كتاب تفسير الثقلين ( تفسير سوره حمد يا فاتحه الكتاب)
مربوط به بخش : 1- حضرت آیت‌الله المعظم حاج میرزا عبدالرسول احقاقی(ره)


تفسیر
سوره ی مبارکه ی
فاتِحَهُ الکِتاب
«اَلحَمد»
قالََ اللهُ تَبارَکَ و تَعالی
وَلَقَد آتَیناکَ سَبعاًً مِن المَثانی
وَالقُرآنَ العَظیمِ
« اَلحِجر87»
« صَدَقَ اللهُ العَلِیُّ العَظیمُ »
یعنی: «ای حبیب ما» ما به سوی تو «أَ السَّبعُ المثانی»
یعنی: سوره مبارکه ی «أَلفاتِحَه» و قرآن عظیم را فرستادیم
قالَ رَسوُلُ اللهِ صَلَّی اللهُُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَسَلَّم
مَن عَلِمَ تَفسیرَها «أَلفاتِحَهَ » کَمنَ عَلِمَ تَفسِیرَ
جَمیعِ الکُتُبِ المُنزَلَهِ. « الدُّرالمنثور، عن الحسن»
یعنی: هرکس تفسیر سوره ی مبارکه ی «أَلفاتِحَه» را بداند.
مثل کسی است که تفسیر همه ی کتاب های آسمان ی را می داند.
قالَ مُولانا أَمیرُالمُومِنینَ عَلِیُّ أَبیطالب عَلَیهِ السَّلامُ.
نَزَلَت فاتِحَهُ الکِتابِ بِمَکَّهَ مِن کَنزِ العَرشِ. « أَلمَنهج ، الدُّر المنثور»
یعنی: مولا أَمیرالمؤالمومنین علی بن أَبیطالب علیه السّلام فرمود:
سوره ی مبارکه ی فاتحه الکتاب از گنجینه ی عرشِ الهی مکرمه نازل شده است.
قالَ مَولانا جَعفَربنُُ مُُحمَّدٌ الصّادِقُ عَلَیهِ السَّلامُ.
أِسمُ اللهِ الأَعظَمُ مُقَطَّعُ فی أُمِ الکِتابِ. « ابن بابویه، العیاشی»
یعنی: حضرت امام صادق «ع» فرمود: اسم اعظم خدا، به صورت قطعه قطعه، در سوره ی الفاتحه ذکر شده است.


________________________________________
[1] یعنی: «در راه اعتلای اسلام» جوانمرد ودلیری چون علی «ع» و شمشیری چون ذوالفقار وجود ندارد.
2 یعنی: ضربت علی «ع» در روز خندق برتر از عبادت ساکنان زمین و آسمان است.
[2] این موضوع شروطی دارد که در همین کتاب و در ضمن تفسیر سوره ی مبارکه ی توحید آمده است و مطالعه کنندگان محترم را برای اطلاع بیشتر ، به آن قسمت از کتاب راهنمائی می نمایم.
ادامه دارد
أَسامی سوره ی مبارکه ی الفاتحه
1- الفاتحه وفاتحه الکتاب:
کلمه، فَتَحَ در زبان عربی معانی متعدد دارد، که از آن جمله است، معنی: آغاز وشروع، الفاتحه: سر آغاز هر چیزی را گویند وچون قرآن هائی که فعلاً دردست مسلمین است و همچنین نماز، با این سوره ی مبارکه شروع می شود وسرآغاز هردو «قرآن ونماز» ای سوره ی مبارکه است . به همین جهت به نام «الفاتحه ، فاتحه الکتاب» نامیده شده است.
2- أَلحَمدُ:
کلمه ی حمد، سپاس و ستایش است و چون این سوره مبارکه پس از « بسمِلَه» با کلمه ی «أَلحَمد» شروع شده است به همین جهت به نا «سوره ی أَلحَمد أشتهار یافته است.
یک اصطلاح تفسیری
چون سطوری فوق کلمه ی «بِسمِلَه» آورده شده است وشاید این کلمه وکلمات نظیر آن در این تفسیر استعمال شود، برای روشن شدن معانی آن جهت مبتدیان محترم، توضیح داده می شود، که این کلمه «بِسمِلَه» تلخیص آیه ی مبارکه ی «بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» است.
ودر هرجا این کلمه آورده شود اشاره به آن شریفه است. همان طوری که : کلمه «أِستِعاذَه » اشاره به جمله «أَعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم» وکلمه «حَوقَلَه» اشاره به جمله ی «لاحَولَ وَ لاقُوَّهَ اِلاّ العَلَّی العَظیمِ» می باشد واین جمله ها را به جهت سهولت تلّفظ به صورتهای مختلف فوق استعمال نموده اند.
3-«أُمُّ الکِتابِ ،وَأُمُّ القُرآنِ.
کلمه ی : أُمّ ،در اصل به معنی مادر است، ولی به معنی جامع ودر برگیرنده نیز است استعمال شده است ، مانند کلمه ی «اُ مُّ الرأس» که به معنی دماغ، «مغز» آمده است چون مغز آدمی، جامع و در برگیرنده ی همه ی حواس انسان می باشد و هم چنین کلمه ی « أُ مُّ الجَیش» که نام پرچم سپاه است ، زیرا افراد سپاه در زیر آن جمع می شوند.
وچون این سوره ی «أَلفاتحه» چنان که بعداً در ضمن احادیث صحیح از زبان حضرات معصومین علیهم السَّلام نقل خواهیم نمود به طور اجمال حاوی وجامع همه ی مطالب قرآن کریم می باشد. به همین مناسبت «أُ مُّ القُرآن» نامیده شده است.
4- أَلسَّبع.
کلمه ی أَلسَّبع: در زبان عرب به معنای هفت است. واین سوره ی مبارکه را بدان جهت «اَلسَّبع» نامیده اند ، چون دربین تمام سوره های قرآن کریم، فقط این سوره، دارای هفت آیه است.
1- اَلمثانی.
مَثانی، جمع مُثَنّی از مصدر: تثنیه که آن هم ازمادّه « ثَنَیَ »است که باب تفعیل برده شده است ودراین جا به معنی: دوتا، دوتا، می باشد و وجه نامیده شدن این سوره ی مبارکه به «اَلمَثانی» با توجیه مذکور در فوق این است که: این سوره ی مبارکه درهریک ا زنمازهای واجبی بلکه در غالب مستحبّی هم دو مرتبه تلات می شود ،یک مرتبه در رکعت اوّل و یک مرتبه در رکعت اوّل ویک مرتبه نیز در رکعت دوّم نماز.
و یا این که چنان که از علمای تفسیر مأثور است، این سوره ی مبارکه دو مرتبه به رسول أَکرم «ص» نازل شده است. یک مرتبه در مکه ی مُکرَّمه به هنگام واحب شدن نماز. و مرتبه ی دوم در مدینه منوّره موقع تحویل قبله از بَیتُ المُقَدَّس به مسجد الحَرام.
و بعضی از مفسّرین کلمه ی «أَلمثانی» را ازماده ی «ثَنَیَ» یعنی ثنا و ستایش کردن گرفته اند ، و گفته اند: چون در هریک از آیات این سوره ی مبارکه به طور صریح یا اشاره ستایش خدای متعال آمده است بهمین این سوره ی مبارکه به طور صحیح یا اشاره ستایش خدای متعال آمده است به همین جهت این به نام « أَلمَثانی» نامیده شده است.
عدّ ه ای ا زعلمای تفسیر «السَبع» را با «أَلمَثانی» در یک جا آورده و به صورت جمع، این چنین : «اَلسَّبعُ المَثانی» تلفّظ و تعبیر نموده اند وشاید استنادشان به حدیثی بادشد که که آلوسی در رو ح المعانی وسایر مفسّرین در تفسسرهایشان از حضرت رسول اکرم «ص» نقل کرده اند که : آن حضرت در خصوص سوره ی مبارک «أَلفاتحه» فرمود:
وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ ما أَنزَلَ اللهُ فی التُّوریهِ ولا فی الأِنجیلِ وَلا فی الزَّبُورِ وَلا فی القُرآنِ مِثلُها، أِنَّها لَهِیَ السَِبعُ المَثانی وَالقُرآنُ العظیمُ أَلذّی اُوتِیتُهُ.
یعنی ، رسول اکرم «ص» فرمود: سوگند به خداوندی که جان من در دست قدرت اوست، که خدای متعال نظیر این سوره مبارکه «أَلفاتحه» را نه در تورات ونه درأَنجیل و نه در زبور ونه درقرآن نازل نفرموده است. واین سوره ی مبارکه است «اَلسَِبعُ المَثانی» و «أَلقُرآنُ العَظیم» که از طرف پروردگار عالمیان به من عطا شده است. و این حدیث محمل خوبی برا ی نامیده شدن این سوره به « أَلسَّبع المثانی» می باشد و همچنین از سیاق این حدیث شریف به دست می آید که تمام مطالب قرآن کریم به طور اجمال دراین سوره ی مبارکه آمده است، چون رسول اکرم«ص» به طور صریح آن را با استعمال «واوعطف» به نام «أَلقُرآن العَظیم» نامیده است. وحدیث شریف فوق را آیه ی مبارکه ذیل تأیید می نماید: وَلَقَد آتَیناکَ سَبعاً مِنَ المَثانی وَالقُرآنَ العَظیمِ.الحجر 87 .
یعنی : ای رسول ما» به تو سَبعُ المَثانِی وقَرآنِ عَظیم را عطا فرمودیم. ودر تأویل این آیه ی مبارکه حدیث ذیل از حضرت امام باقر علیه السَّلام نقل می شود : فی التُّوحید وَالَعَیّاشی وَالقُمّی عَنِ الباقِرِ عَلَیهِ السَّلام قالَ: نَحنُ المَثَانی الَّتی أَعطاهُ الله تَعالی الله تَعالی نَبِیَّنا«ص»
یعنی : امام باقر علیه السَّلام ، در تأویل کلمه ی «أَلمثانی» در آیه فوق فرمود: «أَلمَثانی » که خداوند متعال به رسول اکر «ص» عطا فرموده است ، ما هستیم. أَنتهی ، که مقصود حضرت، از کلمه ی «ما» ائمه ی اثنی عشر وبه خصوص حضرت صدیقه ی طاهره فاطمه ی زهراء علیهم السَّلام می باشد»
صدوق علیه الرحمه در تفسیر کلام حضرت امام محمد باقر علیه السَّلام در حدیث فوق چنین گفته است: امام باقر علیه السّلام که فرموده است: «نَحنُ المَثانی» تفسیرش این است که مائیم کسانی که خداوند متعال «در حدیث أَلثَّقَلَین» آنها را همدوش قرآن قرار داده وبه أُمّتِ خود وصیّت نموده است که به هردو «یعنی: ما وقرآن» تمسُّک جویند و خبر داده است: ما هر دو تا روز رستاخیز ازهم جدا نمی شویم.
6- أَلسَّبع المَثانی : شرحش در صفحات قبل گذشت.
دیگر از اسامی سوره مبارکه «الفاتحه» به قرار ذیل است .
2- القرآن العظیم ، چنانکه در سوره ی مبارکه الحجر آیه ی 87 تفصیلش گذشت.
3- تفویض، 9-عبادت، 10-تعلیم المسئاله، 11-شافیه، 12- شفاء- 13-شکر.14-صلوه.15-فاتحه القرآن- 18- استعانت- 19- دعا- 20-تحرّز- 21- أَساس- 22- أَنعام- 23- وافیه- 24- نور- 25- هدایه- 26- کنز- 27-أَستقامت- 28- کافیه- 29- منه- 30 مناجاه – وبرای هریک از أَسامی مبارکه فوق مناسبات ومحملهای صحیحی است که بعضی از آنها درابتدای همین مبحث ذکر شد و برای تفصیل همه آنها در این مختصر موردی نمی بینم.
محل نزول وتعداد کلمات وحروف سوره مبارکه «أَلفاتحه»
تفسیر أَلمَنهَج : روایت با اسنادش از حضرت أَلمیرالمومنین علیه السَّلام است آن حضرت فرمود: نَزَلَت فاتِحَهُ الکِتابِ بِمَکَّهَ مِن کَنزِ العَرشُ.
یعنی سوره ی مبارکه فاتحه الکتاب در مکه مکرمه از گنج عرش الهی «به حضرت رسول اکرم» نازل شده است.
واین منافاتی ندارد با این که این سوره ی مبارکه یک بار دیگر نیز به هنگام تحویل قبله ار مَسجِدُ الأَقصی به مَسجِدُ الحَرام در مدینه ی منوّره ناز شده باشد. تعداد آیات سوره ی مبارکه بأَتفاق جمیع مفسرین ، هفت است وکلمات آن بیست پنج کلمه وحروف آن یکصد وبیست وسه حرف می باشد.
فضیلتِ سوره ی مبارکه ی «الفاتحه»
1- أَلجمع: تاب محمد بن مسعود العیّاشی. بِأَسنادِهِ أَنَّ النَّبیُ قال لجِابِربنِ عَبدُاللهِ أَلانصاری یا جابِر، أَلا ُأُعَلَّمُکَ أَفضَلَش سوُرَهِ أَنزَلَها اللهُس فی کِتابِهِ؟ فَقالَ لَهُ جابِر بَلی بِأَبی أَنتَ و أُمّی یا رَسُولَ اللهِ عَلَّمنیها .
قالَ: فَعَلَّمَهُ ، أَلحَمدُ ، أُمَ الکتبابِ.
ثُمَّ قالَ: یا جابِره ألا أُخبِرُکَ عَنها؟ بَلی بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی فَأَخبِر نی، فَقالَ: هِیَ شِفاءُ مِن کُلَّ داءٍ اِلاّ لُسّام «أَلموت»
یعنی: عیّاشی با اسنادش حدیث کرده است که حضرت رسول اکرم «ص» به جابرین عبدالله انصاری فرمود: آیا می خواهی که به تو برترین سوره ای را خدای متعال در کتاب کریمش نازل فرموده است؟ بیاموزم؟
جابر در جواب رسول اکرم «ص» عرض کرد: این پیامبر بزرگوار که پدرومادرم فدایت باد آری می خواهم که آن سوره را به من بیاموزی؟ دراین موقع نّبی اکرم «ص» سوره ی مبارکه ی أَلحمد « أُ مُّ الکتاب را به او آموخت ، سپس رسول بزرگوار «ص» فرمود ای جابر آیا می خواهی «از فضیلت » آن به تو خبر بدهم. جابر عرض کرد، آری ، پدر ومادرم فدایت باد. حضرت فرمود: آن: «سوره اَلحَمد» شفاء هر دردی است مگرمرگ.
2- الدّرُّ المنثور ، روایت با اسنادش از ابی سعید بن مِعلّی است.
او می گوید:» در حال أَقامه ی نماز بودم که رسول اکرم «ص» مرا طلبید ، و من چون در حال نماز بودم به پیامبر بزرگوار«ص» جواب ندادم. حضرت فرمود : آیا خدای متعال در قرآن کریم به شما دستور نداده است که: أِستَجیبُوا اللهِ وَلِلرّسُولِ أِذا دَعاکُم. أَنفال 24 یعنی: هنگامیکه خدا و رسول خدا «ص» شما را طلبید دعوت آنها را اجابت کنید.
سپس فرمود: قبل ز این که از مسجد خارج شوی بلند مرتبه ترین سوره ی قرآن را به تو خواهم آموخت.
پس چون خواستیم از مسجد خارج شویم، عرض کردم: یا رسول الله «ص» شما فرمودید که بلند مرتبه سوره را در قرآن به تو خواهم آموخت قبل از این که از مسجد خارج شوی.
حضرت فرمود: آن عبارت است از «اَلحَمدُ لِلهِ رَبَّ العالَمینَ» این سوره است اَلسَّبعُ المَثانی والقُرآنُ العَظیم که خداوند به من عنایت فرموده است.
3- أَلجمع : روایت با اسنادش از رسول اکرم «ص» که فرمود: هر مسلمانی سوره ی «فاتحه الکتاب» را بخواند ، اجرا کسی را دوثلث قرآن را خوانده است به او می دهند.، و هم چنین اجر کسی را به هر مؤمن و مؤمنی احسان نموده است وبه او داده می شود.
4- أَلمجمع : روایت از أُبی بی کعب است ، او می گوید: سوره ی « فاتحه الکتاب» را در حضور رسول اکرم «ص» تلاوت نمودم. حضرت چون این سوره ی مباره را استماع کرد، این چنین فرمود: سوگند به خداوندی که هستی من به دست اوست ، نظیر این سوره ی شریفه من در تورات ونه در انجیل ونه در زبور ونه در قرآن نازل نشده است، واین سوره است: «أُمُّ الکِتاب وأَلسَّبع ُ المَثانی» واین سوره بین خدای متعال وبین بندگانش تقسیم شده است: « از اوّل سوره مبارکه تا أَیاک نَستَعین مخصو ستایش واوصاف خداوندی است و از أَهدِنا الصَّراطَ المُستَقیم» تا آخر سوره مخصوص مَسأَلت بندگان از خداوند متعال است، .
5- در ذیل همین حدیث رسول اکرم «ص» فرمود: سوره ی « الفاتحه» جایگزین هر سوره ای ا زسوره های قرآن می شود ، ولی هیچ سوره ای نمی تواند جایگزین سوره فاتحه جایگزین سوره فاتحه شود. واگر سوره أَلفاتحه» در یک کفه ی ترازو قرار داده می شود وقرآن «بأستثنای سوره أَلفاتحه» در کفه ی دیگر ترازو قرار گیرد، سوره «أَلفاتحه» هفت مرتبه بر قرآن برتری می یابد. «سنگین تر ی شود» .
6- أَلدّرالمنثور: روایت با اسنادش از حسن، از رسول اکرم «ص» که فرمود: خداوند متعال یک صد چهار کتاب آسمانی نازل فرمون است وتمام این یکصدو چهار کتاب را در چهار کتاب « تورات وانجیل وزبورو قرآن» قرار داده وهمه ی این علوم را در سوره های «أَلمُفَضَّل» قرار داده است وتمام آن چه را که ا زعلوم در سوره های «المفصّل» است در سوره ی« ألفاتحه» جمع فرموده است . پس هرکس تفسیر سوره ی مبارکه «أَلفاتحه» را بداند مثل کسی است که تفسیر همه ی قرآن را دانسته است.
7- الدّر المنثور: روایت با اسنادش از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم است که آن حضرت فرمود: طلب شفاء کنید، از چیزی که خداوندی در آن خود را حمد نمود قبل از این کسی ستایش او را کند و هم چنین خود را مدح وتوصیف فرموده قبل از این که کسی او را مدح نماید سؤال شد، یا رسول الله آن چیست؟ حضرت فرمود آن عبارتست از «اَلحَمد لِلهُ وَقُل هُوَ اللهُ » که اشاره به سوره ی مبارکه أَلفاتحه وأَلاخلاص » است سپس رسول اکرم «ص» فرمود: هرکه را قرآن شفا ندهد از برای او دیگر شفائی از جانب خدای متعال نیست. مؤلف گوید: «اگر قرآن کریم وآیات مبارکه اش شفای تمام دردهای ظاهری وباطنی است ولی غالباً دراین گونه احادیث که به طور مطلق آمده است بیماریهای معنوی و به خصوص بیماری خطرناک شرک وبی ایمانی منظور نظر شاست وما توضیحات بیشتری در خصوص این گونه روایات داریم که انشاء اله در ضمن تفسیر سوره مبارکه «أَلاخلاص» به نظر مطالعه کنندگان محترم خواهد رسید»
8- أَلعیّاشی با اسنادش ا زأَبی حَمزه ی بطائنی از پدرش از حضرت امام صادق علیه السَّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: اسم اعظم خدا ، به صورت قطعه قطعه در سوره فاتحه «أُ مُّ الکتاب» ذکر شده است.
9- أَلعیّاشی: محمد بن سنائی از حضرت موسی بن جعفر علیهما السَّلام نقل نموده است ، که آن حضرت فرمود»: پدر بزرگوارم حضرت امام صادق «ع» به ابو حنیفه فرمود: که : آن کدام سوره است که اولش حمد و سطش اخلاص وآخر دعا است؟ ابو حنیفه ، متحیّر ماند وعرض کرد: نمی دانم!
حضرت فرمود: سوره ای که اولش حمد و سطش اخلاص وآخرش دعا است، سوره «آَلفاتحه » است.
شرح:
سوره مبارکه « الفاتحه» اولش «اَلحَمدُ لّلهِ رَبّ العالَمینَ » که شامل حمد و ستایش برای پروردگار عالمیان است.
وو سطش : «أَیاکَ نَعبُدُ و أَیاکَ نَستَعینَ » است که معنایش منتها درجه اخلاص نسبت به خدای ذوالجلال می باشد. وآخرش : أِهدِنا الصّراطَ المُستَقیمَ تا آخر سوره مبارکه » که شامل دعا می باشد.
10-اصول کافی: روایت با اسنادش از حضرت امام صادق علیه السَّلام است، که آن حضرت فرمود: اگر سوره ی اَلحَمد» را هفتاد مرتبه بر مرده ای بخوانی وخداوندی روح آن مرده را بازگرداند عجبی نیست.
مؤلف گوید» در صفحات قبل گذشت ، که با این که ما ظاهر این روایات را قبول داریم ولی غالباً دراین گونه روایات ، منظور از «مرض ویا مرده» بیماری ومرگ ایمان است. به دوآیه ذیل توجّه نمائید:
1-فی قُلُوبِهِم مَرضُ فَزادَهُمُ اللهُ مرَضاً. البقره 10. یعنی: دردلهای «آن منافقان » مرض است خدا مرض آنها را زیاده گردانید. و معلوم است که این مرض که در آیه ی فوق ذکر شده است از بیماریهای جسمانی نیست. بلکه بیماری روحی وهمان نفاق و حسد است، که خدای متعال با پیروزی اسلام و وسعت دائره ی مسلمین که آنان هرگز انتظار را نداشتند شعله ی نفاق و حسد را در دل آنان شعله ورتر می سازد.
2- وَما أَنتَ بِمُسمِعٍ مَن فی القَبوُرِ. أَلمَلائِکَه. 22 یعنی این حبیب ما، تو آن کسی را که در گورستان «جهل وبی ایمانی» فرو رفته ، هرگز «بکلام حق» شنوا نتوانی کرد. واز سیاق آبات مبارکه ای که دراین قسمت از سوره« الملائکه» قرار دارد، روشن می شود ه منظور خدای متعال از کلمه ی «مَن فی القُبُور= مردگان » کفّار ومنافقانند و برای توضیح بیشتر مطلب ، روایت ذیل از تفسیر أَلبرهان ا زطرق عامّه نقل می شود . که ابن عباس فرمود: در آیه ی مبارکه «مایستوی الاعمی والبصیر «الملائکه 19» یعنی هرگز کور وبینا یکسان نیست کور عبارت ا زابوجهل وبینا عبارت از حضرت امیر المومنین علیه السّلام است. و همچنین در آیه مبارکه » وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ. «الملا ئکه 20» یعنی و هرگز تاریکی با نور مساوی نخواهد بود» نخواهدبود. تاریکی عبارت از ابوجهل و نور عبارت از امیرالمؤمنین علی علیه السََّلام است.
و نیز در آیه مبارکه: «وَ لاَ الظَّلُّ وَلا الحَرُورُ. أَلملائکه 21 یعنی وهرگز سایه وشعله آتش هم پایه نباشد» سایه عبارت از سایه ی امیرالمؤمنین علیه السّلام است در بهشت ، و أَلحرور آتش جهنّم برای ابوجهل است. وهمین طور درآیه مبارکه «وَمَا یَستوی الأَحیاءُ ولا الامواتُ «22» یعنی وابداً زندگان و با مردگان برابر نیستند. » زندگان عبارتند از علی و فاطمه و حمزه وجعفر و حسن وحسین وخدیجه علیهم السَّلام ، ومردگان عبارتند از کفّار مکّه.
پس به طوری که در سطور بالا تذکّر دادیم وسیاق و روایات مذکور در فوق نیز تیید می نماید این شفاء را جع به دردهای روحی و معنوی و به خصوص بیماری کفر وبی ایمانیست وعوارض خطرناکی مانند حسد وبخل و وسوسه وخوف و ناامیدی وسوء اخلاق به وجد می آورد که بیماریهای اعصاب وروان که مخصوصاً در این عصر به طور حیرت آوری شایع شده وغالب افراد را گرفتار کرده است اکثراً ناشی از دوری از درگاه الهی وترک ذکر خدا وتبعیت از وساوس شیاطین جنّ و انس و بالاخره ازدست دادن پایگاههای معنوی است. تلاوت آیات قرآن و عمل به آن وبه طور کلی مأنوس بودن با معنویّات ، شخص را به درگاه خدا ، نزدیک می کند و قلب را اطمینان می بخشد وامراض روحی وعصبی را ریشه کن می کند. چنان که خدای متعال در این آیه می فرماید «أَلَّذینَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم» بِذِکر اللهِ أَلا بِذِکِر اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ» «رعد 28» یعنی آنان که ایمان آورده اند قلبهایشان بذکر الهی اطمینان وآرامش یافته است. بدانید که ذکر خدا آرام بخش دلها است. کفر و بی ایمانی ، خود مرضی مهلک و خطرناک است وشفا از این بیماری خانمان سوز نیز، آشناهئی با درگاه الهی وتلاوت آیات قرآنی و عمل به مضامین عالیه ی آن می باشد.
به آیات: مبارکه ی ذیل توجّه نمائید:
یاأَیُّهَا النّاسُ قَد جاءَ تکُم مَوعِظَهُ مِن رَبَّکُم و شِفاءُ لِما فی الصُّدُورِ هُدُیً وَ رَحمَهً لِلمُومِنینَش «یونس 57 » یعنی:
ای مردم ، از جانب خدایتان «قرآن» که مشتمل بر پند واندرز وشفای دلهای بیمار و هدایت ورحمت بر مؤمنان است بر شما نازل شده است.
« و نُنَزَّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءُ وَ رَحمُهُ لِلمُؤمِنینَ «أَلاسراء 82»
یعنی واز قرآن آنچه را که شفای دلهای بیمار ورحمت برای مؤمنان است نازل می نمائیم.
با این تفصیل که درباره بیماریها ومرگ معنوی وروحی که در سطور بالا داده شد. این مطلب نیز ناگفته نماند، که ما بر این عقیده ایم که ، همان طوری که حضرت عیسی «ع» بنصّ قرآن کریم مردگان واقعی را زنده می کرد واز قبرهایشان خارج می نمود وبه بیماریهای لاعلاج جسمی ؛ شفا می داد، به طریق اولی ، قرآن کریم واولیای کرام ما علیها السّلام بأذن خدا شفا بخش بیماریهای جسمانی وروحانی وزنده کننده ی مردگان ظاهری وغیر ظاهری هستند. حتّی دم عیسی از برکات انفاس قدسیه ی آن بزرگواران است دراین زمینه شواهد زیادی داریم که جهت ذکر آنها کتابهای متعدد وقطوری لازم است.
تفسیر «أَستّعاذَه»
أَعوُذُ: از مادُه: عاذَ یَعُوذُ ، عَوذاً..، به معنی أَلتجاء وأَستعصام= پناه بردن است. وأعوُذُ بِاللهِ. یعنی پناه می برم به خدا. وازهمین ماده است کلمه اَلعَیاذُ بِالله که آن ههم به معنی : پناه می برم به خدا می باشد.
بِاللهِ : أَلله «لفظ جلاله» واز أَسامی باریتعال بلکه أَعظم وأَشهر آنها است.و أَنشاءَ الله تفصیلش در ضمن تفسیر «بِسمِلَه» خواهد آمد.
الشَّیطان: ازماده ی شَطَنَ یَِشطُنُ ، به معنی دوری و بعُد می باشد و شیطان یعنی موجودی که از رحمت خداوندی به دور است.
بعضی ها گمان می کنند که شیطان همان موجودی است که جناب آدم ابوالبشر را وسویه نمود، در صورتی که این کلمه، لفظی عامّ است وبر هر موجود مُضِرّ و شروری اطلاق می شود، خواه ازنوع انسان باشد و یا از نوع جِنّ باشد ویا از جنس حیوان باشد. وآن شیطان که جناب آدم را وسوسه نمود، اشرار طائفه جنّ ونام او أبلیس » بود. چنانکه در آیه 50 از سوره ی مبارکه کهف آمده است وَ أِدقُلنا لِلمَلائکَهّ اسجُدُ والِاَدَمَ فَسَجَدُ وأِ لاّ أِبلیسَ کانَ مِنَ الجِنَّ فَفَسَقَ عَن أَمرِ رَبّهِ الی آخر الایه.
یعنی: ای رسول گرامی ما» به یاد آر وقتی را که ما به ملائکه فرمان دادیم که همگی برای آدم سجده کنید. همه ی آنها سجده کرده بجز أَبلیس که از طایفه جِنّ بود واز اطاعت امر پروردگارش سرپیچی نمود. و کلمه ی شیطان اختصاص به ابلیس ندارد، بلکه به اشرار انسان هم اطلاق می شود. به سه آیه ذیل توجّه فرمائید:
1- وَکَذلِکَ جَعَلنا لِکُلَّ عَدُوَّاً الآِنس وَالجِنَّ انعام 112 .
یعنی : وما برای هر پیغمبری دشمنانی از شیاطین أَنس وجنّ قرار دادیم.
2- أِنَّ لمُبَذَّرینَ کانُوا أَخوانَ الشَّیاطینَ الی آخر آلایه أسری 27. یعنی تبذیرکنندگان : «آنهائی که مال و عمر خود را در کارهای غیر لازم و فقط برای أرضای هوای نفس ویا چشم وهمچشمی وخود نمائی وغرور وشهوت وشهرت وغیره تلف می نمایند» برادران شیاطین هستند.
یعنی: تبذیر کنندگان « آنهائی که مال وعمر خود را در کارهای غیر لازم و فقط برای أَرضای هوای نفس ویا چشم و همچشمی وخود نمائی وغرور شهوت وشهرت وغیره، تلف می نمایند» برادران شیاطین هستند.
3- وَ أَذا لَقُوا الَّذینَش آمنوُا قالَُوا آمَنّا وأِذا خَلَوا أِلی شَیاطینِهِم قالُوا أِنّا مَعَکُم ..الی آخر أَالبقره 14 .
یعنی: «منافق ها» وقتی که با مؤمن ها روبرو می شوند «از روی نفاق ودوروئی » می گویند : ایمان آورده ایم، ولی زمانی که با شیطانهای خودشان « که مقصود اشرار مشرکین یا یهود هستند که دائم در پی اذیت وآزار رسول اکرم «ص» و مسلمانها بودند و می باشند» خلوت نمودند، می گویند ما با شما هستیم.
ملاحظه می کنید که در سه آیه ی فوق که برای نمونه خدای متعال انسانهای منافق ومردم آزار و بخصوص دشمنان انبباء علیهم السَّلام را با اینکه ظاهراً از نوع انسان هستند بنام «شیطان » نامیده است ودر جرگه ی شیاطین قرار داد ه است. وناگفته نماند که اطلاق کلمه ی «مَلَک» که در محاورات ما غالباًض به معنی فرشته اعمال می شود به أَبلیس » که ازطایفه جنّ است در آیه ی مبارکه 50 از سوره کهف ویا سایر آیات شریفه که به همین سیاق آمده است. بدین مناسبت است کلمه ی «مَلک» به دو معنای عامّ وخاصّ در قرآن کریم استعمال شده است.
1- معنی عامّ: به هر دو قسم از فرشته وجنَّ اطلاق می شود، مانند آیه مبارکه فوق که در آن ، مخاطب همه ی ملائکه بودند، بلکه به عقیده ی بعضی از مفسّرین استعمال کلمه ی «ملائکه» در آیه مبارکه فوق و سایر آیات نظیر آن ، به معنی «أَعَمّ» استعمال شده است ودر آن آیات از ذکر کلمه ی «أَلملائکه» مخاطب همه ی موجودات و تمام مخلوقات موجود در جهان آفرینش بودند وخدای متعال به همه ی آنها فرمان داد که به جناب آدم که ابوالبشر، وحامل نور، مقدّس محمّد بود وآن روز اشرف مخلوقات روی زمین به شمار می آمد سجده وابراز انقیاد کنند. البته در این مسأله : «ملائکِه عالین» استثنا شده بودند که آن خود بحثی جداگانه دارد و از ما نحن فیه خارج است.
2- معنی خاصّ: که به ویژه به فرشتگان اطلاق می شود، وفرشته موجودی است روحانی که هرگز از او خطائی سر نمی زند. یعنی اصلاً جنبه ی گناه وخطا در او گذاشته نشده است و عصمت محض است، مانند جناب جبرئیل ، أَمین ِ وحی ، و جناب عزرائیل «مَلَکُ الموت» و فرشتگانی که در بهشت سکین دارند، به آیه ی مبارکه ذیل توجّه نمائید.
جَنّاتُ عَدنٍ یَد خُلُونَها وَمَن صَلَحَش مِن آبائِهِم وَ أَزواجِهِم وَ ذُرَّیاتِهِ وَ المَلائِکَهُ یَدخُلُونَ عَلَیهِم مِن کُلَّ بابٍ . رعد 23 .
یعنیی: «جایگاه صاحبان عقل ومرم نیک« بهشت های عدن است که خودشان وهمه ی پدران وهمسران وفرزندانشان داخل آن بهشتها می شوند در حالی که فرشتگان برای تهنیت وخوش آمدی به آنها ازهمه ی درها وارد می شوند.
ودر این جا می بینیم که کلمه ی «أَلمَلائِکَه» فقط برای فرشتگان که دارای مقام عصمت جوهری هستند استعمال شده است، زیرا بهشت جای تبه کاران و موجودات پلید وگناهکار نمی باشد. در ضمن آیه ی مبارکه فوق ممکن است که نظر بعضی از مطالعه کنندگان محترم به این نکته معطوف شود وسؤال کنند که خدای متعال چرا مادران نیک را که از جمله ی داخل شوندگان به بهشت می باشند در آیه ی فوق ذکر نفرموده است درحالی که رسول اکرم «ص» درباره ی مادران نیک می فرماید: «اَلجَنَّهُ تَحتَ أَقدامِ الأُمِهات : یعنی بهشت زیر پای مادران است»
در جواب گوئیم: که درعلم بلاغت قاعده ای داریم که آن را تغلیب گویند وتغلیب این است که در محاورات ومکالمات ادبیّات عرب همیشه ضعیف تابع قوی وقلیل تابع کثیر می شود وبه همین مقیاس. وچون در جوامع ما، پدران مقام سرپرستی خانواده را دارند وبه حکم ظاهر قوی تر «اَلّرِجالُ قَوّاموُنَ عَلَی النَّساءِ النساء» 34، یعنی مردان سرپرست زنان هستند» و به همین جهت در موقع ذکر، « پدر ومادر» در یک جا از باب قانون تغلیب فقط به ذکر پدر اکتفا می کنند ومخاطب نیز طبعاًض می داند که ذکر مادر نیز در ضمن همان است. به طوری که در موقع ذکر «پدر ومادر» به عربی می گوئیم: «وَالِدَین» در حالی که «والد » فقط به پدر اطلاق می شود. أَلّهُمَّ اغفِرلی وَلِوالِدَیَّ= یعنی خدایا مرا وپدرو مادرم را بیامرز. در آیه فوق هم «أَمهات= مادران در ضمن ذکر «آباء = پدران به حکم قانون تغلیب ذکر شده است.
اَلرَّجیم: ازماده ی رَجَمَ ، یَرجُمُ. رَجمَاً. به معنی رانده شده، سنگسار شده ولعن شده، آمده است. وتمام شیاطین أَنس وجنّ به حکم آیات کریمه ی قرآن مجید ، از درگاه خدای متعال رانده شده اند وپروردگار عالمیان دیگر التفاوتی به آنها ندارد ودر دنیا بالعن مردم مؤمن ودر آخرت با سنگهای جهنَّمی سنگسار می شوند. در این خصوص حدیثی از مولا امیرالمؤمنین علیه السَّلام در آخر مبحث ، ذکر خواهد شد ، أَنشاء الله.
أَ ستعاذه از طرف قرّاءِ قرآن کریم به صورت های ذیل آمده است:
1- عاصم وابن کثیر وابوعمرو، أَستعاذه را به این صورت تلاوت نموده اند:
«أَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم».
2- نافع و ابن عامر و کسائی ، به این شکل قراءت کرده اند:
«أَعوذُ بِاللهِ مِن الشَیطانِ الرَّجیمِ أِنَّ الله هُوَ السّمیعُ العَلیمُ»
3- حمزه این چنین خوانده است:
«نَستَعیذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمّ»
4- وبالأَخره، أَبوحاتم به طریق ذیل أَدا نموده است.
« أَعوُذُ بِاللهِ السَّمیع العَلیمِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ.
و همه صورتهای مذکور در فوق صحیح است اگر جه اشهر آنها صورت اوّل می باشد. وهمه اتفاق نموده اند که لازم است قبلا زا «بِسمِلَه» «أِ ستِعاذَه» آورده شود ، به خصوص که ظاهر آیه ذیل:
فَأِذا قَرَأتَ القُرانَ فَاستَعِذ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ النحل 98 .
یعنی : «ای رسول ما» چون خواهی تلاوت قرآن کنی، قبلاً از شرّ شیطان رانده شده به خدا پناه ببر، واین: وجوب «أَ ستعاذَه را قبل از تلاوت قرآن می رساند. وناگفته نماند:» که آیه ی مبارکه فوق جزو آیاتی است که ظاهراً در آن ها مخاطب رسول اکرم «ص» است ولی هدف اصلی خطاب همه مسلمین می باشند. واین از بدیهیّات است که شیطان را هرگز به پیامبر گرامی ومعصومین چهارده گانه علیهم السَّلام نیست زیرا آن بزرگواران دارای مقام شامخ عصمت هستند وخدای متعال در قرآن کریم عدم توانایی شیطان را بر بندگان مخلص خود که همانا معصومین چهارده گانه می باشند تصریح می فرماید: به آیه ی مبارکه ی ذیل توجّه نمائید:
«أِنَّ عِبادی لَیسَ عَلَیهِم مِن سُلطانٍ .. الی آخر الایه الحجر 42 .
یعنی: خداوند متعال خطاب به شیطان رجیم می فرماید: که ای شیطان» تورا تسلی بر بندگان خاصِّ من نیست.
در اصول کافی در ضمن تفسیر این آیه ی مبارکه از حضرت امام صادق علیه السَّلام منقول است که آن حضرت فرمود: وَاللهِ ما عَنی بِهذِهِ أِلاَّ الأَئِمَّهَ وَ شیعَتِهِم.
یعنی : سوگند به خدا که دراین آیه ی مبارکه: پروردگار عالمیان به جزأَئِمه اطهار «ع» شیعیانشان شخص دیگری را قصد نفرموده است. و ناگفته نماند که مقام شامخ شیعه بودن درجه ای بس ممتاز. ومخصوص افرادی امثال جناب سلمان وابوذر ومقداد وحجربن عدی ومیثم وانصار الحسین «ع» و غیر ه رضوان الله علیهم می باشد. که حتّی لحظه ای از یاد خدای متعال وموالی خود غافل نبوده اند و ذرّ ه ای گناه نکرده اند، ویا لامحاله طاهر وطیّب از دنیا رفته اند.
صاحب تفسیر أَلبرهان، نقل می نماید: که مردی به حضرت امام حسن مجتبی ارواحنا فداه عرض کرد: من از شیعیان شما هستم.
امام در جواب او فرمود: ای بنده ی خدا، اگر در همه ی اوامر ونواهی ما ، مطیع ما بوده باشی در این ادّعای خودت صادق هستی، واگر بر خلاف این می باشی، با ادّعای این مرتبه شریف که اهلیّت آن را نداری بر گناهان خود میفزای ومگو که من از شیعیان شما هستم. ولکن بگو که من از مُوالیان ومحبّان شما هستم ودشمن دشمنان شما می باشم که دراین صورت تودر خیر وبه سوی خیر هستی. و در این زمینه روایات بسیاری داریم که این مختصر را مجال ذکر همه آنها نیست. وحتّی در بعضی روایات مقام شیعه بودن را به جناب ابراهیم وسایر انبیای گذشته علیهم السَّلام اختصاص داده اند که انشاء الله درمحلش به تفصیل ذکر خواهد شد، وَاللهُ المُسبتَعان.
تفسیر امام حسن عسکری«ع» : روایت از حضرت امیرالمؤمنین علیه السَّلام است که آن حضرت در تفسیر: أَعُوذُ باللهِ السَّمیع العَلیم مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ » فرمود:» أَعوُذُ : یعنی خود را نگه می دارم «پناه می برم»
بِاللهِ السَّمیع : به خداوندی ه تمام گفته های نیکوکاران وبدکاران وهمه ی شنیدنیها را از آشکار وپنهان می شنود.
اَلعَلیمِ: به کارهای نیکوکاران وبدکاران وبه هرچه که بوده است وخواهد بود وبه هرچه که : نخواهد بود، ولی اگر بشود، چگونه خواهد بود، دانا است.
مِنَ الشَّیطانِ: از شیطانی که دور از هر خیری است.
اَلرَّجیمِ: وبالعن سنگسار شده واز بقعه های خیر رانده شده است.
مرحو فیض کاشانی در تفسیر صافی ودر ذیل تفسیر «أَستعاذه» می گوید: أَستعاذه ، تظهیر زبان است از اثر کلماتی که به جز یادِ خدا برآن جاری شده است، تا آمادهَ ذکر وتلاوت قرآن بشود وهم چنین پاک کردن قلب از پلیدی های وسوسه های شیطان است، تا آمادگی حضور، در پیشگاه قرآن را داشته باشد وحلاوت فراءت آن را درک کند.
«أِستِعاذَه» در حقیقت پاکیزه کردن زبان ورُفتن ِ خانه دل ت از غبارِ اغیار وصفا دادن آن است برای درآمد یار.
مرحوم کاشفی، در جواهر التفسیر گوید:
«مُستَعیذ» یعین «أَستعاذه کننده» یا عامی است ویا عارف. أِستِعاذِه. عوام آنست که از وسوسه ی شیطان «بارتکاب گناه» به حضرت باری تعالی پناه ببرند.
و أَستِعاذِه عارفین آن که: از حالِ شیطان به خدا پناه جویند، یعنی صفت عُجب «غرور وتکبّر» که موجب طعن لعن أَبلیس شده او را از مقام قرب عزّت به حضیض بُعد وذلّت افکند . تعوّذ نمایند والتجا کنند به حضرت ذوالجلال از پندار کمال ، وتصورّ حُسن حال، که نتیجه أَنانیت وسببِ اتصّاف به صفات شیطنت است. شعر.
حق تعالی گفت با موسی براز، آخر از أبلیس، رمزی جوی باز،
چون بدید أبلیس را موسی به راه، گشت از أبلیس ، موسی رمز خواه،
گفت دائم یاد دار این یک سخن، مَن ؛ مگو، تا تو نگری همچو من
وهم چنین شاعر عرب این معنی را چه زیبا سروده است:
لَقَد قُلتُ ما أَذنَبتُ قالَت مُجبَهً ، وُجُودُکَ ذَنبُ لا یُقاسُ بِهاذَنبُ
یعنی: به محبوب خود گفتم، «من» چه گناهی کرده ام «این قدر ازمن گریزان وروگردانی» در پاسخ ، گفت وجود تو «این که می گوئی «مَن » ودر برابر محبوب اظهار وجود می نمائی» گناهی است که با هیچ گناه دیگر قابل قیاس نیست «یعنی «مَن» گفتن بزرگترین گناهان است» دراین جا کلامی از حضرت سَیَّدُ المُوَحَّدین مُولا أَمیرالمُؤمِنین عَلّی علیه السَّلام به خاطرم رسید، که دریغم آمد با آن کلام بلیغ و عمیق این صفحه ی تفسیر را زینت ندهم. آن بزرگوار در ضمن خطبه ی قاصعه ، در خصوص برحذر داشتن مردم از صفت مذموم کبر وخودپرستی این چنین می فرماید: أَلا تَرَونَ کَیفَ صَغَّرَهُ اللهُ بِتَکَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ اللهُ بِتَرَفُّعِهِ ، فَجَعَلَهُ فی الدُّنیا مَدحوُراً ، وَ أَعَدَّلَهُ فی الآخِرَهِ سَعیراً.
آیا نمی بینید که خدای متعال چگونه اورا «أَبلیس» را به جهت تکبر وسرکشی اش کوچک وحقیر ، و به مناسبت بلند، پروازیش پست وذلیل گرداند . او را دنیا «رحمت خود» رانده شده قرار داد وبرای او در آخرت آتش دوزخ را آماده فرمود. و متأسفانه این مرض مُهلک ، بیماری غالب مدّعیان علم وفن وارشاد ورهبری می باشد، و به طوری که مأثور است ابلیس هم ظاهراًً مقام رهبری عدّه ای ازهمنوعانش را داشته . أَعاذَنا مِن صِفَهِ الشَّیاطینَ. أَمام فخررازی در تفسیر کبیر کوید: أَعوذُ بِاللهِ سیرو سلوک از خلق به خالق واز ممکن به واجب است . وکلمه « أَعُوذُ بالله» سیرو سلوک از خلق به خالق وازممکن به واجب است. وکلمه ی «أَلله » اقرار واعتراف به دو امر است: یکی این که ، خداوند قادر وتوانا است به اعطای کلَّ خیرات ودفع جمیع آفات ودیگر آنکه : جز خدای متعال احدی به این صفت متّصف نیست. پس قاضی حاجات و معطی خیرات نیست مگر خدا. ونماز خوان، هنگام مشاهده ی این حال، از خود وازتمام ماسِوَی الله ، «به سوی الله » فرار می کند، ودراین ، سِرَّ «فَفِرُّ وا اِلیَ اللهِ ، «أَلذّاریات 50» یعنی: «ای بندگان خدا» به سوی خدا روی بگردانید» را مشاهده می کند. واین حالت که با گفتن «أعوُذُ» برای او حاصل می شود، غرق در نور جلال حق گشته ورمز قُلِ اللهُ ثُمَّ ذَرهُم «أَنعام91» یعنی : بگو أَلله واز آنها دست بکش» برایش مکشوف گردد. دراین موقع می گوید: «بِاللهِ= «أَعُوذُ بِاللهِ» ونیز امام فخر گوید: یکی از نکات أَستِعاذَه این که مُصَلّی با گفتن «أَعُوذُ بِاللهِ» أذعان به عجز وناتوانی خود، واعتراف به قدرت کامله ی حقّ می کند ، وهمین أمر دلالت دارد برای این که برای تقرّب به خدا راهی جز اظهار عجز انکسار نیست، که گفته اند: «خود بین، خدابین، نمی شود»
ونکته دیگر این که چون قلب انسان به واسطه ی تعلّق به غیر خدا وهکذا زبان او با ذکر غیرِ خدا ، آلوده می شود و به موجب آیه ی «لایَمَسََّهُ ألاّ المُطَهّروُنَ «الواقعه 79» جز با دست پاکان به این قرآن نرسد. قبل از شروع در نماز وقراءت حمد، با گفتن «أعوذُ بِالله ِ » قلب وزبان خود را پاک می کند، تا خود را برای جلوه حقیقی که عبارت از ذکر خدا است که «أَنَّ الصَّلوهَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنکَرِ وَلَذِکرُ اللهِ اَکبَر. «العکبوت 44» یعنی : به راستی نماز است که اهل نماز را ازهر عمل زشت وبد باز می دارد ونام خدا «األله» برتر وبالاتر از حدّ اندیشه ی مخلوقات است، آماده می سازد تا این که بگوید:
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»
چون زدیو رجیم رُفتی راه، بِسمِلِ نفس کن به بِسمِ الله.
ایمن از دیو وفازغ از شیطان. قرب حق را طلب بدین قربان.
خواجه حافظ شیرازی می گوید:
خلوت دل نیست جای صحبت أَعیار، دیو چو بیرون رود فرشته در آید.
مرحوم ملاصدرا گوید: شیطان با این که به حضرت آدم ابوالبشر سوگند یاد کرد، که نسبت به او ناصح خیراندیش . چنان که خداوند عزّوجل در قرآن حکایت می فرماید: «وَ قاسَمَهُما أِنّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحینَ. الاعراف. 20 یعنی : شیطان به آدم وحوا سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم و شما را به خیر وصلاح دلالت می کنم.» باز آن قدر سعی وکوشش کرد تا آن «دو» را از بهشت بیرون نمود. پس در حق ّ اولاد او که به عکس، قسم خورده است که حتماً آنها را گمراه واغوا خواهد کرد، چنان که حقّ سبحانه حکایت می فرماید: « فَبِعزَّتِکَ لَأُغوِ یَنَّهُم أَجمَعین. ص. 82. یعنی: شیطان گفت: سوگند به عزّت تو که تمام خلق را گمراه خواهم کرد» معلوم است که با مردم چه معامله خواهد نمود. وحال که اختتامِ تفسیر «أَستعاذه » وأَفتتاح تفسیر «بِسمِلَه» دراین مجموعه است. تیمناًض وتبرکاً این صفحه را با ذکر حدیثی از حضرت امام صادق علیه السَّلام زینت می دهم.
قالَ الصّادِقُ عَلَیهِ السَّلامُ: أِغلِقُوا أَبوابَ المَعصِیَهِ بِالأستِعاذَهِ وَ افتَحُوا أَبوابَ الطّاَعَهِ بِالتَّسمِیَهِ.
یعنی : در های گناه ومعصیت را با قفل «أِستِعاذَه» به بندید وأبواب ثواب وطاعت را با کلید «بِسم ِالله » باز کنید.
**************************************************
تفسیر وفضیلت : آیهَ مبارکهَ
بِسم ِاللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ .
تهذیب شیخ طوسی: با اسنادش از محمدبن مسلم ، اومی گوید:
ازحضرت صادق علیه السَّلام سؤال کردم:
آیا مقصود خدای متعال از : «اَلسَّبعُ المَثانی وَالقُرآنُ العَظیم » سوره أَلفاتِحه » است؟
حضرت فرمود: آری،
عرض کردم آیا « بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ » یکی از هفت آیه ی این سورهی است؟
حضرت فرمود : آری وبرترین آنها است.
«باءِ: بِسمِ الله»
یَنابیعُ المَودَّهِ: صفحه 69 از أَبن طلحه حلبی مؤلف الدّر المنظوم ، نقل شده است:
أِعلَم أَنَّ أَسرارِ الکُتُبِ السَّماوِیَّهِ فی القُرآنِ وَ جَمیعَ ما فی القُرآن ِ فی الفاتِحَهِ وَ جَمیعَ ما فی الفاتِحهِ فی البِسمِلَهِ وَ جَمیعَ ما فی البِسمِلَهِ فی الباءِ وَ جَمیعُ ما فی باءِ البِسمِلَهِ فی النُّقطَهِ الَّتی تَحتَ الباءِ قالَ الأَمامُ عَلیُ کَرَّمَ اللهُس وَجهَهُ: أَنَا النُّقطَهُ الَّتی تَحتَ الباءِ.
یعنی: بدان که اسرار همه ی کتابهای آسمانی در قرآن است وآنچه در قرآن است در سوره ی فاتحه جمع شده اند وتمام آنچه در سور ره فاتحه است در «بسم الله الرّحمن الرّحی » است وهرچه در «بسمله » است واسرار باء بسمله همگی در نقطه باء بسم الله ااست. ومولا علی علیه السَّلام فرمود: من نقطه ی زیر باء بِسمِ الله هستم. ودرکتاب شرح حیوه الارواح صفحه 104 همین حدیث شریف از طریق أَهلبیت عصمت علیهم السّلام نقل شده است. البته مقصود حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام ازاین تعبیر لطیف دراین حدیث شریف، اشاره به این مطلب مهم عقیدتی است که تمام اسرار وعلوم ومطالب قرآن کریم سایر کتب سماویَّه ، نزد من من است. ودر خصوص مطلب فوق گوینده ای عارف، چه خوب می سراید: توئی آن نقطه بالای فاء فوق أَیدیهم، که در وقت تنزّل تحتِ بسم الله را بائی.
ودر تأیید این مطلب شواهد زیادی از طریق فریقین داریم که درجلد دوّم از کتاب «ولایت ازدیدگاه قرآن» به تفصیل نقل نموده ام.
یَنابیعُ المَوَدَّهِ: صفحه 69 روایت از ابن عباس است، او می گوید:
أَخَذَ بِیَدی عَلیُّ عَلَیهِ السَّلامُ فی لَیلَهٍ مُقمِرَ هٍ بی أِلیَ البَقیع ِ بَعدَ العِشاءِ وَقالَ أَقرَء یا عَبدَاللهِ.
فَقَرَءتُ بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. فَتَکَلَّمَ لی. فی أَسرارِ الباء أِلی بزوغِ الفَجرِ.
یعنی : دریک شب مهتابی، پس از فراغت از نماز عشاء علی علیه السَّلام دستم را گرفت واز مدینه خارج کرد وبه قبرستان بقیع برد.
ودر آنجا به من فرمود: ای عبدالله بخوان: من، بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» را قراءت کردم.
سپس مولا علی علیه السَّلام از اسرار وعلوم ِ باءِ بِسمِ الله، آنقدر برای من سخن گفت تا این که سپیده ی صبح بدمید. واز مفهوم این دو حدیث شریف به دست می آید که اولاًض علوم واسراری که در آیه ی مبارکه «بسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم» وحتی «با بِسم الله» نهفته شده است تمام نشدنی و غیر متناهی است، زیرا بر طبق احادیث معتبری که گذشت علوم و اسرار تمام کتب سماویّه حتی قرآن کریم در کلمه ی مبارکه ی «بِسم ِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» و حتی در «باء» آن جمع شده است . چون اسرار وعلوم وکتاب کتب سماویه وقرآن کریم نسبت به ظرفّیت ما، نامتناهی است، هم چنین است بسم الله الرحمن الرحیم» و «باء بسم الله» که خلاصه و اجمال تمام آن کتابها وآنچه در آنهاست ، می باشد وبه همین جهت امثال ما را از کجا شایستگی این می باشد که یک چنین کلمه ی عظیمی را که از کلمات تا مّآت الهی اتس تفسیر و یا تأویل نمائیم.
آری ، ما گدای آستان اهلبیتِ عصمت علیهم السَّلام هستیم وآنچه را از بابِ علم نبّی «ص» وعترت معصومینش علیهم السَّلام به دست آورده ایم در طَبَقِ أَخلاص نهاده و به موالیان ومحبّان ِ آن بزرگواران تقدیم می داریم. وهمچنین از مضمون «أَنَا النُّقطَهُ تَحتَ الباءِ » و این که: ابن عبّاس می گوید: آن مُولی بعد از فراغت از نماز عشاء تا طلوع سپیده ی صبح از اسرارِ «باء بسم الله » با من تلکلّم فرمود: به دست می آید که آن مولی این مدّت را از فضائل وعلوم واسرارِ موجود، در وجودِ مقدس خودش با ابن عباس سخن گفته است. زیرا طبق حدیث فوق : «باءِ بِسمِ الله» مساویست با علی بن ابیطالب علیه السَّلام ، بلکه عین اوست وهمیشه خبر، عینِ مبتدا، است و حدیثِ مذکور، «أَنَا ، النُّقطَهُ تَحتَ الباءِ» به صورت مبتدا وخبر آمده است. وابن عباس هم می گوید: که آن مولی، در پیرامون اسرار «باءِ بِسمِ الله» که با استدلال فوق عین وجود مبارک مولا علی علیه السَّلام است صحبت فرمود. وبه این نتیجه می رسیم که آن معلّم عالم خلقت در خصوص اسرار خودش با ابن عباس صحبت فرموده است. هیچ عجبی نیست، زیرا اهل تحقیق همه می دانند که وجودِ مقدس مولی امیر المؤمنین علی علیه السَّلام « بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» کتاب عظیم تکوینی آفرینش است. همان طوری که حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلَّم ، خود کتابِ عظیم تکوینی آفرینش می باشد. پس قرآن تدوینی با تمام خصوصیاتش عین کتاب تکوینی است. حال اگر مولا علی علیه السَّلام از اسرارِ «باء بسم الله» ویا از اسرار وجود مقدس خودش برای ابن عابس سخن گوید تفاوتی نمی کند وهردو یکسانند منتها یکی از جهت تدوین ودیگری از جهت تکوین. ودر این زمینه بحث مشابهی در ضمن تفسیر سوره ی «أَلاخلاص » خواهیم داشت أَنشاءَ اللُّه تَعالی.
لَطائِفُ المِنَن لِلشَّعرانی ج 1ص 171 ط. مصر. قالَ :
رُوینا عَن عَلِیَّ بنِ أَبیطالِبٍ کَرَّمَ اللهُ وَجهَهُ أِنَّهُ یَقُولُ: لَوشِئتُ لَأُوقَرتُ لَکُم ثَمانینَ بَعیراً مِن مَعنَی الباءِ.
یعنی: روایت شده ایم از علی ابن ابیطالب که خداوندی روی او را گرامی دارد که آن بزرگوار گفت: اگر اراده می نمودم در زیر سنگینی بار تفسیر باء «بسم الله» کمر هشتاد شتر را خم می کردم. واین حدیث نیز که نظائرش در کتب معتبر فریقین زیاد است. بر محتوای عظیم و تما نشدنی آیه ی مبارکه ی «بسم الله الرّحن الرّحیم» و «باء بسم الله» که از محدوده ی ادراک و عقول ما خیلی بالاتر است ، دلالت دارد ، و همچنین بر علوم ِ نامحدود و نامتناهی موجود، در سینه ی مبارک مولا علی علیه السَّلام گنجینه ی علوم وأَسرار الهی است، دلالتش بیشتر ومحکم تر است.
1- تهذیب . با أَسنادش از عبدالله بن یحیای کاهلی از حضرت أَمام صادق علیه السّلام مرویست که در فضیلت «بِسمِلَه » فرمود:
«بِسم ِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» به اسم اعظم الهی نزدیکتر از سیاهی چشم به سفیدی آنست..
2- ابن بابویه با اسنادش از محمدبن سنان.
3- وعیّاشی: با اسنادش از اسماعلیل بن مهران، وهردو از حضرت ابوالحسن الرّضا علیه السَّلام حدیث کرده اندد، که آن حضرت فرمود: «بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» به اسم اعظم الهی ، نزدیکتر از سیاهی چشم به سفیدی آن است. ودر آثار مرویّه از حضرات معصومین علیهم السَّلام آمده است که هرکس خدای را به اسم اعظمتش بخواند، دعاهایش مستجاب ومشکلاتش مرتفع می گردد. واین أِسم پر برکت کلیدِ هر جاجت ودوای هر درداست. والبته اسم اعظم الهی، از اسراریست که کسی را جز حضرات معصومین علیهم السَّلام و صاحبان سرَّ آن بزرگواران ، بر آن اطلاّعی نیست. در سه روایت فوق که ازمیان ده ها حدیث به عنوان نمونه ذکر گردید ودرهمه ی آنها به این مطلب تصریح وتأکید شده است که : «بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرَّحیم» نزدیکترین اسم ها به اسم اعظم الهی است. به طوری که به اسم اعظم، نزدیکتر از سیاهی چشم به سفیدی آن است. از ناحیه ی أئِمّهِ ی أَطهار وبه خصوص حضرت رسول اکرم «ص» توصیهِ ی اکید شده است که همیشه امورمان را با ذکر «بِسمِ اللهِ الرَّحمن ِ الرَّحیم» شروع کنیم، تا خدای متعال به برکت این اسم با عظمت آن امور را برای ما سهل و مبارک گرداند ، و ذیلاًض به چند حدیث دراین زمینه اشاره می شود.
4- تفسیر امام حسن عسکری «ع» : روایت با اسنادش از حضرت امام صادق علیه السَّلام است که آن حضرت فرمود: اگر بعضی از شیعیان ما در موقع شروع به أَمری ، ذکر «بسم الله الرحمن الرّحیم » را ترک کنند، خداوند با پیش آمدهای ناگواری آنان را تنبیه نمید، وبه این وسیله آنان را متوجّه می کند که در ذکر الهی کوتاهی نکنند. وبا آن تنبیه بر تقصیر آنان در ترکِ «بِسم ِ اللهِ الرَّحمنِِ الرَّحیم» قلم عفو می کشد. سپس د رذیل مفصلّی از حضرت امیرالمؤمنین علی «ع» می فرماید : که آن بزرگوار از حضرت روسول اکرم «ص» از خدای عزّوجل حدیث فرمود:
« کُلُ أَمرٍ ذی بال لَم یُتتَدَ ء بِه بِسم اللهِ فَهُوَ أَبتَر » یعنی هر امر قابل توجهی که با «بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم » شروع نشود ، آن امر ناقص است.
روای می گوید: ا زحضرت سؤال کردم، تفسیر «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» چیست ؟ حضرت فرمود: وقتی بنده ای خواست چیزی را بخواند یا عملی را شروع کند ، می گوید: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» یعنی به این اسم «مبارک» این عمل ار انجام می دهم . وهر امری که : با «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» شروع شود، آن امر مبارک است. عیّاشی با اسنادش : از حضرت امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «بِسم ِاللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» در اوّل هر سوره ای یک آیه از آن سوره است، وبا نزول «بِسم ِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» تشخیص می دادند که سورهی ما قبل تمام شده وسوره ی بعدی شروع گردیده است و خداوند هیچ کتابی را نازل نفرموده است، مگر این که ، با «بسم الله» شروع شده است.
اصول کافی: روایت با اسنادش از حضرت امام باقر علیه السَّلام که آن حضرت فرمود: ابتدای هر کتابی که از آسمان نازل شده است: «بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم» است وهروقت خواستی که آن را بخوانی اوّل «أِستِعاذَه» کن، وچون آن را خواندی، تو را از خطرات آسمان وزمین حفظ می نماید.
قُمی : با اسنادش از حضرت امام صادق علیه السَّلام روایت کرده است، که آن حضرت فرمود: شایسته است که: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» با صدای بلند تلاوت شود، وآن همه آیه این است که خداوند متعال درباره آن فرموده است:
« وَ أِذا ذَکَرتَ رَبَّکَ فی القُرآنِ وَحدَهُ وَ لَّو عَلی أَدبارِهِم نُفُوراً. «أَسری 46» یعنی : و چون تو خدای خود را در قرآن به یگانگی یاد کنی، «کافران وشیاطین» روی گردانیده وگریزان می شوند. خصال: از حضرت امام صادق علیه السَّلام روایت شده است که آن حضرت فرمود: تلاوت کردن «بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرَّحیم» در نمازها به طور جَهر « با صدای بلند» واجبست.
عیّاشی: از امام صادق علیه السَّلام وارد است که آن حضرت فرمود: چه آمده است بر آنان «مخالفان » خدا هلاکشان بکند. بزرگترین وباعظمت ترین آیه ی قرآن یعنی «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ » را گمان می کنند که اگر با صدای بلند بخوانند بدعت است. وحضرت امام باقر علیه السَّلام فرمود: از قرآن؛ آیه ای را زدیده اند که عبارت از: «بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم» است و سزاوار که در موقع شروع هر امری آورده شود، تا با آن متبرک گردد. اصول کافی : امام صادق علیه السَّلام فرمود: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» را ترک مکن، اگر چه بخواهی بعد از آن ، شعر بخوانی،

« أَلباء»
معنی باء « بِسمِ الله» را از نظر تفسیری ، از زبان مولای متقیان أَمیر مؤمنان علیه السَّلام در فصل گذشته ذکر نمودیم واینک : معنی «باء» از نظر لغوی وادبیات عرب ، به نظر مطالعه کنندگان محترم می رسد.
در قواعد ادبیات عرب کلمه « باء» حرف است واز عوامل جرّ می باشد وبه معانی مختلف آمده است که از آن جمله است معانی ذیل:
1- أِستِعانَه: به معنی کمک خواستن ، ودر این صورت معنی « بِسمِ الله» و این چنین می شود: «أَستَعینُ بِسمِ الله» یعنی ازنام خدا ، یاری می طلبم.
2- أِبتدائِیَّه : به معنی شروع کردن. و در این صورت به معنی «بِسمِ الله» این طور می شود: «أَبتَدِءُ بِسمِ اللهِ » یعنی به نام خدا شروع می کنم.
3-أِلصاق: به معنی چسبیدن وپیوستن . ودراین صورت معنی « بِسمِ الله » به این گونه می شود: «أَلتَصِقُُ بِسمِ اللهِ» یعنی خود را می چسبانم ویا می پیوندم به نام خدا. ومعانی دیگری نیز برای «باء» ذکر نموده اند که آوردن همه ی آنها موجب اطناب می شود. ودراین جا قول أصَلح وأَقوی این است که «باء» را به معنای أَستعانه، یعنی : یاری طلبیدن بگیریم، زیرا هدف نهائی هر بنده ای از ذکر «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» در شروع کارها ، در واقع، استمداد ویاری طلبیدن آن بنده، از درگاه خدای متعال برای اتمام موفقیّت آمیز آن کار می باشد ومؤیّد این قول جمله «أِیاکَ نَستَعینُ» است.
«أِسم»
أِسم: بنا به قول مشهور مشتّق است از کلمه ی «اَ لُّسُّمُوّ» ه به معنی أَعتلاء ورفعت و بلندی است وپس از أعلال وأبدال به صورت «صورت» « أسم» در آمده وعبارتست ا زکلمه ای که برای اشیا ء و یا اشخاص وضع می گردد ، و چون أَسم مایه سربلندی صاحب آنست از این ماده «أَلسُّمُو» گرفته شده است وبه همین جهت از حضرات معصومین علیهم السَّلام ، مأثور است که برای فرزندانتان اسمهای نیک انتخابکنید، ودر واقع اگر ناظر به حقیقت این امر باشیم متوجه می شویم بهترین اسم، برای فرزند یک مسلمان که همیشه مایه ی اعتلاء و سربلندی او گردد، عبارت است از اسماء شیرین و أََفتخار آفرین محمّد وآل محمد علیهم السَّلام واصحاب وانصار وشاگردان مکتبِ آن بزرگواران ، که صفحات، تاریخ بشریّت را با أَسماء پرافتخار خود زینت داده اند. در زیارت جامعه ی کبیره: حضرات محمّد وآل علیهم السّلام را مخاطب قرار می دهی ومی گوئی : فَما أَسماءَ کُم وأَکرَمَ أَنفُسَکُم وَ أَعظَمَ شَأنُکُم ... الی آخره »
یعنی: چقدر شیرین است اسمهای شما، وچقدر با کرامت است نفسهای شما، وچقدر بلند مرتبه است مقامات شما.
وجای تعجب وتأسف است از بعضی مسلمانها که گاهاً اسمهای بَد نام ترین افراد تاریخ را بر فرزندان خود انتخاب می کنند ودر بدو تولّأ دانسته یا ندانسته اوّلین ضربت را به فرزند معصوم خود می زنند.

أَلله :
به عقیده ی جمهور علمای تفسیر لفظ جلاله «أَلله» مشتق است. ودر اشتقاق آن اقوال زیادی است که ذیلاً به اهمّ آنها اشاره می رود.
1- ازماده ی «اأَلَه ، یَألَهُ. از باب ، مَنَعَ یَمنَعُ » است وبه معنای عبادت پرستش می باشد، و در این صورت لفظ جلاله «أَلله» به معنی اسم مفعول «مألوُه» است ومعنی «معبود» را می دهد. زیرا معبود همه ی کائات اوست وجز او نیست. «وَعَنَتِ الوُجُوهُ لِلحَیَّ القَیُّومِ «طه 111» .
یعنی : روی خضوع وعباتِ همه ی ممکنات به سوی آن خداوند حیّ توانا است»
2- از مادّهء : «أَلِهَ، یَألَهُ. از باب، عَلِمَ یَعلَمُ» است به معنای حیرت است ودر این صورت ، لفظ جلاله «الله » به معنی وجودیست که تمامی عقول اوهام در برابر معرفت او، بِکُنهِ ذات. متحیر وسرگردانند.
در کتاب توحید ، از حضرت مولای عالمیان أَمیر مؤمنان علیه السَّلام در این خصوص حدیثی نقل شده است که ذکر آن مناسب این مقام باشد:
قالَ عَلیهِ: السَّلام: أَللهُ مَنعناهُ اَلمَعبودُ الّذی یَألَهُُ فیه الخَلقُ وَیُولَهُ وَاللهُ هُوَ المَستُورُ عَن دَرکِ الأَبصارِ ، أَلمَحجُوبُ عَنِ الأُوهامِ وَ الخَطَراتِ.
یعنی: آن حضرت فرمود: «أَلله» معبودیست که عقول واوهام مخلوقات از درک او متحیّر و سرگردانند. ودر مواقع سختی وشدائد همه به درگاهش پناهنده می شوند . او از دیده ها نها واز عقلها پنهان است.
وسول اکرم «ص» که گنجینه ی علوم الهی ومعدن اسرار حقّ وسرچشمه ی معرفت ربّ بود، بارها می فرمود: «رَبّی زِدنی تَحُیُّراً» یعنی: ای پروردگار من، تحیّرم را در مقام معرفت خودت بیشتر فرما، زیرا انسان هرقدر درجات معرفتش بیشتر شود وهرچه به مقام قرب نزدیکتر گردد. تحیّرش در برابر عظمت حق افزونتر شود.

3-از مادّهء : «أَلَهتُُ أِلی فَلان، أَبی سَکَنتُ أِلَیه.» به معنی آرامش یافتن است وبنایراین لفظ جلاله «الله» بِه معنی آرامش بخش است. ودر واقع آرامش قلب ها و رفع نگرانی ها و اطمینان خاطرها، موقعی است که شخص، به آن وجود یگانه وآن بخشنده ی مهربان توجّه داشته باشد و چشم امیدش را به درگاه بنده نواز او بدوزد.
«أَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُُّ القُلوُبُ» «رعد 28» یعنی : به راستی که فقط یاد خدا آرام بخش دلها است.
توحید: حضرت امام باقر علیه السَّلام ، ضمن روایتی مفصّل ، در تفسیر لفظ جلاله «أَلله» می فرماید: «أللهُ» مَعناهُ أَلمَعبُودُ أَلَّدی أَلَهَ الخَلقُُُ عَن دَرکِ ما هِیَّتِهِ وَ الأِ حاطَهُ بِکَیفِیَّتِهِ ، وَ یَقُولُ العَرَبُ : «أَلَهَ » أِ تَحَیَّرَ فی الشَّییِ وَ لَم یُحِط بِهِ عِلماً . وَ «وَ لَهَ » أِذا فَزَعَ اَلشَّیُ مِمّا یَحذَرُهُ وَ یَخافُهُ. وَ «أَلأِ لهُ هُوَ المَستُورُ عَن حَواسَّ الخَلقِ.
یعنی : معنای «أَلله» عبارت از معبودی است که همه ی مخلوقات از درک حقیقت ، واحاطه به چگونگی، او در حیرتند ودرمحاورات عرب معروفست که وقتی، یک شخص درباره ی امری متحیّر و سردرگم می شود. می گویند: » أَلَهَ الرَّجُلُ» یعنی : مرد ماتش برد. وازماده ی « وَلَهَ» « أَلله» به معنی وجود مقدسی است: که درموقع فرار و ترس از چیزی ، به او پناهنده می شوند.
و «أَلآِله» آن وجود متعالی است که از حواسّ همه ی مخلوقات غائب ومستور است . حکیم ابوالقاسم فردوسی می فرماید:
خداوند بالا و پستی توئی، ندانم چه ای هرچه هستی توئی.
معانِی لغوی لفظِ جلاله ی « أَلله» و روایات منقوله از حضرات معصومین علیهم السَّلام که همگی ناطق به حیرت وسرگردانی عقول واوهام جمیع مخلوقات ، در برابر «ذاتُ ألله» است ثابت می نماید ، که این اسم مبارک وسایر اسامی نیز، نمی توانند «عَلَم» برای ذات الهی باشند. زیرا هیچ کدام کاشف از ذات حق نیستند. پس این ها اسماء اوصاف فعلّیه آن وجود جلَّ وَ عَلامی می باشند. اگرچه درحین اطلاق این اسماء مبارکه ، مقصود فقط اوست و جزاو نیست. وبه عبارت دیگر با گفتن لفظ جلاله «أَلله» چیزی از اسرار ذاتِ حقّ برای ما فاش نمی شود. واین کلمه ی مبارکه کاشف از حقیقت ذات الهی نیست. وما را هم ظرفیّت و قدرت درک آن مقام والا نمی باشد. ولی وقتی می خواهیم به او توجّه نمائیم بی اختیار می گوئیم. «أَلله» ولی چون همه به وقت توجّه به آن درگاه ربویی کلمه ی «أَ لله» را برزبان می آورند، بعضی ها گفته اند: که: لفظ «أَلله» برای خداوندگار «عَلَم بغلبه» است و دراین مبحث سخن بسیار است و علمای تفسیر وحکمت مطالب زیادی را عنوان نموده اند که این مختصر را مجال درج آنها نیست وما، اجمال همه ی آن مطالب را در سطور بالا به طور موجز بیان نمودیم وَمِنَ اللهِ التوفیقُ.
در تفسیر امام حسن عسکری علیه السَّلام ودرکتاب توحید از مولا امیرالمؤمنین علیه السَّلام مرویست: که : روزی یکی از اصحاب از معنی « بِسمِ الله » سؤال کرد؟
آن حضرت فرمود: «أَلله» اعظم اسامی باریتعالی است ونباید جز خدا، کسی را به این نام «أَلله» نامید وأَحدی از مخلوق به این اسم موسوم نشده است. تا آخر حدیث.
اَلرَّحمن- أَلرَّحیم
این دوکلمه ، هردو از ماده ی « رَحِمَ، یَرحَمُ ، رَحمُهً. واز باب عَلِمَ یَعلَمُ. مشتق شده اند. وبه معانی: رقّت وبخشایش ودلسوزی ، آمده اند، وضدب ستمگری وسنگدلی می باشند. واین صفات درابتدا جنبه ی أَنفعالی ودرآخر جنبه ی فِعلیت دارند و به طور کلی تمام اَفعالی که درتحت مفهومِ عاطفه قرار دارند مانند : مهربانی ودلسوزی وبخشش وحتّی خشم وغضب در ابتداء ، جنبه ی انفعالی دارند، یعنی با مشاهده ویا به طور کلی احساس یک محرّک خارجی، انسان به این حالات متَّصِف می شود. مثلاً موقعی که یک شخص مظلومی رامی بیند که در زیر ضرباتِ یک ستمگر، ناله می کند. از دیدن این صحنه منفعل می شود ونسبت به مظلوم حالت رقّت ونسبت به ظالم خشم پیدا می کند. تا این جا در این شخص حالت انفعال به وجود آمده است، یعنی تحت تأثیر این صحنه قرار گرفته است. حال اگر شخص مذکور به کمک آن مظلوم ودفع آن ظالم قیام کند حالت او جنبه ی فعلیّت می یابد. وچون خداوند منزّه از حال أَنفعال است. مقصود از این اسامی یا اوصاف نسبت به آن ذات مقدس، اعتبار غایت ونتیجه آنست که «فِعل» باشد نه اعتبار ابتدا ومبدء آن که «أَنفعال» است.
مولی أَ میرالمُؤمنین علیه السَِلام در نهج البلاغه در ضمن خطبه ای مفصّل که درباره ی توحید بیان نموده است ، فرماید:
یُحِبُّ وَیَرضی مِن غَیرِ رِقَّهٍ. یعنی: خدای متعال دوست می دارد وخشنود می شود ولی نه از رو رقّت «وتحت تأثیر قرار گرفتن وأَنفعال » وبه همین جهت اطلاق این گونه صفات به خدای متعال از باب «أَستعاره ی تمثیلی» است. برای کلمه ی رحمت در قرآن مجید در حدودبیست معنی ذکر کرده اند، که در مبحث ما ، همان طور که مشهور است به معنای «بخشنده ومهربان آمده » است. توحید وتفسیر امام حسن عسکری «ع» با اسنادش از حضرت امام صادق علیه السّلام مأمور است که آن حضرت فرمود: أَلرَّحمن: یعنی: خدائی ک با بخشیدن روزی به ما رحم می کند. ودر روایت دیگر آمده است، که: « أَلرَّحمن» یعنی بخشاینده به بندگانش با دادن روزی به آنها، که موادّ روزی را از آنها قطع نمی فرماید. اگر چه بعضی از بندگان اطاعت به درگاه اورا قطع می کنند. «أَدیم جهان سفره ی عامِ اوست براین خوان نعمت چه دشمن چه دوست» سپس أَمام «ع» فرمود: آَلرَّحیم : یعنی در امورِ دین ودنیا وآخرت ، بر ما مهربان است، تکالیف دینی را برای ِ ما ساده و آسان قرار داده است وبا امتیاز بخشیدن بر ما ، در مقابل دشمنانمان ، به ما ترحّم فرموده است.
مرحوم فیض کاشانی می گوید: روزی هر آفریده ای عبارت از چیزهائیست که قوام زندگی و کمال مطلوب آن آفریده با آنها است، پس رحمت رحمانیّت «چون یکی از متعلّقاتش ، روزی رسانی به بندگان است» شامِل همه ی موجودات وتمام نعمتها می گردد، به طوری که خدای متعال در قرآن کریم می فرماید:
« رَبَّنَا الَذی أَعطی کُلَّشیٍ خَلقَهُ ثُمَ هَدی «طه 50» یعنی: پروردگارما آن کسی اتس که: همه ی موجودات را نعمت وجود بخشید وسپس به راه کمالش هدایت فرمود» وَ امّا رحمتِ رحیمیّت : به معنی توفیق دادن خداوند به مؤمنان در امرِ دنیا و دین است. و این رحمتِ «رحیمیّت » اختصاص به مؤمنان دارد. ودر بعضی از آثار معصومین علیهم السَّلام که وارد شده است ک صفت رحیمیّت خداوند متعال شامِل کفّار نیز هست، امام عسکری «ع» وارد شده است که:
اَلرَّحیمُ .بِعِبادِهِ المُؤمِنینَ فی تَحفیفهِ عَلَیهِم بطاعاتِهِ، وَ بِعِبادِهِ الکافِرینَ فی الرَّفق ِ فی ذُعائِهِم أِلی مُوافِقَتِهِ.
یعنی: مهربان است به بندگان مؤمنش در سهل گردانیدن اطاعات وعبادات آنها، مهربانست ،به بندگان کافرش، در دعوت کردن آنان به عبادت ، ومدارا نمودن با آنان. وبه همین مناسبت حضرت اماص صادق علیه السّلام فرموده است: « رَحمن» اسم خاصّ است ومتعلقش عامّ است، ولی: « رَحیم» اسم عامّ است ومتعلقش خاصّ است. جناب عیسی بن مریم فرمود: « اَلرَّحمن» یعنی بخشنده در دنیا، و « أَلرَّحیم» یعنی : مهربان در آخرت.
دو روایت فوق از حضرت امام صادق علیه السَّلام وجناب عیسی «ع» از کتاب های مجمع وکافی و توحید و معانی نقل شد.
در توضیح فرمایش امامِ صادق علیه السَّلام که فرمود رَحمن اسم خاصّ است ومتعلقش عام است.. تا آخر حدیث به نظر مطالعه کنندگان محترم و به خصوص مبتدیان عزیز می رساند که: مقصود امام «ع» این است که: « رَحمن» از أَسمائیست که اختصاص به خداوند ذوالجلال دارد نامیده شدن اشخاص به این نام « رَحمن» جائز نیست مگر این که قبل از آن کلمه ی «عَبد» آورده شود بوه به صورت «عَبد الرَّحمن» نامیده شوند. ودراین خصوص روایتی از حضرات معصومین علیهم السَّلام دیده ام که مضمونش این است که : محبوب ترین نام برای بندگان ، در پیشگاه خدای متعال ، نام های «عَبدُالله» و «عَبدُ الرَّحمن» است واین که ، امام می فرماید: متعلقش عامّ است. یعنی رحمتِ رحمانیتِ خدا، شامل همه ی بندگان اوست، چه مؤمن وچه کافر وچه سیاه وچه سفید. مثلاً وقتی، یک شخص ، در روی زمین زراعت می کند، اگر او شرائط زراعت را مراعات نماید، آن شخص چه مؤمن باشد و چه کافر ، خداوند رحمن از آن زراعت او را بهره مند خواهد فرمود.
موقعی که خداوند باران رحمتش ا به یک منطقه نازل می فرماید، فرقی بین مؤمن وکافر قائل نیست وآن باران زمین های همه ی آن منطقه یسار مشروب می نماید. خداوند متعال به تمام بندگانش چه نبات وچه حیوان وچه انسان «وحتّی جماد نیز» وچه مسلمان وچه کافر و چه قریشی وچه حبشی و چه دوست وچه دشمن، با صفت رحمانیّتش رزق مقسوم را می رساند. آری ، هر که دراین زمینه سعی بیشتر کند بهره ی زیادتر خواهد برد، « وَ أَن لَیسَ لِلأِنسانِ أَ لاّ ما سَعی «أَلنَّجم 40» یعنی: برای انسان چیزی جز نتیجه سعی وکوشش او نمی رسد» و معنی رحمانیّت پروردگار عالمیان همین است و مرحوم شیخ سعدی دراین مقام چه خوب سروده است:
ای کریمی که از خزانه ی غیب، گبر وترسا وظیفه خور داری،
دوستان را کجا کنی محروم، توکه با دشمنان نظر داری
حال اگر بعضی از مؤمنان معاش و فقر و تنگدستی مبتلا هستند، اگر «جنبه ی امتحان و اختبار را در نظر نگیریم که البته آن، مخصوصِ بندگان ممتاز خدا است و خداوند متعال گاهاً از روی حکمت بالغه اش با بندگانش چنین رفتارهائی می فرماید» باید علتش را آن بنده ی مؤمن در خودش ویا آباء ش جستجو کند واین مسأله هرگز از جانب خدای متعال نیست.
ودر خصوص مطلب بین الهلالین که در بالا گذشت آیاتی از قرآن کریم می آوریم که مطلب کاملاًٌ روشن شود . خدای متعال در آیات 158،157،156 از سوره ی بقره می فرماید: وَ لَنَبلُونَّکُم بِشَیٍ مِنَ الخَوفِ وَ الجُوعِ وَ نَقضٍ مِنَََ الآَموالِ وَ الآَنفُسِ وَ الثَّمراتِ وَ بَشَّرِ الصّا بِرَینَ «156» أَلَّذینَ أِذا أَصابَتهُم مُصیبَهُ قالوُا أِنّا لِلّهِ وَ أِنّا أِلَیهِ راجِعونَ« 157» أولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتُ مِن رَبَّهِم وَ رَحمَهُ وَ أُُولئِکَ هُمُ المُهتَدوُنَ «158»
یعنی: والبته شما را به سختی هائی چون ترس وگرسنگی و نقصان در اموال ونفوس و میوه جات « زراعت » بیازمائیم . « و ای حبیب من» به صبر کنندگان بشارت ده «156» آنهائی که چون به مصیبتی گرفتار آیند «صبر کنند» و بگویند ما از آن خدا هستیم و برگشتمان نیز به سوی او خواهد بود. «157» آن «صبر کنندگان در بلابا ومصائب هستند» که صلوات و درود و رحمت خدای مهربان بر آنها است و آنانند هدایت یافتگان « رستگاران» «158»
و البته این مقام، اختصاص ، به أَصحاب خاصَّ أَنبیا وأَئِمه ی معصومین علیهم السَّلام دارد وآن شیفتگان، خود به استقبال چنین تجارت پر بهره ای می روند، ودر مقابل صبر در بلایا و مصائب ، صلوات ورحمت وهدایت خدا را به دست می آورند. مانند: انصار الحسین«ع» برگردیم بر سر مطلب. واین بود خلاصه ای از تفسیر أَسم «أَلرَّحمن» و امّا « رَحیم» اسم عامّ وبه معنی «مهربان» می باشد و به جز خدا بر دیگران نیز اطلاق می شود، ودیگران نیز می توانند اسم یا صفت «رحیم» را برای خود انتخاب نمایند، چون مانند «أَلرَّحمن» اختصاص به باری تعالی ندارد.
ولی رحمت رحیمیّت خدا، مخصوص بندگان مؤمن اوست وغیر مؤمنین را در آن نصیبی نیست. وَکان بِالمؤُمِنینَ رَحیما «احزاب 43» یعنی رحمت رحیمیت او اختصاص به بندگان مؤمن او دارد، با تفصیلی که در صفحات قبل گذشت. در لطائف امام قشیری مذکور است که : رحمن، آن بُود که جام نعمت نوشاند، ورحیم آن باشد که جامه ی مغفرت پوشاند. ومحمد بن علی ترمذی گفته است: رَحمن: با نجات دادن از آتش دوزخ ، رحیم با داخل کردن در بهشت.
مجاهد گوید: رَحمن بر أَهل دنیا ورحیم بر أَهل آخرت.
یحیی بن معاذ رازی گفته است: رَحمن: به مصالح معاش بندگان . ورحیم به مصالح معاد آنها. و بعضی از عرفا گفته اند: رحمن: یعنی روزی رسان بر بندگان خود، به طوری که حساب تصوّر آن را نمی کنند و دافع آفات وبلیّات به نحوی که نمی دانند. ورحیم بر مؤمنان ، که آنان را مشمول آمرزش خود قرار می دهد.
شیخ نجفی اصفهانی رحمه الله، می گوید: رحمت بر دو قسم است: یکی نسبت به قوس نزولی ونشأه دنیا وسیر آن ازحق به خلق است، که خداوند تبارک وتعالی احتیاجات ونیازمندیهای هر مخلوق را به وی عطا فرموده است. از قبیل اعطای رزق و دفع مکاره ودادن اصلاح شأن وتحسین صورت وبخشیدن آنچه ک قوام ودوام او بسته به آنست. ودیگری نسبت به قوس صعودی ونشأه ی آخرت و سیر آن از خلق به حقّ وبا پیمودن درجات قرب به سوی خدا است.
اوّلی همانا رحت اولیه ی ابتدائیّه است که ارتباط با عمل بنده ندارد و شامل تمامِ اشیاء وهمه ی موجودات است. ازمؤمن وکافر وجماد ونبات و حیوان وغیر اینها ، چنان که خداوند متعال فرموده است: « و َرَحمَتی وَسَعَت کُلَّشَیٍ . اعراف. 156یعنی: و رحمتم همه موجودات را فرا گرفته است.
دوّمی رحمت ثانویّه ومجازاتیّه است چنان که خدای متعال دراین باره نیز می فرماید: « وَ أَن لَیسَ لِأنسانِ أِ لاَ سَعی «39» وَ أَنَّ سَعیَهُ سَوفُ یُری «40» ثُمَّ یُجزیه الجَزاءُ الأُ وفی «41» أَلنّجم.
یعنی : و برای انسان چیزی نیست مگر نتیجه ی سعی و کوشش او «39» والبته پاداش سعی و کوشش خود را به زودی خواهد دید «40» و سپس پاداش کامل تری خواهد رسید.«41» چنان که حقّ سبحانه وتعالی دراین مورد نیز می فرماید: «فَسَأکتِبُها لِلَّذینَ یَتَّقوُنَ وَ یُؤتوُنَ الزَّکوهَ وَ الَّذینَ بِآیاتِنا یُؤمِنُونَ. اعراف 156. یعنی : و این رحمتم را برای کسانی که تقوی پیش گیرند وزکوه مال خود بدهند به آیات ما ایمان آوردند اختصاص خواهم داد. والبته ، أَشقیاء از این رحمت ، تناسب شقاوتشان محرومند.
پس رحمت اوّلی : رحمت رحمانیّه است که خداوند می فرماید: «ما تَری فی خَلقِ الرَّحمنِ مِن تَفاوُتٍ الملک 3،یعنی : و در خلقت خداوند مهربان هیچ تفاوتی نه بینی» و حضرت باری تعالی با این صفت بر عرش مستولی است: «اَلرَّحمنُ عَلَی العَرشِ استَوی. طه 5»
یعنی: آن خداوند مهربانی که برعرش جهان با علم وقدرتش احاطه دارد» وبهر موجودی حقّش را عطا فرموده است.
و دوّمی : رحمت رحیمیّه است که به اهل خود مخصوص است به تفاوت درجات ایشان . تبه کاران وکفّار واشقیاء از آن محرومند، وضدَّ این رحمت ، نصیب آنان خواهد بود. واین صفت به «غفور» وآنچه در مرتبت آنست مقرون است: أِنَّ رَبّی غَفُورُ رَحیم «یُوسُف53» یعنی : به راستی پروردگار من بسیار آمرزنده و مهربان است»
«وَ اتَّقوُا الله َ أِنَّ اللهَ تَوابُ رَحیم. «الحُجُرات 12» یعنی: و پرهیزگار باشید که خدا بسیار توبه پذیر ومهربان است.
پس اوّلی : عامّ است وهیچ موجودی از آن بی بهره نیست.
و دوّمی : خاص است نیکان و مؤمنان را.
پس رحمن: اسم خاصّ است برای صفت عامّ. ورحیم و اسم عامّ است جهت صفت خاصّ . و دراین زمینه ، مطالب وگفتنی زیاد است وهمه مؤیّد یکدیگر می باشند وحقیر جهت رعایت اختصار واحتراز ا زأَطناب ، به مضامین فوق اکتفا نمودم، وَاللهُ المُستَعانُ.

تفسیر آیه ی مبارکه ی اَلحَمدُ لِلّهِ رَبَّ العالَمینَ «2»
کلمه ی : اَلحَمد: ازمادّهء: یَحمَدُ، حَمداً . واز باب عَلِمَ، یَعلَمُ ومصدر است، و به معنای: سپاس گفتن، ستایش کردن، ستودن، وضدّ، «ذَمّ= سرزنش کردن، بدگوئی کردن» است. همچنان که: شُکر : نیز به معنی «سپاس گفتن و حق شناسی» است ولی ضد«کفران= نا سپاسی و نمک ناشناسی» می باشد.
و مدح: نیز به معنی «ستودن وتعریف کردن» وضدّ«هجو= بدنام کردن ورسوا نمودن است» واین سه، یعنی: حمد وشکر و مدح » دارای معنای متقاربند وگاهاً به جای یکدیگر نیز استعمال می شوند.
در تعریف ، حمد: چنین گفته اند: اَلحَمدُ : هُوَ الثَّناءُ بِاللَّسانِ عَلَی الجَمیلِ الأِ ختیاری.
یعنی، حَمد: ثنا گفتن و ستودن یک شخص است در مقابل کارهای نیکی که به طور اختیاراز او صادر شده است. «خواه از این عمل نیک، ستایش کننده بهره مند شده باشد یا نه.»
مثل این که: مردم امروز، انوشیروان را در مقابل عدالتش وحاتم طائی را دربرابر کرمش، ستایش می کنند ولی نه از عدالت انوشیروان ونه ازکرم حاتم بهر ه ای به مردم امروز ، نرسیده است.
الف لام «أَ ل» موجود در اوّل «اَ لحَمد» لامِ جنس است وهمه ی أَنواع حمد را در بر می گیرد. ودراین صورت معنی : اَلحَمدُ لِلّهِ= سپاس و ستایش مر خداوند را » چنین می شود: که همه ی انواع حمدها و سپاسها مخصوص پروردگار عالمیان است وچون مصدر و خالق همه ی نعمتهائی که در خور ستایش است فقط اوست. « وَما بِکُم مِن نِعمهٍ فَمِن اللهِ . یعنی : شما بندگن هر نعمت که دارید از خداست «النحل 53» تمام حمدها نیز چه مستقیم وچه غیر مستقیم به درگاه او بر می گردد . وعکس این مطلب ا زدیدگاه ِ قرآن صحیح نیست چنان که در آیه ی 79 از سوره ی النّساء» آمده است. « ما أَصابَکَ مِن فَمِنَ اللّهِ وَما أَصابَکَ مِن سَیَّئَهٍ فَمِن نَفسِک...» یعنی : « هرچه از انواع نیکوئی به تو برسد از جانب خدا است وهر بدی برسد از نفس تو است» واز این جا ابحاث گوناگون وعمیقی متفرع می شود که وجبِ قال وقیلِ زیاد بین فلاسفه شده است که به صدد ایراد آنها نیستیم، چون از مقصد خود که تفسیر ساده ی این سوره ی مبارکه است دور می ماینم. عیون وتفسیر امام عسکر «ع» از حضرت مولا امیر ألمؤمنین علیه السَّلام ، تفسیر «اَلحَمدُ لِلّه » سؤال کردند.
حضرت فرمود: نعمت های الهی بیشتر از آنست که به شمار آید. وبندگان را تحمّل آن نیست که همه ی نعمت های خداوند کریم را به تفصیل بشناسد. بنابراین قسمتی از نعمت هایش را به طور اجمال به بندگان عنایت فرمود: وامر کرد: ، که به پاس عنایت آن نعمت ها بگویند: «اَلحُمدُ لِلّهِ» یعنی ستایش خدای را برنعمت هائی که برما ارزانی داشته است.
اصول کافی: حضرت امام صادق علیه السَّلام فرمود: اگر بنده در برابر نعمت های کوچک و بزرک که خداوند به او عنایت فرموده است، بگوید: «اَلحَمدُ لِلّه » حقّ آن نعمت را ادا کرده است.
اصول کافی: حضرت امام صادق علیه السَّلام فرمود: هرکه صبح کند وچهار مرتبه بگوید: «اَلحَمدُ لِلّهِ رَبَّ العالَمینَ » شکر آن روز را به جا آورده است وهم چنین هرکس در شب چهار مرتبه آن ذکر را بگوید، شکر آن شب را أَدا نموده است.
اصول کافی: مُفضّل «که از شاگردان خاصّ امام صادق علیه السَّلام بود» گوید: خدمت حضرت امام صادق علیه السَّلام عرض کردم : دعای جامعی مرا تعلیم فرما، حضرت فرمود: حمد کن خدا را «اَلحَمدُ لِلّه » زیرا هر نمازگذاری وقتی که گوید: «سَمِعَ اللّهُ لَمِن حَمِدَهُ » در ضمن دعا بر همه ی حامدها» تو را نیز دعا کند. در حدیث آمده است: اوّل کلمه ای که جناب آدم ابوالبشر بر زبان راند«اَلحَمدُ لِلّه» بود و آخر کلمه ای که آدمیان گویند همین باشد: « وَ آخرُ دَعویهُم أَنِ الحَمدُ لِلّهِ العالَمینَ «یونس 10» یعنی آخرین سخنانشان «کلمه ی مبارکه » اَلحَمدُ لِلّهِ رَبَّ العالَمین » است»
پس ازی عزیز، همیشه به خاطر داری که چون این کلمه ی مبارکه «اَلحَمدُ لِلّهِ رَبَّ العالَمینَ » را بر زبان می آوری ، از مبدء یا د می کنی وبه معاد بینا گردی تا به حکم آیه ی مبارکه ی « لَهُ الحَمدُ فی الأوُلی وَ الآخِرَهِ «القصص70» یعنی ستایش در اوّل وآخر عالم به سوی اوست» شرط سپاس وستایش به جا آورده باشی.
از جُنَید پرسیدند: «مَا النَّهایَهُ ؟» پایان چیست؟
در جواب گفت: « اَلرُّجُوعُ أِلَی البَدایَهِ » یعنی برگشتن به ابتدا است.
کَأَنَّ الحُبَّ دائِرَهُ بِقَلبی، فَأَوَّلُهُ وآخِرُهُ سَواءُ.
یعنی گویا: محبت در قلب من به شکل دائره ای است ، که اوّل وآخرش یکسان است. واین جا است که باید گفت: « أَنّا لِلّهِ وأََنّا أَلَیهِ راجِعُونَ » ستایش خداوندی را که اوّل وآخر اوست. «هُوَ الأَ وَّلُ وَ هُوَ الآخِرُ «الحدید 3» بر وجهی باشد ، که تو را از اوّل وآخر با خبر گرداند. وثنای بی مانندی که ظاهر وباطن همو است « وَهُوَ الظّاهِرُ وَ الباطِنُ » «الحدید 3» به نوعی شاید: که ظاهر و باطنت تحت تأثیر آن قرار گیرد، شعر:
حمدی که سزای اَللّه بُوَد، حمدیست که آن، از دلِ آگاه بُوَد.
حمدی که زبان گوید ودل غافل از آن،
در حضرت عزّتش کجا را بُوَد
نا گفته نماند که صفات: «اوّل وآخر و ظاهر وباطن» وامثال آن ، از صفات فعلیّه خداوند است نه از صفات ذاتیّه ی او.»
کلمه ای از علم اعداد وحروف
علم اعداد وحروف وهم چنین علم جفر از أهم علوم ارباب اسرار است و در علمای سابقین رواج بیشتری داشت وامروز نیز بعضی از اهل معنی با این علوم مأنوس هستند و در آثار أَهلبیت علیهم السَّلام نیز این علوم تأیید شده است ومخصوصاًض علم جفر را به پاره ای از تلامذه ی ممتاز خود تعلیم داده اند. أساتید بزرگواری که با این علوم آشنائی داشته اند ، توانسته اند که به کشف گنجینه هائی از علوم واسرار موفّق آیند که در خور فهم اهل ظاهر نیست وبه همین جهت از باب «اَلمَرءُ عَدُوُّلِماجَهِلَه، یعنی انسان دشمن چیزی است که آن را نمی داند» بعضی از جهّال زبان به طعن این بزرگواران گشوده اند.
یکی از رشته های علم و اعداد وحروف، محاسبه ی کلمات با حساب ابجد می باشد و ساده ترین آنها مادّه ی تاریخ بوده که به وسیله این محاسبات به دست آمده است واکنون نیز ، نزد أَهلش معمول است:
برای مثال : ماده ی تاریخ مرحوم علامه ی حِلّی با قاعده ی اعداد وحروف: کلمه ی « رحمت =648» وتاریخ وفات مرحوم مجلسی با همان قاعده «خازن جنّت =111» است.
هدف حقیر وارد شدن به این بحث غریب نیست بلکه خواستم مطلبی را که بعضی از استاتید، این علم درباره ی «اَلحَمد» بیان نموده اند تبرکاً واز باب نمونه به نظر مطالعه کنندگان محترم برسانم، تا بدین وسیله دراین تفسیر یادی هم از این علم غریب وتقریباًض فراموش شده ولی عجیب وحیرت انگیز شده باشد.

مُثَلَّثُ الکِیانِ و مُرَبَّعُ الکِیفِیَّهِ
می گویند: کلمه ی « حمد» به حسب ظاهر، مُثَلَّثُ الکِیان و مُرَبَّعُ الکَیفِیّه است. « در اصصلاح این علم. « کیان» به معنی : مادّ ه. و « کیفیه» به معنی : صورت است.»
یعنی ماده ی این کلمه « ح، م، د» سه حرفست.
وصورت آن یعنی عدد هر حرفِ آن به حساب أَبجَد مخرج چهاراست بدین طریق به حساب ابجد «4= د» و «10*4=م» و2*4=ح» پس حال که ثابت شد کیان «مادّه ی » کلمه ی حمد؛ عدد «3» وکیفیه «صورت» آن عدد«4» است، پس کلمه «حمد» الکیان و مربع الکیفیَّه می باشد ونتیجه های ذیل از این محاسبه بدست می آید. به شرح ذیل: اگر کیان کلمه ی حمد را در کیفیت آن ضرب نمائی عدد 12 به دست می آید. 12=4*3
واین سرّ این است که حضرات أَئِمه ی اطهار علیهم السَّلام عددشان دوازده است. وهر گاه کیان، کلمه ی حمد را با کیفیت آن جمع کنی عدد «7» به دست می آید که از اعداد کامله است.
7=4+3
واگر این اعداد «7» را به ملاحظه عالم غیب وشهادت دو برابر کنی عدد «14» به دست می آید وسرَّ این که عدد حضرات معصومین ، چهارده است بر توفاش می وشود.
وکلمه ی «حمد» شرحِ حالاتِ خاصه ی ائمه ی دوازده گانه ومعصومین چهاردگانه علیهم السَّلام می باشد . فَافهم.
مرحوم علامه ی دهخدا در لغت نامه ی خود تحت عنوان کلمه ی جفر، چنین می گوید: جفر: علمی است که در آن بحث می شود از حرف، از آن حیث که بناء مستقل به دلالت است. آن را علم حروف نیز نامید. وعلم تکسیر هم می گویند ، فائده ی این علم، زبان عرب چنان که در پاره ای رسائل بدان اشاره رفته است، از این علم حوادث جهان تا هنگام انقراض آن شناخته شود. سیّد در شر مواقف در مقصد دوّم گفته است، که: از اقسام علوم، علم وجفر و جامعه است وآن عبارت از دوکتاب ی است که است که حضرات امام المتّقین أَمیر المؤمنین علیه الصلوه والسَّلام، بر طریقه ی علم وحروف حوادثی را که تا انقراض ِ این جهان رخ خواهد داد، در آن کتاب یاد داشت فرموده است . و أَمامانِ بر حقّ که از فرزندان آن حضرت بوده اند. بدین علم آشنا بوده وهمواره احکام آینده را ، از دو کتاب استخراج می فرمودند. حتّی در نسخه ی قبول ولایتعهدی که امام هشتم علی بن موسی الرضا«ع» به مأمون نوشته ، بعد از آن که مأمون جانشینی وخلافت را ، بعد از خود به آن حضرت وعده داد، مرقوم داشته است که : ای مأمون از حقوقِ خلافت بر تو چیزهائی روشن گردیده که در نزد پدران ِ تو روشن نبوده ، من این تکلیف را که بعد از تو جانشین وخلیفه ی وقت شوم می پذیرم ، جز این که این امر، انجام نپذیرد.
وشیوخ مغاربه را از علم حروف ، بهره و نصیبی باشد و معلومات ِ خود را دراین علم به أَهلبیت سلام الله علیهم أَجمعین منتسب دانند ومن خود در شام منظومه ای دیدم که به وسیله ی رموزی به احوال پادشاهانِ مصر اشارتی کرده بود و شنیدم ک ما حصل ِ مندرجات آن منطومه ی از کتاب ِ جفر و جامعه استخراج شده بود. «انتهی کلام السیّد»
آلوسی در تفسیر روح المعانی می گوید: فَهِیَ «سُورَهُ الحَمدِ» أُمُّ الکِتابِ وَ الحاوِیَهُ مِن دَقائقِ الأسرارِ اَلعَجَبِ العِجابِ، حَتّی أَنَّ بَعضَ الرَّبّانِییّنَ استَخرَجَ مِنها اَلحَوادِثَ الکُونِتِیَّهِ وَ أَسماءَ الملوُ کِ الأسلامِیَّهِ وَ شَرحَ أحوالِهم وَ بیانَ مَآلِهم ، وَ بِالجُملَهِ هِی کَنزُ العِرفانِ، بَل اللّوُحُ المحفُوظُ لِما یَلُوحُ فی عالَمِ الآَ مکانِ»
یعنی، آن، «سوره مبارکه ی حمد» أُمّ الکتاب است و أَسرار دقیق و عجائب عجیب را در بر گرفته است، حتی بعضی از علمای ربّانی از همین سوره ی مبارکه حوادث خلقت واسم های شاهان اسلامی وشرح احوال وعاقبت امرشان را استخراج نموده است ، و به طور خلاصه این سوره ی مبارکه گنجینه ی عرفان بلکه لوح محفوظ است به هرچه در جهان به ظهور می آید. کلمه ی مبارکه ی « رَبّ» در قرآن کریم به معانی: سید ، مالک، مربّی ، مصلح، مدبّر ، جامع، صاحب، آمده است.
ودر آیه ی مبارکه: «اَلحَمدُ لِلهِ العالَمینَ» کلمه ی « رَبّ» را به هریک از هفت معنای فوق بگیریم صحیح است.
اگر کلمه ی «ربّ» به طور مطلق وبدون اضافه به چیزی در محاورات ذکر شود در این صورت مقصود فقط حضرت باری تعالی است مانند:
یارَبُ ، یعنی: ای خدا.
ولی اگر به طور اضافه ، مقیَّد به چیز دیگری گردد ، دراین صورت به جز خدای متعال بسا یرین نیز اطلاق می شود مانند: رَبُّ الدّارِ ، یعنی مالک خانه، ورَبُّ السَّفینَهِ یعنی صاحب کشتی، ورَبَّهُ البَیت ، یعنی کدبانوی خانه.
أَ لعیون وتفسیر الامام العسکری علیه السَّلام . از مولا امیر المؤمنین سلام الله علیه منقولست « رَبُّ العالَمینَ » را این طور تفسیر فرمود:
مالِکُ الجَماعاتِ مِن کُلَّ مَخلُوقٍ وَ خالِقُهُم وَ سائِقُ أَرزاقِهِم أِلَیهِم مِن حَیثُُُُ یَعلَموُنَ، وَمِن حَیثُ لا یَعلَموُنَ یُقَلَّبُ الحَیواناتِ فی قُدرَتِهِ وَ یَغذُ وها مِن رِزقِهِ وَ یَحُوطُها بکِنفِهِ. وَ یُدَ دَُّ کُلّلاً مِنها بِمَصلَحَتِهِ ونَ یُمسِکُ الجَماداتِ بِقُدرَتِه ، یُمسِکُ مَا اتَّصل مِنها عَنِ التّهافُتِ وَ المُتَهاتِفُس عَنِ التَّلاصَقِ. وَ السَّماءَ أَشن تَقَعَ الاَرضِ اَلاّ بِأذنِهِ وَ الأَرضَ أَن یَنخَسِفَ اَلاّ بِأَمرِهِِِ. رَبُّ العالَمینَ»
یعنی خداوند، مالک وخالق همه ی مخلوقات است، وروزی آنان را از جهتی که انتظار دارند واز جهتی که انتظار ندارند به آنان می رساند. حیوانات را با قدرتش می گرداند واز رزقش به آنان روزی می دهد، ودر پناه خود نگاهشان می دارد وبا مصلحش أمر ِ همه ی آنان را تدبیر می فرماید.
جمادات را با قدرتش نگاه می دارد، وآنچه را که از آن ها مفصل است از جدا شدن و آنچه را از آنها جدا است از متَّصل شدن حفظ می نماید. آسمان را از فروریختن به زمین وزمین را از متلاشی شدن، نگه می دارد. وهمه ی این امور، با فرمان واجازه ی اوست. در تفسیر کاشفی را جع کلمه ی « رَبّ» نکاتی چند ذکر شده است که ذیلاًض یکی از آن نکات به نظر مطالعه کنندگان محترم می رسد. أَسامی خداوند جلَّ شأنه نزد اهل بصیرت و تحقیق بر سه قسم است» اوّل آن که، آن را جز خدای متعال نداند وآن را اسماء مکنونه می گویند: چنان ه در أَ دعیه وارد شده است، «اَلّلهُمَّ أنّی أَسأَلُکَ بِأسمِکَ المَکنوُنِ المَحزوُنِ.
دوّم آن که: بعضی شناسند وبعضی نه. چون أَ سم اعظم الهی ، که بین علما و بزرگان در آن اختلافست. جمعی «أللّه» را أَسم اعظم دانند و طایفه ای «الحیُّ القَیوُّم » را و گروهی « رَبّ» را وبرخی « ذوُ الجَلالِ وَ الأَکرامِ» را. و حقیقت آنست که ، أَسم اعظم ، میان نام های خداوند سبحانه وتعالی پنهان است وجز خواصَّ بارگاهِ أَحدیَّت و محرمانِ کارگاه صمدیَّت دیگری را بر آن اطلاع نیست.
سوّم: آنست که مردم می دانند وخدا را با آن أَسامی می خوانند. واین قسم ، بر شش گونه است.
یکی، آن که، خاصَّ حضرت جلَّ و علا است و نشاید غیر او را بدان نام خواند. چون : «أَ للّه، ورَحمن» .
دوّم: آن که : غیر حق را بدان نام توان خواند، چون: «عَزیر، و رَحیم»
سوّم: آن که: خداوند متعال را به آن نام خوانند وبه ضدّ آن نشاید، مانند: «عالم ، وقادر» .
چهارم، آن که : هم بدان به ضدّ آن توان خواند، چون« مُحیی ومُمیت » و «مُعِزّ ومُذِلَّ » .
پنجم: آن که : خداوند را شاید وغیر آن را نسزد. چون: « متکبَّر » در حدیث قدسی آمده است: وَ الکِبرباءُ رِدائی » .
ششم، آن که: غیر خالق را با تقیید گویند و او را جَلَّ شَأَنُه هم علی الاطلاق وهم با قید توان گفت: چون « رَبّ» که دیگران را با اضافه گویند: « رَ بُّ الدّار » و اورا عَزَّ أَ سمُهُ «رَبّ» که دیگران را با اضافه گویند: « رَبُّ الدّارِ» و او را عَزَّأَسمُهُ «رَب» مطلق خوانند. و بأَ ضافه نیز می گویند: « رَبُّ العالَمینَ»
کلمه ی « أَلعالَمینَ» جمع مُحلّی به الف لام، از مادّه ی «عالم = جهان » و در این آیه ی مبارکه ی به معنی أَستغراق است و همه عوالم امکان وکلّ جهانیان را شامل می شود .
اوّل: همه ی کائنات وتمامی موجودات: مانند « اَلحَمدُ لِلّهِ رَبَّ العالَمینَ» و «تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ لِلعالَمینَ نذیراً «الفرقان 1» یعنی بزرگوار خداوندی است که قرآن کریم را بنده ی خاصّ خود « رسول اکرم ص» نازل فرمود تا راهنمای جهانیان باشد.
پس بنابراین، برتمام عوالم که خداوند جنبه ی « ربوبیّت » دارد ، بر همه ی آن عوالم، پیامبر بزرگوار ما «حضرت محمّد بن عبدالله صلی الله علیه وآله وسلّم» مرتبه ی رسالت و نبوت و جانشین بر حقَّش مولای عالمیان أَمیر مؤمنان علی بن ابیطالب وصدیقه ی کبری فاطمه زهرا ویازده فرزند بزرگوارشان علیهم السَّلام مقام ولایت دارند.
دوّم، اَلعالَمینَ : فقط به معنی فرزندان آدم آمده است، مانند « و َ بارَکنا فیها لِلعالَمینَ «الانبیا71»
سوّم: مردمی که درزمان بنی أَسرائیل می زیستند وغیر از بین أَسرائیل بودند. چون « و أِ نّی فَضَّلتُکُم عَلَی العالَمینَ «أَلبقره 47»
چهارم؛ زنانی که در زمان جنابِ مریم بودند « أِنَّ اللهَ اصطَفیکِ وطَهَّرکِ واصطَفیکِ عَلی نِساءِ العالَمینَ «آل عمران 42»
پنجم: قومی که درزمان لوط بودند چون: أَتأتوُنَ الذُّکرانَ مِنَ العالَمینَ «الشعراء 165»
ششم وهفتم وهشتم، جماعتی که در زمان جناب آدم وجناب نوح و جناب ابراهیم علی نبیّنا وآله وعلیهم السَّلام بودند.
مانند: «أِنَّ اللهَ اصطَفی آدَمَ و نُوحاًض وآلَ أِبراهیمَ عَلَی العالَمینَ «آل عمران 33»
نهم: مؤمنان، چون: « وَ لکِنَّ اللهَ ذُوفَضلٍ عَلَی العالَمینَ «البقره 257»
دهم: منافقان ، مانند: « أَلیسَ اللهُ بِأَعلَمَ بِما فی صُدُورِ العالَمینَ«عنکبوت10»

***********************************************
تفسیر آیه ی مبارکه ی
أَلرَّحمنِ الرَّحیم ِ
یکی از مختصات علومِ بلاغت مسأله تکرارِ کلمات یا جملات در ضمنِ کلام است و این تکرار نه این که از معایب کلام نیست بلکه در بعضی موارد از محاسن نیز به شمارمی آید. وبأتّقاق ِ کسانی که طعمِ لذیذ بلاغت در کلام را چشیده اند « قرآن کریم» بلیغ ترین وفصحیح ترین کلامِ موجود در روی زمین است ومسأله بلاغت وفصاحت آن را حدّ اعجاز تجاوز نموده به حدَّ ملکوت أَعلی رسیده است.
فلذا تکرارژ جمله ی «اَلرَّحمنِ الرَّحیمِ » در سوره مبارکه ی الفاتحه: از محسّنات ادبی قرآن کریم می باشد و ممکن است به جهت یکی ، یا همه ی مناسبات مذکور در ذیل بوده باشد.
1- تأکید: در کلام عرب هر أَمری را که بخواهد تأکید کنند آن را تکرار می نمایند و نظائر آن در قرآن کریم زیاد است.
الف: آیه ی مبارکه ی : «فَالحَقُّ ، أَقُُُُولُ «ص85» که کلمه « اَلحَقُّ» جهت تأکید تکرار شده است.
ب: آیه ی : مبارکه ی : کَلاّ سُوفَ تَعلَمُونَ، ثُمَّ کَلا سوُفَ تَعلَمُونَ ، « التَّکاثر4،3» که آیه ی کَلاّ سَوُفَ تَعَلَمُونَ، تأکید تکرار شده است.
واز فصحای شعرای عرب نیز شاهد ذیل ، ذکر می شود:
ج: نَعَقَ الغُرابُ بِبَینِ لَیلی غَدوَ هً کَم و کَم، بِفراقِ لِیلی یَنعِقُ .
یعنی: کلاغ صدای شومِ خود را برای اعلام به هجران لیلی بلند کدر وچقدر وچقدر و چقدر کلاغ برای هجران لیلی آواز در می دهد. واین کنایه از زیادی هجران لیلی است و نیز کنایه از این است که کلاغ غالباً در پیش آمدهای بد به صدا در می آید و همه ی تکرارهای مذکور در مثالهای فوق جهت تأکید مطلب است، و هم چنین تکرارِ « اَلرَّحمنِ الرَّحیمِ» در سوره ی مبارکه « أِ لفاتِحه » که اوّلین سوره قرآن است برای تأکید به رحمت خداوندیست تا مایه بشارت و اطمینان قلبِ مؤمنان و امیدواری گناهکاران باشد.
واین تکرار که محتوی بشارت و امیدواریست ، خود رحمت ، فوق رحمت است.
2- چون صفت رحمت خداوندِ رحمان وسیع تر از تمامِ اوصافشش می باشد. « وَ رَحمتی وَسِعَت کُلَّشَئٍ « اعراف 156» یعنی و رحمت من شامل همه ی موجودات است» به همین سبب دراین سوره ی مبارکه ؛، که اوصاف حق به طور اجمال در آن آورده شده است. صفت رحمت الهی به جهتِ شمولش به همه ی مخلوقات، تکرار شده است.
در ادعیه ی عرب وارد است« یا رَزّاقَ النَعابِ عُشَّهِ» یعنی : ای روزی دهنده ی بچّه کلاغ در آشیانه ی او.


چون بچّه کلاغ وقتی که از تخم خارج می شود. مانند قطعه گوشت، سرخی می باشد. و مادرش چون او را همرنگ خود نبیند از او دوری جوید. و واگذارد او را. ولی خداوند رحمن، به کمال رحمانّیتش برای تغذیه ی آن جوجه ی ناتوان ، پشّه را بر اطراف او جمع آورد تا آن جوجه از آنها تغذیه نماید و به رشد برسد. همین که پرهایش روئید وهم رنگ مادرش شد، دیگر ازاطراف او پراکنده شوند وآن گاه مادرش به سر وقت او می آید ونگهداریش را به عهده می گیرد. درمیان برادران آذربایجانی مثلی مشهور است که معنی آن، چنین است: « خداوند روزی پرنده ی کور را در آشیانه اش می رساند»

3- جمعی از عرفا گفته اند که: مَلِک یا مالِک، مذکور ، در آیه ی « مالِکِ یَومِ الدّین» از صفات جلال است ، ولی رَحمن وَ رَحیم» از صفات جمال است. پس ذکر رحمت قبل از مالکیت مناسب بود. تا راز حدیثِ « سَبَقَت غَضَبی، رَحمَتی، یعنی همیشه رحمتم و بر غضبم پیشی دارد.» عیان گردد وتلاوت کننده ی قرآن در دریای رحمتش مشتغرق شود ودلش آگاه گردد که رحمت خداوند جلَّ شأنه سابق و غالب است بر غضب او.
4- در تفسیر فناوی گوید: مقصود از دو رحمت در فاتحه، یکی رحمت ذاتی أمتناهی است که « وَ سِعَـت کُلَّشَیٍ » واین رحمت، در مقابل عمل ، و بالاستحقاق نیست و به همین لحاظ گفته اند: « قُبِلَ ما قُبِلَ لا لِعلَّهٍ ورُدَّ لا لِعِلَّهٍ » و امیدواری شیطان نیز به همین رحمت است.
و دیگری رحمت شرطی و تقییدی است که برحسب قابلیّت واستعداد است و اشاره به این رحمت است که می فرماید: « کَتَبَ عَلی نَفسِهِ الرَّحمَهَ «انعام12» یعنی خداوند کریم ، رحمت را بر خویش واجب کرده است»
وخداوند جَلَّ وعلا را به اعتبار این رحمت، محبّت ذاتی سابقی ومحبّت صفاتی لاحقی است واشاره بهر دو می فرماید: « یُحِبُّهم وَ یُحِبُّونَهُ «أَلمائده 54» یعنی خدا آنها را دوست می دارد وآنها نیز خدا را دوست دارند» و « یُحبِبکُمُُ اللهُ. « آل عمران 31» یعنییی: خداوند شما را دوست خواهد داشت»
أُحِبُّکَ حُبَّینِ حُبُّ الهَوی،
وَحُبُُُّ لِأَ نّکَ أَهلُ لِذاکا.
فَأَمَّا الذّی هُوَ حُبُّ الهوی.
فَذِکرُکَ أَیّای حَتّی أََراکا.
وَ أَمَّا الذِّی أَنتَ أَهلُ لَهُ .
فَشُغلُ بِذِکرِکَ عَمَّن سِواکا.
فَلاَ الحَمدُ فی ذا وَ لاذاکَ، لی.
وَ لَکن، لَکَ الحَمدُ فی ذا وذاکا.
5- شاید تکرار « اَالرَّحمنُ الرَّحیم» بعد از « اَلحَمدُ لِلّهِ رَبَّ العالَمینَ» برای اعلام این موضوع است که تربیت خداوند جلّ وعلا « که از کلمه ی رَبّ» مستفاد می شود برای احتیاج ونفع شخصی خود نیست. « همان طوری که همه ی تربیت کنندگان هدفشان سود است، چه مادّی و چه معنوی » بلکه تربیت آن پروردگارّ کریم، عالیمان را از رویِ رحمت و احسان اوست بر بندگانش:
من نکردم خلق تا سودی کنم، بلکه تا بربندگان جودی کنم.
تفسیر آیهَ ی مبارکه ی
مالِکَ یَومِ الدّینِ
کلمه ی مالِک : از ماده ی : « مَلَکَ ، یَملِکُ ، مُلکاً » از باب ضَرَبَ یَضرِبُ ، و به معنی : سلطنت و اقتدار بر تصرّف در شیء مملوک است.
« مالِکِ یَومِ الدّین» در تفسیر امام حسن عسکری علیه السَّلام ، این طور تفسیر شده است: یعنی آن خداوندی که قدرت برپا داشتن روز قیامت را دارد، ودرآن روز درمیان بندگان خود، با حقّ ودین و حساب ، قضاوت خواهد فرمود.
کلمه ی «مالِک» ار در آیه ی مبارکه ی فوق، عاصم و کسائی ویعقوب وخلف از قرّاء به صورتِ «مالِک» بر وزن فاعِل و بقیّه به صورت «مَلِک» بدون الف خوانده اند وهرکدام را برای اثبات مدّعای خود دلائلیست که به صدد نقل آن ها نیستیم، ولی آنچه مسلم است، علمای شیعه أَعلی الله کَلِمَتَهُم ، قراء ت اوّل را ترجیح داده اند.
قبلا ذکر نمودیم، که خداوند متعال صفت رحمت خود را که از أَسماءِ جمالیّه است قبل از ذکر « مالِِکِ یَومِ الدّین» که از اسماء جلالُیّه وطبعاً موجد وحشت واضطراب در شنونده است، ذکر فرمود، تا بندگان به صفت رحمتِ حق امیدوار باشند واز عقبات روز محشر، که همان، « یَومُ الدّین» خائف نگردند.
ولی چون ممکن است بعضی از بندگان ناسپاس ، از این صفتِ، رحمتِ حق جرأتی یابند واز صراط مستقیم منحرف شوند، وخود را آلوده نمایند، متعاقب ِ رحمانیّت خود، ولی مسألهَ ی روز جزا را به میان آورده تا ، بنده بداند که رحمت حقّ صحیح است وبه جای خود، ولی آن طور هم نیست که مایه ی غرور وسبب گناه شود، بلکه کشور پهناور ِ خدای متعال که با یک نظام ِ کامل وحیرت انگیز از مَبدءِ صبح أَزل تا دامنِ شام أَبد کشیده شده ، وتازه این وسعت نیز در درجه ی فهم درک ما است. حسابی و کتابی دارد وبا أَتّکاء وامید به رحمت باری تعالی نباید از جاده ی قویم شرع منحرف گردید.
واین نیز منتها درجه ی رحمت وکرامت ِ اوست که ما را با ذکر صفتِ رحمانّیتِ خود امیدوار وبا یاد آوری روز جزا از ارتکابِ گناه بر حذر می دارد، ومقامِ ربّانیّت ّ مطلق خود را که همانا رعایت اعتدال ِ کامل در تربیت کائنات است، ثبوت می رساند. « وش بِالعَدلِ قامَتِ السَّمواتُ وَ الأَرضُ» وهمه ی آنچه دراین باب گفته اند وگفته ایم در آیه ی مبارکه ی ذیل در أَعلی ترین درجه ی تصوّر ذکر شده است:
نَبَّی عِبادی أَنّی أَنَا الغَفُُورُ الرَحیم«49» وَ أَنَّ عَذابی هُوَ العَذابُُُ الأَلیم «50»
یعنیی: بندگان مرا آگاه ساز، که من بسیار آمرزنده ومهربانم «49» وبه آنها هشدار بده که عذاب من بسیار سخت ودردناک است.
نَعُوذُ بِالله مِن غَضَبِ الحَلیمِ.
یَوم: در محاورات معمولی به معنی «24» ساعت أَستعمال می شود، وقتی به شخصی می گوئی مثلاً پس از پنج روز تو را می بینم، یعنی پس از انقضای پنج «24» ساعت تو را می بینم.
در اصطلاح اهل نجوم: یوم به فاصله ی میان طلوع تا غروب خورشید گفته می شود.
علمای فقه، یوم را از طلوع صبح صادق تا زوال حُمرهَء مشرقیّه معتبر دانند.
1- به معنی وقت وزمان، مانند آیه ی مبارکه ی « آتوُ حَقَّهُ یَومَ حِصادِه «أَنعام 142»
2- به معنی حدّ: مانند : وَ هُوَ الذّی خَلَقَ السَّمواتِ والأرضَ فی سِتَّهِ أَیامٍ .. الی آخره «هود7» که مترجمین این طور معنی کرده اند: «اوست خداوندی که آسمان وزمین را در فاصله مقدار شش روز بیافرید» ولی این ترجمه صحیح به نظر نمی آید، زیرا: همه می دانند که با حکمت بالغه ی حضرت خالق ِ متعال روز وشب ، از حرکت ِ زمین به دور خود به وجود می آید، و درآن موقع زمینی وجود نداشته است ک از حرکت آن به دور خودش روز و یا شب ویا مقدار آن ها به وجود بیاید.
3- وثانیاً این مقداری که از روز ذکر می نمایند آیا از روزهای دوازده ساعت است ویا از روزهای یک هزار سال ویا از روزهای پنجاه هزار سال وبه همین مناسبت ناچاریم که روز را به معنی حدّ ترجمه می نمائیم ودرواقع روز، خودش یک نوع حدّی است، میانِ طلوع وغروب.
و پیرامون این آیه ی شریفه « هود،7» مباحثِ شیرینی، از حکمت آل محمّد علیهم السَّلام داریم که ذکر آن، در این جا ما را هدف ِ خود باز می دارد، پس بهتر است که اگر عمری باشدی در محلش مورد ِ بحث قرار می گیرد انشاء الله تعالی وهم چنین معانی تفسیری دیگر کلمه ی «یَوم»
اَلدّین: در قرآن کریم معانی: حساب، حُکم، مِلَّت ، طاعت، جزا ، توحید آمده است وهمه ی معانی مذکور برای آیه ی «مالِکِ یَومِ الدّینِ » مناسب است ولی مناسب تر از همه ی ، همان معنای جزا و مکافات است که اشاره ی مستقیم به روز قیامت دارد. زیرا قیامت روزیست که هرکس به جزای عمل خود می رسد. چنان که خدای متعال می فرماید: « أَلیَومَ تُجزُونَ ما کُنتُم تَعملون«الجاثیه 28»
یعنی: « در روز قیامت ندا شود» امروز همه به پاداش أَعمالِ خود می رسید. برای عدّه ای از تلاوت کنندگان ِ آیه ی مبارکه ی مورد بحث، این سؤال پیش می آید: در واقع وحقیقت أَمر ، خداوند متعال مالک همه ی عوالمّ امکان است که روز محشر هم، جزئی یا فردی از آن عَوالِم می باشد ، پس سبب چیست که در این آیه ، مالکیّت خود را بروز رستاخیز «یَومُ الدّین » اختصاص داده است.
در جواب گفته می شود که اولاً ، شاید جهتِ تعظیم وتفخیم این روزِ عظیم می باشد، که قاضی آن روز خودِ وجود متعال أَلهی ، وبر فراز منبر وسیله اش رسول اکرم «ص» وترازوی عدل آن به دست مولا أَمیرالمؤمنین وشفاعت آ ن با أَذن باری تعالی در أَختیار حضرت زهرای مرضِیّه و اولاد بر حقّش أَئِِمه معصومین علیهم السَّلا خواهد بود.
ثانیاً ، ممک است به لحاظ باشد که تفرّد ِ مالکیّت در آن روز مرخدا را است وبس.
« لِمِنَ المُلکُ الیُومَ؟ « أَلمؤمن 16» « قُل» «لِلّهِ الواحِدِ القَهّارِ» بر خلاف این دنیای دون، که دراین جا مجازاً و از روی نادانی وغفلت مدّعیان ِ مالکیّت زیادند.
در قرآن کریم برای روز قیامت به طور صریح و غیر صریح أَسامی زیادی یاد شده است که هرکداتم از آنها مناسبتی است. و اگر چه ذکر همه ی آنها دراین مختصر موجب أَطناب می شود، ولی جهت تذکّر ِ و علاج واقعه قبل از وقوع آن، وبیداری از خواب غفلت ، واستدبار از دنیای دون واگذران ، واستقبال از منزل همیشگی و جاویدان، خواستم تعدادی از آنها را دراین مختصر ذکر نمایم.
1- یَومُ القِیامهِ: « أَنَّما تُوَفَّونَ أُ جُورَ کُم یَومَ القِیمَهِ « آل عمران 185» یعنی : به راستی روز قیامت همگی به جزای اعمال خودتان خواهید رسید، چون در آن روز همه پس از سالها و قرنها خوابیدن در قبرهایشان، قیام خواهند نمود و به پای حساب کشیده خواهند شد.
یَومُ الفَصلِ: مانند « هذا یَومُ الفَصلِ الذَّی کُنتُم بِهِ تُکَذَّبُوُنَ « أَلصّافّات 21» یعنی این است روز حکم شما، که آن را تکذیب می کردید. زیرا درآن روز خداوندِ «أَحکَم ُ الحاکِمِین» بین بندگان خود به حقّ حکم خواهد فرمود:
2- یَومُ الآزِفَهِ: : « أَنذِرهُم یَومَش الآزفَهِ «أَلمُومن 18» یعنی : ای رسول ما، مردم را از روز آزِفه « قیامت» بترسان ، آزفه به معنی نزدیک شونده است و روز رستاخیز روز بروز وساعت به ساعت به ما نزدیکتر می شود.
3- یَومُ الحَسرَهِ: « وَ أَنذِرهُم یَومَ الحَسرَهِ « مریم 39» یعنی: و« ای حبیب ما» آنان را از روز حسرت «قیامت» به ترسان ، زیرا در روز قیامت همه از مؤمن وغیر مؤمن در حسرتند، مؤمنان از این جهت که چرا بیشتر عبادت وأَطاعت نکردند تا درجاتِ بهتری را در بهشت دارا شوند و گناهکاران از این بابت که چرا مرتکب گناه شدند تا به عذاب أَلهی گرفتار آیند.
5،4- خا فِضَهُ و رافِعَهُ: مانند « خافِضَهُ رافِعَهُ . « الواقعه 3» چون در روز قیامت گناهکاران ذلیل وسرافکنده و مؤمنان عزیز وسربلند خواهند بود.
اَ لواقِعَهُ: مانند « أِ ذا وَقَعَتِ الواقِعَهُ. « الواقعه1» چون در روز قیامت ، واقعه ی بزرگ خلقت، که همانا حضور همه ی جنبندگان برای حساب در عرصه ی به وقوع خواهد، پیوست.
1- اَ لواقِعَهُ : مانند« أِ ذا وَقَعَتِ الواقِعَهُ. «الواقعه» چون در روز قیامت ، واقعه ی بزرگ خلقت، که همانا حضور همه ی جنبدگان برای حساب در عرصه ی محشر است به وقوع خواهد پیوست.
2- راجِفَهُ: مانند « یَومَ تَرجُفُ الرّاجِفَهُ . « النّازعات 6» چون هیبت روز قیامت ، تن ها ، و جانها را به لرزه واضطراب خواهد آورد.
اَ لرّاجِفَهُ : به معنی لرزاننده است.
چنانکه یاد آورشدم روز قیامت در قرآن کریم به اسامی زیادی یاد شده است ه در این مختصر به ذکر نا مهای فوق اکتفا شد.
تفسیر آیه ی مبارکهَء
أِیّاک نَعبُدُ وَ أِیّاکَ نَستَعینُ
تفسیر امام حسن عسکری «ع» : در تفسیر این فقره ی شریفه آمده است: که خدای متعال خطاب به بندگانش می فرماید:
ای کسانی که به آنان نعمت داده شده است بگوئید: « أِیّاکَ نَعبُدُ » و بگوئید ای خداوندی که به ما نعمت داده ای : تو را با أَخلاص وتوحید و با ذلّت و فروتنی وبدون ریا وتزویر عبادت می کنیم.
2-واز حضرت امام صادق علیه السَّلام وارد است که فرمود: « أِیّاکَ نَعبُدُ » یعنی خدایا تو را در مقابل عوض وپاداش عبادت نمی کنیم، آن چنان ک مردم نادان تو را برای گرفتن عوض عبادت می کنند وچنان که مشهور است:
أَمیرُ المُؤمِنین عَلَیهِ السَّلام فرمود: أِلهی ما عَبَدتُکَ خَوفاًض مِن نارِکَ وَ لا طَمَعَاً فی جَنَِتِکَ ، بَل وَ جَدتُکَ أَهلَاَ لِلعِبادَهِ فَعَبَدتُکَ . یعنی : پروردگار تو را از جهت ترس از دوزخت و یا طمع بر بهشت عبادت نکردم بلکه تو را شایسته ی عبادت یافتم . پس عبادتت کردم.
البته: مفهوم ِ فرمایش مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام این نیست که : دوزخ خداوند قهّار مایه ی خوف، وبهشت برین آن رحیمّ کریم مستوجب خواهش نفس نیست ، بلکه این ها هر دو به جای خود صحیح است ولی عبادت برای آنها نیست ، بلکه فقط برای خدا است.
« أَیاکَ نَعبُدُ» فقط وفقط تو را عبادت می کنیم.
1- تلاوت کننده ی این سوره ی مبارکه، در آیاتِ قبل از آیه ی «أَیّاکَ نَعبُدُ » صفات کمال وجمال و جلالِ حق را متذکّر می شود. ودربرابر آن همه کبریا و جلالت با آن صفاتی که فقط أَختصاص به درگاه او دارد، در خود، یک نوع انخفاض وحقارت ذاتی أَ حساس می نماید، وبی اختیار، اقرار به عبودیت وتذلّل خود می کند ومی گوید: « أَیاکَ نَعبُدُ» یعنیی: بار أَلها ، فقط در برابر تو که مسجمع جمیع صفات کمال وشایسته ی ستایش وسپاس و بخشنده ومهربان، ومالک روز جزا هستی سر عبادت فرودمی آورم وجبین ذلّت وأَنقیاد بر زمین می سایم.
فقط تورا عبادت می کنم وپس ، ودر عبادتت هیچ شریک وبه دلیلی برای تو قرار نمی دهم .
2- در ابتدای شروع، در تلاوتِ این سوره ی مبارکه، آدمی در برابر آن همه کبریا و عظمتِ خداوند ذوالجلال ، حالتِ غیبت را دارد و گویا در پسِ درِ آستانه ی بارگاه حق قرار گرفته وهنوز اجازه ی ورود وحضور نیافته است ولی پس از ثنای خداوندِ متعال أَ قرار و أَ عتراف به صفات جلال و جمال او با لسان ، و نقش نمودن آن معانی بر صفحه ی جنان، تدریجاً یک حالتِ أَنکشاف وأَنجلا برای او حاصل می شود ودر بهای بارگاه حق به سوی او باز می گردد و پرده های أسرارِ جلوه گاه یار به کنار می رود، به نحوی که در خود، شایستگی ِ سائیدن روی بر آن آستانه را می بیند واهلیّت حضور وخطاب پیدا می کند ، وبی اختیار از غیبتب به خطاب التفات نموده و می گوید: «أَیّاکَ نَعبُدُ» وبه درجه ای می رسد که : برای او، علم به میان وخبر به شهود وغیبت به حضور مبّدل می شود. و در این جا است که «هُوَ أَیّاکَ ، «ویا» او، تو، می گردد.
3- چون مقام ِ شامخِ عبّودیت: « اَلعُبُودِیَّهُ هَرَهُ کُنهُهَا الرُّبوُ بِیَّهُ » به جز با مساعدت ویاری رَبُّ الأَرباب، وذات غنّی مستَجمع جمیع کمالات، برای بنده ی ذلیل حاصل نمی شود، بدان سبب پس از ذکر « أَیّاکَ نَعبُدُ » بلافاصله می گوید: «و أِیّاکَ نَستَعینُ»
« رَبُّ العالُمین وَمالکِ یَوم الدّین » فقط تو هستی، پس در دنیا وآخرت مسأله ی استعانت بر بندگان ، مخصوص تست و دست ِ احتیاج ونیاززز، فقط به سوی بنده نواز ِ تو باید باز نمود.
رسول اکرم «ص» به معاذ که یکی از اصحاب آن بزرگوار بود می فرماید: ای معاذ سوگند به خدا، تو را خیلی دوست دارم وبه تو وصیّت می کنم که پس از هر نماز این دعا را ترک نکنی: « اَللّهُمَّ أَعِنی عَلی ذِکرِکَ وَ شُکرِکَ وَ حُسنِ عِبادَتِکَ » یعنی : بارالها ، مرا بر ذکر وشکر و حُسن عبادتت یاری فرما.
در تفسیر أَمام حسن عسکری علیه السَّلام در ذیل خبر فوق آمده است:
أِیّاکَ نَستَعینُ عَلی طاعَتِکَ وَعَبادَتِکَ وَ عَلی دَفعِ شُرورِ أَعدائِکَ وَ رَدَّمکا یِدِهِم وَ المَقامُ عَلی ما أَمَرتَ.
یعنی: پروردگارا فقط از تو یاری می طلبیم، بر اطاعت وعبادتت وبر دفع شرها وردّ کیدهای دشمنانت، و بر أَستقامت بر آنچه « ما را بدان » أَمر فرموده ای.
4- در آیه ی مبارکه ی «أِیّاکَ نَعبُدُ» کلمه ی « أِیّاکَ» ضمیر منفصل مفعولی است.
وکلمه ی « نَعبُدُ » فعل است وفاعلل آن ضمیر «نَحنُ» می باشد که در آن مستتر است.
و طبقِ قواعدِ أَدبیات عرب، شایسته ، چنان بود که اوّل فعل و فاعل وسپس ضمیر مفعول ذکر شود وآیه ی مبارکه ی فوق به این صورت بوده باشد : « نَعبُدُ کَ » و دراین جا اعراض از قاعده ی فوق وآوردن ضمیرِ مفعول ِ « أِیّاکَ » قبل از فعل و فاعل ، « نَعبُدُ » وادای آن به صورت: « أِیّاَ نَعبُدُ » جهتِ اشاره به یک نکته مهّم وبسیار لطیفِ ادبی است وآن عبارت از: و أَنحصار وأَختصاص عبادت، فقط برای « أَلله» است.
زیرا در علوم ِ بلاغت قاعده ای داریم وآن این است که: « مقدّم داشتن چیزی که حقّ آن تأخیر است أفاده ی حصر می نماید: « تَقدیمُ ما حَقُّهُ التَّأخیرُ یُفیدُ الحصرَ»
5- در آیه ی مبارکهَء : « و َ أَیّاکَ نَستَعینُ » نیز جهتِ أَ ختصاص أَستعانه ویاری، فقط به خداوندِ قادر متعال قاعده ی فوق مراعات گردیده است:
یعنی، خداوند ا ، فقط از تو یاری می طلبیم و از تو أَستعانت می جوئیم.
6- در آیه ی مبارکه ی مورد بحث « أَیّاکَ نَعبُدُ وأَیّاکَ نَستَعینُ » با این که گوینده ی این کلمات یک شخص واحد است ولی أَفعالی که به او منسوب شده است « نَعبُدُ ونَستَعینُ» به صورت جمع آمده است. در حالی که باید گفته شود « اَعبُدُ وَ أَ ستَعینُ» و در سرّ این مسأله چند احتمال ذکر کرده اند که از آن جمله است:
این که : بنده در حین عبادتش ، با لسان، حال به درگاه رَحمن، عَرض می کند:
بارإِلها: عبادت من از نظر ظاهر وباطن لیاقت تقدیم به درگاهت را ندارد. چون، از نظر ظاهر، بسیار حقیر وقلیل واز نظر باطن مخلوط با قصور وتقصیر است. پس از این « بِضاعَتِ مُزجاه» را با عبادتِ تمام عُبّادِ درگاهت می آمیزم ودریک جا با صیغه ی جمع ذکر می کنم تا شاید شایستگی درگاهِ با عظمت را داشته باشم.
وشاید ، سَّر آن، احتمال ِ احتراز از وقوع در کذب است. زیرا، ما بندگان غیر معصوم و مُسییء ازاین مسأله مأمون نیستیم . که گاهی نیز در برابر أَهل دنیا به نحوی از أَنحام خاضع شویم واز آنها طلبِ حاجت نمائیم. واز آنانی که خودشان نیز ، مانند ، ما عاجز و مالکِ هیچ چیز از خود ، از نفع وضرّ حیات ومرگ و حشر خویشتن نیستند طلب استعانت نمائیم.
پس با چه جسارتی می توانیم خودمان، بالأَنفراد این أَدّعای بزرگ را داشته باشیم و در پیش گاه حضرت حق بگوئیم: « پروردگارا فقط تو را عبادت می کنم وازتو استعانت می جویم» وبه همین علّت ، این عبادتِ بی اعتبار خود را درکنارِ طَبَقِ عباداتِ خالصِ أَولیاءُ الله می دهیم تا در یک جا تقدیم درگاه ِ مالکِ دنیا وآخرت گردد. واز أَحتمال وقوع در کذب در أَمان باشیم.
ونیز در سرَّجمع آوردن فعلهای آیه ی مورد بحث، غزالی چنین گفته است که: این سوره غالباً در نماز قراءَ ت می شود و نماز جماعت از نماز أَنفرادی است وبه همین جهت فعلهای به اعتبار جماعتِ حاضر در نماز جماعت به صیغه ی جمع آورده شده است.
9- در علّت تقدیم فعل ِ عباد «نَعبِدُ » بر فعل «أَستعانت» نیز وجوهی گفته اند که از آن جمله است:
این که عبادت ومخصوصاً نماز، أَمانتِ خداوند است در پیش بندگانش. چنان که: در آیه ی مبارکه می فرماید: « أَنّا عَرَصنَا الأَمانَهَ عَلَیَ السَّمواتِ وَ الأَرضِ وَ الجبِال فَأَ بَینَ أَن یَحمِلنَها وَ أَشفَعنَ مِنها ، فَحَمَلَهَا الأِنسانُ.. الی آخر الآیه « احزاب 72» یعنی: ما بر آسمانها وزمین و کوههای عالم « قوای دانی و عالیِ ممکنات» عرض امانت کردیم ولی همه از قبول ِ حمل این بار سنگین امتناع نمودند ونوعی خوف آنها را فرا گرفت. ولی انسان آن را حمل نمود....
و مقصود از امانت در آیه فوق به طوری که از کلماتِ أَهلبیت علیهم السَّلام در تفسیر آن، أَ ستفاده می شود. ظاهرش فرائص وبه خصوص نماز، و باطنش مسأله ی ولایت ِ خاندانِ نبوّت علیهم السَّلام می باشد که أَنشاءَ الله شرح مفصّل آن در محلّش خواهد آمد.
وچون ادای امانت، مخصوصاً این که امانتِ خدای ذوالجلال باشد به هر حال واجبست پس، أَ ولی بر بقدّم شد.
ونیز، چون عبادت از اموریست که موجب تقرّب بندگان به پیشگا أَلهی می گردد. ولی أَستعانت آن طور نیست، بنابراین مقدَّم داشتنِ فعلِ عبادت أَستعانت اولوّیت دارد.
ونیز عبادت خواسته ی خدای متعال از بندگان ، ولی أَستعانت، خواسته ی بندگان ازدرگاه أَلهی است.
و تقدیم خواسته ی خدا بر خواسته ی بندگان برتری دارد.
أَلی غَیرِ از احتمالات که دراین مورد ذکر شده اند وبه جهت رعایت اختصار از ذکر غالب آنها خودداری شد.
7- و در سرَّ تکرار ضمیر « أَیّاکَ» در آیه ی مورد بحث محملهای زیادی نقل شده است که به نظر حقیر نظریه ی شهاب الدین آلوسی در این مورد متین تر از همه ی آنها است. او می گوید: که علّت ضمیر ِ « أِیّاکَ» در این است که : حیثیت تعلّق عبادت بر باری تعالی غیر از حیثیّت طلبِ أستعانت ویاری از اوست. چون ر اعانتِ خداوند مربندگان را حتماًً وجودِ واسطه ای لازم است. بر خلاف عبادت، که در آن بودن واسطه بین عاید ومعبود خلاف است وبه جهت اختلاف این دو حیثیّت ضمیر تکرار شده است.
تحقیق در معنای «عُبُودِیَّت»
عَبَدَ ، یَعبُدُ ، از بابِ نَصَرَ ، یَنصُرُ ومصدر آن غالباً ، به صورت عِبادَهَ وعُبُودِیَّهًض ، آمده است. ودر قرآن کریم به چند معنی آمده است که أَهمّ آن ها به قرار ذیل است:
الف، به معنی پرستش وتوحید: چنان که می فرماید: وَ اعبُدوُ الله َ وَ لا تُشرِکوُا بِهِ شَیئاً . « أَلنَّساء 36»
یعنی : وخدا را به یکتائی به پرستید وچیزی را شریک او قرار ندهید.
ب، به معنی أَطاعت: مانند، « أَن لا تَعبدوا الشَیطانَ، « یسن 60» یعنی أَطاعت از شیطان نکنید.
ج) به معنی، ذِلّت وحقارت، مثل، « أَن عَبَّدتَ بنی أَ سرائیلَ. « الشعراء 26»
یعنی : « حضرت موسی، خطاب به فرعون می فرماید» : واین که بنی اسرائیل را خوار وذلیل نمودی.
د: به معنی دُعا : چنان که حضرت علّی بن الحسین علیهما السَّلام در دعای وداع ماه ِ مبارک می گوید: وَ قُلتَ أُ دعُونی أَستَجِب لَکُم أَنَّ الّذینَ یَستَکبِروُنَ عَن عِبادَتی سَیَد خُلُونَ جَهَنَّمَ دََ اخِرینَ، فَسَمَّیتَ دُعائَکَ عَبادَهًً وَ تَرکُهُ أَستِکبارَاً»
یعنی: و« خدایا خودت » فرمودی ازمن بخواهید تا من خواسته ی شما را اجابت نمایم، به راستی آن هائی که از دعا به درگاهِ من سر پیچی می نمایند وارد دوزخ خواهند شد. پس «ای خدای بزرگ» دعایت را عبادت وترک آن را أَستکبار نامید.
واگر چه همه ی معانی فوق در آیه ی مبارکه ی «أَیّاکَ نَعبُدُ » صادق است ولی به معنای اوّل که همان پرستش خداوند یگانگی است مورد نظر اصلی به خصوص در اصطلاحات فقهیّه می باشد ، مخصوصاً با قصد قربت.
یکی از مهم ترین مقامات ، ودرجاتِ مردانِ حقّ در پیشگاه عظمت وکبریای الهی همان مقام عبودیت، یعنی اظهارِ نهایتِ خضوع و خشوع واحساسِ آخرین درجه ی حقارت وذُلّ می باشد. وهر قدر این احساس در بنده عمیق تر وبیشتر باشد، ترقیّات ِ او در مقامات ِ قرب سریع تر و زیادتر می گردد وبه جائی می رسد که: «به جز خدا نبیند » ما اگر در زندگی أُولیاءُ الله ، به خصوص حضراتِ محمّد وآل محمّد علیهم السَّلام دقیق شویم، مشاهده می کنیم ه سرتاسرِ عمر پر افتخار شان در عبادت حق گذشته وهمیشه پیشانی انقیاد و اطاعت به آستانِ الهی داشته اند والبته این حالاتِ آن بزرگواران که به ظاهر برای ما نقل شده ، جنبه ی ارشاد وتعلُّمیَّت داشته است، واین که عبادات آن بزرگواران که به ظاهر برای ما نقل شده ، جنبه ی ارشاد و تعلُّمیَّت داشته است، واین که عبادات آن بزرگواران در مقام خودشان ، در درگاه خداندِ ذوالجلال چگونه بوده است، عقول ما از درک ِ آن عاجز است، چون مرتبه آنان به اندازه ی نامحدود از مرتبه ی ما بالاتر است و هرگز دانی نمی تواند، مقام عالی را درک نماید. « ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه تست»
ولی آنچه از آیاتِ قرآن کریم وأًخبار وآثار بزرگواران أَستنباط می کنیم این است که مقام عبودیّت حقیقی آنان، همان مقام ولایت کلیه ی الاهیّه که منشائ ومرکز آن ، حضرت خاتم أَنبیاء مصطفی صلی الله علیه وآله وسلَّم ومظهر و جولانگاه آن حضرت مولای متقیان أَمیر مؤمنان وصدیقه ی طاهره فاطمه ی وأَئِمه ی معصومین علیهم السَّلام بوده است « اَلعُبُودِیَّهُ جُوهَرَهُ کُنهُهَا الرُّبوبیّهِ » واین مقام عبّودیت وربوبیّت و ولایت همان مقام تربیت ظاهری وباطنی عوالم امکان با تعیین خداوند متعال و با واسطه ی آن بزرگواران بوده است، و درعین حال آن بزرگواران لحظه ای از عبادت حق مستغنی وغافل نبوده اند . وبه همین جهت مقام شامخ عبّودیت که در وجود حضرت ختمی مرتبت «ص» بوده است در تشهّدِ نماز، قبل از مقام رسالت ذکر شده است « وَ أَشهَدُ أَنَّ مُحمَّداًً عَبدُهُ وَ رَسوُله» ودرجه ی عبودیّت حقیقی عبارت از عروج از عرصه ی ناسوت بذروه ی لاهوت و مقام اَوأَدنی است وعبارتست از سَیرُ مِنَ الخَلقِ أِلیَ الُحَقَّ وبه همین جهت خداوند متعال در آیه ی مبارکه ی معراج «سُبحان الَّذی أَسسسری بِعَبدِهِ .. « أَسری1» یعنی: منزّه است خداوندی که « در شب معراج» سیر داد بنده اش را...» پیامبر گرامی ِ خود را با صفتِ عبودیّت یاد کرده است نه با صفت رسالت.
ولی، مقام ِ رِسالت مرحله ی نزول و سَیرُ مِنَ الحَقّ ِ می باشد ودراین مورد خدای ذوالجلال می فرماید: « هُوَ الَّذی أَرسَلَ رَسوُلَهُ بِالهُدی وَدینِ الحَقَّ... « الفتح 28» یعنی اوست خداوندی که رسول خود را با قرآن ودین حق به عالم فرستاد» واین فرستادن که با فرستادن قرآن توأم سیر نزولی است . پروردگار عالمیان درهمه ی آیاتی که درباره ی فرستادن قرآن یاد فرموده آن را با کلمات « أَنزَلنا، ونَزَّلنا» وامثال آن ها ذکر کرده است.
واز اینجاست که از حضرات معصومین علیهم السَّلام مأثور است که درباره ی ناز که بارز ترین نمونه ی عبادت است فرموده اند: « اَ لصَّلوهُ مِعراجُ المُؤمِنُ . یعنی : نماز معراج مؤمن است» زیرا نماز ، شامل عبودیّت وعبودیّت ، شامل صعود و عروج به درگاه حقَّ می باشد. منتها این معراج درهرکس نسبت به درجه ی عبودیّت وشایستگی اومی باشد. والبته معراج مؤمن درحال نماز با معراج رسول اکرم «ص» فرق می کند. زیرا معراج مؤمن ِ نماز گذار ، درهمان حالتِ نماز وعبادت اوست بدون این که از جای خود حرکت کند و جسم و بدنش عالمی را طیّ نماید وشاید روح او حرکاتی صعودی به سوی حقّ داشته باشد . در صورتی که به عقیده ی ما معراج رسول ِ اکرم ص با جسم و روح شریف خودش توأماً بوده است وبا همان جسم مقدسّش بدون کم وکاست ، تمام عوالم أَمکان را زیر اقدام مبارکش گذارده وبه مقام شامِخِ أَوأَدنی رسیده است وبه عقیده ی ما، معراجِ رسولِ اکرم «ص» گفته اند، و یا به بعضی از علما نسبت داده اند، کفر محض وانکار صریح قرآن است. حضرت مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام را درباره ی عبودیّت ِ حقیقی کلامی بسیار دقیق وبلیغ می باشد که تیمّناً وتبّرکاً آن کلام را دراین جا ذکرمی نمایم:
آن بزرگوار دراین باب به درگاه خداوند ذوالجلال عرض می نماید:
« کَفی بی فَخرَاً أَکُونَ لَکَ عَبداً وَکَفی بی شَرَفَاً تَکُونَ لی رَبّاً ، اَ للّهُمَّ أَنّی وَجُدتُکَ أِ لهاً کَما أَرَدتُ ، فَاجعَلنی عَبداًض أَرَدتَ »
پروردگارا، از نظر افتخار، این برای من کافیست که «عَبدِ » توباشم واز نظر شرف این برای من کافیست که تو « رَبَّ» من باشی.
بار أَلها: من تو را آن طوری که می خواستم أِلاهِ خود یافتم. توهم مرا آن طوری که می خواهی بنده ی خود گردان.
در تفسیر ابوحامد جرجانی آمده است:
یکی از صادقان به بازار شد تا غلامی بخرد. بنده ای پیش آوردند، از او پرسید : چه نام داری؟
گفت: فلان.
گفت: چه کارکنی؟
گفت: این را نمی خواهم.
دیگری را آوردند، از وی پرسید: چه نام داری؟
گفت: آنچه توأَم خوانی.
گفت: چه خوری؟
گفت : آنچچه توأَم دهی.
گفت: چه پوشی؟
گفت: آنچه توأَم پوشانی.
گفت: چه کار کنی؟
گفت: چه کار کنی؟
گفت: آنچه تو فرمائی.
گفت: چه أَختیار کنی؟
گفت: بنده را أَختیار چه کار.
ای فرزندِ آدم انصاف ده، تو که دعوی بندگی خدا می کنی و او را پروردگار ومنعم ِ خود می دانی ، واعتقاد واذعان داری که همه ی کارهای او از روی حکمت می باشد آیا به قضا و قدرِ أَلهی تسلیم ورضا هستی؟ وآیا هر روز وهر ساعت وهزارها چون و چرا نمی کنی؟ و با وصفِ این باز نام خود را بنده می گذاری؟ آیا این است معنی بندگی؟
« سخنی پیرامون جبر وأَختیار »
درکلام ابوحامد جرجانی بلکه در همه ی این بحث اندک تشابهی هست: وبعضی چنین پندارند که مقصود از کلمات فوق، نفی ِ اختیار از مخلوقات أَلعَیاذُ بِاللهِ أَثبات ِ جبر است.
بلکه، این چنین نیست و مقصود ، أثباتِ نهائی ترین درجه بندگی که همانا رضا به قضاست می باشد والا هر انسان ذی شعوری، اگر اندکی در حرکات وسکنات و گفت وشنود وسایر اعمال ِ خود ، دقیق باشد ، خود اقرار می نماید که تمام کارهای او ، از روی اختیار است.
ای که گوئی این کنم یا آن کنم، این دلیل اختیار است ای صنم.
والبته این اختیار به معنای « تفویض» نیست که معتقد باشیم، خداوند متعال دست از ملکِ خود کشیده و همه ی اختیارات را به مخلوقاتش واگذار نموده است. بلکه: خداوند اختیار به ما داده است و درعین حال، در مقامِ سلطنت والوهیَّت ِ خود باقیست ونظارت کلّی بر عالم و عالمیان دارد، به مطیعان توفیق می دهد، واز عاصیان سلبِ توفیق می نماید وعدل مطلق هم در همین است: که به هرکس آن داده شود که شایسته ی آن است.
قالَ الصّادِقُ عَلَیهِ السَّلامُ « لاجَبرَ وَ لا تَفویضَ بَل أَمرُ بَینَ الأَمرَینِ» یعنی میان خالق و مخلوق: نه جبر است ونه تفویض بلکه امریست میان دو این امر ، که توضیحش را به طور اجمال در سطور بالا بیان نمودیم.
مخفی نماند ، که در مسأله ی جبر واختیار سخن ها گفته شده وکشمکشها گردیده و کتاب های قطور به رشته ی تحریر در آمده است که این مختصر را مجالِ نقلِ آن همه نیست و اجمال همه ی آن ها در کلام حضرت امام صادق علیه السَّلام به طور صحیح وقاطع آمده است. وَ العاقِلُ یَکفیهِ الأِ شارَهُ.
وبه عنوان حسن ختام وأزاله ی هر گونه شک وأبهام دراین مقام ، کلامی از مولا أَمیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السَّلام از نهج البلاغه نقل می شود:
سؤال نمود؛ آیا رفتن ما به جنگ، با اهل شام، به قضا وقدر از جانب خدا بود؟ یعنی ، « آیا این جنگ به خواست واراده ی خدا ، واقع شده است؟»
امام علیه السَّلام فرمود: سوگند به خدائی که دانه را از زیر خاک شکافت وانسان را آفرید به جائی قدم نگذاشتیم وبه درّه ای سرازیر نگشتیم مگر به قضا وقدر « اراده ی حقّ»
حضرت فرمود: خداوند در رفتنتان وبازگشتنتان « از این جنگ» اجر و پاداش شما را بزرگ گردانیده است. زیرا شما در هیچ حال مجبور نبودید.
آن شیخ گفت: « چگوه ما مجبور نبودیم؟ » در حالی که ، قضا وقدر ما «به سوی این جنگ می راند» مولا امیرأَمیر المؤمنین در جواب فرمود:
وَ یحَکَ ! لَعَلَّکَ طَنَتَ قَضاءًض لازِماً وَ قَدَرَاً حاتِماً، وَ لو کانَ ذ لَکَ ، کَذالِکَ ، لَبَطَلَ الثَّوابُ و العِقابُ. وَ سَقَطَش الوَعدُ وَ الوَعیدُ، أِنَّ اللهَ سُبحانَهُ أَمَرَعِبادَهُ تَخییراً ، وَ نَهاهُُم تَحذیرَاًً ، وَ کَلَّفَ یَسیراً ، وَ لَم یُکَلَّف عَسیراً ، وَ أَ عطی عَلَی القَلیلِ کَثیراً ، وَ لَم یُعصَ مَغلوُباً . وَ لَم یُطَع مُکرِهاً ، وَ لَم یُرسِلِ الأَنبِیاءَ لَعِبَاً وَ لَم یُنَزَلِ الکُتُبَ لِلعِبادِ عَبَثَاً ، وَ لا خَلَقَ السَمواتِ وَ الأرَضَ وَما بَینَهُما باطِلاً.
« ذلِکَ ظَنُّ الّذینَ کَفَروُا ، فَوَیلُ لِلَّذینَ کَفَروُا مِنَ النّار»
یعنی: « خدا به تو رحم کند!» شاید به گمان تو، « مقصود من از کلمه ی قضا» قضاء لازم، وقدس حتمی خدا « که قطعاً باید انجام گیرد: می باشد!
ولی اگر مسأله، آن چنان بود که تصوّر کرده ای ، در آن صورت «قانون» پاداش و کیفر باطل می شد، وموضع نوید دادن « دربرابر کارهای نیک» وترسانیدن « از عاقبت اعمال ناروا » ساقط می گردید.
خداوند سبحان به بندگانش امر فرموده « ودربرابر انجام اوامرش» به آنان اختیار داده است وآن ها را نهی فرموده » نه به منظوراین که خودشان را حتماًًً از منهیات باز دارند، بلکه نهیِ آن پروردگار حکیم» جهت بر حذر داشتن آن ها « از سقوط در هَلَکات بوده است» وآنان را تکلیف فرموده « به اموری که در توان دارند وبرایشان» آسان است و به آنها کارهای دشوار را « که خارج از حدّ توانائیشان می باشد» تکلیف نه فرموده است. وبه آنان دبرابِر «عبادات واطاعاتِ» اندک، پاداشهای بسیار عطا فرموده است .
نافرمانی ِ عاصیان « در برابر ِ آن قادر متعال نه از لحاظ این است که » مغلوب ِ نافرمانان شده باشد . وفرمان برداریِ مطیعان نیز ازروی جبر واکراه به آنان نبوده است.
أَنبیاء و پیامبران را، به عنوان، بازی نه فرستاده وکتاب های آسمانی را به طور بیهوده نازل نه فرموده وآسمان ها وزمین وآنچه را در آن ها قرار دارد بی جا نیافریده است.
واین مسأله ی « جبر وعوارض عقیدتی آن» گمان ِ باطل کفّار است، پس آتش جهنَّم باد بر کافران.
واقعاًض ، اگر شخص بصیر در بیانات، امیر مؤمنان علیه السَّلام که در سطور بالا گذشت دقیق شود، درهر جمله از جملات بلیغ وپر محتوای ِ آن ، مسأَلهِ ی « أَلأَمرَین » را به طور روشن و واضح وبدون این که نیاز به برهان دیگر باشد، ملاحظه می نماید.
تفسیر آیهَ ُ مبارکهَ ی
أِهدِنَا الصَّراطَ المُستَقیمَ
1- در کتاب أَلمَعانی وتفسیر الامام العسکری علیه السَّلام در تفسیر آیه ی مبارکه ی : « أَهدِنَا الصَّراطَ المُستَقیمَ » از حضرت أَمام صادق عَلَیهِ السَّلام منقولست که آن حضرت فرمود:
« أی أَرشِد نا لِلُزوُمِ الطَّریقِ المُؤدّی أِ لی مُحَبَّتِکَ وَ المبَلَّغِ جَنَّتِکَ وَ المانِع ِ مِن أَن نَتَّبِعَ أَ هواءَ نا فَنَعطَب، أوأَن نَأخُذَ بِآرائِنا فَنَهلَک.
یعنی: « بارأَلها» ما را به سلوک راهی که به محبت وبهشت تو می رساند ودوری از بتعیّت خواهشهای ِ نفسمان وعمل کردن ره آراء خودمان که مایه ی هلاکتمان می گردد، هدایت فرما.
2- فقیه: بأَسنادِهِ ،عَن عَلّیِ بنِ مُوسیَ بنِ جَعفَرِبنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلَّیِ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلّیِ بنِ أبیطالِبٍ عَلَیهُمُ السَلامُ: عَن أَمیرِالمُؤمِنینَ سَلامُ اللهُ عَلَیهِ، فی قَولِهِ تَعالی « أَهدِنَا الصَّراطَ المُستَقیمَ » قال: أَدِم لَنا تُوفیقَکَ الَّذی بِهِ أَطَعناکَ مَضی مِن أَیّامِنا حَتّی نُطیعَکَ فی مُستَقبَلِ أَعمارِنا.
یعنی: أَمیرالمؤمنین «ع» فرمود: بارأَلها آن توفیقی را که برای اطاعتت در گذشته به ما عطا فرمودی تا عبادتت کنیم، در آینده نیز آن را برای ما ادامه بده. ودرمورد ذکر آیه ی مبارکه ی :« أَهدِنَا الصَّراطَ المُستَقیم» درحین قراءتِ سوره ی مبارکه ی « اَلحَمد» وبه خصوص در اثنای أقامه ی نماز، ممکن است به بعضی از اذهان خطور نماید که: کسی ک در حال قراء ت سوره ی حمد ویا درحال به پاداشتن نماز است، حتماً بر سبیل هدایت وبر صراط مستقیم می باشد که به چنین توفیق عظیمی رسیده است ودیگر به به أَستعانه از درگاه خدا جهت وصول به «صراط مستقیم» نیازی نیست ودر واقع تحصیل حاصل است. عرض می کنم: که جواب آن، از مضمونِ روایتِ دوّ» ، منقول از مولا امیرالمؤمنین که در سطور فوق به نظر مطالعه کنندگان رسید ، به دست می آید و تفصیلش این است که : بنده ، در تمام أُمورش ودرهمه ی حالاتش لحظه به لحظه به امداداتِ باطنی وهدایتِ حق، نیازمند است، یعنی، در تمام لحظاتِ حیات ، لازم است که توجّهاتِ أَلهی نسبت به او تجدید یابد و ادامه داشته باشد . وبا این دستگیری های پی در پی و مجدَّد ومستدام، از ادامه ی سلوک در راهِ راست وصراط ِ مستقیم بازنماند.
برای مثال : سالم بودنِ جسم کافی نیست ، بلکه مهّم ادامه ی سلامت در بدن انسان است وآن هم مستلزمِ کمک های مداوم وبلا انقطاع برای شخص سالم است ، مانند: سالم بودن محیط زیست، وتنفّس وتغذیه ی صحیح وحفظ نظافت وبهداشت ودوری از عوامل میکرب زا وصدها وهزارها، از این عوامل که برایِ شخصِ در هر لحظه وساعت و روز وماه وسال در تمامِ مدّت ِ حیاتش لازم است ، و با قطع، یا ضعفِ یک، یا چند از این عوامل، بیماری های خطرناک بلکه مرگ ، به همان انسانِ سالم حمله ور می شود. به همین قیاس است ، سلامت دین وایمان . که مهم ترین از خودش، استدامه ی آن است واگر یک لحظه توفیق قطع شود، با وجود عوامل ِ بسیار زیاد وفریبنده وخطرناک ضدَّ دینی که به وسیله أَبالِسه ی آدم روی و شیاطنی جنّ وأَنس، که به مراتب مهلک تر از میکرب های ِ امراضِ ظاهری است ودر محیط ما بسیار فراوان، است شخصِ مؤمن وسالکِ راهِ راست، ناگهان پایش می لغزد وبه دره ی بی ایمانی که هلاکت ومر واقعی است سرنگون می شود. « نَعوِذُ بِاللهِ مِن سوُءِ العاقِبَهِ»
به خصوص که عوامل ِ بیماری های معنوی خیلی بیشتر از عواملِ امراضِ ظاهریست و غالبِ آنها در وجودِ انسان مأوی گزیده وبرایِ به دست آوردنِ فرصتِ مناسب جهتِ حمله ونابود کردنِ دین وایمان در کمین نشسته اند! مانندِ « خودپرستی وشهوت پرستی وشهرت پرستی ونفس پرستی » که همه ی آن ها و صدها عواملِ دیگر، نظیر آنها ضدَّ « خداپرستی» وتوحید می باشد وانسان هر لحظه در معرض حمله ی یکی یا همه آن ها قرار دارد. و اگر ایمان ما را دشمنی به غیر از «نفس أماره» نبود، همین دشمن خطرناک و بی أَمان ، برای نابودی، ایمانِ ما کافی بود.
پس مهم ترین وبا ارزش ترین نعمتی که می باید درهر نَفَس از درگاهِ خداوندِ کریم طلب نمائیم، همانا، أَستدامه ی هدایت وأَستقامت بر سلوک در صراط مستقیم می باشد و به همین جهت سیّد الموحّدین مولا أَمیرالمؤمنین: که طیب واقعیِ قلوب ونفوس و ایمان های ِ ما همه ی عالمیان است ، در حدیثِ منقول در فوق می فرماید: أَدِم لَنا توفیقَکَ الّذی بِهِ أَطَعناکَ ، الی آخر الحدیث.. یعنی « بارأَلها » آن توفیقی را که با آن ، اطاعت از درگاهِ تو نمودیم، برای ما بندگان ِ ضعیف ادامه بده، تا این که تا پایان عمر ، با سلامتی ظاهری وباطنی وجسمی و روحی این راه را، ادامه بدهیم ومانند أشخاصی نباشیم که پس از سال ها ، عبادت واطاعت و برخورداری از هدایت، ناگهان در اثر غرور ونخوت ویا بی مبادلاتی وغفلت ویا روی آوردن به شهوت وشهرت، توفیق از آنان سلب گردیده ، از صرا ط مستقیم منحرف ودر وادی ِ تاریکِ سرگردانی، گم شده وبه درهّ ی بی ایمانی سرنگون گردیده اند.
جلال الّدین سیوطی که از اعاظم ِ علمای عامّه و مؤلَّفِ تفسیر ِ « الدُّرّ المنثور» می باشد ، در کتاب « أَلأِ تقان » نقل می کند: که در زما خلافت عمر، قیصرِ روم ، به مدینه آمده، وپیغام آورد که : شما ، ما را به سوی دین اسلام دعوت می کنید در حالی که خودتان در دین خود وصحّت آن شکّ وتردید دارید!...
گفتند ، چه طور و تو این مطلب را از کجا می گوئی؟
گفت: مگر نه این است که ، شما مسلمانان هر روز در نمازهای خودتان می گوئید: « أَهدِنَا الصَّراطَ المُستَقیمَ = خدایا، ما را به راه هدایت فرما» و در واقع ، اگر شما خود را بر سبیل هدایت و صراط مستقیم که همان دین حقّ است می دانید این مطلب هدایت از درگاه خدای متعال برای چیست؟
خلیفه! و حضّار ِ مجلس متحیّر ماندند و نتوانستند جوابی بدهند!..
مسأله را به « باب علم نبی مولا أَمیرالمؤمنین علی بن أَ بیطالب علیه السَّلام » عرضه داشتند حضرت فرمود: مراد از « أِهدِنا» آنست که : بنده از درگاهِ حق تقاضا می کند و می گوید: پروردگارا! همان طوری که به ما توفیق عنایت فرمودی تا در گذشته وحال، عبادت و بندگیِ تو را به جا آوریم. در آینده نیز همان توفیق را ما گردان تا در بقیه ی عمر نیز همان راه را ادامه دهیم و عبادت تو کنیم و بر صراط مستقیم ، پایدار و استوار بمانیم.
3- فقیه: روایت با اسنادش از مولا امیرالمؤمنین علیه السَّلام است، که در تفسیر آیه ی « أَهدِنَا الصَّراط المُستَقیمَ » فرمود: « صراط مستقیم» عبارت از طریق به سوی معرفت خدا است. وآن دو راه است، یکی در دنیا و دیری در آخرت.
امّا در دنیا: عبارتست را راهی که پائین تر از غلوّ و بالاتر از تقصیر باشد « حدّ وسط» و استقامت وثبات درمیانِ این دو حدّ.
تفسیر کلامِ مولا أَمیرالمومنین علیه السَّلام درحدیث بالا که می فرماید: « صراط در دنیا، راهی است که: پائین تر از غلوّ و بالاتر از تقصیر باشد» این است : شخص مؤمن درباره ی مقاماتِ أَهلبیت نبوّت علیهم السَّلام ، غلّو نکند، یعنی: به یکی یا همه ی آن بزرگواران اَلعَیاذُ بِالله. نسبت أُ لوهیّت ندهد و آنان را به عنوان « خدا» پرستش نکند، که البته این چنین عقیده ای شرک است و معتقد به آن کافِر و أَهل دوزخ می باشد و مولا أَمیرالمؤمنین و سایر أَئمه ی معصومین علیهم السَّلام این افراد را لعن نموده اند« لَعَنَهُمُ الله» و هم چنین جزوِ طائفه ی مقصّرین خَذَلَهُمُ اللهُ نباشد. و درجاتِ عالیه و مقامات ِ متعالیه ایرا که خداوند کریم، برای این معصومین چهارده گانه ، که واسطه ی اعظم بین حقّ وخلق و قطب دائره ی امکان و مقصودِ واقعی از خلقت جهان وجهانیان می باشند. انکار نکند.
وحضرت أَمام صادق علیه الَّسلام فرموده است که انکار ، برابرِ شرک است و منکرین مقاماتِ عالیات أَهلبلیتِ علیهم السَّلام حتماً أهلِ دوزخ مستوجب ِ لَعن می باشند.
4- علی بن ابراهیم قمی: با اسنادش، حدیث، از أبی بصیر از حضرت امام صادق علیه السّلام است، که آن حضرت در تفسیر آیه ی مبارکه ی مورد بحث فرمود:
« الصّراطُ المُستَقیم» عبارت از ، امیرالمؤمنین ومعرفت امام «ع» است. و نیز در :
5- فقیه با اسنادش ، از عبدالله حلبی، از امام صادق «ع» روایتی با همان، مضمون، فوق نقل شده است.
6- فقیه، با اسنادش ، ثابتِ ثمالی از حضرتِ سیّد الساجدین، امام علی بن الحسین علیهما السّلام ، حدیث کرده است، که آن حضرت فرموده :
« نَحنُ أَبوابُ اللهِ نَحنُ الصَّراطُ المُستقیم وَ نَحنُ عَیبُهُ عِلمِهِ وَ نَحنُ تَراجِمَهُ وَحیِهِ وَ نَحنُ أَرکانُ ، تُوحیدِهِ وَ نَحنُ مُوضِعُ سِرَّهِ»
یعنی: امام سجّاد فرمود: ما در به های خدا هستیم و ما صراط مستقیم می باشیم و ما گنجینه ی علم خدا هستیم، وما رساننده ی وحی او هستیم و ما پایه های توحید اوهستیم و ما محّل سرَّ او می باشیم.
7- تفسیر ثلبی: با اسنادش از مسلم بن حیّان از ابی بریده از حضرت رسول اکرم «ص» در تفسیر آیه ی مبارکه ی « أَهدِنَا الصَّراط َ المُستَقیم» روایت شده است که آن حضرت فرمود: صراط : محمّد و أَهلبیت اوست.
8- مناقب خوارزمی : روایت با اسنادش از حضرت امام باقر و حضرت امام صادق علیه السَّلام است که در تفسیر « فأَنَّ هذا صِراطی فَاتَّبِعُوهُ = یعنی « خدای متعال می فرماید » اینست راست من، از آن پیروی کنید « انعام 153» آن دو بزرگوار فرمودند: « الصَّراط ُ المُستَقیم» الامام.
ودر تفسیر « ولاتَتَّبِعوُا السُّبُلَ فَتَفرَّقَ بِکُم عَن سَبیله... « انعام 153» یعنی واز راه های دیگر پیروی نکنید که موجب انحراف شما از راه راست خداوند می شود»
فرمودند: یعنی غیر از امام «ع» از شخص دیگری پیروی نکنید که از راه خدا « سَبیله» برکنار می شوید و « نَحنُ سَبیلُهُ » یعنی راه و سبیل به سوی خدا ، مال آل محمّد «ع» می باشیم.
9- مناقب ابن شهر آشوب: روایت با اسنادش از ابن عبّاس است که در تفسیر آیه ی مبارکه ی « أَهدِنَا الصَّرا ط المُستَقیمَ» گفت: ای مردم بگوئید : خدایا ، ما را به سوی محبّت محمَّد و أَهلبیت او هدایت فرما.
آن چه از مضمونِ تمام روایات فوق که به عنوان از أَساتید بزرگوار قرآن ، از طریق فریقین ، در تفسیر آیه ی مبارکه ی « أِهدنَاالصَّراطَ المُستَقیمَ» نقل گردید، استنباط می شود این است که: « الصَّراطُ المُستَقیمُ » عبارت از شناخت حضرات محمّد و آل محمّد علیهم السَّلام ، با نور انیت و أَلتزام به ولایت مطلقه وأَقرار به فضائل و مقامات عالیاتِ آن بزرگواران می باشد، واین درجاتِ عالیات را خداوندِ متعال برای ایشان قرار داده است و هیچ موجودی از اوّلین وآخرین در آن مراتب همدوش و شریک آنان نمی باشد وهمه ی جهانیان در تحت لوای ولایت کلیه ی آن بزرگواران قرار دارند.
و هم چنین . « صراط مستقیم» عبارتست از پیروی از مکتب و معالم و رهنموده های آن أَساتید أَلهی در امور عقیدتی وعمل به احکامِ شرعی، به طوری که مذهبِ آن بزرگواران را که عبارت از مذهب حقه ی أَثنا عشریه می باشد. لساناً و قلباً و عملاً تبعیّت و اجرا نماید، که صراط مستقیم و ره رستگاری و طریق بهشت، همین است وبس. و برای نجات در دنیا و آخرت و محفوظ ماندن از لغزش وانحراف راهی جز طریق أَهلبیت نمی باشد و اگر هم به فرض می باشد، بازگشت ِ همه ی آن ها که کوره راهی بیش نیستند به این شاه راه است، مرحوم حسینی تبریزی « سعدی الزَّمان» چه خوب سروده است:
طُرق به سوی خداوند، گر چه بسیار است، ولی طریق، علی ، شاه راه می باشد.
10- محمّد بن یعقوب: روایت با اسنادش از حذیفه بن اسید است که از حضرت رسول اکرم صلی الهل علیه وآله ، حدیث می نماید، که آن حضرت فرمود:
یا حُذَیفَهُ ، أِنَّ حُجّهَ اللهِ عَلَیکُم بَعدی، عَلِی َُّ بنُ أَ بیطالبٍ عَلَیهِ السّلامُ ، اَلکُفرُبِهِ کُفرُ بِاللهِ وَ الشِرکُ بِهِ شِرکُ بِاللهِ وَ الشَّکُّ فیهِ شَکُ فی اللهِ وَ الأَ لحادُفیهِ أَلحادُ فی اللهِ وَ الأَ نکارُ لَهُ أِنکارُ اللهِ وَ الأَیمانُ بِهِ أیمانُ بِاللهِ، لِأَنَّهُ أخُو رَسُولِ اللهِ وَ وَصِیَّهِ وَ أِمامُ أُمَّتِهِ وَ هُوَ حَبلُ اللهِ المَتینِ وَ عُروَتُهُ الوُثقی لاَ انِفصامَ لَها و َ سَیَهلِکُ فیه أَثنان وَ لا ذَنبَ لَه، غالٍ وَ مُقَصّرٍ یا حُذَیفَهُ لا تُفارِقَنَّ عَلِیَّا فَتُفارِقنی وَلا تُخالِفَنَّ عَلِیَّاً ، أِنَّ عَلِیَّاً مِنّی وَ أَنَا مِنهُ ، مَن أَسخطَهُ فَقَد أَسخَطَنی وَ مَن أَرضاهُ فَقَد أَرضانی.
یعنی: رسول اکرم «ص» فرمود: ای حُذیفه : بعد از من حجّت خدا بر شما علی بن ابیطالب است. کافر شدن به او،کافر شدن به خدا است، و شریک قرار دادن برای او ، شریک قرار دادن برای ِ خدا است. و شکّ « در مقامات عالیات او» شک « در قدرت» خدا است و برگشتن « ولایت» او برگشتن از خدا است، وانکار کردنِ « مقامات عالیات» انکار به خدا است وایمان به او ایمان به خدا است. زیرا او، برادرِ رسول الله و وصیَّ او و امامِ امتّش می باشد. و اوست ریسمان پایدار و دست آویز محکم خدا که هرگز برای آن گسستن نیست.
درباره ی او، دو گروه به هلاکت می رسند، در حالی که خود او در گناهی نیست « یعنی دارای مقام عصمت است» و آن دو گروه عبارتند: از غالیان و مقصّران « به شرحی که در صفحات پیش گذشت»
ای حذیفه، مبادا از علی جدا شوی که در واقع از من جدا شده ای . مبادا مخالفت با علی کنی که در آن صورت مخالفت با من کرده ای . علی از من است و من از علی هستم. « یعنی از یک نور واحد خلق شده ایم» هرکس علی را به غضب آورد مرا به غضب آورده است وهر کس، رضایت علی را به دست آورد مرا راضی کرده است.
ممکن است در فقره ی « اَلشَّرکُ بِهِ شِرکُ بِاللهِ= یعنی شرک قرار دادن برای علی شرک به خداست» بعضی اشکال نمایند وبگویند که هرکس ، أَئمه ی طاهرین علیهم السَّلام ، ازاولاد آن بزرگوار « اَلأَئمَِّهُ الأحدی عَشَر مِن وُلدِهِ عَلَیهُم السَّلامُ» را در مقام ولایت وامامت و سایر خصائص شریک آن بزرگوار قرار دهد. « أَلعَیاذُ بِالله» شرک به خدا نموده است؟ در حالی که این عقیده ، عقیده ی تما شیعیان است.
در جواب عرض می کنم: که این تصوّر باطل و أَشکال بی مورد، از کوتاهی فکر و عدم و آشنائی با خصائص آن بزرگواران می باشد.
زیرا أَئمه ی معصومین از اولادِ مولا أَمیرالمؤمنین و فاطمه ی زهرا علیهم السَّلام در مقام ولایت وهمه ی خصائص امامت وعصمت شریک مولا علی علیه السَّلام نیستند بلکه به منزله ی نفس آن بزرگوار حتی نفس پیغمبر اکرم «ص» می باشند و این مقام ، مقام وحدت است نه مسأله ی شرکت. و چنان که از ناحیه ی خودشان مأثور و نزد عموم مشهور است. فرموده اند: « أَوَّلُنا محمّدُ «ص» آخِرُنا محمّدُ «ص» ، أَوسَطُنا مُحَمَّد «ص» وَ کُلُّنا مُحَمَّدُ « صلی الله علیه وآله وسلَّم» یعنی : « ما چهارده معصوم اولینمان محمّد وآخرینمان محمّد و اوسطمان محمّد وهم گیمان محمّدیم، صلی الله علیهم اجمعین . زیرا همگی در خلقت از یک نور واحدند ودراین زمینه به قدری شواهد از قرآن کریم و آثار أَهلبیت علیهم السَّلام داریم، که برای درج آنها کتابی مستقل و قطور لازم است و به عنوان تبرّک به ذکر دو خبر یکی از طریق خاصّه ویکی از طریق عامّه اکتفا می کنیم:
11-أ ِمالی الشَّیخ بِأَسنادِهِ عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ أَبیهِ عَن آبائهِ عَلَیهُمُ السَّلامُ قالَ حَدَّثَنا الحَسَنُ بنُ عَلیَّ صََلَواتُ اللهِ عَلَیهُما قالَ سَمِعتُ جَدّیُ رَسُولُ اللهِ «ص» یَقُولُ:خُلقتُ مِن نُورِ اللهِ عَزَّوجَلَّ وَ خُلِقَ أَهلبَیتی مِن نُوری وَ خُلِقَ مُحبّوهُم مِن نُورِهم وَ سایرُ الخَلقِ فی النّارِ.
یعنی: در أمالی شیخ صدوق علیه الرحمه : روایت با اسنادش از امام صادق از پدر بزرگوارش از پدرانش علیهم السَّلام . حدیث از حضرت امام حسنِ مجتبی علیه السَّلام است که آن حضرت فرمود: از جدّم رسول الله «ص» شنیدم که می فرمود: من از نور خداوند عَزَّوجَلّ خلق شدم وأَهلبتم از نور من خلق شدند و دوستانشان از نور ایشان خلق شدند وبقیه ی مردم همه در آتشند.
روایت: فوق بعینه و بدون تفاوت در کتب اهل سنت از جمله، مناقب خوارزمی نیز نقل شده است.
12- حموینی: « از أَعاظم علماء عامّه» با اسنادش از سعیدبن جبیر ازابن عبّاس نقل کرده است، که او گفت: از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلَّم شنیدم که خطاب به أًمیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب علیه السَّلام می فرمود:
خُلِقتُ أَنَا وَ أَنتَ مِن نُورِ الله . یعنی « یا علی » من و تو از نور خدا خلق شدیم. أَنتهی حدیث مذکور در فوق، که با کلمه ی « أَوَّلُنا مُحَّمد «ص» الی آخره.. شروع می شود. »
تصادفاً با ترتیب أَسماءِ آن بزرگواران نیز با مضمون حدیث وفق می دهد، زیرا اولین آن چهارده بزرگوار: حضرت محمّد بن عبدالله « رسول اکرم» «ص» وآخرینشان حضرت حجه بن الحسن العسکری «م ح م د» علیهما السَّلام واوطشان حضرت باقر العلوم محمد بن علی بن الحسین علیهم السَّلام می باشد و در واقع ونفس الامر اسم همگی آنان « محمّد» است.
13- علی بن ابراهیم قمی، با اسنادش از حضرت امام صادق علیه السَّلام روایت می کند که فرمود: صراط باریک تر از مو تیز تر از شمشیر است، پاره ای از مردم به سرعت برق و برخی چون دویدن اسب، و بعضی چون شخص پیاده از آن عبور می نمایند، وعدّه ای بر آن می خزند، وگروهی به طور آویزان از آن عبور می نمایند وآتش قسمتی از بدن آن ها را می بلعد وقسمتی را باقی می گذارد.
14 – قمی: در روایت دیگر از آن حضرت آمده است که صراط تاریک و ظلمانی است و هرکس به اندازه ی خودش در آن قدم بر می دارد، و نیز حضرت امام صادق علیه السَّلام فرمود: صورتِ أَنسانیّت ، عبارت از صراط مستقیم به سوی هر خیر است و پلی است که بین بهشت و جهنم امتداد دارد.
البته، برای شخص بصیر وفق دادن روایات 13،14 با روایات گذشته کار مشکلی نیست. و توضیح آن، این که: کیفیت عبور از صراط آخرت، بستگی مستقیم با وضع انسان در دنیا دارد. و شخص مؤمن در این دنیا با شناخت حضرات معصومین علیهم السَّلام و به خصوص مقامِ شامخ ولایت و امامت، هر چه بیشتر کسب فیض و نور نماید، راه او در آخرت « صراط» برای او روشن تر خواهد بود. زیرا منبع نور در دنیا آخرت، آن بزرگوارانند و بس. و هرکس در آخرت و به هنگام عبور از صراط، طالب نوری باشد، حتماً باید آن نو ر را از این دنیا و از آستان آنان در دل داشته باشد. و امّا کسی که دراین دنیا با آن بزرگواران آشنائی نداشته باشد، و یا معرفتش از روی قصور ویا انکار باشد در صراط آخرت نوری خواهد داشت و در تاریک های عقبات سرگردان خواهد بود و عاقبت به درکات جهنم سرنگون خواهد شد.
خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: وَ مَن لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ نوراً فَما لَهُ مِن نُورٍ «نور 40» .
15- محمدبن یعقوب، در تفسیر آیه ی مبارکه از حضرت فرمود: وَمَن لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ نوراً ، أِماماً مِن وُ لِدِ فاطِمَهَ عَلَیهَا السَّلامُ . فَمالَهُ مَن نُورٍ أِمامٍ یَومَ القِیمَهِ یَسعی بَینَ یَدَیهِ.
یعنی: هر کس را که خدای متعال نوری، امامی از اولاد حضرت فاطمه سلام الله علیها قرار ندهد، پس او را در آخرت نوری امامی که پیش روی ِ او را روشن نماید، نخواهد بود. و اما، سرعت و کُندی عبورِ انسان از صراطِ آخرت ، چنان که در روایت سیزدهم به آن اشاره شده است، آن هم بستگی به مقدارِ متابعت شخص، از تعالیم و رهنمودهای حضرات معصومین علیهم السَّلام ، در این دنیا دارد و هرکس در این دنیا پیرویش از مکتب ومذهب آن بزرگواران ، بیشتر باشد، عبورِ او از صراط سریع تر مثل جهش برق خواهد بود و هرکس در این جا تبعیّتش کمتر باشد، گذشتن او هم از صراط به کندی انجام خواهد گرفت، وهر که تبعیّتی نداشته باشد در جهنّم سرنگون خواهد شد.
و وقتی، شخص در معرفت امام علیه السَّلام و پیروی از او ، به درجه کمال رسید، صورت انسانیّت در او تکمیل می گردد و شایستگی می یابد که به او انسان کامل و کمال انسان طلاق گردد و چنان که حضرت امام صادق «ع» در ذیل روایت چهاردهم فرموده است صورت انسانیّت ، همان صراط مستقیم است که شخص را به سوی هر خیری و بالأخره به طرف بهشت رهنمون می شود.
16- بصائر الدّرجات: روایت با أَسنادش از ابی حمزه ی ثمالی از حضرت امام صادق علیه السَّلام است. او می گوید، از تفسیر این آیه ی مبارکه: « وَ أِنَّ هذا صِراطی مُستقَیماً فَاتَّبعوُ هُ» از آن حضرت سؤال نمودم، در جواب فرمود: « هُوَ وَ اللهِ عَلِیُّ عَلَیهِ السَّلامُ ، هُوَ وَ اللهِ اَلصَّراطُُ وَ المیزانُ» یعنی: امام صادق «ع» فرمود: صراط مستقیم ، به خدا سوگند علی علیه السَّلام است و به خدا سوگند اوست صراط و میزان « در روز قیامت »
17- محدّث حنبلی از ابی بُریده ی اسلمی از رسول اکرم «ص» روایت کرده است که آن حضرت فرمود: « أَلصِراطُ المُستقیمُ هُوَ صِراطُ مُحمّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ عَلیهُم السَّلامُ »
یعنی : « أَ لصِّراطُ المُستَقیمُ » عبارتست از راه ِ محمّد و آلِ محمّد علیهم السَّلام.
یک تعبیر عارفانه از « صراط مستقیم»
علی بن حسن زوّاری گوید: سالکان راهِ حقیقت ، با برداشتن پنج گام به مقصد می رسند:
1- قدم اوّل ، بر نفس خود می زنند، تا مراد و نامرادی در نظرشان یکسان می شود.
2- دوّم ، بر دنیا می زنند، تا هتسی ونیستی در نظرشان مساوی می گردد.
3- سوّم قدم، بر خلق می نهند، تا ردّ و قبول ایشان در نظر آنان برابر می نماید.
4- چهارم قدم، بر جان می زنند ، تا حیات و ممات در نظرشان تفاوت نمی کند.
5- و قدم پنجم، در حرمسرای قدس می نهند تا به غیر از أَنوار تجلّی ِ جمال و جلال چیزی مشاهد ایشان نمی گردد، ودل ایشان به حقایق ایمان منّور می شود. از عارفی پرسیدند، راه به خدا چگونه است؟
6- جواب داد: « خَطوتَین وَقَد وَصلتَ »
یعنی : دو قدم است . که با قدم اوّل از تمام ماسوی بباید گذشت و با گام دوّم به خلوت سرای یار راه یافت.
گفتی: که زمَن، بدو ، مسافت چنداست، ای دوست، زتو، بدو، مسافت من و تست.
بَینی وَ بَینَکَ « أِنّی » یُزا حِمُنی ، فَارفَع بفَضلِکَ « أِنّی » مِنَ البَینِ.
یعنی: میان من و تو کلمه ی « من » مایه ی مزاحمت است، با فضل خودت کلمه ی « من» را از میان بردار. یکی از بزرگان ، این معنی را ، ساده تر ، وآسان تر نموده است:
« یک قدم نفس خود نه و آن دگر در کوی دوست»
و در تمام این مراتب تبعیّت کامل از أَئمَّه ی معصومین السّلام و محبت و ولایت ایشان شرط اوّل و شرط آخر است.
« بِکُم فَتَحَ اللهُ وَ بِکُم یَختُم » « زیارت جامعه ی کبیره »
یعنی : ای محمّد خداوند متعال خلقت را با وجود شما افتتاح نمود و با وجود شما ختم خواهد فرمود.
تفسیر آیه ی مبارکه ی :
« صراطَ الَّذینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم »
آیه ی مبارکه ی فوق، بَدَل کُلّ از آیه ی « أَهدِنَا الصَّراطَ المُستَقیمَ » است و در این جا أَفاده ی تفصیل و تفسیر و تأکید و تشخیص می نماید و در واقع آوردن آن بعد از آیه ی « اَ لصَّراطُ المُستَقیمُ » برای تفصیل دادن و مشخص کردن این معنی است به این شرح که: مقصود از صراطِ مستقیم و راهِ راست : طریق اشخاصی است که خدای متعال به آنان نعمت عطا فرموده است.
اگر چه همه ی نعمت های خداوندِ کریم، از دنیوی و أُخروی و مادّی و معنوی و ظاهری و باطنی همگی لذّت بخش و شایانِ سپاس و ستایش و شایسته ی طلبیدن و خواهش است. ولی از سیاق سوره ی مبارکه ی حمد و آیات قبل و بعد از آیه ی شریفه ، و هم چنین مضامین سایر آیات کریمه در قرآن و روایات مأثور از أَهلبیت نبوّت علیهم السّلام این چنین به دست می آید که مقصود از کلمه ی « نِعمَـت» در آیه ی فوق نعمت های معنوی و باطنی است. و اشخاصی که خداوند متعال به آنان نعمت داده است.اولاً و با لذّات حضرات محمّد و آل محمّد علیهم السَّلام می باشند که خداوند کریم با أَعطای مقامِ رسالت به نبی اکرم «ص» و خِلافت وامامت، و عصمت وطهارت ، و غیب وشهادت ، وجود و سخاوت، و عزّت وشرافت، وأَعجاز و کرامت، و توحید و عبادت ، وصبر و استقامت ، و هیمنت وأِمارت ، وتوسط و شفاعت، و راهنمائی و دلالت ، و زیبائی وحلاوت ، و علم و عدالت و نور و لایت . و.. به همه ی آن بزرگواران یعنی حضرات محمّد وآل محمّد علیهم السّلام . آن هم در متعالی ترین حدّ ممکن، ایشان را مستغرق تمام نعمت های خود نموده است.
و ثانیاً و بالعَرَض شیعیان و محبّان آن محبوبانِ در گاهِ حق می باشند که با أَستقاضه از برکات و فیوضاتِ وجودِ آنان، متنّعم و بهره مند گشته اند.
در این زمینه شواهد و روایات زیادی داریم که از آن جمله است:
1- فقیه: روایت با اسنادش از حنان بن سدیر از حضرت امام صادق علیه السَّلام که فرمود: قول خدای متعال که در سوره ی حمد می فرماید: « صِراطَ الَّذینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمِ » مقصود ، حضرت رسول اکرم «ص» و ذرّیه طاهر ه اش صلوات الله علیهم أَجمعین می باشد.
2- معانی و تفسیر امام عسگری علیه السَّلام : در تفسیر آیه ی مبارکه ی «صِراطَ الَّذینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم » یعنی: خدایا، ما را به راه کسانی که به آنان نعمت داده ای هدایت فرما، واین نعمت در درجه ی اوّل عبارت است از نعمت دین واطاعت از معصومین علیهم السَّلام نه ثروت و صحّت بدن و اگر چه این دو وهم به نوبه ی خود نعمت هستند، ولی ای بسا مشاهد ه شده است که صاحبان مال و صحّت ، کافر و فاسقند. وهرگز شما مجاز نیستند که راه آنان را که: راه فسق و کفر است، مسألت نمائید. بلکه نعمت واقعی همان پیروی از أَهلبیت نبّوت علیهم السَّلام است. و شایسته ی خواستار شدن ، از درگاه خداوند کریم این نعمت است.
چنان که در قرآن کریم نیز آمده است: وَ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسوُلَ فأُو لئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنعَمَ اللهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیّنَ وَ الصَّدیقینَشش وَ الشُّهداءِ وَ الصّالحِین وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقا « أَلنَّساء 69» یعنی: و هرکس از خدا و رسول خدا ، اطاعت کند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است وعبارتند از پیامبران و راستگویان وشهیدان و نیکوکاران ، محشور خواهد شد، واینان چه نیکو رفیقانی هستند.
غایه المرام: الشیخ الطوسی فی مصابیح الانوار، روایت از أَنس بن مالک است، او می گوید: در یکی از روزهائی که نماز صبح را به امامت رسول اکرم «ص» به جا آوردیم. آن بزرگوار، روی گرامیش را به سوی ما گردانید.
من عرض کردم: یا رسول الله، اگر مصلحت باشد، قول خداوند عزّوجلّ را در قرآن کریم: « أُولئِکَ مَعَ الّذینَ أَنعَمَ اللهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبینَ وَ الصَّدیقینَ وَ الشُّهداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسَنُ أُولئِکَ رَفیقا» برای ما تفسیر فرمائی.
حضرت فرمود: از اَلنَّبین ، من هستم و مقصود از صِدّیقین بردارم علیست، ومقصود از أَلشُّهداء عمویم حمزه است و امّا ، الصّالحین: دخترم فاطمه ی زهرا و دو فرزند گرامیش حسن وحسین علیهم السَّلام می باشند. « الی آخر الحدیث»
توضیح: 1- در روایت فوق مشاهده می شود که رسول اکرم «ص» از صیغه های جمع مثل « أَ لَّنبین وَ أَ لصَّدیقین وَ الشُّهداء و الصّالحین» اشخاص مفرد را در نظر گرفته است که می فرماید: تفسیر آن ها عبارتست: « از خودم و علی و حمزه و فاطمه و حسنین علیهم السَّلام » و علتش این است که در آیه ی مبارکه، قبل از ذکر صیغه های جمع، حرف، « مِن» ذکر شده است واین حرف را « مِنِ تَبعضیّه و یا بیانیّه گویند» و طبق قواعد ادبیّات عرب اگر بر سر صیغه ی جمع وارد آید معنی آن را تبدیل به مفرد می کند.
2 - قبل از شهادت حضرتِ خامسِ آلعبا ارواحناه فداه لقب ِ « سیّدُ الشُّهداء » اختصاص به جناب « حَمزَه بن عبدالمطلب» عمومی گرامی رسول «ص» داشت که در غزوه ی أُحد به درجه منیعه شهادت رسید، ولی پس از واقعه ی جانسوز کربلا و شهادت مظلومانه ی جگر گوشه ی حضرت زهرا، حسین بن علی علیه السَّلام ، لقب « سیّد الشُّهداء» مخصوص آن بزرگوار گردید و گفتن « سَیَّد الشُّهداء» به غیر از آن بزرگوار به شخص دیگر جائز نیست.
3- العیّاشی: روایت با اسنادش از حضرت امام صادق علیه السَّلام است که: روزی در مجلسی ، ابوحنیفه از آن بزرگوار تفسیر آیه ی « وَ لَتُسئَلُنَّ یُومَئذٍ عَنِ النَّعیم» را که به معنی : شما روز قیامت از نعیم سؤال خواهید شد، پرسید وعرض کرد یا بن رسول الله مقصود از « النَّعیم= نعمت ها» در این آیه ی مبارکه چیست؟
حضرت فرمود: تفسیر « أَلنّعیم» به نظر شما چگونه است؟
ابوحنیفه در جواب عرض کرد: مقصود از « أَلنَّعیم» غذا و آبِ خنک است. حضرت فرمود: هر گاه خداوند متعال تو را روز قیامت بر سر پا نگهدارد وازهمه ی چیزهائی که خورده و نوشیده ای سؤال کند، وقوفت در عرصات محشر و در پیش گاه خداوند متعال به طول می انجامد.
ابوحنیفه: عرض کرد فدایت شوم: پس « اَلنَّعیم» چیست؟
حضرت فرمود: آن نعمتی که خداوند کریم به مردم عطا فرموده است ما أَهلبیت نبّوت هستیم.
3- ودر روایت دیگر آمده است ، که امام صادق علیه السَّلام به أَبوحنیفه فرمود:
اطلاع یافته ام، که تو « أَلنَّعیم » را به غذا و آب خنک در روز گرم، تفسیر کرده ای!
عرض کرد: آری یا بن رسول الله.
حضرت فرمود: اگر شخصی تو را دعوت کند واز تو با غذای خوب و آب خنک پذیرائی کند و سپس بر تو منّت گذارد، آیا او را به چه نسبت می دهی؟
عرض کرد: به صفت بُخل.
حضرت فرمود: آیا خداوند هم که به گمان تواز مأکولات و مشروباتی که به مردم داده است و در روز قیامت سؤال خواهد فرمود ، بخیل است؟
ابوحنیفه عرض کرد، پس تفسیر « أَلنَّعیم» چیست؟
حضرت فرمود: « حُبُنّا أَهلَ البَیتِ » « یعنی آن نعمتی که خداوند در روز جزا از آن سؤال خواهد فرمود» محبّت ما أَهل البیت است.
4- أَ لحاکم ابو علی الحسین بن احمد البیهقی « که از أَعاظم علمای عامّه» است در ضمن روایتی طولانی با ذکر أَسنادش از ابراهیم بن العبّاس الصولی کاتب اهواز روایت کرده است ، او می گوید در سال 127 هجری در خدمت حضرت علی بن موسی الرضا السَّلام بودیم. آن حضرت فرمود: در دنیا نعمت واقعی وجود ندارد.
در این موقع یکی از فقهاء که در محضرش بود، این آیه ی مبارکه « ثم لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عن النَّعیمِ » را تلاوت کرد و گفت: چرا ، نعمت در دنیا، آب خنک است.
حضرت امام رضا علیَّه السَّلام در جوابش فرمود: و صدایش را بلند کرد.
شما ، آیه ی مبارکه را این طور تفسیر کرده اید: و « أَ لنَّعیم» را بر چند قسم ذکر کرده اید، بعضی آن را به آب خنک و برخی به غذای خوب، و گروهی به خواب طیّب ، تفسیر نموده اید ولی پدر بزرگوارم از پدرش حضرت امامِ صادق علیه السَّلام حدیث فرموده است، که اقوال فوق را پیرامون تفسیر آیه ی « ثم لَتُسئَلنَّ یَومَئِذٍ عن النَّعیمِ » در نزد آن بزرگوار نقل کردند، حضرت غضبانک شد و فرمود: خداوند متعال هرگز از نعمت هائی که در دنیا به آن ها تفضّل فرموده است، فرموده است سؤال نخواهد فرمود. و چگونه صفت « منّت وبخل» را به خداوند کریم نسبت می دهید. در صورتی که نسبت آن به بندگان خدا نیز بر خلاف رضات آن ها است. ولی مقصود خدای متعال از « أَلنَّعیم» محبَّت و ولایت ما أَهلبیت است که خداوندِ متعال در روز محشر پس از توحید و نبوت از آن سؤال خواهد فرمود . چون اگر بنده، به محبّت و ولایت ما، وفا کند. خداوند به او نعیم بهشت را عطا خواهد نمود که هرگز از بین رفتنی نیست.
سپس حضرت فرمود، پدر بزرگوارم از پدران گرامیش از رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلَّم حدیث کرد، که آن حضرت فرمود: یا علی ، اولین چیزی که بنده از مرگش سؤال عبارت از شهاده « أَن لا اِلاهَ اِلاَّالله وَ أَنَّ مُحَمّداً رَسوُلُ الله ولیَّ المؤمِنینَ » است پس هر بنده ای که به این « سه فقره» اقرار کند به طرف بهشتی که زوالی برای آن نیست روانه می گردد. و در روایت دیگری در ذیل همین حدیث از رسول اکرم «ص» نقل کرده اند که آن حضرت فرمود: اولین چیزی که بنده در روز قیامت سؤال می شود، شهادت بر توحید و نبوت و ولایت علی بن ابیطالب علیه السَّلام است.
عرض می کنم: وای بر حال منکرانی که پس از ذکر شهادتین ، شهادت بر ولایت را حذف نمی نمایند! سوگند به خدا، که عبادت و اطاعت آن ها قبول ِ درگاهِ حق واقع نخواهد شد. ***************************************************
تفسیر ، آیهَ ی مُبارکهَ ی غَیرِ المَغصُوب ِ عَلَیهِم وَ لَا الضّالّین
غَیرِ المَغصُوبِ عَلَیهِم ، بَدل کلّ است از کلمه ی « أَ لَّذینَ » می داند. و اگر چه کلمه ی «غَیره» از کلمات مُتوغَّل در تنکیر است و بدون أَضافه، از مبهمات می باشد ولی هرگاه بین ضدّین قرار گیرد، ابهام و تَنکیر آن تخفیف می یابد و حالت تعریف به خود می گیرد ودر این صورت سزاوار است که صفت « أَ لَّذین» که موصول واز معارف است قرار گیرد. و در این صورت معنی « غَیرِ المَغضوبِ عَلَیهِم وَ لاَ الضّالین» پس از ذکر : « أَلَذینَ أَ نعَمتَ عَلَیهِم » چنین می شود: آن هائی که به آنان نعمت عطا فرموده ای صفتشان این است که: نه از گروه غضب شوندگان ونه از طایفه گمراهانند.
1- تفسیر امام حسن عسکری علیه السَّلام : ازمولا امیرالمؤمنین سلام الله علیه، مرویست که فرمود: خداوند به بندگان خود امر فرموده است که از درگاه او را ه اشخاصی را که به آنان نعمت عطا فرموده و عبارت از راستگویان وشهیدان و نیکوکارانند ، خواستار شوند. واز راه کسانی که به آنان عضب کرده وعبارت از یهودیانند به خدا پناه ببرند . خدای متعال درباره ی آن ها « قوم یهود» فرموده است:
« قُل هَل أُنَبَّئِکُم بِشَرٍ مِن ذلِکَ مثُوبَهً عِندَ اللهِ ، مَن لَعَنَهُ اللهُ و غَضِبَ عَلَیهِ وَ جَعَلَ مِنهُمُ القِرَدَهَ والخَنازیِرَ .. الی آخر الآیهَ. « المائده 60»
یعنی: « ای رسول ما» بگو، آیا شما را آگاه سازم که چه کسی نزد خدا بدترین مکافات را دارد آن کس که خدا او را لعن کرده و بر او غضب نموده و آنان را به بوزینه وخوک مسخ نموده است.
و نیز از طریق گمراهان، یعنی: نصاری به خدای مهربان پناهنده شود وخدا درباره ی آنان نیز فرموده است:
« قُل یا أَهلَ الکِتابِ لا تَغلُوا فی دینِکُم غَیرَ الحَقَّ وَ لاتَتَّبِعُوا أَهواءَ قَومِ قَد ضَلُّوا مِن قَبلُ وَ أَضَلُّوا کَثیراً وَ ضَلُّوا عَن سَواء السَّبیل « أَلمائده 77»
یعنی: « ای حبیب ما» بگو، ای اهل کتاب، در دین خود بنا حقّ غلّو نکنید واز پی خواهشهای گروهی که خود گمراه شدند و بسیاری را گمراه واز راه راست منحرف شدند نروید.
سپس مولا أَمیرالمؤمنین علیه السَّلام فرمود: هرکس به خدا، کافر شود، او جزو خشم زدگان و گمراهان است.
عیّاشی : معاویه بن وهب می گوید: تفسیر « غَیرِ المَغصُوبِ عَلَیهِم وَ لاَ الضّالین » را از حضرت امام صادق علیه السَّلام سؤال نمودم؟
حضرت فرمود: آنان قوم یهود و نصاری هستند.
مؤلف گوید: ما قاعده ای داریم بسیار مشهور و آن این است که: « اثبات شیئی نفی ما عَدا نمی کند» یعنی اگر مثلا صفتی را برای شخصی اثبات نمودیم ، لازم نمی آید که صفات دیگر در آن نباشد.
مثلاً اگر بگوئیم: فلانی دزد است لازم نمی آید که مثلاً شارب الخمر نباشد زیرا ممکن است که دارای هردو صفت، بلکه اوصاف دیگری نیز باشد. ودر ما نحن فیه نیز، چنین است. یعنی ثابت کردن مغضوب بودن برای قوم یهود لازم نمی دارد که آن ها جزو « ضالیّن » یعنی گمراهان نباشند، بلکه به هر دو صفت نیز متصّف می باشند و همین طور است کلام ، در نصاری یعنی هر دو گروه هم جزو خشم زدگان و هم جزو گمراهان می باشند، منتهی مغضوب بودن در یهود و ضلالت در نصاری به حکم دو آیه ی فوق ، ظهور بیشتری دارد. و به همین جهت مولا امیرالمؤمنین در آخر حدیث ، مسأله را تعمیم داد وفرمود: هرکس به درگاه خدا کافر شود ، هم از خشم زدگان وهم از گمراهان است.
3-علی بن ابراهیم قمی: از حضرت امام صادق علیه السَّلام مرویست که فرمود: « مَغضُوبُ عَلَیِهم » ناصبیانند و « ضالّین » شکّا کانند که امام «ع» را نشناختند.
4- معانی الاخبار: حدیث از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم است که فرمود: أَلَذینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم » شیعیان علی بن ابیطالب علیه السّلام اند که خداوند کریم با ولایت علی «ع» به آنان نعمت عطا فرموده است، نه به آنان خشم نموده است و نه راه گمراهی پیموده اند.
مؤلف گوید: از مجموعه روایات فوق به این نتیجه می رسیم که ، راه، « أَنعَمتَ عَلَیهِم » همان راه وسط و طریق و معتدل که پائین تر از غلّو و بالاتر از تقصیر است، می باشد. و مؤمنانی که به این راه هدایت یافته ودر آن ثابت و استوار شده اند، همان اشخاصی می باشند، که خداوند به آنان نعمت ایمان و استقامت داده است و درباره ی آنان فرموده است: « اَلَّذینَ قالُوا رَبُّنا اللهُ ثُمَّ استَقامُوا یعنی: « مؤمنان واقعی» آنانند که گفتند : یقیناً پروردگار ما خدای « یکتاست» و بر این عقیده پایدار ماندند.
و در واقع هرکس به خدا و رسول خدا «ص» ایمان آورد، واز أهلبیت طاهرین «ع» پیروی نماید و قولاًً وقلباً وعملاً بر این راه ثابت واستوار باشد، جزو کسانی که خداوند مهربان به آنان نعمت داده است.
و امّا « مغضُوبُ عَلَیهم» کسانی هستند که در اثر تفریط و تقصیر مورد خشم و عضب أَلهی قرار گرفته اند، مانندِ قومِ یهود که درباره ی جناب موسی «ع» و جناب عیسی «ع» رسول اکرم «ص» تفریط نمودند و هم چنین مانند ناصبیان که درباره ی أَهلبیت نبوّت علیهم السَّلام دچار تقصیر گردیدند و مقامات عالیات و فضائل آنان را انکار کردند و همه ی آنان چه قوم یهود و چه ناصبیان مورد خشم وغضب الهی قرار گرفته اند. و از حضرات معصومین علیهم السَّلام مأثور است که مقصّرین وناصبیان ، یهود ِ أُمّت ِ مسلمانند.
و به طور کلی هر کسی که در عقاید و اعمال و تکالیف شرعیّه خود قصور نماید و تفریط کند از هر گروه و امّتی که بوده باشد. جزو مَغضُوبُ عَلَیهِم خواهند بود، که ما از راه، آنان به خدا پناه می بریم.
وامّا « ضالّین » آن هائی هستند که از طریق اعتدال منحرف شدند و راه افراط و غلّو پیموده اند . این ها عبارتند از نصاری آن گروهی که درباره ی حضرت عیسی «ع» و جناب مریم «ع» افراط کردند و به الوهیّت آنان قائل شدند و هم چنین مانند غالیان از امّت اسلام که به ألوهیَّت ِ مولا أَمیرالمؤمنین «ع» یا یکی از ائَمه ی طاهرین علیهم السَّلام معتقد شدند، که همه ی این ها «نصاری وغالیان» نیز جزو ضالّین وگمراهان و سرگردانانند. و ما از طریقِ اینان نیز به خدا پناه می بریم .
وَ الحَمدُ لِله الّذی جَعَلنا أَمَّهً وَ سَطاً وَ أَنعَم عَلَینا بِنعمَهِ الأَسلامِ وَ وِلایَهِ مُحَمَّدٍ وَ أَهلِبَیتِهِ أَلطَّیِبین َ الطاهِرینَ عَلَیهِمُ السَّلامُ وِ لم یَجعَلنا مِن المغَضُوب ِ عَلَیهِم ولا الضّالین وَ السَّلامُ عَلَیکُم وَ عَلَینِا وَ عَلی عِبادِ الله الصّالحِینَ ، تَمَّ تَفسیرُ سوُرَهِ الفاتِحَهِ وَ الحَمدُ لِلّهِ عَلی أِتمامِهِ . « عبدالرسول أَحقاقی»



منبع : كتاب تفسير الثقلين آيت الله المعظم حاج ميرزا عبدالرسول احقاقي (ره)