زندگی نامه حضرت آیت‌الله المعظم حاج میرزا موسی حایری اسکویی
مربوط به بخش : 4- حضرت آیت الله المعظم میرزا موسی حایری احقاقی(ره)


قسمتي از تاريخ حيات جدّ بزرگوارمان
المولي الحاج ميرزا موسي بن الميرزا محمد باقر بن الاخوند
محمد سليم و الاحقاقي الحائري الاسكوئي
اعلي الله مقامهم

3- المولي الحاج ميرزا موسي الاحقاقي الحائري الاسكوئي.
جدّ بزرگوارم حضرت آيه الله المولي المؤيد و المرجع المسدّد و المجتهد الاوحد الحاج ميرزا موسي بن العلّامه ميرزا محمّد باقر الاحقاقي الحائري الاسكوئي اعلي الله مقامهما، عالمي و فقيهي كامل، جامع علوم عقليّه و نقليّه و حاوي اصول و فروع فقهيّه فقيهي اصولي و حكيمي متكلّم، و عارفي متألّه و مفسّري توانا و محقق و اديبي موفّق بوده است. طبعي عالي و وقاري عظيم و سكينه‌اي مهيب و در عين حال تواضعي جاذب داشته است، كانِ صبر و نزاكت و درياي حلم و جود و سخاوت بوده، هميشه هر چه داشته بين فضلاي دين و فقرا و مستحقين تقسيم مي‌كرده و خود با كثرت عائله‌اش با عسرت و تنگدستي زندگي مي‌نموده است. در سخنوري در اوج فصاحت و بلاغت و در قلمفرسائي به زبان عربي و فارسي بسيار توانا و معجزنما و تسلّطي عجيب بر اخبار و احاديث اهل‌بيت عصمت عليهم السلام داشته است، به طوري كه كراراً در جمع تلامذه‌ي خود كه غالباً از فضلاي عظام و طلّاب عاليمقام بودند با نهايت اطمينان خاطر مي‌فرموده كه هر كس حديثي از اهل‌بيت عصمت عليهم السلام نقل كند كه مرا از آن اطلاعي نباشد آنچه خواهد به او عطا كنم و اين قدرت و احاطه‌ي ايشان را بر احاديث و آثار اهل‌بيت عصمت عليهم السلام مي‌رساند.
آن بزرگوار در روز بيست‌وپنجم از شهر شوال المكرم سال 1279هـ ق در كربلاي معلّي متولد شد و چون به پنجسالگي رسيد در خدمت استادي كه والد ماجد براي ايشان تعيين نموده بودند به تعلّم و قرءات قرآن كريم شروع فرمود و در ظرف پنج ماه از قراءت قرآن فارغ گرديد، آن بزرگوار ادبيّات عرب و مقدّمات علوم، از صرف و نحو و منطق و معاني و بيان و بديع و غيره را در خدمت عالم فاضل ملّا علي اصغر ملا باباكه ساكن كربلا و مجاور صحن مطهّر حسيني و محرر جدّ بزرگوارمان علّامه‌ي كبير ميرزا محمد باقر اسكوئي بود به اتمام رسانيد و سپس حكمت الاهي و برخي از سطـوح را نزد

والد ماجدشان تلّمذ فرمود و كتاب رياض را در محضر عالم علّام آخوند ملا محمد تقي هروي به اتمام رسانيد. همچنين در حلقه‌ي درس معلّم و استاد بزرگوار و مشهور شيخ علي يزدي صاحب كتاب الزام الناصب في اثبات الحجه الغائب حاضر گرديد و سپس جهت تكميل مقامات علمي خود عازم نجف اشرف شد و در آن مدينه‌ي فاضله‌ سكني گزيد و به حوزه‌هاي علميه‌ي مراجع بزرگوار و مجتهدين والاتبار امثال آيه الله الميرزا حبيب الله رشتي و آيه الله آخوند ملا محمد ايرواني و آيه الله الميرزا حسينقلي همداني و آيه الله شيخ هادي تهراني و همچنين آيه الله الفاضل الشربياني و غير هم اعلي الله مقامهم حاضر گرديد و به درجات عاليه‌ي اجتهاد نائل آمد و به اخذ اجازات مفصله‌ي روايت و درايت اجتهاد از علماي اعلام فوق الذكر حائز گرديد و سپس به وطن مقدّس خود كربلاي معلّي مراجعت فرمود.
اين بزرگوار در موقع وفات والد ماجدشان در عنفوان سنين جواني بودند و بيش از بيست و دوسال از عمر شريفشان نمي‌گذشت ولي در عين درجات منيعه‌ي روايت و درايت را با محتواي وسيع گذرانده بودند و از هر حيث شايستگي مرجعيّت را داشتند و به همين جهت انبوه مقلّدين پدر بزرگوارشان جهت تقليد، به ايشان روي آوردند و دست ارادت و تقليد به سويشان دراز كردند، ولي ايشان به ملاحظه‌ي صفر سنّ از قبول اين مهّم ابا نمودند و دوباره جهت كسب فيض از آستان مقدس حضرت وليّ الله الاعظم مولا اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السّلام و درك بيشتر مجالست و مصاحبت اعلام فضيلت و تقوي اعلي الله درجاتهم موقتاً در نجف اشرف توطّن فرمودند، ولي ارادتمندانشان دست بردار نبودند و اصرار زياد داشتند كه بيعت آنان را در مقام مرجعيّت ردّ نكنند و چون پروانه‌اي شيدا دور اين شمع هدايت مي‌گردند. و نمايندگان مردم كه از اقصي نقاط عالم اسلام و تشيع از قفقاز و آذربايجان و خراسان تا سواحل جنوبي خليج فارس در كربلاي معلّي جمع شده بودند صراحتاً اعلا م داشتند: كه اي

مولاي ما، اگر اين مهّم را قبول بفرمائي همگي مابدون تقليد خواهيم ماند. آنها با درسي كه از مكتب اجداد بزرگوارمان آموخته بودند كه تقليد از هر مرجعي كه شرعاً حائز شرائط اجتهاد و مرجعيت باشد جائز است مسأله‌ي ناطق واحد و مرجعيّت انحصاري در مذهب متعالي شيعه‌ي جعفري اثنا عشري باطل و مردود است و امروز هم ما به همين عقيده هستيم. ولي استدلال آنها اين بود: كه چون بزرگترين شرط در مسأله‌ي تقليد شناختن مرجع از نزديك است به طوريكه اطمينان قلب و يقين كامل براي اهل خبره در شايسته بودن مرجع حاصل آيد و ما سالها است با خودتان و آباء و مقدّستان و حتي با اطفال اين خاندان آشنائي داريم و شايستگي شما براي جانشيني پدر بزرگوارتان و پيشوائي مذهبي و اخلاقي براي ما مسلّم و ثابت است نمي‌خواهيم از اين آستان علم و تقوي و فضيلت رانده شويم و به اين ترتيب جدّ‌ بزرگوارمان را در اين محذور ديني و وجداني قرار دادند و در خصوص ايشان اين واجب كفائي « قبول مرجعيّت» تبديل به واجب عيني شد و با جلب نظر و موافقت آن بزرگوار كه مرجع زاده‌ي گرانقدرشان بود و با وجود عنفوان جواني خود عالمي عامل و فقيهي كامل و عابدي زاهد و پيري خردمند و مرشدي با تدبير بودند و ملكه‌ي عدالت را به نحواحسن در نفس زكيه‌ي خويش به ظهور آورده بودند و از هر حيث شايستگي احراز اين مقام عظيم معنوي را داشتند و به شهادت مراجع بزرگوار شيعه كه از اساتيد والاقدرشان بودند، امثال آيه الله الميرزا حبيب الله رشتي و آخوند ملا محمّد ايرواني و آيه الله ميرزا حسينقلي همداني و آيه الله شيخ هادي تهراني و آيه الله الفاضل الشذبياني اعلي الله درجتهم كه همگي گردانندگان حوزه عظيم مذهبي نجف اشرف بودند. و همگي احراز مقام تشامخ اجتهاد ايشان را با دادن اجازات ممهور كتبي تأئيد فرموده بودند كه شايستگي كامل استنباط احكام شرعيه فرعيّه را از ادلّه‌ي تفصيليه‌ي آن به طريق شيعه‌ي اثنا عشري اصولي دارند و در نقل احاديث و روايات اهل‌بيت عصمت عليهم السلام و افتاء مجاز هستند. همه‌ي

مقلّدان والد ماجدشان پس از ايشان با وجود اوتاد علم و اعلام مرجعيّت، در تقليد به اين عالم ربّاني رجوع نمودند به طوريكه در بهار جواني چون پيري سالخورده مقام مرجعيّت عامه‌ي مقلدان پدر بزرگوارشان را احراز فرمودند و مرجع تقليد عدّه‌ي كثيري از اهالي كربلاي معلّي و حومه و سوق‌الشيوخ و قسمتي از مردم بصره و گرين دگردلان و آذربايجان و خراسان و قفقاز و تركستان و تهران و كريت و احساء و بحرين و قطيف و ساير نواحي شيعه واقع شدندو به طوريكه تاريخ رساله‌ي عمليّه‌ي ايشان كه در آخر همين فصل به نظر مطالعه كنندگان محترم خواهد رسيد و در سال 1316 قمري يعني در زمانيكه ايشان فقط 37 ساله بودند طبع گرديده است و معلوم است كه در تاريخ مزبور وسائل طبع و چاپخانه مثل امروز براي همه ميسّر و در دسترس نبود و چاپ كردن يك كتاب يا رساله مشكلات زيادي داشت كه سالها به طول مي‌انجاميد مخصوصاً‌ در عراقعرب و قرائن نشان مي‌دهد كه رساله‌ي عمليه‌ي ايشان سالها قبل از طبع به طور خطّي مورد استفاده‌ي مقلّدين ايشان بوده است.
و براي خاندان ما جاي بسي افتخار است كه همين موضوع پس از انقضاي قريب هشتاد و پنج سال و بعد از وفات عمّ بزرگوارمان علامه‌ي كبير و مرجع عاليقدر المولي الحاج ميرزا علي آقا الحائري الاحقاقي قدس الله سره الشريف در خصوص مرجعيّت والد بزرگوار حقير نويسنده‌ي اين سطور كه سوّ‚ين فرزند فرزانه‌ي مرحوم الحاج ميرزا موسي آقا الاسكوئي صاحب ترجمه مي‌باشند و مثل اجداد بزرگوارشان داراي درجه‌ي منيعه‌ي اجتهاد و صاحب فضيلت و عدالت و تقوي و زهد و علم و عمل و اخلاق حسنه و ساير محسّنات عاليه‌ي انساني و اخلاقي هستند به طور بارزتر و محكمتري تجديد گرديد، ايشان يعني الامام المصلح و العبد الصالح آيه الله العظمي مولانا الحاج ميرزا حسن الاحقاقي الحائري روحي فداه در مجلس ترحيم بزرگي كه در سوگ وفات عمّ بزرگوارمان رحمه الله عليه در كويت با شركت جمعيت عظيمي از انحاء مناطق مختلف

برپا شده بود، از طرف حضّار مجلس و به خصوص علما و سادات و اهل خبره و عموم، مورد تقاضا قرار گرفتند كه پس از برادر عاليقدرشان مرجعيّت وپيشوائي مذهبي مقلّدان و ايتام آن اسوه‌ي علم وتقوي و فضيلت را قبول فرمايند ولي ايشان جداً از اين مسأله امتناع فرمودند و اظهار داشتند كه بحمدالله علماي اعلام و مراجع عاليقدر شيعه در انحاء بلاد مقدّسه تشيّع زياد هستند و حتي از يكي دو نفر ايشان به نام ياد كردند و فرمودند كه شما مي‌توانيد در مسأله‌ي تقليد به ايشان رجوع نمائيد و تأكيد كردند كه من مسئوليتهاي بيشتري از جمله تأليف كتب علميّه و تربيت محصلين علوم دينيّه و غيره بر عهده دارم كه قبول مرجعيّت، مرا از انجام اين مهامّ باز مي‌دارد و نمي‌خواهيم از اين فيض عظيم كه علاقه‌ي وافري به انجام آن دارم و گوشه‌ي انزوا و فراغت بال لازم دارد بي‌نصيب شوم. ولي به شهادت عدولي كه حاضر در آن مجلس بودند و بحمدالله امروز هم در حال حيات هستند ناگهان ضجّه و شيون و گريه‌هاي شديد، تمام مجلس را فرا گرفت و همه بالاتفاق فرياد زدند، اي مولاي ما، ما اهليّت تمام مراجع بزرگوار موجود را براي مرجعيّتمان قبول داريم، ولي نمي‌خواهيم با وجود عالمي عامل و زاهدي عادل و فقيهي كامل و حكيمي فاضل و مدبّري باذل چون شما كه از همان اوان كودكي با فضائل اخلاقيتان آشنائي كامل و نزديك داريم دست بكشيم و اگر امروز اين خواسته‌ي مشروع ما را استجابت نفرمائي،‌فردا در روز قيامت در پيشگاه رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلّم و ائمه‌ي طاهرين عليهم السّلام دامنت را خواهيم گرفت و بدانكه بدون تقليد خواهيم ماند و حضرت والد ماجد در برابر اينهمه ايمان و محبّت و اصرار ناچاراً اين مسئوليت مهم و امر خطير را قبول فرمودند و چنانكه در فصل مستقل و جداگانه‌‌اي خواهد آمد بحمدالله به بهترين وجهي كه نظير آن تاكنون در بين مراجع بزرگوار شيعه اعلي الله كلمتهم بسيار نادر بوده است اين وظيفه‌ي مقدّس را انجام داده‌اند. و چون مولاي بزرگوارشان مولي الـطاهرين اميرالمؤمنين علي بن ابيـطالب عليه

السّلام هميشه حامي رشيد دين و مذهب در تمام ابعاد آن و پدر مهربان ايتام و مستمندان و دادرس مظلومان و معين درماندگان و بينوايان و مرجع مهربان گروه انبوهي از شيعيان آل محمّد عليهم السّلام بوده و هستند، الله عمره الشريفِ مع العزه و السّلامه بحق محمّد و اهلبيته الطيبين الطاهرين صلوات الله عليه اجمعين.
و با اين تفصيل اين راز فاش مي‌شود كه چرا مسأله‌ي مرجعيّت بيش از دو قرن يعني در حدود دويست سال و اندي است كه در خانواده‌ي ما « احقاقي» نسلاً بعد نسل ادامه دارد و مقلّدين اجداد بزرگوار ما پس از وفاتِ يكي از آنان به فرزند و يا برادر مرجع فقيدشان كه اهليّت شرعي مرجعيّت را داشته است رجوع نموده‌اند، در حاليكه غالب خاندانهاي عظيم مرجعيّت پس از وفات مرجع خانواده از نظر مرجعيّت منقرض شده‌اند. و اين بدان جهت نيست كه ما مسأله‌ي مرجعيّت را در خانواده‌مام موروثي مي‌دانيم و هرگز هيچكدام از اجداد ما اين چنين ادعائي نكرده‌اند و ما هم چنين داعيه‌اي نداريم و چنانكه در سطور بالا گذشت هميشه آباء بزرگوار ما از قبول اين مسئوليت جداً سَر، باز زده‌اند ولي اين مردم بوده‌اند كه از تقليد مجتهدين خانواده‌ي ما دست نكشيده‌اند و ببا ايماني استوار كه مبتني بر عدالت و تقوي و شايستگي فرد فرد علماي اين خاندان علم و مجدو شرف بوده است. از اين آستانه،‌روي گردان نشده‌اند. خوب به خاطر دارم كه پس از فقدان اسف‌انگيز عموي بزرگوارم حضرت آيه الله العظمي المولي الحاج ميرزا علي آقا الاحقاقي الحائري طيّب الله رمسه الشريف. در شهر تبريز بودم، مردم منتظر اع لام مرجع بعد از ايشان بودند. حقير نويسنده‌ي اين سطور دريافت پيامي از محضر پدر بزرگوارم الامام المصلح روحي فداه در يكي از مجالس ترحيم با عظمتي كه با انبوه چندين هزاره‌ي مردم تشكيل شده بود، به حضّار مجلس ابلاغ نمودم كه حضرت والد ماجد از قبول مرجعيّت اعتذار نموده‌اند و شما مي‌توانيد در همين مجلس به هر كدام از مراجع عاليــقدر شيـعه كه سراغ داريد تقليد نمائـيد. و در اين موقع بود كه دستـجات

عظيم حسيني سلام الله عليه كه در مصيبت فقدان مرجع بزرگوارشان همگي سياه پوش و گريان و نالان نوحه‌سرائي مي‌كردند و متشكل از طبقه‌ي جليله‌ي علما و سادات و ساير مردم بودند ناگهان ضجّه‌اي كشيدند به طوري كه اركان مجلس عزا را بلرزه در آوردند و وردشان را تغيير دادند و همگي يكدل و يكصدا اين بيت تركي را تكرار كردند:
« خاندان پاك دور اَلْ چَكْمَه روُخْ احقاقي دَنْ»
شعني خاندان احقاقي، خاندان پاكي است و هرگز از احقاقيها دست نخواهيم كشيد. و اين عكس‌العمل كوبنده و قاطع در پايداري در تقليد خاندان احقاقي، هنوز هم در خاطرات حضّار آن مجلس عظيم نوراني كه در مسجد با عظمت چهل ستون حجه الاسلام تشكيل شده بود پس از گذشت سالها باقي و زنده است و هنوز اربعين عمّ بزرگوار به اتمام نرسيده بود كه در تمام مساجد آباديهائي كه مقلّد آن بزرگوار بودند تقليد از حضرت الامام المصلح المولي الحاج ميرزا حسن آقا احقاقي روحي فداه اعلام گرديد و رساله‌ي عمليّه‌شان كه به امر مباركشان اين حقير افتخار تلايفش را داشتم در سه جلد يكي پس از ديگري چاپ و در دسترس ارادتمندانشان گذاشته شد و سپس پي در پي به زبانهاي فارسي و عربي و اردو، تجديد طبع گرديده است. ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الحمدللهِ علي افضاله و نعمائه وآلائه.
حقير جهت توضيح بعضي از شبهات و رفع پاره‌اي از شكوك ناچار به نگاشتن تفصيل فوق در خصوص مرجعيّت دويست ساله‌ي خاندانمان شدم و از اصل مطلب يعني ادامه‌ي شرح حيات پرافتخار و پرثمره جدّ بزرگوارم اعلي الله مقامه دور ماندم و اينك بقيه‌ي مطلب را تقديم مطالعه‌كنندگان گرامي مي‌نمايم و من الله التوفيق.
آن بزرگوار نيز مانند والد ماجدشان نماز جماعت را در سه نوبت در حرم مطهّر حضرت سيدالشهداء عليه آلاف التحيّه و الصلوه والثناء با گروه انبوهي از جمعيّت علما وفضلا و سادات و مؤمنين اقامه مي‌نمودند.

تا اينكه در اثر توطئه‌ي بعضي از حسودان و فتنه‌انگيزان كه مي‌خواستند در حرم حسيني ارواحنا فداه فاجعه‌اي ننگين به بار آورند و با زور و جبر و جنگ و جدال محلّ اقامه‌ي نماز جماعت آن عالم علّآم راتصرّف و غصب نمايند « كما هو مِن دأب الكثرهم و لا يخفي علي من جاس خلال تلك الديار»
و اين عمل شيطاني هميشه و از همان بدو غصب خلافت صاحب ولايت كليه‌ي الاهليه مولي الموالي اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السّلام و تصرّف فدك و شهادت مظلومانه‌ي ناموس كائنات حضرت سيده النساء فاطمه‌ي زهرا و خانه نشيني غريبانه‌ي وصيّ بلا فصل رسول اكرم(ص) و شهادت جانسوز سبطين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين الي زماننا هذا و تا روز ظهور منتقم حقيقي حضرت مهدي قائم آل محمّد ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء از طرف الخناسّها و اباله‌ي انسان صورت متأسفانه جهت اختيار و امتحان و افتنان امّت انجام گرفته و مي‌گردد و ادامه خواهد داشت« ليهلك من هلك عن بيّنه و يحيي من حيّ عن بيّنه و ان الله لسميع عليم ‹ الانفال آيه‌ي 43ز› »
ولي جدّ بزرگوارمان در برابر اين تجاوز ستمكارانه و خطب عظيم با نبوغي كه در صبر و حلم و تحمّل شدائد داشتند جهت خواباندن فتنه و خنثي كردن غائله و براي جلوگيري از خونريزي و برادركشي و مخصوصاً ممانعت از هتك حرمت حريم مقدّس حرم حسيني سلام الله عليه و عوارض شوم و شرم آوري كه در پي داشت از محلّ دائمي اقامه‌ي نماز جماعت خودشان دست كشيدند و با جمعيّت انبوه مأمومين خودشان به صحن مطهّر منتقل شدند و سپس جهت مراعات بعضي از ملاحظات كه اهم آنها حفظ اتّحاد و اخوّت اسلامي بود، با تبعيّت از شيوه‌ي مولايشان اميرالمؤمنين علي عليه السلام از حقّ مسلّ‚ خويش دست كشيدند و اقامه‌ي نماز جماعت را به قسمت بيروني منزل شخصي خودشان انتقال دادند. و با اينكه تمام عربهاي كربلا و حومه و قسمتي از عشائر، مريد و مقلّد جدّ‌گرامي بودند و جهت احقاق حق صاحب و مؤلف احقاق حق و دفاع از تجاوز مخالفان كوردل، مسلّح و آماده‌ي جنگ شده بودند، آن بزرگوار صلح را بر جنگ ترجيح داد و با اين عمل خود آتش حسودان را خاموش نمود.
تا ينكه در سال 1344 هجري قمري به امر ايشان و به همّت مريدانشان عاليترين حسينيّه در حائر شريف حسيني سلام الله عليه و در مقابل درب صحن مطهّر به نام «حسينيّه حائري» براي ايشان مهيّا گرديد و از آن تاريخ اقامه‌ي نماز جماعت و تدريس طلاب و ديدار و پذيرائي از مريدان كه از مناطق مختلف عرب و عجم به قصد زيارت حضرت خامس آل عبا عليه السلام و تجديد عهد با مرجع عاليقدرشان به كربلاي معلّي مي‌آمدند در آن حسينيّه‌ي باشكوه انجام مي‌گرفت و شبهاي جمعه و ايام متبركه مخصوصاً دهه‌ي محرالحرام و اربعين جمعيّت انبوهي در آنجا اطعام مي‌شدند.
اين بزرگوار نيز مانند والد ماجدشان در كربلاي معلّي حوزه‌ي علميّه‌ي عظيمي ترتيب دادند كه مجتهديني والامقام و علمائي اعلام از اين حوزه‌ي نوراني تحويل جامعه‌ي مقدّس تشيّع شد كه در رأس آنها سه فرزند فرزانه‌شان آيه الله الحاج ميرزا علي آقا و آيه الله ميرزا محمّد باقر مشهور ب‌( ميرزا آقا‌ ) اعلي الله مقامهم و حضرت امام مصلح و مرجع عالقدر حضرت آيه الله العظمي مولانا الحاج ميرزا حسن آقا الاحقاقي الحائري ادام الله ظله العالي علي رؤوس المؤمنين مي‌باشد. و همچنين در مناطق عرب و عجم از تلامذه‌ي ايشان علمائي عاليقدر بودند كه ذكر اسامي آنها موجب تطويل مي‌شود.
اين بزرگواران داراي تأليفات عديده در فقه و حكمت و تفسير مي‌باشند كه پاره‌اي از آنها به طبع رسيده است و از آنجمله است:
1- رساله‌ي عربي عمليه‌ي مسمي به لطائف الدّرر در فقه كه در سال 1321 هجري قمري در 488 صفحه در مطبعه‌ي مرتضويه نجف اشرف به طبع رسيده است اين رساله

چند بار تجديد طبع شده است.
2- دُرَرُ الْاحكام في بيان الحلال و الحرام عربي.
3- رساله‌ي عمليه مسمي به لطائف الدُرَرْ در فقه ( فارسي ) كه در سال 1316 در تبريز به طبع رسيده است و سپس چندين بار تجديد طبع شده است.
4- رساله‌ي مناسك حج عربي كه چندين بار بين سالهاي 1331 و 1360هـ ق به طبع رسيده است.
5-رساله‌ي مناسك حج فارسي كه چندين مرتبه بين سالهاي 1316 و 1334 هـ ق در تبريز به طبع رسيده است.
6- كتاب البوارق.
7- كتاب تنزيه الحق فارسي كه در سال 1342 در تبريز به طبع رسيده است.
8- كتاب العناوين.
9-كتاب الفصول الغريّه.
10- رساله در جواب از سؤال از ابياتي كه در علم مكتوم مرموز سروده شده است و مطلعش اين است:
الا أَيُّها السّاري علي كورسالج تجوب الغيافي فدفداً بعد فدفد
تحمّل رعاك الله عني رساله تبلّغها اهل المدارس في غدٍ
11- رساله در اثبات اينكه فرض محال، محال است بر خلاف مشهور
12- رساله‌ي مفصله‌ي در رضاع.
13-رساله در جواب به سؤالات سيد مهدي كشوان كاظمي عليه الرحمه.
14- رساله در جواب به مسائل ملا ابراهيم البصير الكويتي رحمه الله.
15- رساله درجواب به سؤالات جناب عالم فاضل شيخ حسين صحاف رحمه‌الله عليه.

16- رساله‌اي ديگر ايضاً در جواب به سؤالات شيخ مذكور در فونَ.
17- رساله در جواب به سؤالات الخطيب ملا ابراهيم بن ملا سلمان رحمه الله.
18- رساله در جواب از مسائل مختلفه از بلاد متعدد.
19- ترجمه‌ي اصول عقائد حضرت السيد كاظم الرشي اعلي الله مقامه از فارسي به عربي
غالب كتابهاي فوق در خصوص مسائل فقيهه و اصوليه و تفسير آيات قرآن كريم نوشته شده است
20- كتاب احقاق الحق:
اين كتاب مجموعه‌اي است بس نفيس و گرانبها كه درباره‌ي ضروريّات عقايد شيعه‌ي اثنا عشري مبتني بر حكمت اهل‌بيت عصمت عليهم السلام نوشته شده است و شهرت خانواده‌ي ما ( اِحقاقي ) به مناسبت انتسابمان به اين تأليف شريف مي‌باشد. اين كتاب چندين مرتبه به طبع رسيده است و آخرين طبع آن در سال 1385 هـ ق در مطيعه‌ي نعمان نجف اشرف چاپ شده است. اين كتاب از يك مقدمه و دوازده مقاله و يك خاتمه كه هر كدام به منزله‌ي كتابي عليحده است تشكيل شده است و نظر به اهميّت مطالبش به ذكر فهرست مختصر آن مي‌پردازم:
الف: مقاله‌ي اوّل: در اثبات معاد جسماني
ب: مقاله‌ي دوّم: در اثبات معراج جسماني حضرت رسول اكرم صلي ا لله عليه وآله وسلّم.
ج: مقاله‌ي سوّم: در مسأله‌ي شقّ القمر. اعجاز بزرگ حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلّم.
د: مقاله‌ي چهارم: در ابطال قول به وحدت ناطق « تكروي در مرجعيّت»
هـ: مقاله‌ي پنجم: در علل اربع خلقت.

و: مقاله‌ي ششم: در نبوّت عامّه‌ي حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلّم.
ز: مقاله‌ي هفتم: در علم قديم و علم حادث حضرت باريتعالي.
ح: مقاله‌ي هشتم: در اينكه همه‌ي مردم، مردانشان غلامان و زنانشان كنيزان حضرات معصومين چهارده‌گانه(ع) هستند.
ط: مقاله‌ي نهم: در شرح دو اسم شريف آسماني و زميني حضرت رسول اكرم(ص) يعني احمد(ص) ومحمد صلي الله عليه وآله وسلّم.
ي: مقاله‌ي دهم: در مسأله‌ي تفويض.
ك: مقاله‌ي يازدهم: در علم امام عليه السلام.
ل: مقاله‌ي دوازدهم: در تحقيق مسأله‌ي امكان.
م: خاتمه در نصيحت به ابناء زمان، و گروههاي افراطي و تفريطي و متنابزين به القاب آن بزرگواران روز پنجم ماه مبارك رمضان سال 1364 هجري قمري به هنگام ظهر در سنّ 85 سالگي ديده از جهان فرو بست و روح بزرگ و مقدسش به عالم روح و ريحان و جنّات النّعيم پرواز نمود و با موالي بزرگوارش حضرات محمّد و آل محمد همنشين گرديد و در مقبره‌ي خانوادگي در جوار قبر شريف پدر بزرگوارشان در كربلا دفن گرديدند، قدس الله روحه الشريف.
در سوگ اين عالم علّام از طرف علاقه‌مندان عرب و عجم در كربلا و كويت و احساء و بحرين و خراسان و تهران و آذربايجان، مانند محال تبريز و اسكو و گوگان و ممقان و غير هم و ساير بلاد بزرگ تذكّر و ترحيم دائر گرديد و تا روز چهلم وفات آن مرحوم ادامه داشت و در اين مصيبت عظمي مخلصان و ارادتمندان سياه‌پوش و گريان شدند، رضوان الله عليه و عطرالله رمسه الشريف.
اين بزرگوار در مدّت عمر پربركت خود آثار بس گرانبهائي چون تأليف كتابهاي گرانبها در مختلف علوم و تربيت و تدريب علمائي بزرگوار و متّقي و به خصوص فرزنداني عاليمقام كه هر كدام در زمان خود اسوه‌ي علم و فضيلت و تقوي بودند و به خصوص دو فرزند فرزانه‌شان آيه الله العظمي مرحوم الحاج ميرزا علي آقا الحائري الاحقاقي رضوان الله عليه و الامام المصلح آيه الله العظمي مولانا الحاج ميرزا حسن الاحقاقي الحائري كه هر دو بزرگوار مقام مرجعيّت يافتند و همچنين آيه الله الميرزا محمّد باقر السليمي المشهور ب ( ميرزا آقا ) طيّب الله ثراه كه فقيهي كامل و طبيبي حاذق بودند و شرح حالات پرافتخار هر سه انشاء الله در فصول آينده و مرحوم مغفور ميرزا محمود موسي رحمه الله عليه بودند كه هر دو وفات نموده‌اند و اولادي صالح و شايسته از آنان به يادگار مانده است و نيز دختري از ايشان مانده كه بحمدالله امروزه در حالت حيات هستند.
اين بزرگواردر نشر آثار و به خصوص فضائل و مناقب و مقامات عاليات حضرات معصومين عليهم السلام سعي بليغ داشتند و اين موضوع در خلال صفحات تأليفات پر ارزششان كاملاً نمايان است.
با اينكه غالب عمر شريفشان در فقر و تنگدستي گذشت هرگز مسائلي را نا اميد نكردند و در برابر توانگري سر تعظيم فرو نياوردند و در عزّت نفس و بزرگواري ذاتي آن شخصيتعاليقدر در بين همه‌ي مردم كربلا مشهور بود، هميشه لساني ذاكر و قلبي رؤوف و مهربان و دستي باذل داشتند، داراي هيبتي عظيم و در عين حال صورتي نوراني و دلچسب بودند و سخنانشان بسيار گرانبها و حكيمانه و غالباً نقل از حضرات معصومين عليهم السلام بود، از مردم ايران و عربستان كراماتي حيرت‌انگيز از ايشان نقل مي‌كنند كه فعلاً از نقل آنها صرفنظر مي‌كنم و بالاخره شرح فضائل و كمالات آن عالم علام تمام
نيست،‌قدس الله روحه الشريف.



منبع : کتاب جاودانگان تاریخ (قرنان من اجتهاد و مرجعیت در خاندان احقاقی)