسایر احادیث وحتی در آیات کریمه ی قرآن مانند : آیه ی تطهیر وآیه ی موده وآیه ی مباهله و غیرها، مقصود از عترت وأَهلبیت فقط أَمیرالمؤمنین علی «ع» و حضرت فاطمه زهرا«ع» ویازده فرزند بزرگوارشان سلام الله عَلیهِم أَئمِه ی گرامی شیعیان می باشند و هیچ کس را از زوجات یا أَعمام ویا سایر أَقربای رسول الله «ص» دراین مقام با آنان شرکتی نیست واین مسأله مجمع اجماعی کمتر به چشم می خورد. گذشته از احادیث متواتر و مقبولی که در این زمینه از فریقین نقل شده است و انشاءَ الله به پاره ای از آن ها در همین مبحث اشاره خواهد شد. عقل سلیم ، خود قضاوت می کند که در حدیث فوق هدف از عترت وأَهلبیت، جز اوصیاء رسول الله ائمه ی اثنا عشر وحضرت زهرا سلام الله علیهم که معادن ومخازن علم الهی در آسمان ها و زمین ودارای علم لدنّی هستند که کس دیگری نمی تواند باشد.
زیرا رسول بزرگوار در حدیث مذکور، عترت وأهلبیت ، را قرین وبدیل و همدوش قرآن قرار داده است وچون علوم قرآن نامتناهی وأَبدی است همدوشان قرآن نیز باید دارای لدنّی ونامتناهی وجاویدان بوده باشند وطبق دلائل صریح و محکم که در دست داریم ودر محلش به تفصیل آمده است، پس از رسول اکرم «ص» که معلّم علی الاطلاق جهانیان است که کسی را جز علی و آل علی«ع» شایستگی احراز از این مقام عظیم نمی باشد، علاوه براین که رسول اکرم در احادیثی معتبر، مولا امیرالمؤمنین «ع» را معلّم و مفسّر و افضل وبرتر از قرآن قرار داده است، چنان که در حدیث هشتم در مبحث سابق گذشت.
آیا می توان با وجود شخصیت جهانی بزرگواری که بارها در مجامع مختلف گفته است: «سَلوُنی قَبلَ أَن تَققُد ونی» یعنی: از من بپرسید قبل از این که ازمیان شما بروم، که دلالت قاطع بر علم نامتناهی آن بزرگوار دارد [1]
اشخاصی را که با کمال عجز گفته اند:
یعنی ، از من دست بردارید که من بهترین شما نیستم در حالی که علی «ع» میان شما است. ویا أَعوُذُ بِاللهِ لِمُعضَلَهٍ لا عَلّیٌ ع لَها «عمر» .
یعنی: به خدا پناه می برم از مسأله ی مشکلی که علی«ع» در آن نباشد. ویا
لَقَد ذَهَبَ الفِقهُ والعِلمُ بِموُتِ عَلیِّ بنِ أَبیطالب «ع» «معاویه»
یعنی:با شهادت علی بن ابیطالب «ع» فقه وعلم ازبین رفت. ویا، ابن عباس: موقعی که از او سؤال کردند: أَینَ عِلمُکَ مِن عِلمِ ابنِ عَمَّکَ.
فَقالَ: کَنِسبَهِ قَطرَهٍ مِنَ المَطَرِ اِلیَ البَحرِ المُحیط.
یعنی: وقتی از ابن عباس پرسیدند که علم تو نسبت به علم و علی «ع» چگونه است.
او گفت: مانند یک قطره از باران در برابر اقیانوس می باشد. آری فقط بزرگواری که باب علم نبی است ورسول اکرم «ص» بارها و درباره ی او فرموده است: «اَنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلیُّ یا بُها» می تواند قرین و همدوش قرآن باشد وبس.
با تمهید مقدمات فوق این که به نقل چند حدیث از فریقین ه در آن ها تصریح شده است که مقصود از عترت و أَهلبیت رسول خدا «ص» فقط علی وآل علی علیهم السَّلام است می پردازیم وَمِنَ اللهِ التّوفیق.
1- مسند احمد بن حنبل. با اسنادش از ابی سعید خدری که حدیث ثقلین را نقل نموده است در آخر حدیث چنین می گوید:
وَرُوِیَ عَن أبی بَکرٍ ، أَنَّهُ قالَ عِترَهُ النَّبیِ «صَلَّی الله عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَََّم» عَلُّی «عَلَیهِ السَّلامُ»
یعنی در مسند احمد بن حنبل با اسنادش از ابوبکر «خلیفه اوّل» روایت شده است که او گفت عترت پیغمبر اکرم «ص» علی «ع» است.
2- صَحیحُ التَّرمَذَی وَ جامِعُ الأُصولِ عَن أُمِّ سَلَمَهِ : نَزَلَتِ الآیَهُ فی بَیتی وَأَنَا جالِِسَهُُ عِندَ البَابِ ، فَقُلتُ : یا رَسُولَ اللهِ أَلستُ مِن أَهلِ البَیتِ ؟ فَقالَ عَلَیهِ السَّلامُ أِنَّکِ عَلَی الخَیرِ ، أنتِ مِن أَزواجِ رَسُولِ اللهِ ، قالَت : وَفی البَیتِ رَسُولُ اللهِ و عَلِیٌّ وَفاطِمَهُ وََالحَسَنُ والحُسَینُ عَلَیهِمُ فَجَلَّلَهُم بِکِساءٍ وَقالَ اَللّهُُُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی فَأَذهِب عَنهُمُ الرَّجسَ وَطَهَّرهُم تَطهیراً.
یعنی: در صحیح ترمذی وجامع الاصول روایت از ام سلمه «زوجه ی رسول الله «ص» است که گفت: آیه ی «تطهیر» در خانه ی من نازل شد درحالی که من نزدیک در نشسته بودم. به رسول خدا عرض کردم ، آیا من از «أَهل بیت» نیستم؟ حضرت فرمود تو به سوی خیر هستی ، تو از زوجه های رسول الله «ص» هستی، در خانه رسول اکرم «ص» وعلی وفاطمه وحسن و حسین علیهم السَّلام بودند، سپس آن ها را با عبائی پوشاند وگفت، خدایا: این ها أَهلبیت من هستند، پس پلیدی ونجاست را از آنان دورکن و آن ها را پاک و پاکیزه گردان.
3- فی الأَستیعابِ ابنُ عَبدِ البِرَّ : لَما نَزَلَتِ الأَیَهُ دَعا رَسوُلُ اللهِ فاطِمَهَ و علَیّاً و حَسَنَاً وَ حُسَینَاً «عَلَیهُمُ السَّلامِ» فی بَیتِ اُمَّ سَلَمَهِ ، وَ قالَ : اَللّهُمَّ هؤُلاءِ أَهلُ بَیتی فَأَذهِب عَنهُمُ الرَّجسََ وَطَهَّرهُم تطهیراً.
یعنی: در استیعاب ابن عبدالبّر : چون آیه ی «تطهیر» نازل شد رسول اکرم «ص» فاطمه وعلی وحسن و حسین را به خانه ی أُمّ سلمه خواند وفرمود: خدایا، اینان أَهل بیت من هستند ، پس پلیدی ونجاست را ازآنان دور بدارد وآنان را پاک و پاکیزه گردان.
4- فَفی کِفایَهِ الأَثَرِ عَن الأَعرَجِ أَبی هُرَیرَهِ قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ «ص»
أَنّی تارِکُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ أَحَدُ هُما کِتابُ اللهِ –عَزَّوَجَلَّ –مَنِ اتَّبَعَهُ کانَ عَلَی الهُدی وَمَن تَرَکَهُ کانَش عَلَی الضَّلالَهِ ، ثُمَّ أَهلُبَیتی قالَها ثَلثُ مَرّاتٍ ، فَقُلتُ لِأَبی هُرَیرَهِ فَمَن أهلُبَیِتهِ ، نِساءُ هُ؟ قالَ: أهلُ بَیِتِه : عَقِبُهُ وُهُمُ الأَئِمَهُ الأَثنی عَشَر أَلَّذینَ ذَکَرهُمُ اللهُ فی قَولِهِ : «وَجَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فی عَقِبِه.» زخرف 28 .
یعنی : در کفایه الاثر از أَعرج از أَبی هُریره: او می گوید : که رسول اکرم «ص» فرمود: من دو چیز نفیس و نگهداشتنی ویا «امانت سنگین» در بین شما قرار دادم ، یکی از آن ها کتاب خدای عزّوجلّ است که هرکس از آن پیروی کند بر هدایت است وهرکس آن را ترک نماید گمراهی است، سپس أَهلبیتم واین کلمه را سه مرتبه تکرار کرد. به ابی هریره گفتم: أَهلبیت او «رسول اکرم «ص» چه اشخاصی هستند، آیا زنان او هستند؟ او گفت : نه أَهلبیت او، اولاد او، وآنان أَئمهَ دوازده گانه هستند که خداوند متعال آنان را در قرآن خود، ذکر کرده و فرموده است: «واین خداپرستی وامامت را در ذرّیه ی خود«محمد وآل »کلمه ای جاویدان قرارداد.» زخرف 28.
در توضیح همین آیه ی مبارکه روایتی از حضرت امام صادق و کلمه ای از ابن عبّاس والسدّی از تفسیر مجمع البیان به نظر مطالعه کنندگان محترم می رسانم.
امام صادق «ع» در تفسیر «کلمه ی باقیه» در آیه ی فوق فرمود: «هِیَ الأمامَهُ » یعنی آن عبارتست از امامت.
ابن عباس وسدّی در تفسیر «عَقِبِه» گفتند که: عَقِبهِ یعنی: فرزندان رسول اکرم «ص» وآل محمد «ص» می باشند.
5- فی الصَّواعِقِ المُحُرِ قَهِ لِأِبِنِ حَجَر: أَخرَجَ مُسلِمُ وَالتَّرمَذیُّ عَن سَعدِبنِ أَبی وَقّاص قالَ لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآیَهُ «نَدعُ أبناءَنا وَأَبناءَکُم » دَعا رسوُلُ اللهِ «ص» عَلِیَّاً وَفاطِمَهَ وَحَسَناً و حُسَینَاً فَقالَ اَللّهُمَّ هؤُلاءِ أَهلی.
یعنی در صواعق محرقه ی ابن حجر، مسلم و ترمذی از سعدبن ابی وقاص حدیث کرده اند که او گفت: چون آیه ی «مباهله» نازل شد رسول اکرم«ص» علی و فاطمه وحسن و حسین را خواند وسپس فرمود: اینها أهلِ من هستند.
6- مَعانی الأَخبارِ عَن مُحَمَّد بنِ سُلیمانِ الدَّیلَمی عَن أَبیهِ قالَ : قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللهِ عَلَیهِ السَّلامُ ، جُعِلتُُُُُُُُُُ فَداکَ. مَنِ الآل؟ فَقالَ ذُرَّیَّهُ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ .قالَ: فَمَنِ الأَهلُ؟ أَئمِّهُ عَلَیهمُ السَّلامُ...
یعنی کتاب معانی الاخبار از محمد بن سلیمان دیلمی از پدرش ، او گفت : به حضرت امام صادق علیه السّلام عرض کردم : فدایت شوم، آل کیست؟
حضرت فرمود: «آل عبارت از» ذریه ی محمّد صلی الله علیه وآله است.
می گوید : «دوباره» گفتم: پس «أهل» چه کسانی هستند؟ فرمود: أَئِمّه عَلیهم السَّلام می باشند.
7- وَفیهِ عَن بَصیرٍ ، قالَ: قُلتُ عَبدِ اللهِ السَّلامُ مَن آلُ مُحَمَّدٍ «ص» فَقالَ ذُرَّیَّتُهُ مَن أَهلُبَیتِه؟ فقالَ أَلاَئمَِّهُ وَالأُوصِیاءُ ، فَقُلتُ مَن عِترَتُهُ ؟ قالَ أَصحابُ العَباءِ . فَقُلتُ مَن أُمَّتُهُ؟ فَقالَ أَلمومِنُونَ الَّذینَ صَدَقُوا بِما جاءَ بِهِ عِندِ اللهِ تَعالی اَلمُتَمَسَّکوُنَ بِالثَّقَلَینِ اَلّذینِ أُمِروُا بِالَّتَمسّکُ بِهِما کِتابُ وَعِترَتُهُ أَهلُبَیهِ اَلّذینَ أَذهَبَ اللهُ عَنهُمُ الرَّجسَ وَ طَهَّرهُم تَطهیراًً وَهُما خَلیفَتانِ عَلیَ الأَمَّهِ بَعدَهُ صَلّیَ اللهس عَلَیهِ وَآلِهِ.
یعنی: در کتاب معانی الاخبار حدیث از ابی بصیر است ، او گفت: به حضرت امام صادق«ع» عرض کردم «آل محمد» چه کسانی هستند؟ ذریّه ی اوست . سپس عرض کردم: «اهلبیتش» کیانند؟ أئمه واوصیاء «ع» می باشند سپس عرض کردم: عترت او چه اشخاصی هستند؟ فرمود: اصحاب عبا «محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین علیهم السَّلام» می باشند. سپس عرض کردم : امت او چه کسانی هستند؟
فرمود: امت او اشخاصی هستند که آنچه را که از طرف خدای متعال به رسولش نازل شده است تصدیق کرده اند. آن هایی که چنگ به ثقلین زده اند، آنهائی که به آنها امر شده است که به آن دو ، یعنی کتاب خدا وعترت وأَهلبیتش که خداوند متعال نجاست و پلیدیها را از آنان دور کرده وآنها را پاک و پاکیزه نموده است تمسّک نمایند، آن دو «کتاب وعترت» دو جانشین رسول اکرم صلی الله علیه وآله می باشند برای أُمتش ، پس از او. جهت اثبات این که مقصود خدای متعال و رسول اکرم«ص» درحدیث «اَلثَّقَلَین » و سایر موارد از کتاب وسنّت. از کلمه ی «عترت و أَهلبیت وآل» فقط علی و فاطمه و حسن و حسین و أَئمهَ معصومین از اولاد حسین علیهم السَّلام می باشند نقل هفت حدیث فوق، که پنج حدیث از آنها از طرق عامّه و دو حدیث از طرق خاصّه آورده شده است کفایت است. اگر چه دراین خصوص در آیات مبارکه ی قرآن کریم و احادیث وارده از حضرت رسول اکرم «ص» و سایر معصومین علیهم السّلام وحتی از مخالفین و معاندین به قدری احادیث وشواهد زیاد است که احتیاج به تألیف کتابی مستقل دارد. و دوست داشتم در آخر این فصل از باب ذکر شاهد، اقرار و اعتراف یکی از مشهورترین مخالفان ، یعنی : این حجر معروف را ذکر نمایم، تا جهت شکّاکین واهل شبهه محلّی از اعتراض باقی نماند، وَالفَضلُ ما شَهِدَت بِهِ الأَعداء ُ.
ابن حجر فوق الذکر که از اعاظم علمای عامّه و از مخالفان بنام شیعیان أَهلبیت عصمت علیهم السَّلام می باشد درکتاب صواعقش در ذیل حدیث شریف ثقلین چنین اظهار نظر می نماید وما عین عبارت او را نقل می کنیم:
اَلصّواعِقُُ ص.90. تَنبیهُ سَمّی رَسوُلُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ «وَآلِهِ» وَسَلَّم اَلقُرانَ وَ عِترَتَهُ «وَهِیَ بِالمُثَنّاهِ الفوُقِیَّهِ اَلأَهل وَالنَّسَب وَالَّرهطُ الأَدنوُنَ» ثَقَلَین ِ، لِأَنَّ الثَّقَل کُلُّ نَفیسٍ خَطیرٍ مَصُونِ وَهذانِ کَذلِکَ ، اِذکُلُّ مِنهُما مَعدِنُ لِلعُلوُمِ الدّینیَّهِ ، وَ الأَسرارِ وَالحِکَمِ العَلِیَّهِ، وَالأَحکامِ الشَّرعِیَّهِ وَلِذا حَثَّ صَلّی اللهُ عَلَیهِ «وَ آلِهِ» وَسَلَّم عَلی الأِقتِداء وَ الَّتَمسُّکِ بِهِم وَ التَّعَلُّمِ مِنهُم وَقالَ: أَلحَمدُ لِلّهِ الذَّی جَعَلَ فینا اَلحِکمَهَ أَهلَ البَیتِ ، وَ قیلَ سُمَّیا ثِقلَینِ لِثِقلِ وُجُوبِ رِعایَهِ حُقُوقِهِما ، ثُمَّ الَّذینَ وَقَعَ الکِتابَ اِلَیَ الحُوضِ، وَیؤَیَّدُهُ الخَبَرُ السّابِقُ «وَلا تُعَلَّموُ هُم فَأِنَّهُم أَعلَمُ مِنکُم» وَ تَمَیزَّوُا بِذلِکَ عَن بَقِیَّهِ العُلَماءِ لِأَنَّ اللهُ أَذهَبَ عَنهُمُ الرَّجسَ وَ طَهَّرَهُم تَطهیراً وَشَرَّفَهُم بالکَراماتِ الباهِرَهِ وَالمَزایا المتَکاثِرَهِ، وَقَد مَرَّ بَعضُها وَسَیَأتی الخَبَرُ الَّذی فی القُریشِ «وَتَعَلَّموُا مِنهُم فَأَنَّهُم أَعلَمُ مِنکُم» فَاِذا ثَبَتَ هذا لِعُموُمِ القُریشِ فَأَهلُُ البَیتِ أَولی مِنهُم بِذلِکَ لِأَنَّهُم أَمتازوُا عَنهُم بِخصوُصیّاتٍ لا یُشارِکُهُم فیها بَقِیَّهُ قُرَیشٍ وَ فی أَحادیثِ الحَثَّ عَلی الَّتمسُّکِ بِأَهلِ البَیتِ أِشارَهُ اِلی عَدِمِ أِنقِطاعِ مُتأَهَّلٍ مِنهُم اِلی یَومِ القِِیامَهِ. کَما أَنَّ الکِتابَ العَزیزَ کَذلِکَ وَ لَهِذا کانُُوا أمانَاً الأَرضِ ،کَما یَأتی ، وَ یشهَدُ لِذلِکَ اَلخَبَرُ السّابِقُ:
«فی کُلَّ خَلَفٍ مِن أُمتّی عُدوُلُ مِن أَهلِبَیتی ، اِلی آخِرهِ... ثُمَّ أَحَقُُّ مَن یَتَمَسَّکُ بِهِ مِنهُم أمامُهُم وَعالِمَهُم عَلیُُُُّ أبیطالِبٍ کَرَّمَ اللهُ وَجهَهُ لِما قَدَّمنا مِن مزیِد عِلمِهِ دَقائِقِ مُستَنبَطاتِهِ وَمِن ثَمَّ قالَ اَبوبَکُرُ: عَلِیُّ عِترَهُ رَسُولِ اللهِ صَلیَّ اللهُ عَلَیهِ «وَآلِهِ» وَسَلَّم أِی الّذینَ حَثَّ عَلَی التَّمسُّکِ بِهِم فَخَصَّهُ لِما قُلنا ، وَ کَذلِکَ خَصَّهُُُ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ «وَآلِهِ» وَسَلَّم بِما مَرَّیُوُمَ غَدیرِ خُمٍّ .أُنتَهی مُوضِعُ الحاجَهِ مِن کَلامِ أبنُ حَجَر.
یعنی: صواعق محرقه صفحه ی 90 توجّه: رسول اکرم «ص» کتاب وعترت را «عترت با تاء نقطه «ه» به معنی أَهلبیت و اولاد وخانواده ی نزدیک است» به نام «اَلثَّقَلَین» نامید، به این جهت است که «أَلثَّقَل » به معنی هر چیز نفیس نگهداری شده است. واین دو «قرآن و أَهلبیت » همین طورند، زیرا هرکدام از آن ها معدن علوم دینّیه وأسرار و حکمت های متعالیه و احکام شرعیّه می باشند و به همین جهت رسول اکرم «ص» اصرار زیاد داشته است «که مردم» از این ها پیروی نمایند و به اینان چنگ بزنند و ازایشان بیاموزند.
فرمود: ستایش خداوندی را که حکمت را در بین ما اهلبیت قرارداد[2]
و نیز گفته اند که «در حدیث فوق قرآن و أَهلبیت » «اَلثَّقَلَین» « یعنی دو امانت سنگین» نامیده شده است ،زیرا رعایت حقوق آنان سنگین است. سپس آنهائی که اصرار زیاد « از ناحیه ی رسول اکرم «ص» به پیروی و چنگ زدن به آن ها شده است ، عبارتند، آنهائی که عارف به کتاب خدا وسنت رسولش می باشند، زیرا ایشان هستند که کسانی که تا روز قیامت از قرآن جد نخواهد شد. واین مطلب را خبر سابق تأیید می نماید « در آنجا که رسول اکرم «ص» فرموده است: «به آنان نیاموزید، زیرا ایشان داناتر از شمایند» وبا نصّ همین خبر از سایر علما ممتاز شده اند. زیرا خداوند متعال پلیدی ونجاست را از ایشان دور ساخته وآنان را پاک و پاکیزه گرداند است «اشاره به آیه تطهیر» وآنان را با معجزه های خیره کننده و امتیاز های زیاد مشرف فرموده است، که پاره ای از آن ها گذشت. و خبری که درباره قریش آمده است که: از آنها بیاموزید که آنها داناتر از شمایند. پس در صورتی که این امیتاز«أَعلمیَّت » برای قریش دارند زیرا أَهلبیت با ویژگی هایی که قریش در آنها با آن بزرگواران مشارکت ندارند برآن امتیاز یافته اند.
ودر روایاتی که در آن رسول اکرم«ص» اصرار و تأکید بر تمسّک به أَهلبیت نموده است ، اشاره بر این است که تا روز قیامت وجود کسی که : شایستگی تمسک ِ مردم را به او داشته باشد، قطع نخواهدشد. «اشاره به وجود حضرت ولیعصر ارواحنا فداه ومسأله ی رجعت» همان طوری که قرآن کریم نیز بدان گونه است و تا روز قیامت «برای هدایت خلق اعتبار دارد». و به همین أَهلبیت «ع» پناهگاه برای مردم زمین بودند، به طوری که شرح آن بعداً خواهد آمد. وخبر گذشته دلالت بر این مطلب دارد: «و دربین هر جمعی از آیندگان بعداً اُّمّتِ من افراد عادلی از أَهلبیتم وجود خواهند داشت» تا آخر حدیث ... سپس ، شایسته ترین فرد، در بین آنان «أهلبیت» که سزاوار تمسّک و پیروی است. امام و عالم آنان علی بن ابیطالب«ع» است که خدا او را سرافراز گرداند، و دلیلش مطالبی است که درباره ی کثرت علم و دقائق استنباط هایش قبلاً ذکر نموده ایم...
به همین جهت ابوبکر گفت: علی عتره رسول اکرم «ص» است، وعترت آنهائی هستند ک پیامبر بزرگوار اصرار و تأکید بر تمسّک به آنان نموده و علی را بین آنان به اموری تخصیص داده است که سابقاً شرح دادیم. وهم چنین رسول خدا «ص» در روز قیامت غدیر خم ، او را «علی علیه السّلام» به مقام والائی تخصیص داده است که شرحش گذشت: محل حاجت ازکلام ابن حجر در این جا به پایان رسید. حال ملاحظه کنید که خدای متعال چگونه کلمه ی حق را بر زبان این شخص جاری نموده جاری نموده است «لِیُحِقَّ وَ الباطِلَ وَلَو کَرِهَ المُجرِ موُنَ. أَنفال.8
در آخر این باب مناسب دیدم که این پایان را از باب خِتامُه مِسک با ذکر وحدیث بسیار شیرن ودلچسب وروح افزا در ذکر فضیلتی از فضائل بی شمار مولایمان و مولای عالمیان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام که همبستگی زیادی با مطالب مذکور در این مبحث دارد مزیّن ومعطر نمایم.
1- در کتاب «حلیه الاولیاء ابونعیم» و مآخذ بسیار دیگر از طرق عامّه در ضمن حدیثی از رسول اکرم «ص» در فضیلت مولا امیرأَلمومنین بر عرب و این که سیّد و آقای همه ی آن ها است با با أَسنادش از حضرت امام حسن مجتبی «ع» چنین نقل شده است که ما محل شاهخد را با عین عبارت حدیث دراین جا می آوریم؟
قالَ«ص» یا مَعشَرَ الأَنصارِ اَلا أدُلُّکُم عَلی مَن أَن تَمَسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلّوُ ا أَبَداً ؟
قالوُا ، بَلی یا رَسوُلَ اللهِ .
قالَ: هذا عَلُّی فَأَحِبّوُهُ بُحَبّی وَأَکرِمُوهُ بِکَرامَتی ، فَأِنَّ جَبرَئِیلَ عَلَیهِ السَّلامُ أَخبَرَنی بِالَّذی قُلتُ لَکُم عَنِ اللهِ عَزَّوجَلَّ.
یعنی رسول اکرم «ص» فرمود ای گروه انصار آیا شما را به کسی راهنمائی بکنم که اگر به تمسُّک جوئید هرگز تا أَبد به گمراهی نخواهید افتاد؟
گفتند: آری ای رسول خدا!.
حضرت فرمود: این علیست، او را آن طوری که مرا دوست می دارید دوست داشته باشید و او را آن طوری که مرا گرامی می دارید گرامی بدارید . این «مطلبی را که درباره ی تمسّک به علی» به شما گفتم : جبرئیل از جانب خدای عزّوجّل به من خبر داده است.
2- ثعلبی در قصص الانبیاء با أَسنادش از أَنس بن مالک نقل کرده است که عین روایت را ذیلاً می آوریم.
عَن أَنَسِ بنِ مالِک. قالَ: صَلیّ بِنا رَسوُلُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ.« وَ آلِهِ » وَ سَلَّم صَلَوهَ الفَجرِ. فَلَمّا أِنتَفَلَ مِنَ الصَّلوهِ أَقبَلَ عَلَینا بِوَجهِهِ الکَریمِ. فَقالَ: مُعاشِرَ المُسلِمینَ مَن أَفتَقَدَ الشَّمسَ فَلیَتَمَسَّک بِالقَمَرِ ، وَمَن أَفتَقَدَ القَمَرَ فَلیَتَمَسَّک بِالزُّهرَهِ وَمَن أَفتَقَدَش الزُّهرَهَ فَلیَتَمسَّک بِالفَرقَدََینِ.
فَقیلَ: یا رَسوُلَ اللهِ، مَاالشَّمسُُ وَماالقَمَرُ وَماالزُّهرَهُ وَ مَا الفَرقَدانِ ؟
فَقالَ: أَنا الشَّمسُ. وَعَلِیُّ ، القَمَرُ وَش فاطِمَهُ، الزُّهرَهُ، وَالحَسنُ وَ الحَُسَینُ أَلفَرقَدانِ، هَُم مَعَ کِتابِ اللهِ لا یَفتَرقانِ حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحوُضََ.
یعنی: از أَنس بن مالک، او گفت: رسول اکرم «ص» نماز صبح را با ما به جا آورد و چون از نماز فارغ شد، روی گرامیش را متوجّه ما کرد وفرمود: ای مسلمانان هرکس آفتاب را از دست داده به ماه تمسّک جوید و هرکس ماه را از دست داد به زهره متمسّک شود و هرکس زهره را از دست داد به فرقدین چنگ زند. «فرقدین، اسم دوستاره است.»
از حضرت سؤال شد، ای رسول خدا، مقصود از آفتاب و ماه وزهره و فرقدین چیست؟
حضرت فرمود: آفتاب من هستم و ماه علیست و فاطمه زهره است و حسن و حسین فرقدان هستند.
آنان با کتاب خدا «قرآن کریم» هستند و تا روز رستاخیز از همدیگر جدا نمی شوند.
توضیح این که: مقصود از آفتاب وماه و زهره و فرقدان، این اختران ظاهری که ما آن ها را در آسمان می بینیم نیستند. بلکه سرچشمه های حقیقی نور در اوّل خلقت هستند، چنان که رسول اکرم «ص» بارها و با عبارت های مختلف فرموده است که «أَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نوُری» یعنی اولین مخلوقی که خداوند متعال بیافرید نور من می باشد. و از همین نور است که آسمان ها و زمین و جهان و جهانیان حتّی آفتاب و ماه و ستارگان بدرخشیدند.
اَللهُ نُورُ السَّمواتِ وَالأَرضَ.... سوره ی نور، آیه ی 35 .
وَأَشرَقَتِ الأَرضُ بِنُورِ رَبِّها... زُمَر69.
و این خود مبحثی نورانی وبرای محبّین أَهلبیت علیهم السَّلام بسیار شیرین ودلچسب است که انشاء الله در مبحث «نور» در ضمن این تفسیر شریف خواهد آمد.
تحقیق وأَستنباط در حدیث « أَلثَّقَلَین»
این حدیث شریف با این که از نظر متن و تعداد الفاظ، ظاهراًً مختصر و کوچک است ولی چون از زبان مبارک رسول اکرم «ص» تراوش نموده است و به منزله ی وحی می باشد برای شخص متتَّبع ودقیق دارای باطنی پرمحتوی و وسیع و معنائی بسیار عمیق وبدیع می باشد که مطالبی مفید از تحقیق یک یکِ أَلفاظ آن وهم چنین سیاق کلام به دست می آید که مایه ی اطمینان خاطر و روشنی ضمیر موالیان وسبب أرغام وأَ سکات مخالفان و موجب أَنتباه أَهل شبهه و شکّا کان می گردد که ما به پاره ای از آن ها ذیلاًًًً اشاره می نمائیم و در حدود اقتضای مقام و تحمّل زمان، دَین خود را نسبت به این درّ گرانبها وامانت سنگین ادا می نمائیم وَمِنَ اللهِ التّوفیقُ.
قرآن و أهلبیت برابربا یکدیگرند:
با کمی دقّت در مضمون احادیث « أََََّلثَّقَلَین » که پاره ای از آن ها در همین کتاب از نظر مطالعه کنندگان محترم گذشت ، ثابت می شود که: قرآن و أَهلبیت قرین و بدیل و برابر یکدیگرند ، زیرا رسول اکرم «ص» بارها به طور صریح و قاطع فرموده است که : قرآن با أهلبیت وأَهلبیت با قرآنند وأَلی الأبَد و تا دامنه ی محشر از هم جدا نمی شوند. بلکه هرگاه با بصیرت و أَمعان نظر بیشتر در این مطلب دقیق شویم به این نتیجه می رسیم که أَهلبیت ، أَفضل و برتر از قرآنند. و دراین خصوص براهین و دلائل روشن و زیادی داریم که در محلش به تفضیل ذکر شده وما از باب نمونه به ذکر چند مورد که آن، اکتفا می کنیم:
اوّل: اخبار وارده دراین زمینه که علی «ع» افضل و برتر از قرآن است و از آن جمله است خبری که در مناقب ابن شاذان از زیدبن ثابت از رسول اکرم «ص» نقل نموده است و در فصول گذشته به نظر مطالعه کنندگان محترم رسید، و مضمونش این بود:
أَنّی تارِکُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللهِ ، وَعَلِیَّ ابنُ أَبیطالبٍ «ع» أَفضَلُ مِنَ القُرآنِ لِأَنَّهُ مُتَرجِمُ لَکُم عَن کِتابِ اللهِ.
یعنی: من دو چیز نفیس در بین شما قرار دادم که عبارتند: از کتاب خدا، وعلی بن ابیطالب «ع» افضل و برتر از قرآن است، زیرا او مفسّر و شارح قرآن برای شما است. « تَرجَمَ= فَسّرَ،شَرَحَ. یعنی : تفسیر کرد، شرح داد» در این حدیث شریف که ظاهرش صراحت بر أَفضلیَّت مولا امیرالمؤمنین علی «ع» بر قرآن کریم دارد، از تعلیلی که آن بزرگوار در ذیل همین حدیث آورده است ، این مطلب نیز به دست می آید که علی «ع» مفسّر و معلّم قرآن کریم است و این خود از بدیهّیات است که معلّم هر کتابی برتر از خود آن کتاب می باشد.
دوّم: و هم چنین این مطلب مهّم و درک مطالب و مفاهیم دقیق این کتاب جاویدان آسمانی، بدون تعلیم وأَرشاد أَساتید بزرگوار آن، برای ما مشکل بلکه غیر ممکن است. و از این جا است که از طرف فریقین «خاصّه و عامّه » تفاسیر قطور و ضخیمی در مجلّد های متعدد که تعداد آن ها از صدها می گذرد پیرامون مطالب وآیات آن نوشته شده است و اگر این احتیاج نبود هرگز تفسیری برای قرآن نوشته نمی شد وهر عرب زبانی با تلاوت آیاتش به معانی وأَسرار آن پی می برد.
در حالی که می بینیم حتّی کسانی که سالها حضور رسول اکرم«ص» را درک کرده اند و آیات کریمه قرآن در پیش آن ها به رسول خدا «ص» نازل شده است وحتّی عدّ ه ای از آن ها که به اصطلاح کاتب وحی نیز بوده اند، باز هم پس از رحلت پیامبر بزرگوار در فهم آیات مبارکه قرآن، به آستان باب علم نبی «ص» «مولا أَمیرالمؤمنین «ع» روی آورده اند. زیرا فقط آن مولا واولاد اطهارش به امر خدا ی متعال و به وسیله نبیّ اعظم برای تفسیر قرآن و توضیح مطالب و تشریح اسرارش معرّفی و تعیین شده اند و بس. و ما این موضوع را مفصلاً در جلد دوّم کتاب «ولایت از دیدگاه قرآن » که مقدمه بر علم تفسیر است شرح داده ایم وثابت نموده ایم که تمام صحابه حتی مدّعیان خلافت نیز، شاگردان مکتب علمی علی «ع» بوده اند و اگر علی «ع» نبود به قول خلیفه ی دوم هلاک می شدند.
وابن ابی الحدید معتزلی شارح نهج البلاغه که از جمله علمای اهل سنت است در خصوص این موضوع در ضمن قصیده ای از فصائد هفتگانه اش که همه را در مدح و شرح مقامات مولا علی «ع» سروده است چنین می گوید، و ما فقط یک بیت از آن را دراین مختصر ذکر می نمائیم.
او می گوید: لَولاهُ وَجَدوُا کُفوَاً لِفاطِمهَ، لَولاهُ لَم یَفَهَموُا أَسرارَ قُرآنِ
یعنی: اگر مولا علی «ع» نبود، همتائی برای حضرت زهرا«س» پیدا نمی کردند، و اگر او نبود اسرار قرآن را نمی فهمیدند.
سوّم، این که قرآن کریم، کتاب صامت، و أَهلبیت کتاب ناطقند واز حدّ تواتر نیز گذشته است که مولا امیرالمؤمنین علی «ع» در موارد متعدّد فرموده است «اَنا کتابُ اللهِ النّاطِق»
یعنی: من کتاب ناطق خدا هستم.
و بدیهی است که ناطق أَفضل و برتر از صامت است زیرا از «صامت» هیچ کس نمی تواند بهره مند شود مگر این که ناطقی مطالب آن را بازگو کند. ودراین مقام چه خوب سروده است:
ساوُوا کِتابَ اللهِ اِلاّ أَنَّهُ، هُُوَ صامِتُ وَهُُمُ الکِتابُ النّاطِقُُ.
یعنی: أَهلبیت «ع» برابر با قرآن کریم اند، با این تفاوت که قرآن کتاب صامت و آن بزرگواران کتاب ناطق خداوند متعال اند.
«وجود تدوینی و وجود تکوینی»
چهارم : هر موجودی یک وجود تدوینی ویک وجود تکوینی دارد.
الف: وجود تدوینی: عبارت ازاوصاف وحدود وخصائص یک موجود است که در مجموعه ای نوشته می شود.
ب: وجود تکوینی: وآن عبارت از تجسّم وتشخّص همان اوصاف وحدود وخصائصی که نوشته شده است ، درعالم خارج.
مثلاً اگر بخواهیم خصائص شخص کریم را در فصلی از یک کتاب اخلاق توضیح دهیم، به طور خلاصه این طور می نویسیم: که شخص کریم کسی است که ازمال خود به دیگران مخصوصاً مستمندان و ضعفاء بذل و بخشش نماید وکسی را از عطایای خود محروم نکند وهیچ سائلی را به قدر وسع وطاقت مالی خ ود مأیوس نگرداند وگاهی دیگران را نیز برخود ترجیح دهد، خودش گرسنه بماند ولی گرسنه ای را سیر کند که این، منتها درجه ی کرم است وآن را ، جود وگاهاً أَ یثار می گویند.
حال اگر این صفات در وجود شخصی درخارج مصداق پیدا کند واین خصائص در عالم شهود تجسّم یابد آن را وجود تکوینی می نامند مثلاً شرح زندگانی حاتم طائی معروف ، در یک کتاب تاریخ ، وجود تدوینی اوست ولی خود حاتم طائی که با صفت سخاوت و کرم در خارج تجسّم یافته است وجود تکوینی آن می باشد واین قاعده در تمام انحاء خلقت جاریست.
ولی وجود تدوینی، به جز شرح و توصیفِ شیی یا شخص مورد نظر اثر دیگر در عالم خارج ندارد، و به عنوان مثال اگر یک نفر گرسنه صدها مرتبه شرح زندگانی حاکم طائی و بدل و بخشش و سفره ی رنگین و غداهای لذیذ آن را که وجود تدوینی اوست، بخواند، شکمش سیر نمی شود. ولی وجود خارجی تکوینی اوست در زمان حیاتش صدها و هزارها شکم گرسنه را سیر نموده و تعداد کثیری از بینوایان را به نوا، رسانده است و نتیجه می گیریم که وجود تکوینی هر موجودی چون منشاء اثر در عالم خارج است برتر از وجود تدوینی او می باشد. حال این قاعده را درباره ی قرآن کریم و أَهلبیت معصومین علیهم السّلام تطبیق دهیم.
قرآن کریم ، وجود تدوینی أَهلبیت عصمت علیهم السلام . وأَهلبیت ، وجود تکوینی قرآن مجید است.
حال اگر این کتاب مقدّس آسمانی ده ها سال در قفسه ی یک کتاب خانه و به طور متروک باقی بماند وآیات بیّناتش تلاوت نشود ودر آن تدبّر و تعمّق به عمل نیاید و به مضامین عالیه اش عمل نگردد ومفاهیم آن در عائد اجتماع و مردم نخواهد شد. «اگر چه چون این کلام الهی است واز لب های مبارک حضرت خاتم الانبیاء «ص» صادر شده است یک اثر تبرّکی معنوی دارد و به طوری که مأثور است وجود آن دریک منزل ونظر به صفحات آن وتلاوت آیات آن خالی از وثواب و فضیلت نیست» ولی این کتاب مقدس و محیّر العقول آسمانی آن وقت نظرها را به خود جلب می کندد و عقل ها را در برابر تعالیم متعالی خود به تعظیم در می آورد و مردم را به سوی خوشبختی واقعی و مدینه ی فاضله سوق می دهد که: مورد تدبّر و تعقّل تلاوت کنندگان آن قرار می گیرد وپس از فهم ودرک مطالب آن به طور صحیح در جامعه پیاده شود وهمه به آن عمل نمایند، و به همین جهت خود این کتاب مقدّس در صدها از آیات بیّناتش مردم را به تدبّر و تعمق در آن وعمل به مضامین والایش ترغیب وتشویق نموده و از آنان خواسته است که مطالب متعالی آن را در عالم خارج به قدر وسع وطاقت خود پیاده کنند و به آن ها عمل نمایند. وبرعکس اشخاصی را که قرآن را می خوانند و به آن عمل نمی کنند و مفاهیم آن را در عالم خارج تجسّم نمی بخشند ذمّ نموده است وحتی در آیه ی پنجم از سوره ی مبارکه جمعه آن ها را به حماری تشبیه نموده است که بار سنگینی از کتاب به دوش دارند و ازحمل آن نورانی نیز، غالب مردم مسلمان فقط به داشتن یک جلد قرآن در طاقچه ی خانه شان وحدّ اکثر تلاوت چند آیه از آن در روز ، خود را وقانع نموده اند، واز فهم مطالب وعمل به مضامین آن غافل بوده اند، متأسفانه غالبشان به بیراهه رفته اند واز مدینه ی فاضله ی اسلام برکنار مانده اند . شخص ، برای خرید متاعی وارد بازارچه ویا به اصطلاح جدید، پاساژی می شود و به محض ورود به آن جا، ملاحظه می کند که صدای تلاوت آیات نورانی قرآن کریم با قرائتی صحیح و تجویدی کامل و صوتی حجازی به وسیله ی بلند گوها در سرتاسر آن بازارچه پخش می شود و امواج ملکوتی آن، صفا و معنویّت خاصّی به آن محوطه داده است وبر سر در آن پاساژ با خطی جلی و زیبا نوشته شده است ، مثلاً «پاساژ ولیعصر«ص» انسان با شنیدن آن نغمه ی آسمانی و با دیدن آن خطّ نورانی گمان می کند که واقعاًض وارد شهر امام زمان ارواحنا فداه شده است مخصوصاًً از این که فروشنده از سفر حجّش تعریف ها می کند و به کعبه ای که آن را زیارت کرده است سوگندها یاد می نماید ، شخص به کلّی مجذوب و مفتون این محوطه ی واقعاًض اسلامی می شود.
ولی همین که با یک یا چند نفر از فروشندگان همان بازارچه معامله ای انجام داد. مشاهده می کند که متأسفانه غالباً قضیّه کاملاً برعکس است و رذائل جای محاسن را گرفته است و تلاوت این آیات فقط صوتی است که در فضا پخش می شود و هیچ گونه اثر خارجی وعملی ندارد.
قرآن در آن جا فریاد می زند که : دروغ نگوئید و این فروشنده ظاهراً مسلمان دروغ می گوید: قرآن با صدای جلی می فرماید: تقلّب نکنید واین حاجی آقا: جنس تقلّبی تحویل مشتری می دهد و چه خباثتهای ونیرنگها و بی عدالتی ها که قلم از شرح آن ها عاجز و شرمگین است. « حاشا از مسلمانان و حاجیان واقعی و با تقوی» هم چنین است سایر مجامعی که از کتاب مقدس قرآن و نام پر افتخاراسلام در طول تاریخ سوء استفاده ها کرده اند، ومانند عمر وعاصها قرآن صامت را بر سر نیزه ها زده اند و کمر قرآن ناطق را خم نموده اند و نظیر مروانها و شیح ها وعمربن عبیدها و یحیی بن اکثمها وامثال آن ها که ازهان صدر اسلام.. الی زماننا هذا، بر کرسی فتوی و قضا را آزاد بگذارم و گفتنی ها را بگویم. مثنوی هفتاد من کاغذ شود و از هدف اصلیمان دور می مانیم.
پس بنابراین قرآن باید جنبه ی تکوینی داشته باشد و مضامین عالیه آن در خارج در بین اجتماع به طور محسوس و ملموس پیاده شود و تجسّم یابد، تا اثرات معجز آسای آن نمایان گردد و ریشه ی ظلم و ستم و دروغ و تقلب و ریا و تزویز از روی زمین بر کنده شود و شجره ی مقدسه ی محمّدی «ص» با آن شاخه ها و برگهای زیبا و پرطراوت و میوه های شیرین و معطّر خود که عبارتند از: عدالت و مساوات وراستی ودرستی و صدق و صفا و سایر فضائل اخلاقی بر جامعه ی بشریّت سایه افکند، و تا روزی که چنین نشود هیچ حزب وهیچ قانون و هیچ گروهی قادر به اصلاح این جامعه ی پر آشوب و دگرگون بشری نخواهد شد . وهمه مطالب فوق در این جمله ی خلاصه می شود که نوشتن: و چاپ کردن قرآن های متعدّد با کاغذهای اعلا و جلدهای زرکوب و تلاوت آیات کریمه ی آن با صوت جلی ، خوبست، ولی کافی نیست ، معانی قرآن کریم، تعالینم قرآن ، اخلاق فاضله ی قرآن ، باید عملاًً در جامعه پیاده شود و به طور صحیح محسوس تجسّم یابد. و به اتفاق فریقین تجسُّم آیات کریمه ی قرآن به طور کامل و به شکل محسوس پس از وجود نازنین رسول اکرم «ص» در وجود مقدّس مولا امیر المؤمنین و حضرت صدیقه ی طاهره فاطمه زهرا و اولاد اطهارشان أَئمه ی بر حق شیعیان علیهم السَّلام تحقُّق و انسجام یافته است و در واقع کتاب تکوینی خدا وقرآن ناطق آنانند وبس، و بدیهی است که وجود تکوینی هر چیز افضل و برتر از وجود تدوینی آن می باشد. ناگفته نماند که معنای کلمه ی «افضل» غیر از معنای کلمات «أَکبر وأَطول» می باشد: أَفضل، یعنی : برتر. ولی ، أَکبر، یعنی = بزرگتر. و أَطول، یعنی :=بلندتر.
وبزرگی ویا بلندی: در اصطلاح اهل لغت وعلمای تفسیر وحتی در کلمات معصومین علیهم السَّلام به هیچ عنوان معنای أَفضلیّت و برتری را نمی رساند و توصیف حضرت رسول اکرم «ص» در بعضی از روایاتِ «الثَّقلَین» قرآن را با کلمه ی «أَکبر» وأَهلبیت «ع» را با کلمه ی «أَصغر » هرگز برتری قرآن را بر أَهلبیت «ع» نمی رساند. بلکه از این تعبیرها ، هدفهای دیگری منظور است که خارج از مانَحنُ فیه می باشد وأَنشاء الله در محلّش توضیح داده خواهد شد. ما همین که أَفضلیَّت «ع» را بر قرآن کریم با دلائل نقلیّه و عقلیّه ی فوق که در واقع یک کلمه از هزار ویک مشت از خروار می باشد ثابت نمودیم دیگر به مطرح کردن مباحث دیگر احتیاج نداریم. حال که ثابت شد که اهلبیت«ع» برتر و یا لامحاله برابر بر قرآن هستند. به این نتیجه می رسیم که تمام خصائص و ویژگی هائی که برای قرآن کریم ، در کتاب و سنَّت ، مقرر شده است ، همه آن ها به طریق اولی . مع التنّزل به طور برابر درباره ی أهلبیت نیز ثابت و معیّن است. و با تجزیه وتحلیل آن خصائص و ویژگی ها با مسائل مهم و بنیادی ذیل روبرو می شویم:


________________________________________
[1] این حدیث در کتاب صحیفه الابرار از منتخب البصائر ذکر شده است» و هم چنین نزدیک به همین مضمون در مناقب خوارزمی نیز آمده است»
[2] دراین خبری که ابن حجر نقل نموده است نکته ای بسیار لطیف و رازی بس دقیق مذکور است . وآن این مطلب است که: رسول الله «ص» خود را نیز جزو اهلبیت به شمار آورده است.
1- مسأله خلافت:
از سیاق حدیث شریف «اَلثَّقَلَین» که مُتَّفقُ عَلَیهِ» فریقین است ، برای اهل فضل که با کلمات معصومین علیهم السَّلام آشنائی دارد این طور به دست می آید که عترت معصومین علی وآل علی «أَئَمهِ ی أَثنی عشر» صلوات الله علیهم أَجمعین، خلفای بلافصل رسول اکرم «ص» می باشند و هرکس پس از رسول خدا «ص» می باشند وهر کس پس از رسول خدا «ص» به قرآن کریم، وآن بزرگواران تمسّک جوید و به آنان روی آورد بر صراط مستقیم حقّ وحقیقت و طریق نجات است وبرعکس کسانی که از آنان بگسلند واز آن ها روی گردان باشند به ضلالت أَبدی و ظلمات کفر ونفاق گرفتار آیند. و به طوری که خاطرنشان کردیم از مدلول این حدیث شریف این چنین مستفاد می شود که رسول أَکرم «ص» در موقع تقریر این حدیث شریف در حال وصیّت بوده است. زیرا در غالب احادیث منقوله در این زمینه آن بزرگوار باب الفاظ گوناگون و کنایه های مختلف، به مردم گوشزد می کند که : نزدیک است از بین شما بروم واین دنیا را ترک نمایم، وترکه ای پس از خود در بین شما می گذارم و خلیفه ای برای شما قرار می دهم که: عبارت از قرآن وأَهلبیتم می باشد ، به خصوص که در پاره ای از همان روایات که در مباحث گذشته تعدادی از آن ها به نظر مطالعه کنندگان محترم رسید. پیامبر بزرگوار این دو امانت گران بها را با لفظ: خلیفه= جانشین » معّرفی می فرماید می گوید: «أَ نّی تارِکُ فیکُم خلیفَتَینِ ... مسندا احمدبن حنبل» . یعنی من، در میان شما دو خلیفه قرار دادم و، ودیگری شکّی برای کسی باقی نمی ماند که: خلیفه ی بلافصل وجانشین بر حق آن رسول گرامی صلی الله علیه وآله، قرآن وأَمیرالمؤمنین علی بن ابیطالب «ع» می باشد. و سیاق این حدیث شریف به قدری روشن و محکم است که اگر به جز این روایت دلیل دیگری بر خلافت بلافصل آن بزرگوار در دسترس نبود برای هر شخص بصیر و منصفی کافی بود و به دلائل دیگر نیازی نداشتیم. در صورتی که علاوه بر این حدیث تمام متون و کتاب های فریقین در مبحث خلافت مملوّ از شواهد محکم و دلائل قوی از آیات مبارکه ی قرآن واحادیث متواتر و مجمع علیه معصومین کرام علیهم السَّلام می باشد که فقط برای نقل آن ها کتاب ها و دفترها لازم است وما، در جلد اوّل کتاب «ولایت از دیدگاه قرآن» به پاره ای از آن ها مخصوصاً حدیث مشهور « ألغدیر » با ذکر اسانید و مآخدش اشاره نموده ایم. ولی پس از رحلت آن بزرگوار به این وصیّت صریح و روشن عمل نشد و این مسأله مهّم بر عکس و برخلاف واقع جلوه داده شد و با این عمل فجیع و ظالمانه ی خود مسیر تاریخ و مقدّرات بشریت را تغییر دادند . وَسَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموُا مُنقَلَبٍ یَنقَلِبوُنَ .
من در اوائل جوانی که در مدارس علمیّه به تحصیل مشغول بودم و گاه گاهی داستان اسف انگیز و جگر خراش عصب خلافت و ستم بر أَهلبیت را از زبان أَساتیدم می شنیدم. چون به منزل می آمدم و با خود تنها می ماندم این پیرامون این مسأله ، خیلی فکر می کردم که چطور می شود که حقَّ به این واضحی پایمال شود؟! و از آن تعجب آورتر، این که: چه طور می شود، که امیرالمؤمنین «ع» که اوّلین کسی بود که به رسول اکرم «ص» ایمان آورد ودر تمام معرکه های اسلام بر علیه کفر پیشتاز و فاتح اصلی بود، ودر حقش رسول اکرم «ص» «لا فَتی اِلاّ عَلی لا سَیفَ اِلاّ ذوُالفِقار[1] ، هم چنین : ضَربَهُ عَلی یَومَ الخَندَقِ أَفضَلُ مِن عِبادَهِ الثَّقَلَینِ 2 و صدها روایات متفق علیه و افتخار آمیز دیگر فرموده بود که کتاب ها پر از نقل آنها است» چگونه می شود که یک چنین شخصیت ملکوتی که سراپا معنویت و توحید وسخا و عدالت و شجاعت وعبادت و به خصوص شایستگی الهی بود، خانه نشین شود و همسر گرامیش که بضعه ی رسول «ص» و نور چشم پیامبر بزرگوار و یگانه سلاله و بازمانده ی او بود با آن وضع جگر خراش مضروب شهید گردد و اولاد اطهارش همگی مظلومانه به شهادت برسند!..
ودر مقابل مروانها و معاویه ها و ولیدها وشیاطینشان با آن سوابق کثیف و تنفّر که همیشه بر علیه رسول خدا «ص» پیشقدم و در ایجاد توطئه ها وجنگ ها جهت اضمحلال اسلام ، خودشان و پدران ننگینشان در تقلّآ و تلاش و فتنه انگیزی بودند و عمری را با شرک و فسق و سایر خبائث که قلم از نگاشتن آن ها شرم می کند، به سرآورده بودند .. آخر چرا؟ و چگونه ، بر کرسی خلاقت اسلام و مَسند رسول اکرم«ص» جایگزین شدند و زمام اسلام و مسلمین را در دست گرفتند واین امانت الهی را چون میراثی پدری نسلاً بعد از زمام اسلام و مسلمین را در دست گرفتند واین امانت الهی را چون میراث پدری نسلاً بعد نسل در بین اخلاف کثیف تر از خودشان بگرداندند. آخر، چرا؟ واقعاً درحلّ این معمّا خود را بسیار عاجز می دیدم، جگرم می سوخت ولی فکر به جائی نمی رسید. اصلاًً وقوع یک چنین حادثه ای در عالم اسلام ضربه ای محکم بر عواطفم می زد. ولی بعداً که کم کم پا بسّن گذاشتم و مطالعاتم در تاریخ و به خصوص قصص آموزنده ی قرآن ، و فلسفه عمیق آن ها بیشترشد و به علاوه در مسیر پرفراز و نشیب زندگیم اموری را به رأی العین دیدم و حتّی در اشخاصی که، مِن جمیع الجهات مورد اعتماد واحترامم بودند مشاهده کردم، متوجه شدم، که آری، تا شیطان رجیم و شیاطین بزرگ در هر عصری وجود دارند امکان یک چنین اتفاقاتی نه این که تعجّب آور نیست بلکه بسیار عادی است وچه بسای علی ها که در طول تاریخ خانه نشین شده اند و معاویه ها در مقام آن ها جایگزین گشته اند: و علتش را هم قرآن کریم در آیات بینّاتش و حضرات معصومین در کلماتشان مشروحاًً ذکر فرموده اند که این مختصر را مجال ذکر آن ها نیست واصل مطلب به طور بسیار خلاصه و موجز این ست که این دنیا دارد امتحان است و همه باید مورد آزمایش و سنجش موازین الهی قرار گیرند . خدای متعال در آیه ی اوّل از سوره ی مبارکه ی عنکبوت می فرماید: اَلّم. «1» أَحَسِبَ النّاسُ أَن یُترَکُوا یَقوُلُوا آمَنّا وَهُم لایُفتَنوُنَ.«2» وَلَقَدفَتَنَّا اَلذّینَ مِن قَبلهِم فَلَیَعلَمنَّ اللهَُ الذّینَ صَدَقوُا وَلَیَعلَمَنَّ الکاذِبینَ «2» .
یعنی:آیا مردم چنین می پندارند که به صرف این که گفتند ما ایمان به خدا آوردیم رهایشان کنند وبر این ادعّآ هیچ امتحانشان نکنند.«نه ، هرگز این چنین نیست» «2» و ما امتهائی را که پیش از این ها بودند به امتحان و آزمایش کشیدیم تا دروغ گویان از راست گویان کاملاًً امیتاز یابند.«و منافقان و مؤمنان پاک ازهم جدا شوند»
خداوند عادل متعال حتّی موسی ها وداودها و سلیمانها وغیر هم علیهم السّلام را به امتحان کشیده است و موضوع امتحان غالباً ودر سطح های بالا مسأله ی ولایت و محبّت حضرات معصومین چهارده گانه علیهم السَّلام و تبعیّت از مکتب والای آنان بوده و می باشد و تا پای محشر و روز قیامت خواهد بود.
أَعاذَنا اللهُ تَعالی مِن زَلَّهِ الأَقدامِ وَثَبَّتَنا بِالقَولِ الثّابِتِ عَلی وِلایَتِهِم و مُحِبَّتَهِم ، بحقَّهِم عَلَیهمُ السَّلامُ والعاقِبَهُ لِلمُتَّقینَ.
سخن کوتاه، مسأله ی خلافت و ولایت علی و آل علی علیهم السَّلام از موضوعاتی است که روشن تر از آن مسأله ای در موضوعات اسلامی وجود ندارد، و اگرچه ظاهراً آن روز آن حق مسلّم را غصب کردند! و به قول سلمان فارسی رضوان الله علیه: «کردند و نکردند»
یعنی آن روز اگرچه مقام خلافت و ولایت کلیه ی الاهیه مورد هجوم و حمله ی عده ای از مدّعیان مسلمانی قرار گرفت و به قول سلمان کارشان را «کردند! » ولی چندی نگذشت و درهمان زمان .بلافاصله رسوا و مفتضح شدند و ازامتحان در نیامدند وخودشان هم به این خبط عظیم وخیانت تاریخی اعتراف نمودند و بازهم به قول جناب سلمان «نکردند» یعنی خیانت ، ازپیش نرفت و آن همه نیرنگها، نقش بر آب شد وامروز نام علی وآل علی علیهم السَّلام در متعالی ترین درجات افتحار بر تارک تاریخ می درخشد و روی اسلامیّت و انسانیّت را سفید کرده است و کلمه مبارکه ی «اَشهَدُ أَنَّ أَمیرَالمؤمِنین عَلِیَّاًًً وَلِیُُّ الله» بر مأذنه ها و به وسیله ی بلندگوها و رادیوها و تلویزیونها در دورترین نقاط جهان، گوش مردم عالم را نوازش می دهد.
و برعکس شرح خیانت های آن تزویر کاران ستمگر وداستان های جگر خراش آن قساوت پیشگان جهان خوار چهارده قرن است که دیدگان انسان ها را اشک بار . و در صفحات تاریخ روی آنان را سیاه واعمال ریا کارنه شان را تباه و محکوم کرده است.
امروزه دیگر نامی و نشانی از آن طاغوت های بزرگ در میان نیست و گویا نسل ننگین آن تبهکاران به کلّی از بین رفته است.
فَقُطِعَ دابِرُ القَومِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمینَ. انعام 45.
یعنی: نسل گروه ستم کاران قطع گردید و شکر خدا را پروردگار جهانیان است.
امروز از آن شجره ی خبیثه که شاخ و برگ زهر آگینش جهان اسلام را مسموم نموده بود دیگر اثری درمیان نیست واز روی زمین ریشه کن شده است.
أَجتُُثّت مِن فَوقِ الارِضِ وَما لَها مِن قرارٍ . ابراهیم.26 .
یعنی: این درخت زیان آور طاغوت های بزرگ از روی زمین برکنده شده ودیگر هیچ قرار ندارد.
و مطئمن باشید که داستان ظلمها و بی عدالتی های طاغوت های کوچک نیز همین عاقبت را خواهد داشت و بالأخره هیزم های جهنم را تشکیل خواهند داد.
به خصوص آن روز که چهره ی گرفته ی زمین با ظهور آفتاب حقیقت و چرجمدار عدالت حضرت قائم آل محمّد حجه ابن الحسن العسکری ارواحنا فداهما درخشید و عدل وداد همه ی جهان و جهانیان را فرا گرفت« ویُومَئِذٍ یَفرَحِ المؤمِنوُنَ » وآن روز ، یَوم اللهِ واقعی و روز شادمانی و سرور مؤمنان است.
و بالاخره اکنون ، که این سطور را می نویسم، به نوباوگان عزیز که شاید دراین گونه مسائل یک حالت حیرت و بهت زدگی داشته باشند وگاهاً از خود سؤال نمایند که: چرا؟ گوشزد می کنم که: من به این نتیجه رسیدم که خورشید حقیقت اگر هم چند روزی با حکمت بالغه ی الهی در زیر ابرهای مجاز مستور بماند، عاقبت یک روز آن پرده های سیاه ستم ، بر کنار خواهد رفت و آفتاب درخشان عدالت چهره خواهد نمود وبا سیمای زیبا و نورانی خود جهان را روشن خواهد کرد وتمام حقّ ها گرفته خواهد شد، پس بشارت باد همه ی مظلومان را .
واز این «چرا؟» ها در طول تاریخ بشری و لابلای کتاب های فلسفه بسیار داریم که هیچ کدام بلا جواب نیستند و برای تشریح وجواب آن ها کتابی جداگانه نوشته شود. و فعلاً از موضوع کتاب ما خارج است و یا لامحاله این صفحات را مجال تشریح و تفصیل آن نیست . این سخن بگذار تا وقت دگر!..
2- مسأله ی طهارت
شکّی نیست که قرآن کریم در منتها درجه ی پاکی و طهارت از بحدّی که لمس کردن آیات وکلمات مبارکه ی آن، بدون طهارت شرعیّه حرام است وقرآن خود در این خصوص فرموده است: «لا یَمسَّهُُ اِلّا المُطَهَّروُنَ » الواقعه 79.
یعنی: به جز دارندگان طهارت «شرعیّه =وضو و غسل» کسی این کتاب را مسّ نکند»
أَهلبیت نبّوت علیهم السَّلام که همدوش و برابر بلکه برتر و بالاتر از قرآنند و در مباحث گذشته مبرهن شده است، در مسأله ی طهارت نیر، نظییر همتای خودشان طاهر و مطهّر ومنزّه از همه ی ارجاس وانجاس وپلیدی ها می باشند، و با این که در خصوص طهارت مطلقه آن بزرگواران دلائل بی شماری داریم. که از آن جمله است. آیه مبارکه ی تطهیر و علمای اعلام پیرامون این موضوع کتا ب ها نوشته و حق سخن را ادا نموده اند، ولی با این همه دلائل و شواهد ، هرگاه برای اثبات طهارت آن بزرگواران، دلیل دیگری جز حدیث شریف «الثَّقَلَین» نداشتیم، برای اثبات مطلوب کافی بود و به دلائل دیگری نیازی نبود. حقیر نیز در جلد اوّل کتابِ «ولایت از دیدگاه قرآن » در فصل تفسیر آیه ی مبارکه ی تطهیر به اندازه ی وسع و طاقت خود این مسأله را شرح و بسط داده ام.
3- مسأله ی شرافت:
قرآن کریم به اتفاق همه ی مسلمین جهان بلکه عده ای بی شمار ازمحققّّین و منصفین سایر ادیان نیز،شریف ترین کتاب های موجود در روی زمین می باشد و در جلالت شأن و شرافت مقام ،پا به دوش همه ی کتاب های آسمانی وغیر آسمانی موجود نهاده و همه ی آن ها را نسخ نموده است ،الفاظش در اعلی ترین در جات فصاحت و بلاغت ومعانیش در متعالی ترین طبقات علم و حکمت است وشرافت هر چیز، نیز بستگی به محتوای آن دارد و قرآن نیز چون پر محتوی ترین کتب عالم است، لابد شریف ترین کتاب ها نیز خواهد بود و هم چنین است همدوشان این کتاب مقدَّس ، یعنی أَهلبیت نبّوت علیهم السَّلام که اشرف کائنات و نتیجه خلقت و زبده ی موجودات می باشند. بلکه شرچشمه شرف وسیادت در جهان ایشان اند و بس ،ودر این زمینه آیات و روایات بی شماری داریم. که بر اهل فضل مخفی نیست و حتی ثابت می نماید که عرش الهی به وجود آن بزرگواران شرافت و زینت یافته است.
و فرزدق علیه الرحمه در این خصوص در ضمن قصیده ی غرّالی که در مدح حضرت سجّاد علیه السَّلام سروده چه خوب گفته است:
أَن عُدَّ أَهلُ التُّق کانوُا أَئَّتُهُم ، اَو قیلَ مَن خَیرُُ أَهلِ الأَرضِ قیلَ هُمُ.
یعنی : اگر متَّقیان عالم را به حساب آورند این بزرگواران امامان آنان خواهند بود. و اگر گفته شود بهترین مردم روی زمین چه کسانی هستند، همه در جواب گویند: آنانند.
وچه دلیلی روشن تر از این که: هرکس از طرف پدر با این شرفای عالی مقام نسبتی داشته باشد به نام «سیّد = آقا» و هرکس از طرف مادر به ایشان منسوب شود به نام «شریف» نامیده می شود.
و منتها در جه ی شرف، عزّت است که خدای متعال درجه ی والا را مخصوص خودش ورسول گرامیش واین بزرگواران کرده و فرموده است:
وَلِلهِ العِزَّهُ وَ لِرَسوُلِهِ و لِلمؤمِنینَ. «المنافقون8» و معلوم است که مؤمنین واقعی این بزرگواران ، بلکه «اَمیرالمؤمنین» فقط مولا ابی طالب سلام الله می باشد و سایر مسلمین ، به وسیله ی ایمان و اذعان به ولایت ایشان، وارد در جرگه ی مؤمنین می شوند. زمخشری در ربیع الابرار نقل می نماید:
قیلَ لِلحَسَنِ عَلِیٍّ عَلَیهُمَا السَّلامُ، فیکَ عَظَمَهُ ، قال: لا، بَل فِیَّ عِزَّهُ قالَ اللهُ سُبحانَهُ و تَعالی: «ولِلهِ العِزَّهُ وَلِرَسوُلِهِ وَ لِلمُؤمنینَ»
یعنی : به حضرت امام حسن مجتبی ارواحنا فداه گفته شد که تو دارای عظمت «شبه تکبّر» هستی . حضرت در جواب آن گوینده فرمود : نه، بلکه در من عزت هست و سپس آیه ی مبارکه ی «عزت برای خدا و رسولش و مومنان است» را تلاوت نمود.
طَاءطَاءَ کُلُّ شَریفٍ لِشَرَفِکُم و بَخَعََ کُلُ مُتَکَبَّرٍ لِطاعَتِکُم وَخَضَعَ کُلُّ جَبّارٍ لِفَضلِکُم وَذَلَّ کُلُّشَیٍ لَکُم. « زیارت جامعه ی کبیره»
یعنی: سر فرود آورده، هر شریفی در برابر شرف شما و تسلیم شد هرگردنکشی در برابر اطاعت به شما و خضوع کرد هر جّباری در برابر فضل شما وخوار شد هر موجودی در برابر عظمت شما .
4- مسأله ی آسمانی بودن:
قرآن کریم کتابی است آسمانی که تمام آیات و کلماتش از جانب خدای متعال واز عرش اعلی بر رسول گرامی «ص» نازل شده است و به همین جهت لقب کتاب آسمانی یافته است و خدای متعال در خصوص همین کتاب مقدّس در آیات متعدد قرآن می فرماید:« تَنزیلُ مِ« رَبَّ العالمینَ . «الواقعه 80» واین کتاب بزرگ «تجلّی» و تنزیلی از طرف پروردگار جهانیان است.
تَنزیلُ مِنَ الرَّحمنِ الرَّحیم. فصّلت 2 یعنی این قرآن تنزیلی از جانب خداوند بخشنده ومهربان است.
قرآن مقدس ظاهراً شبیه و مثل کتاب های دیگر است واگر این کتاب مقدس را در یک کتابخانه و در بین چندین کتاب شبیه خود قرار دهند، اشخاص بی سواد نمی توانند تشخیص دهند که قرآن کریم کدام یک از آنها است، زیرا ظاهراً مثل سایر کتابها است.منتها قرقی که با دیگر کتابها دارد و آن باعث این همه عظمت و جلالت وعلم وطهارت گردیده است همان مسأله ی وحی است یعنی قرآن معدن وحی الهی است ولی سایر کتب عاری از این امتیاز بزرگ می باشند واگر قرآن کریم مثلاً به زبان حال به سایر کتابه ها بگوید: «اَنا کِتابُ مِثلُکُم انَّما یوُحی اِلیَّ» یعنی من نیز کتابی مثل شما هستم ولی فقط محتوای من وحی الهی است آیا در این صورت باید گفت که قرآن نظیر همین کتاب ها می باشد؟ چون ظاهراً شبیه این کتابها است! حاشا وکلاّ وهرکس به این عقیده باشد از جاده ی حق وصراط مستقیم منحرف است. وهم چنین است همدوشان قرآن کریم یعنی حضرت رسول اکرم«ص» و اولاد اطهارش علیهم السَّلام ه وجدهائی ملکوتی و موجوداتی آسمانی می باشند ظاهرشان شبیه سایر انسانها ولی باطنشان گنجینه ی وحی و الهامات الهی است و نسبت آنان به سایر مردم مانند نسبت قرآن به سایر کتابها می باشد واز این جا معنی حقیقی آیه ی مبارکه: قُل اِنَّما اَنَا بَشَرُ مِثلُکُم یُوحی اِلیَّ » فصلت 6، یعنی ای رسول ما بگو من بشری مثل شما هستم، «با این تفاوت» که به من وحی می شود. به دست می آید، که اگرچه رسول و اولاد اطهارش ائمه ی اثنی عشر علیهم السَّلام ظاهراً شبیه سایر انسانها هستند و به قول مشرکان «یَأکُلُ الطَّعامَ وَیَمشی فی الأَسواقِ «سوره ی مبارکه ی الفرقان آیه 7» یعنی: «مانند سایر مردم» غذا می خورد ودر بازارها راه می رود. ولی این شباهت ظاهری نباید به بعضی از مردم عاری از درایت و بصیرت اجازه دهد که با تمسّک به ظاهر این آیه ی مبارکه مقام ملکوتی ودرجه لاهوتی آن بزرگواران را خدای متعال برای آنان قرار داده است و آنان را گنجینه ی وحی خود نموده است تنزّل دهند و با خودشان که منبع جهل و ظلمت ونادانی هستند همدوش نمایند.
و بعلاوه در آیه مبارکه ی فوق می فرماید: «اَنا بَشَرُ مِثلُکُم» یعنی: من بشری مثل شما هستم. و نمی فرماید: «اَنَا بَشَرُس عَینُکُم» یعنی: من بشری عین شما هستم.
ونزد اهل لغت و صاحبان بینش و معرفت، معنیِ کلمه ی «عین» غیر از کلمه ی «مثل» است.
یک سکه ی «مثل» یک سکه ی واقعی هست ولی «عین» آن نیست.
عکس وتصویر یا مجسّمه ی یک نفر ، مثل او هست ولی عین او نیست.
و عرض شد که یک کتاب معمو لی ،ظاهراً مثل قرآن کریم است ولی عین آن نمی باشد.
حال اگر در آیه ی مبارکه: به جای کلمه ی «مِثلُکُم » و«عَینُکُم» می آمد، باز محملی برای این أَدّعا وجود داشت، در حالی که مسأله این چنین نیست و به قول شاعر: میان ماه من با ه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است.
وبین مردم عادی، با حضرات معصومین علیهم السَّلام که محالّ مشیت الهی و حامل اراده ی خداوندی و سرچشمه ی علومد لدنّی و مخازن وحی ربّانی می باشند. تفاوت از زمین تا آسمان بلکه بیشتر و بالاتر و به قدر نامتناهی ولاینتاهی است.
آری ، در بعضی موارد به احتمالات ضعیف کلمه ی «مثل» به معنی «عین» آمده است ولی این استعمال به طریق مجاز بومده است نه به طریق حقیقت، امّا در آیه ی مورد بحث ما سیاق کلام و به خصوص وجود قرینه «یوُحی اِلیَّ» ثابت می نماید که کلمه ی «مِثل» به معنی کلمه ی عَین نیست.
5- مسأله ی علم:
باتَّفاق جمهوری علمای خاصّه وعامّه قرآن کریم جامع جمعیع علوم ، در همه اعصار و درتمام أَزمنه تا روز قیامت در درجه ی متعالی آن می باشد. چنان که این کتاب مقدس خود ناطق به این موضوع است ودر مومارد متعدد ، به آن تصرحی فرموده است: وَلا رَطبٍ یابِسٍ أِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ. 59= یعنی: وهیچ خشک و تری نیست مگر این که «بیان آن» در کتاب خدا «قرآن کریم» این آیهی به طور روشن ،تصریح می کند که بیان تمام علوم در قرآن است.
ما فَرَّطنا فی الکِتابِ مِن شَییٍ . أَنعام 38= یعنی در قرآن کریم چیزی را فرو گذار نکرده ایم.
وَکُلُّ شَییٍ أَحصَیناهُ کِتاباً اَلنَّبَناء. 29 یعنی همه چیز را در کتاب «قرآن کریم» قرار داده ایم.
و امروز که حدود چهارده قرن است که از تاریخ نزول این کتاب مقدس می گذرد ، برای همه ثابت شده است که ریشه ی تمام علوم ومعارف جهان درهمه ی رشته ها دراین کتاب مقدّس است. از حکمت های متعالیه آفرینش واز اسرار پیچیده ی خلقت واز آن ها هم بالاتر که هنوز عقل بشر به دائره ی تصوّر آن نرسیده است گرفته، تا ساده ترین موضوعات روزمرّه ، حتی طرز پوشیدن لباس و طریقه ی را رفتن و مسائلی از آن ها هم ساده تر ولی لازم برای نظم اجتماع ، در قرآن کریم به نحوی صحیح و قاطع وغیر قابل نسخ ذکر شده است. وهمه ی این همه شاهدی بارز بر این است که قرآن کریم جامع جمیع علوم و اوّلین و آخرین است. وهم چنین است أَهلبیت نبوّت علیهم السَّلام که همتای قرآن کریم اند و قلوب مبارکشان گنجینه ی همه علوم و معدن همه ی دانش ها و مخزن تمام حکمت ها از بدو آفرینش تا دامنه ی محشر می باشد و مسأله ای نیست، مگر این که آن بزرگواران در عالی ترین درجات ممکنه؛ احاطه علمی به آن دارند ودراین خصوص دلائلل وبراهین به اندازه ایست که کتاب های فریقین بلکه آثار منصفین سایر أَدیان را پر نموده است واین ناچیز در جلد اوّل کتاب «ولایت از دیدگاه قرآن» در مسأله علم، پاره ای از آن ها اشاره نموده ام که تکرار آن را در این جا لازم نمی دانم.
6- مسأله اعجاز
برای همه مسلّم است که قرآن کریم معجزه ی رسول اکرم«ص» بلکه ثابت ترین معجزه ی موجود در جهان امروز می باشد و به قول مارون عبّود بیک مسیحی ، استاد عالی مقام دانشگاه لبنان که خطاب به رسول اکرم «ص» می گوید: «لَو لا کِتابُکَ ما رَأَ ینا مُعجِزاً. = یعنی : ای پیامبر گرامی اسلام، اگر امروز قرآن تو نبود، ما معجزه ای در روی زمین نداشتیم.
چون ، کشتی نوح و آتش ابراهیم وعصای موسی ودَم عیسی و قالیچه ی سلیمان و صدها معجزات دیگر که از انبیای گذشته علیهم السَّلام به ظهور پیوسته ، همگی مخصوص زمان خودشان بوده و امروز از آن معجزات در بین خود مشاهده نمی نماییم و به داستانها وقصه های تاریخ پیوسته است. «البته داستانهای واقعی وقصه های حقیقی » وامروز تنها قرآن کریم است که به عنوان معجزه باقیه ی حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله همه روزه جهان را در برابر عظمت وخارق العاده بودن خود تکان می دهد وجهانیان را به حیرت و اعجاب وامی دارد.
امروز برای همه ثابت شده است که ظاهر و باطن و الفاظ ومعانی و سبک و اسلوب وهمه ی جلوه های خیره کننده ی این کتاب آسمانی همه وهمه ، معجزآسا وبالاتر از قدرت وتصوّر همه ی انسانها و دانشمندان است.
و هم چنین است همدوشان قرآن کریم ، یعنی أَهلبیت نبّوت علیهم السَّلام که از همان بدو تولّد تا آخرین روز حیات ظاهریشان، تمام وجود و گفتار و اعمال و کردار و آثارشان همه وهمه درحدّ اعجاز ودرماوراء الطبیعه و به اصطلاح ، متافیزیک قرار دارد، و هرکس یک بار و لوبه طور اجمال از زندگی سرتاسر وافتخار و أَعجاز آمیز هریک از این معصومین چهارده گانه که برگزیدگان ممتاز جهان آفرینش هستند اطلاع حاصل نماید، ناگزیر غرق دریایی بهت وحیرت می شود ودر برابر این همه عظمت و جلالت سر تعظیم و تسلیم فرود می آورد. ناگفته نماند: در سطور بالا که این چیز ، درباره ی آن بزرگواران این جمله را نوشتم : «بدو وتولّد تا آخرین روز حیات ظاهریشان علیهم السَّلام» از تنگی قافیه بود، بلکه خداوند متعال از همان صبح روز ازل تا نهایت شام ابد آن بزرگواران را در مقام سطحی آن چنان متعالی وحیرت انگیز آفریده است که هیچ کس ، جزخالق قادر متعالشان قدرت درک مقامات نورانی آن بزرگواران ندارد. و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دراین خصوص فرموده است: یا عَلی ما عَرَفَکَ اِلاّ َ اللهُ وَ أَنَا.» یعنی: یا علی تو را جز خدای متعال و من کسی نشناخته است. «البته بدیهی که حضرت صدیقه طاهره فاطمه ی زهرا سلام الله علیها و ائمه ی معصومین علیهم السَّلام در شناخت مولا علی علیه السَّلام وارث علم پیغمبر اکرم «ص» می باشند واین همه معجزات باهرات که از آن بزرگواران در حال حیاتشان وپس از وفاتشان ، از مشاهده مقدسه و آثار گهر بارشان به ظهور پیوسته همگی ترجمان مقام ظاهری آنان می باشد واما باطن و حقیقتشان خارج از دائره تصوّر ما، حتی انبیای سلف است.
قالَ عَلیُّ السَّلامُ: « ظاهِری أمامَهٌ وَباطِنی غَیبُ مَنیعُ لا یُدرَکُ »
و این جمله ی نورانی از مولا امیرالمؤمنین علیه السَّلام مشهور است که فرمود :ظاهر من امامت است ولی با طن من غیب منیعی است که قابل درک شما نمی باشد.
7- مسأله ی أَبدیَّت
قرآن کریم کتابیست جاودانی و همیشگی وناسخ همه کتاب های آسمانی و غیر اسمانی می باشد و تمام علوم و احکام واسرار و دستورات واوامر ونواهی آن به عنوان کتاب قانون الهی تا روز قیامت از طرف خدای متعال ، دارای اعتباری أَبدی و تا دامنه محشر ادامه دارد . و تا روزی که این جهان هست یگانه کتاب قانون وعلم برای جهان و جهانیان این قرآن کریم است وبس. وهیچ کتاب جدیدی نتوانسته و نخواهد توانست در برابر جلوه های نورانی وخیره کننده ی آن، اظهار وجود وخود نمائی نماید وهرکس کرده با نهایت ذلت و خواری رسوا و بی اعتبار شده است. وهم چنین أَهلبیت نبوّت علیهم السَّلام که همتای قرآنند. وجود و فیوضات آنان نیز جاودانی وهمیشگی ولاینقطع است و رسول اکرم اعتبار آنان را با قرآن ، تا روز رستاخیز تضمین نموده است. «لَن بَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحوُضَ» وهیچ عصر و زمانی نخواهد بود مگر این که یکی از آن بزرگواران درحالت ظهور و یاغیبت ، از جانب خدای متعال ، تدبیر امر جهان و جهانیان را بنمایند. و وسیله ی ایصال لطف وفیض دائمی پروردگار عالمیان به بندگانش بشوند، به بندگانش بشوند، ودر مشکلات رهبر و راهنما ودر خطرات پناهگاه واَمان آنان باشند.
4- مسأله شفاء
قرآن کریم به حکم آیات مبارکه اش و به شهادت تجربیّات بی شماری که در دست داریم ودر کتب مربوطه و تفاسیر شریفه درج است، برای همه ی امراض وبیماری های جسمی و روحی و ظاهری و معنوی شفاء کامل می باشد[2]
قالَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالیَ: «وَ نُنزَّل مِنَ القُرآن ما هُوَ شِفاءوَ رَحمَهُ لِلمُومِنینَ «الاسراء 82»
یعنی: و ما می فرستیم از قرآن کریم. آنچه شفاء ، و رحمت برای مومنان است. ویا: «یا أیُّها النّاسُُ قَد جائَتکُم مَوعظَهُ مِن رَبَّکُم وَشِفاءُ لِما فی الصُّدورِ ..» یونس 57 .
یعنی : ای مردم جهان ، به طرف شما «قرآنی نازل شد» که درآن پند و نصیحت از طرف پروردگارتان و هم چنین شفاء برای دلهای بیمار است.
وهم چنین است اهلبیت نبوَّت علیهم السَّلام که همتایان قرآنند و وجود مبارکشان برای همه ی جهانیان حتی فرشتگان آسمان ها شفاء ورحمت بوده وهست الی الابد خواهد بود. و چه بسا بیماران صعب العلاجی که در زمان حضور و یا در حال غیب وحتّی پس از وفاتشان ، بعد از مداوای اطباء حاذق واستعمال داروجات و علاجهای متعدد ودر موقعی که از همه جا مأیوس شده اند، به آستان مبارک این طبیبان عالم امکان روی آورده وآنان را به درگاه خدای متعال شفیع قرار داده اند و بلافاصله با یک نظر و گوشه ی چشم شفای کامل یافته اند.
حضرت امام صادق علیه السّلام در خصوص جدّ بزرگوارش حضرت سیّد الشهداء ارواحنا فداده می فرماید: وَ فی تُربَتِهِ شِفاءُُ.، یعنی در تربت وخاک مرقد حضرت أَبا عبدالله سلام الله علیه شفاء است.
5- مسأله ی عصمت
بدیهی است که قرآن کریم از هر گونه خطا و زلل واشتباه وافراط و تفریط منزّه و مبرّ است والّا از درجه ی اعتبار ساقط می شد.
وخود قرآن در این خصوص می فرماید: لا یَأتیه الباطِلُ مِن بَینَ یَدَیهِ وَلا خَلفِهِ تَنزیلُ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ. فصّلت 42 .
یعنی: هرگز از پیش و پس «آینده و گذشته» باطلی بر این کتاب مقدس راه نیابد و «وتا روز رستاخیز، حقیقت وحکمتش پایدار است» زیرا آن فرستاده شده از طرف خداوند حکیم ستوده می باشد.
و به همین قیاس است أَهلبیت نبّوت علیهم السَّلام که برابر، بلکه برتر از قرآنند و دارای مقام عصمت کامل می باشند. همه ی سخنان واعمال وحرکات وسکنات آن برگزیدگان درگاه حق ، منزّه و مهذّب و دور از اشتباه وخطا وعاری از سهو و نسیان وخالی از زلل وگناه بوده و هست، بلکه هر سخنی که فرموده اند وهر عملی که انجام داده اند به فرمان خدای متعال وامر خالق ذوالجلال بوده است.
وَما یَنطِقُ عَن الهَوی «3» اِن هُوَاِلاّ وَحیُ یوُحی«4» النَّجم.
یعنی: او «رسول اکرم» هرگز به هوای نفس نمی گوید«3» بلکه سخن او چیزی جز وحی خدا نیست «4»
صلح آن بزرگواران به امر الهی و جنگ و دفاعشان نیز به فرمان حق و همه ی امورشان از روی برنامه تنظیم شده از جانب پروردگار متعال بوده است و به همین جهت، من جمیع الجهات معصوم ودارای مقام عصمت الاهیّه می باشند.
عَصَمَکُمُ اللهُ مِن الزَّلَل وَ آمَنَکُم مِن الفِتَنِ وَ طَهَّرَ کُم مِنَ الدَّنَس ِ وَ أَذهَبَ عَنکُمُ الرَّجس َ و طَهَّرَ کُم تَطهیراً «زیارت جامعه کبیره»
یعنی: خدای متعال شما را از لغزشها نگهداشت و ازفتنه ها در أَمان داشت وشما را از چرکی پاک گردانید و هر گونه نجاست و پلیدی را از شما دور گردانید وشما را پاک و پاکیزه نمود.
و معنای کامل عصمت و طهارت درهمین جمله ای که از زیارت جامعه ی کبیره نقل شده خلاصه می شود.و حقیر نیز در جلد دوم کتاب «ولایت از دیدگاه قرآن» در مبحث عصمت، دلائل زیادی از قرآن کریم وآثار أَئمه ی معصومین علیهم السلام را در این خصوص آورده ام.
10- مسأله ی واجب الاعه بودن
اطاعت از قرآن کریم وانقیاد به مضمون آیاتّ کریمه ی آن وعمل به اوامر ودوری از نواهی این کتاب مقدّس در سر لوحه ی دین مبین مال قرار دارد وبه امر الهی واجب، وتمّرد و سرپیچی از آن حرام و موجب کفر است. ودراین زمینه آیات کریمه به قدری زیاد است که اگر بگوئیم در هر صفحه ای از قرآن کریم شاهدی براین موضوع موجود است مبالغه نکرده ایم ومحض نمونه آیات ذیل از سوره ی مبارکه ی کهف نقل می شود:
أُ وُ لئکَ الَّذینَ کَفَروُا رَبَّهِم ولِقائهِ فَحَبِطَت أَعمالُهُم فَلا نُقیمُ لَهُم یَومَ القِیامَهِ وَ زناًًً «105» ذلِکَ جَزاءُ هُم جَهَنَّم بِما کَفَروُا واتَّخذوا آیاتی وَرُسُلی هُزُوا «106»
یعنی : همین طالبان دنیا هستند ه به آیات خدای خود کافر شدند وروز رستاخیز را انکار کردند. لذا اعمالشان همه تباه گشته وروز قیامت آن ها را هیچ وزن وأَرزشی نخواهیم داد.«105» اینان چون کافر شده وآیات و پیمبران مرا استهزاء کردند به آتش دوزخ کیفر خواهند یافت.«106»
ملاحظه می نمائید که انکار آیات الهی یعنی در مجموع قرآن کریم مساویست با کفر و تباهی اعمال در روز محشر و بالاخره به آتش جهنم.
و هم چنین است اهلبیت نبّوت و حضرات معصومین علیهم السَّلام که همتای قرآنند . ودر حقیقت اطاعت از آنان اطاعت از خدا و قرآن، وسرپیچی از ایشان مخالفت با خدا وقرآن کریم است . ودرهمه حال و بهر عنوان واجب الاتّباع می باشند وروی گرداندن واز أَوامر آن بزرگواران موجب کفر وخذلان در دنیا وآخرت است. و خدای متعال در این خصوص می فرماید: یا أَیُّها الّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللهَ وأَطیعُوا وَ أُوُلیِ الأَ مرِ مِنکُم... النساء 59 .
یعنی : ای اهل ایمان از فرمان خدا و رسول و أُولی الامر خود اطاعت کنید.
ودر تفسیر آیه ی فوق درباره ی «أُولوالامر» از أَئمهَ معصومین علیهم السّلام به طور تواتر مأثور است که «أُولوالامر» پس از رسول اکرم «ص» عبارتند: از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و أَئمه ی طاهرین از اولاد آن بزرگوار وبس.
و برای نمونه به حدیثِ معتبر ذیل که در غالب کتاب های تفسیر نقل شده است اکتفا می نمائیم: عیّاشی از بریدین معاویه از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام در ضمن روایتی طولانی نقل می کند که از آن حضرت مقصود از «أُولی الامر » را در آیه ی مبارکه سؤال کردم حضرت در جواب من فرمود: «أِیِّا عَنی خاصّه»
یعنی خدای متعال در آیه مبارکه ی فوق از «اُولی الُأَمر» فقط ما را «أَئمه ی اثنا عشر علیهم السّلام» را قصد فرموده است وبس.
ودر کتاب مناقب از حسن بن صالح از حضرت امام صادق علیه السَّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: «اُولُوالأَمرِ: هُمُ الأَ ئِمَّهُ مِن أَهلِ البَیتِ عَلَیهُمُُ السَّلامُ » بعنی : اولو الامر عبارتند از أَئمهم از أَهل بیت علیهم السّلام.
البته حضرات مراجع بزرگوار و مجتهدین والامقام که حامل آثار اهلبیت عصمت علیهم السَّلام هستند اگر واجد شرادئطی باشند که ولیّ عصر ارواحنا فداه باری آنان تعیین فرموده است بر مردم عوام واجب است که در مسائل شرعیّه فرعیّه که مطابقت با قرآن و سنت و عقل و اجماع داشته باشد از آنان اعلی الله کلمتهم تقلید نمایند.
و قسمتی از آن شرائطی که برای هر مجتهد و مرجعی عالوه از مقام علم وأَ ستنباط لازم و واجبست به قرار ذیل می باشد، وعین عبارت امام علیه السَّلام نقل می شود:
1- صائنَاًض لِنَفسِهِ: نفس خود را محرمات حتی مکروهات ولذائذ دنیا نگه دارد.
2- حافِظاًً لِدینِه: دین خود را حفظ کند و بدعت در دین نگذارد و مطابق سیره ی أَئمه طاهرین علیهم السّلام رفتار وحکم کند وبرای حفظ دین از تجاز ستمکاران وتبهکاران به مؤمنین ممانعت به عمل آورده و به فسقه و کفره اعتماد نکند وزمام امر را به دست آن ها ندهد.
3- مُخالِفاًض عَلی هَواهُ: مخالف هوای نفس أمّاره ی خود باشد واز شهوت پرستی و شهرت پرستی وخود پرستی وغیره وغیره جداً پرهیز نماید.
4-مُطیعاًً لِأَمرِ مَولاهُ: فقط اطاعت از امر مولایش «حضرت ولیّ عصر ارواحناه فداه» نماید وعوامل دیگر بهر عنوان او را تحت تأثیر قرار ندهد.
و هزار نکته ی باریکتر زمو اینجاست!...
11- مسأله ی فاروق بودن
یکی از أَسامی قرآن کریم «فرقان» است ، چون این کتاب مقدّس فرق گذارنده بین حقّ و باطل است ودر آیه ی یکم از سوره ی مبارکه ی فرقان چنین می فرماید: «تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِهِ لِیَکُون لِلعالَمینَ نَذیرا.
یعنی : بزرگوار آن خداوندی است که قرآن را بر بنده ی خاصّ خود نازل فرمود تا راهنمای جهاینان باشد.
و ملاحظه می کنید که خداوند متعال در آیه ی مبارکه ی فوق ، قرآن کریم را به نام «فرقان» نامیده است ، یعنی فرق گذارنده ی بین حقّ وباطل.
وبه همین قیاس است أَئِمه ی معصومین خاندان با عظمت نبوّت که فاروق اعظم امّـ هستند. و محبَّت و ولایت و اطاعت از آنان محک بین ایمان و کفر است وآن ها هستند که مؤمن ومنافق وصادق و دروغگو را ازهم جدا و متمایز می نمایند و در این خصوص آیات واحادیث بسیاری داریم، که از آن جمله است، ذیل:
« عُیُونُ أَخبارِ الرَّضا «ع» : قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلهِِ وَ سَلَّم: أُمَّهٍ صِدّیقُ وَفارُوقُ وَصِدّیقُ هذِهِ الأُمَّهِ وِ فارُوقُها عَلِیُّ بنُ أَبیطالبٍ «ع» ، أََنَّ عَلِیَّاًً سَفینَهُ نَجاتِها.. الی آخر الحدیث. یعنی : رسول اکرم «ص» فرمود: برای هر أَمَّتی صدّیقی و فارو قیست و صدّیق و امّـت علی بن ابیطالب علیه السَّلام است، در حقیقت علی کشتی نجات این امت است... تا آخر حدیث.
مسأله کلمات الله
تمام آیات وکلمات قرآن کریم همگی کلمات الله می باشند و به طوری که در مباحث قبل گذشت آن کلمات کلاّ از جانب خداست. منتها به طوری که گفتیم این کلمات، کلمات تدوینی هستند، یعنی خطوطی هستند مقدّس که غالباًًض بر صفحات کاغذ نوشته شده اند وأَهل بیت نبوّت که قرین قرآن می باشند نیز کلمات الله می باشند ، منتها کلمات تکونی حقّند واین کلمات مقدّسه بادست تکوین بر صفحه ی وسیع آفرینش نوشته شده اند وانوارشان تا آخرین حدود ومرزهای کون وامکان را روشن نموده است ودر قرآن کریم نیز از این بزرگواران به «کلمات الله» تعبیر شده است که انبیاء عظام علیهم السّلام به هنگام ابتلا و در مشکلات بزرگ به این کلمات پناه می بردند و دوآیه ی مبارکه ذیل به عنوان نمونه ذکر می شود:
1- فَتَلَقّی آدَمُ مِن رَبَّهِ کَلماتُ فَتابَ عَلَیهِ أِنَّهُ هُوَ التَّوابُ أَلرَّحیمُ. بقره 37
یعنی: پس آدم؛ از خدای خود کلماتی آموخت، آن کلمات سبب پذیرفته شدن توبه ی او گردید که به راستی خداوند پذیرنده ی وتوبه و مهربان است. «البته گناه جناب آدم، ترک اولی بوده است»
در تفسیر آیه ی شریفه واین که مقصود از «کلمات الله» حضرات محمّد وآل محمد علیهم السَّلام می باشند بحثی جامع با آوردن آیات و احادیث معتبر در جلد اوّل کتاب « ولایت از دیدگاه قرآن » مبحث «کلمات الله» آورده ام که طالبین تفصیل می توانند به کتاب نامبرده مراجعه نمایند و دراین جا محض نمونه به ذکر حدیث مختصر ذیل اکتفا می نمایم: ینابیع الموده: ابن المغازلی یا أَسنادش از سعید بن جبیر از أَبن عباس روایت کرده است که: از رسول أَکرم «ص» از کلماتی که آدم از خدای متعال آموخت و به وسیله ی آن کلمات به درگاه خدا توبه نمود سؤال شد:
حضرت فرمود: آدم، از خدا سؤال نمود، بحقّ محمّد وعلی و فاطمه و حسن و حسین «علیهم السَّلام» و توبه نمود و خدای متعال توبه ی او را پذیرفت.
2- وَأِذابتَلی أِبراهیم رَبُهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَهُنَّ ... الی آخر الایه بقره 124.
یعنی: ای رسول ما؛ به آر هنگامی را که خداوند ابراهیم را با کلماتی امتحان فرمود و او «آن امتحان را» به اتمام رساند «یعنی از عهده ی امتحان حق بر آمد » تا آخر آیه...
محمد بن علی بن بابویه با اسنادش از امام صادق علیه السَّلام در ذیل تفسیر این آیه روایت می کند که از آن حضرت پرسیدم:
قالَ: سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللهّ عَزََّوجَلَّ «وَأِبتَلی أِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَماتٍ» ما هذهِ الکَلِمات؟
قالَ: هِیَ الکَلِماتُ الَّتی تَلقّاها آدَمُ فَتابَ عَلَیهِ وَهُوَ أَتَّهُ قالَ: یا رَبَّ أَسأَلُکَ بِحَقَّ مُحَّمدٍ وَ عَلِیٍ وَفاطِمَهَ وَالحسَنِ وَالحُُسَنِ «عَلَیهُمُ السَّلامُ» اِلاّ تُبتَ عَلَیَّ فَتابَ عَلَیهِ أِنَّهُُ هُُوَ التَّوابُ الرَّحیمُ.
یعنی: از امام صادق علیه السَّلام از قول خدای عزّوجل در خصوص این آیه ی مبارکه: «وَأِذ أِبتَلی أِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ...» سؤال کردم وعرض نمودم: این کلمات چه بودند؟
حضرت فرمود: آنها همان کلماتی بودند که جناب آدم آن کلمات را از خدای متعال دریافت کرد وبا آن کلمات به در گاه الهی توبه نمود و گفت : خدایا از درگاه تو می طلبم که به حق محمد وعلی وفاطمه وحسن و حسین «ع» که توبه ی مرا قبول نمائی، پس خدای متعال توبه ی او را قبول فرمود واوست پذیرنده توبه ها و مهربان.
پس کلمات الله تکوینی که تما أَنبیا با آن ها از روز أَزل وأَوّل خلقت آشنا بودند و محبوبیّت آنان را در در گاه حقّ می دانستند ودرتمام شدائد به آنان پناه می بردند عبارت ا زمحمّد «ص» بودند و هستند.
13- مسأله هیمنت :
قرآن کریم مهیمن بر همه ی امور ومسائل وناظر و نگهبان وحافظ همه ی مسلمین جهان درتمام ادوار تاریخ از خطاها واشتباهات می باشد. و چراغی روشن است که از طرف خدای متعال فرا راه مسلمین بلکه همه ی مردم دنیا قرار گرفته است وهرگز خاموش نخواهد شد.
این کتاب مقدس ، حلاّل مشکلات و رافع اختلافات ودافع بدعتها می باشد هم چنین است اهلبیت نبوَّت «ع» که دراین مسأله مثل قرآن کری بلکه به طریق اولی سرپرستی و نگهبانی تمام عالم اسلام بلکه همه ی کائنات را داشته ودارند ودرهمه ی معضلات و پیش آمدهای مشکل رهبر و رهنما و ملجاء وپناه مسلمین وهمه ی ملّتها بوده اند بلکه نظام آفرینش وگردش چرخهای خلقت بیمن و برکت نورانی آنان می باشد واگر لحظه ای جهان از وجود آنان خالی باشد عالم و هرچه در اوست ازهم می پاشد، برپا دارنده ی قوائم کائنات و برطرف کننده ی همه ی مشکلات به امر خدا ذوالجلال آن ها هستند و بس.
لَولا هُم لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها...
وَلَو لا عَلیُّ لَهَلَکَ عُمَر.
14- مسأله جذبات معنوی
هر کتاب و هر سخن وهر شعر وهرنثری را هرگاه یک یا چند مرتبه بخوانند، حداثت ولذّت خود را دست می دهد وجنبه ی عادی پیدا می کند و بالأَخره سخنی بالاتر از آن گفته می شود .مگر قرآن کریم که کلمات محکمات وآیات بیّناتش همیشه تازه وزنده واگر هزارها بار تلاوت شد با زهم در موقعی که خوانده می شود قلبها را مجذوب و روحها را صفا ونور می بخشد و این خود یکی از جنبه های اعجاز انگیز این کتاب مقدس است که همیشه در همه ی اعصار دلها را شیفته و مجذوب خود نموده است ونفوذی عمیق و بر قلبها وروان ها داشته است وچه بسا از فصحاء و بلغاء گرد نفر از عرب با استماع یا قراءت یک آیه از آیات معجز آسایش دگرگون شده و در برابر آن، سر تعظیم فرو آورده اند و همچنین چه زیاد از أَساتید و دانشمندان و فلاسفه ی تاریخ که با کمی غور در معانی حکمت آمیزش از خود بی خود شده واز فرضیّات فلسفی خود دست کشیده واین کتاب آسمانی را به عنوان معلّم حکمت واخلاق جهان قبول نموده اند.
«آری اگر سخنی تا امروز طراوت خود را حفظ نموده ومورد توجّه اهل علم و ادب قرار گرفته است، مانند قسمت های حکمی سروده های حکیم ابوالقاسم فردوسی رحمت الله علیه ویاگلستان سعدی شیرازی و یا غزلیّات عارفانه و حافظ وغیره، علتش این است که مأخذ و مبنای همه ی آن گفته ها از گنجینه ی سرشار آیات قرآن و یا کلمات گهربار رسول اکرم «ص» و ائمه اطهار«ع» بوده است و آنان را ازخود چیزی نگفته اند ، وسرمایه و رأس المالشان از خاندان وحی بوده است»
و هرگاه نیز سخنی بر خلاف گفتارهای آن أَهلبیت علم و نبوّت ،از بعضی از گویندگان شنیده ویا خوانده شده و به بعضی از مذاقها لذّت بخشیده ، این احساس لذت و شیرین چون نشأه شراب و یا خماری بعضی از مخدّرات ، خیلی زودگذر و بی اثر بوده است و پس از لحظاتی چند ویا بعداز گذشت نیمه شبی یک تلخی آزار دهنده و یک حالت یأس وحرمان در گوینده و شنونده ی آن به جای گذاشته است واین مسأله برای هر ادیب ودانشمند محقّقی روشن است و احتیاج به آوردن دلیل وبرهان ندارد، چون آفتاب آمد دلیل آفتاب.
این جذبه و کشش معنوی که درباره ی قرآن کریم گفتیم بعینه وبدون کم و کاست در وجودهای مقدّس وکلمات عالیات أَهلبیت نبوّت همیشه مشهود بوده وهست ، اگر هزاران بار آثار گرانبهای آنان که تمام کتاب ها را مالامال ساخته است خوانده ویا شنیده شود نه این که هرگز کهنه نمی گردد و جذبه ی خود را ازدست نمی دهد، بلکه هر بار معنویَّتی تازه تر و کششی رباینده تر پیدا می کند.
برای مثال نهج البلاغه مولای متّقیان أَمیرمؤمنان علی علیه السَّلام ، در حدود هزار وچهار صد سال است که در بین تمام دانشمندان جهان و درمیان دوست و دشمن دست به دست می گردد وچه شرحها که بر آن نوشته شده وچه ترجمه ها به همه ی زبان های زنده ی جهان برای آن نگاشته گردیده و در بالاترین تیراژها طبع و بین همه ی مردم نشر یافته است، با این همه نه این که تا کنون حتی یک سطر از سطور نورانیش کهنه نشده بلکه همه ی دانشمندان و متفکّرین جهان حتّی آنان که داعیه ی علم وتمدّن و رهبری دارند، اعتراف کرده اند که الفاظ و کلمات بلیغ وأَسرار و معان دقیق و حِکَم و معارف لطیف این کتاب ِ اعجاب انگیز روز پر جذبه تر می شود وقلب ها و روح های رجالِ علم و ادب و پویندگان وادی حکمت و وعدالت را با جذبه های شیرین ولذت بخش به وسی خود می کشاند ، به طوری که این کتاب گران قدر ، به «أَخُ القُِران» ملقب گردیده است همان طوری که مجموعه ی مقدّس صحیفه ی سجّادیّه که شامل مناجاتها و دعاهای حضرت امام سجّاد علی بن الحسین علیهما السّلام است، به لقت «أُختُ القِران» نامیده شده است. وهم چنین است آثار و کلمات سایر معصومین علهیم السَّلام که درهر زمان نظر محقّقین عالم را به سوی خود معطوف نموده است.
بهتر است که مردم عالم دیده باز کنند و دقیق تر بنگرند و به بینند آثار گرانبها ی صادِقَین » «امام محمد باقر وامام جعفر صادق علیهما السَّلام » چه انقلاب و شور وغوغائی در دانشگاهها ومراکز علمی جهان به وجود آورده وجهان وجهانیان را مجذوب و مبهوتِ علوم خود ساخته سات.
گذشته از وجود مقدّس آن بزرگواران و گذشته از آثار و کلمات گهر بارشان که همگی جذبه انگیز و اعجاب آور است، مراقد مطهرشان که از همان بدو شهادتشان مطاف و زیارتگاه دلباختگان جهان بوده است، هرگز با گذشت زمان، جذبه ی معنوی و جنبه ی ملکوتی خود را از دست نداده است بلکه هروز بیشتر از روز گذشته قلوب و أَبدان را به سوی خود کشانده است وبا این همه تبلیغات سوء و سمپاشیهای شیطنت آمیز که در هرزمان از طرف أبالسه ی آدم روی و دشمنان ومخالفان، می شود همه به رأی العین می بینند ک هر سال و هرماه و هر روز بر تعداد عاشقان آن مزارها مقَّدس که جزو «بیو النّبی «ص» هستند افزوده می شود. وَالحَمدُ لِلّهِ الّذی هَدانا لِهذا وَما کُنّا لِنَهتَدِیَش لَولا أَن هَدانَا اللهُ.
واین بود چهارده مسأله از أُمهات مسائل عقیدتی در برابری قرآن کری وأَهلبیت معصومین علیهم السَّلام که با استفاده از مضمون حدیث شریف «آَلثَّقَلَین » استنباط ودر دسترس مطالعه کنندگان محترم قرار گرفت وسوگند به مقدّسات اگر جهت اثبات مقامات عالیات و درجات شامخاتِ حضرات أَهلبیت نبوّت «ع» که دربین جهان و جهانیان اختصاص به خود آن ها دارد به جز حدیث پر برکت «أَلثَّقَلَین» دلیل دیگری در دست نبود برای اثبات مطلوب کفایت می کرد ونیازی به برهان های دیگر نداشتیم ، در حالی که قسمتی عظیم از آیات قرآن کریم وهزاران مجلّد کتاب های وزین و معتبر از طرف فریقین مملّو از آثار وشرح فضائل و مناقب آن بزرگواران موجود می باشد . که دیدگان را خیره و عقلها را مبهوت وقلوب مؤمنین را شاد و نورانی می نماید.
وَالحَمدُ لِلّهِ عَلی أِکمالِ الدّین وَأِتمامِ النَّعمَهِ وَرِضِیَ الرَّبَّ عَلی وِلایَتِهِم وَ مُحَبّتِهم عَلَیهُم السَّلامُ وَ السَّلامُ عَلَیکُم وَعَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللهِ الصّالِحینَ. «احقاقی»

منبع : كتاب تفسير الثقلين آيت الله المعظم حاج ميرزا عبدالرسول احقاقي (ره)
 
جستجو در مطالب سایت
امکانات
امروز : پنج‌شنبه 6 ارديبهشت 1403
فید آر.اس.اس مطالب سایت